🔹لا تَجْعَلْنا
قبلا بیان شد که
▪️ماده «جعل» در معانی متعددی به کار رفته ... و به همین جهت برخی همچون ابن فارس از اینکه بتوان یک ماده واحدی برای تمام معانی آن یافت اظهار عجز کردهاند.
▪️اما برخی دیگر از اهل لغت که اصل واحدی برای این ماده قائل شدهاند و اغلب محور را همان معنای فعل «جَعَلَ» قرار دادهاند؛ مثلا
حسن جبل بر این باور است که معنای محوری این ماده «چیزی را به وضع یا هیئتی معین درآوردن (بعد از متحول کردن جرم آن و یا منتقل کردن آن) است، چنانکه «جَعلَة» که متحول میگردد و درخت خرما میشود و بوقلمون (جَعْوَل) هم به از این رو به آن رو شدن معروف است [در فارسی هم تعیر بوقلمونصفت رایج است]؛ و در قرآن هم جعل، یا برای متحول ساختن و به وضع خاصی درآوردن به کار رفته، مانند «الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً» (بقره/۲۲)، یا برای آفریدن که خود این هم یک نحوه متحول ساختن و در هیئت جدید پدید آوردن چیزی، مانند: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» (انبیاء/۳۰)؛ که از این نحوه ایجاد یک معنای قرار دادن هم در پی میآید، مانند: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِن» (انعام/۱۱۲)؛ و به صورت فعل ناقص هم وقتی به کار میرود هم معنای «طفق» میباشد؛جعل یفعل کذا، یعنی به سوی این متحول شد و آن کار را ادامه داد. «جُعل» و «جعاله» هم دستمزدی است که برای کاری قرار داده میشود.
مرحوم مصطفوی نیز بر این باور است که اصل واحد در این ماده معنایی است نزدیک به تقدیر و تقریر و تدبیر (و آنچه در همه اینها مشترک است چیزی را در حالتی قرار دادن است) بعد از آفریدن و پدید آوردن؛ که این تقدیرِ بعد از تکوین، گاه در همان زمان تکوین خارجی رخ میدهد و صرفا از حیث اعتبار و لحاظ متاخر است، مانند: «جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً» (یونس/۵) و «وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً« (نحل/۷۲) و «وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ» (نحل/۷۸) و «ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ» (سجده/۸) و «وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ» (انبیاء/۳۱)، و گاه در زمانی بعد از زمان تکوین مانند «جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا» (فاطر/۱) و «وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعى فَجَعَلَهُ فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى» (اعلی/۴-۵) «إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ» (حجرات/۱۳). این جعل گاهی از باب مقام و منزلت دادن بعد از تکوین است، مانند: «إِذْ جَعَلَ فيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكا» (مائده/۲۰) و «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (انبیاء/۷۳)، و گاه در مقام تشریع و احکام است، مانند: «فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً» (اسراء/۳۳) و «ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ» (احزاب/۴)، و خلاصه اینکه جعل مفهومش زمانی محقق میشود که منسوب به آثار و لوازم تکوین و یا آنچه بدان متعلق است در نظر گرفته شود چنانکه معانی مشابهش مثل تقدیر و تدبیر و تنظیم و حکم (به معنای حکم وضعی) همگی بعد از خلق و تکوین میباشند. ایشان در ادامه تلاش کردهاند سایر معانی مانند جوجه بوقلمون و جعاله و نهال خرما و … را نیز به همین معنا برگردانند؛ که البته مطالب ایشان در اینجا مقداری تکلف آمیز میشود.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح ماده جعل
▪️از نظر راغب هم جَعَلَ، لفظ عامى است در تمامى افعال، كه از مادههای «فعل» و «وضع» و ساير واژهها در اين رديف عامتر است و پنج گونه به کار میرود:
۱) در معنای صار و طفق، در اين معنى متعدّى نيست مثلا جعل زيد يقول كذا: زید دارد میگوید چنین و چنان»
۲) در معنای أوجد، كه متعدّى به يك مفعول است مثل «وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ» (انعام/۱) یا «وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ» (نحل/۷۸)
۳) در معنى ايجاد كردن و پدید آوردن چيزى از چيز دیگر؛ مانند «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً» (نحل/۷۲) یا «وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً» (نحل/۸۱) یا «وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا» (زخرف/۱۰).
۴) برای چیزی را به حالت خاصی درآوردن، مانند «الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً» (بقره/۲۲) یا «جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا» (نحل/۸۱) یا «وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً» (نوح/۱۶) یا «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا» (زخرف/۳).
۵) در معنای حكم كردن با چيزى در خصوص چيز ديگر؛ خواه حکم به حق باشد یا به باطل؛ برای حکم به حق مانند «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» (قصص/۷)؛ و در مورد حکم به باطل مانند «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً» (انعام/۱۳۶) یا «وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ» (نحل/۵۷) یا «الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ» (حجر/۹۱).
▪️طریحی نیز بر این باور است که فعل «جَعَلَ» گاه به معنای «خلق» است، مانند: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» (انبیاء/۳۰)، و گاه به معنای «وصف» است؛ و گاه به معنای «صَیَّر» است، مانند: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» (بقره/۱۲۴)، و گاهی به معنای «عمل» است، مانند: «جَعَلْتُ الشيء على الشيء»، و گاه به معنای «أخذ» است، و گاه به معنای تسمیه است، مانند: «وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً» (زخرف/۱۹)، و گاه به معنای «صنع» است، مانند: «وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً» (انعام/۹۶)...
▪️در همانجا عنوانی به صورت «جعل در قرآن» باز کردیم و توضیح دادیم که شاید بتوان با توجه کاربردهای ماده «جعل» در قرآن بتوان گفت وجه جمع تمام کاربردهای این ماده معنای «وضع» و قرار دادن است؛ با این تفاوت که در «وضع»یک معنای از بالا به پایین بودنِ اقدام لحاظ شده است؛ اما در «جعل» چنین قیدی ندارد؛ و میتوان با یک دستهبندی نشان داد که یک معنای مشترک در تمام کاربردهای این ماده (لااقل در کاربردهای قرآنیاش) وجود دارد؛ که فهرستوار (و با اشاره به متن آیات برای هریک) به این کاربردها اشاره شد.
جلسه ۱۰۴۹ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-82/
@yekaye
بسم الله الرحمن الرحیم
سالهاست در خلال بحثهای قرآنی که در این کانال و در سایت یک آیه در روز بارگذاری میشود به بحث تعدد قراءات قرآن کریم پرداختهام که با توجه به ذهنیت نادرستی که در این موضوع وجود دارد گاه مورد تعجب و حتی اعتراض برخی از مخاطبان بوده است.
در سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۲ تدریس کتابی در این زمینه را در فضای حوزوی شروع کردم و امسال هم تدریس متن دیگری را؛ که در هر دو تلاش اصلیام این است که زوایای پنهان بحث را برای مخاطب تا حد امکان باز کنم.
فایلهای آن تدریسها به همراه متون مربوطه در کانالی با عنوان «بحثی در تعدد قرآءات قرآن کریم» به آدرس زیر بارگذاری میشود و علاقمندان میتوانند بدان مراجعه کنند.
https://eitaa.com/qiraat
توضیح زیر که در ابتدای همان کانال آمده، در ادامه تقدیم میشود
@yekaye
هدایت شده از بحثی در تعدد قراءات قرآن کریم
اشاره شد که تا قرن یازدهم قبول #تعدد_قراءات_متواتر_قرآن_کریم -که تواترش تا رسول الله ص ادامه دارد - قول اصلی شیعه بود؛ اما امروزه انکار این به منزله قول اصلی شیعه قلمداد میشود❗️
با توجه به این مساله، درسی ذیل عنوان کلی #علوم_قرآنی را در مدرسه علمیه خان (مدرسه آیت الله بروجردی) در قم ارائه کردم (اول بار در سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۲).
🔹در اولین سال تدریس این درس محور را کتاب یکی از علمای معاصر شیعه مرحوم عبدالهادی فضلی قرار دادم با عنوان #القراءات_القرآنية،_تاريخ_وتعريف که فایل آن را از اینجا میتوانید دریافت کنید. خوشبختانه ایشان تسلط خوبی بر این موضوع دارند و جزء معدود علمای شیعه معاصر هستند که بخوبی بحث قراءات را مطرح کردهاند و این کتابشان بقدری مستند و همهجانبهنگر و خالی از تعصب دارد که مورد استناد بسیاری از بزرگان اهل سنت معاصر هم قرار گرفته است.
البته در آن سال فقط فرصت شد که مقدمه و فصل اول این کتاب (نشأة القرائة و تطورها) تدریس شود؛ که البته دغدغه اصلی بنده هم همین بود که مخاطب با سیر تاریخی تحولاتی که در این موضوع گذشته آشنا شود.
برای تدریس این کتاب طبیعی بود که به منابع متعددی مراجعه کنم و مستندات ایشان را استخراج کنم و البته گاه با مراجعه به متون اصلی تعلیقهای و انتقادی بر فرمایشات ایشان و یا افزودههایی بر ماجرا داشته باشم که آن مراجعاتم را در فایلی ذخیره میکردم که میتوانید آن را از اینجا مشاهده کنید.
در ادامه فایلهای صوتی تدریس #القراءات_القرآنية،_تاريخ_وتعريف تقدیم میشود (از اینجا)
▪️امسال (سال تحصیلی 1403-1404) به نظرم رسید، به تبع درس استادم، فرعی از کتاب ارزشمند #مفتاح_الکرامة_فی_شرح_قواعد_العلامة نوشته متتبع بی نظیر شیعه مرحوم #سید_جواد_عاملی (۱۱۶۰- ۱۲۲۸ق؛ شاگرد اساتیدی همچون #صاحب_ریاض و #وحید_بهبهانی و #سید_بحرالعلوم و #کاشف_الغطاء، که کتاب #مفتاح_الکرامة را به توصیه مرحوم کاشف الغطاء نوشته) را مبنای تدریس قرار دهم. کتاب ایشان به اذعان بسیاری از بزرگان فقه در تتبع و گردآوری اقوال در تاریخ فقه شیعه بینظیر است.
ایشان فرعی را به همین بحث قراءات نسبت دادهاند و درست در زمانی که توسط امثال #صاحب_حدائق فضای قبول تعدد قراءات متواتر داشت برمیگشت عالمانه در مقابل این وضعیت ایستادند و نشان دادند که «اجماع فقهای شیعه بر قبول تواتر قراءات متعدد بوده است».
استادم مقدمهای بر این فرع نوشتهاند که ابتدا آن را تدریس خواهم کرد تا مخاطبان دورنمایی از صورت مساله داشته باشند و سپس سراغ تدریس خود آن فرع خواهم رفت؛
و البته تدریس وجه انتقادی هم خواهد داشت یعنی چهبسا نظری مخالف نظر صاحب متن اتخاذ شود؛ که متون مربوطه و تدریس مذکور را ان شاء الله در همینجا بارگذاری خواهم کرد (از اینجا)
#حسین_سوزنچی
https://eitaa.com/qiraat
هدایت شده از حسین سوزنچی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 بسم الله الرحمن الرحیم 🏴
◼️إنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون◼️
سید هم آسمانی شد؛
و آن که ادعای منتظر بودنش را داریم نیامد.
آقا جان! این مصیبت بر شما تسلیت.
اللَّهُمَّ انَّا نَشْكُو الَيْكَ
فَقْدَ نَبِيِّنا صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ،
وَ غَيْبَةَ وَلِیّنا،
وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنا،
وَ قِلَّةَ عَدَدِنا،
وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنا،
وَ تَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَيْنا.
فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ،
وَ أَعِنَّا عَلى ذلِكَ يا رَبَّ
بِفَتْحٍ مِنْكَ تُعَجِّلُهُ،
وَ بِضُرٍّ مِنْکَ تَکْشِفُهُ،
وَ نَصْرٍ تُعِزُّهُ،
وَ سُلْطانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ،
وَ رَحْمَةٍ مِنْكَ تُجَلِّلُناها،
وَ عافِيَتِكَ مِنْكَ تُلْبِسُناها،
بِرَحْمَتِكَ يا ارْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
بارالها ما نزد تو شکایت میآوریم از
فقدانِ پیامبرمان که صلوات تو بر او و خاندان او بادا؛
و غیبتِ ولیّمان،
و فراوانیِ دشمنمان،
و کمیِ تعدادمان،
و شدتِ فتنهها بر ما،
و چیرهشدنِ زمانه علیه ما،
پس بر حضرت محمد و خاندان او درود فرست،
و ما را یاری کن، پروردگارا
به پیروزیای از جانب تو که زود فرارسد،
و آسیبهایی که تو آنها را مرتفع گردانی،
و نصرتی که تو عزتش دهی،
و غلبه حقی که تو آشکارش کنی،
و رحمتی از جانب تو که سراپای ما را دربرگیرد،
و لباس عافیتی از جانب تو که آن را بر تن کنیم،
به امید رحمتت ای رحمکنندهترین رحمکنندگان.
از خداوند میخواهیم تلخی این حادثه را با تبدیل شدن آن به مقدمهای که جهان را تکان دهد و به تعجیل فرج کمک کند، بر کام ما شیرین گرداند. ان شاء الله.
@souzanchi
🔹فتْنَةً
ماده «فتن» و خصوصا خود کلمه کلمه «فتنه» از کلمات دشوار در زبان عربی است که در معانی بسیار متعددی به کار رفته است تا حدی که شیخ صدوق فقط با توجه به کاربردهای قرآنی آن ده [یا یازده] معنا برای آن ذکر میکند:
1.ضلالت و گمراهی: [«فَإِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ؛ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ بِفاتِنِينَ؛ إِلَّا مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِيمِ» (صافات/۱۶۱-۱۶۳) یا «قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ» (طه/85)]
2.اختبار (امتحان کردن برای خبردار شدن از وضعیت چیزی): «فَتَنَّاكَ فُتُوناً» (طه/۴۰) و «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ» (عنکبوت/۲)؛
3.حجت: «ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ» (انعام/۲۳)؛
4.شرک: «وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ» (بقرة/191)؛
5.کفر: «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لي وَ لا تَفْتِنِّي أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرين» (توبه/۴۹)؛
6.سوزاندن با آتش: «قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ؛ النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ؛ ... إِنَّ الَّذينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِنات» (بروج/۴-۱۰)؛
7.عذاب: «يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ؛ ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ تكذبون» (ذاريات/13-14) یا « وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً» (مائده/۴۱)؛
8.قتل: «وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذينَ كَفَرُوا» (نساء/۱۰۱) یا «فَما آمَنَ لِمُوسى إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ» (یونس/۸۳)؛
9.مانع ایجاد کردن: «وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ» (اسراء/۷۳)؛
10.شدت سختی و محنت: «رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا» (ممتحنه/۱۰) یا «رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» (یونس/۸۵)؛
11.محبت: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ» (تغابن/15) (البته شیخ صدوق این معنای آخر را به صاحب تفسیر قمی نسبت میدهد و نظر خودش این است که در اینجا هم به همان معنای دهم است.)
📚التوحيد (للصدوق)، ص386-388
🔸در میان اهل لغت درباره ماده «فتن» با دو گونه تحلیل مواجهیم:
▪️یکی تحلیلی است که اصل این ماده را به معنای «اختبار» (امتحان کردن به قصد باخبر شدن) معرفی میکند (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۴۷۲ ؛ مجمع البيان، ج1، ص331 و ج2، ص699 ؛ الفروق في اللغة، ص211 ) که به مناسبت در معانیای همچون «ابتلاء» (مانند: فَتَنَّاكَ فُتُوناً؛ طه/۴۰) و عذاب (فَإِذا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّه؛ عنکبوت/۱۰) و مانع تراشی در راه دین (وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْك؛ ماسده/۴۹) به کار رفته است (مجمع البيان، ج2، ص511 ).
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
فراز پایانی توضیح ماده «فتن»
مرحوم مصطفوی بعد از اینکه می کوشند آیات مختلفی که این ماده در آنها به کار رفته از همین زاویه تحلیل کنند نتیجه می گیرند که نهایتا فتنه همین ایجاد اختلال و اضطراب است که البته نتیجه این یک نحوه تزلزل و تردید و تنبهی در برنامه موجود خواهد بود که بعد از این است که ابتلا (ایجاد تحول و دگرگونی) و امتحانی که نتیجه را معلوم میکند حاصل میشود. به تعبیر دیگر، افتنان اولین مرتبه برای ابتلاء و امتحان و اختبار است و تا خصول خبر و نتیجه نهایی ادامه دارد؛ و در خصوص کاربردهای آن در معنای بد یا خوب هم توضیح داده که این تزلزل و اختلال نسبت به وضع سابق خویش همواره بد است (مثلا در این فضاست که قرآن کریم انسانهای مومن را از افتادن در فتنه برحذر میدارد) اما نسبت به نتیجهای که از آن حاصل شود میتواند خوب یا بد باشد (که در این فضاست که میفرماید «إِنْ هِيَ إِلَّا فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِي مَنْ تَشاءُ» (اعراف/۱۵۵) (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج9، ص24-27 ).
▫️تحلیل دیگر در همین فضای دوم تحلیل حسن جبل است که معنای محوری این ماده را از بین بردن ماده درونی چیزی و دگرگون آن از طریق اینکه آتشی سوزان در آن وارد کنیم دانسته است. وی پس از اینکه شواهدی در خصوص معنای سوزاندن برای این کلمه حتی در خصوص انسان میآورد (مانند ) اشاره میکند که به همین جهت دگرگونیای که در ذات شیء رقم میزند است که به دزد «فتّان» و به نجار «فَیتَن» میگویند و افتنان با اموال و اولاد (أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ؛ تغابن/15) یعنی اینها دل را به نحوی میسوزانند که از مسیر اصلیاش خارج شود و نیز برای افتادن در عقیده باطل از این کلمه استفاده شده است که: «وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ» (بقرة/191)،
و در خصوص آیه «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَة» (بقره/۱۹۳؛ انفال/۳۹) هم بر این باور است که مقصود آیه این است که تا حدی که قدرت بر اینکه مسلمانی را از دینش برگردانند نداشته باشد؛ نه اینکه تا حدی که کفر و شرک نباشد، که بگوییم این آیه نسخ شده است.
آنجا هم که فتنه برای حرارت دادن طلا به منظور جدا شدن ناخالصیهایش به کار میرود کاملا به یک تحول شدیدی که با آتش درون آن سنگ طلا انجام میشود اشاره میکند. ایشان در نهایت چنین جمعبندی میکند که مواردی هم که در قرآن به معنای سوزاندن و ذوب کردن مادی نیست ناظر به یک نحوه انداختن در بلاء یا در معرض بلا واقع شدنی است که منجر به دگرگونی شدیدی در نفس آن شخص میشود (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۶۲۸-1629).
🔹از این ماده علاوه بر کاربرد آن به صورت فعل ثلاثی مجرد (فَتَنَ یَفتِنُ) یا مصدر (فتنه)، کابردهای دیگری هم در قرآن کریم داریم از جمله:
▪️به صورت اسم فاعل در آیه «فَإِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ؛ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ بِفاتِنِينَ؛ إِلَّا مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِيمِ» (صافات/۱۶۱-۱۶۳) که برخی این را به معنای «گمراهکننده» دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص624 ؛ الميزان، ج17، ص174 ) که ظاهرا لازمه معنا مد نظرشان بوده است؛ که به فتنه انداختن منجر به گمراهی آنان شود؛ هرچند برخی این را از همان معنای به آتش درانداختن قلمداد کردهاند؛ یعنی آیه میخواهد بگوید شما نمیتوانید کسی را بسوزانید مگر کسی که خودش به جهنم میرود و میسوزد (مجمع البيان، ج8، ص720 ).
▪️به صورت اسم مفعول: «فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ؛ بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ» (قلم/6)؛ که در این باره دو قول مطرح است: یکی اینکه در همان معنای مفعولی باشد به معنای کسی است که به فتنه مبتلا شده است؛ از آیه۳ معلوم میشود که به پیامبر ص تهمت جنون زده بودند، پس میتوان گفت مقصود از «مبتلا بودن به فتنه» همین مجنون و دیوانه بودن است (مجمع البيان، ج10، ص497-500)؛ و از اخفش و دیگران نقل شده که این میتواند به معنای مصدر به کار می رود (چنانکه کلمه «معقول» گاهی به معنای «عقل» به کار میرود) و بر همین اساس این احتمال منتفی نیست که «مفتون» در اینجا به معنای «فتنه» باشد آنگاه معنی آیه این می شود «کدام شما فتنه است؟»
(مجمعالبیان، ج۱۰، ص497-۵۰۰ ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص624-625 ؛ المیزان، ج۱۹، ص۳۷۰ ).
📿ماده «فتن» و مشتقات آن ۶۰ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
ادامه توضیح ماده «فتن»
▫️در همین راستا برخی همچون راغب این طور توضیح دادهاند که اصل این کلمه «گداختن طلا با آتش است تا خالص آن از ناخالصش معلوم شود» پس به همین جهت برای داخل انسان در آتش کردن [عذاب] به کار رفته است: «يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ؛ ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ» (ذاريات/13-14) یا «فَما آمَنَ لِمُوسى إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ» (يونس/83)؛ و به تبع،
گاه در مورد آنچه که انجامش به عذاب منجر میشود استفاده شده: «أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا» (توبة/49) و
گاه به معنای مطلق امتحان کردن به کار رفته و همچون «بلاء» است که هم برای شدت و هم در وضعیت رخوت به کار میرود: «وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً» (أنبياء/35) و البته کاربردش در خصوص شدت بیشتر است؛ مانند: «إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ» (بقرة/102)، «وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ» (بقرة/191)، «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ» (بقرة/193 «وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ» (مائدة/49)، «وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ» (إسراء/73)، «فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ» (حديد/14)، «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً» (أنفال/25)، «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ» (عنكبوت/۲)، «أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ» (توبة/126)، «وَ حَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ» (مائدة/71)، و
حتی زن و فرزند از این جهت که مایه امتحان انسان میباشند فتنه خوانده شدهاند: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ» (تغابن/15)
(مفردات ألفاظ القرآن، ص623-624 ).
▪️دوم تحلیلی است که یک نحوه معنای منفیای را در این ماده لحاظ میکند که فراتر از صرف امتحان کردن است و آن مواردی که یک نحوه بار مثبت دارد (که موجب شده دسته فوق این ماده را به معنای مطلق امتحان کردن بگیرند) توجیه میکند:
▫️در این زمینه یکی با تحلیل مرحوم مصطفوی مواجهیم که به نظر ایشان اصل این ماده به معنای آن چیزی است که موجب «اختلال» و «اضطراب» میباشد؛ یعنی این دو مولفه در معنای این ماده لحاظ شده است که چنین امری مصادیق متعددی میتواند داشته باشد از اموال و اولاد تا اختلاف در آراء و غلو در امر و عذاب و کفر و جنون و ابتلاءو ...؛ و تفاوتش با اختبار و ابتلاء و امتحان در این است که:
«اختبار» از ماده «خبر» به معنای اقدامی برای اطلاع نافذ و دقیق پیدا کردن بر امری است؛
«ابتلاء» از ماده «بلو» به معنای قبول کردن وضعیت تحول و دگرگونی است، مانند: «وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ» (فجر/۱۶)، «هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِيداً» (احزاب/۱۱)؛
«امتحان» از ماده «محن» است که یک رویه و جدیت در کار است تا خبر و نتیجهاش حاصل شود، مانند: «إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ» (ممتحنه/۱۰)؛
اما «فَتن» ایجاد اختلال و اضطراب است و افتنان جایی است که یک اختلالی در نظم امور واقع شود و اضطرابی در پی داشته باشد، مانند «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ» (عنکبوت/۲)، «أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ» (توبه/۱۲۶)
ایشان توضیح میدهند که گاه اینها برای امر واحدی به کار میرود که همین تفاوتها برجسته میشود چنانکه تعابیر اختبرتُ و ابتليت و امتحنت و افتننت برای «الذهب» (طلا) به کار میرود که اولی ناظر به صرف اطلاع از طلا بودن است؛ دومی ناظر به تحول و دگرگونیای در آن ایجاد کردن، سومی ناظر به شیوه بررسیای که به اطلاع درست منجر شود و آخری ناظر به آن اختلال و اضطرابی که در آن رخ میدهد؛ و البته تذکر دادهاند که با قرینه میشود هریک را در جای دیگری به کار برد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۹، ص۲۴-۲۳ ).
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
☀️۲) همانند آیه قبل این آیه نیز در حرزها و ادعیه مورد استفاده قرار گرفته است؛
از جمله حرزی که امام جواد ع برای امام هادی ع نوشت و به اصحابشان فرمودند که از این حرز استفاده کنند. متن حرز بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم. هیچ حول و قوهای نیست مگر به خداوند علیّ عظیم؛ خدایا! ای پروردگار فرشتگان و روح و انبیاء و رسولان و غلبهکننده بر هرکسی که در آسمانها و زمینهاست و آفریننده هر چیزی و مالک آن؛ شدت و زحمت دشمنانمان و هرکس را که قصد سوئی درباره ما دارد اعم از جن و انس، از ما بازدار و دیدگاه و دلهایشان را کور گردان و بین ما و آنان پرده و نگهبان و دفعکنندهای قرار بده که همانا تو پروردگار مایی هیچ حول و قوهای برای ما نیست جز به خداوند که بر او توکل میکنیم و به سوی او بازمیگردیم و بازگشت اساسا به سوی اوست؛ «پروردگارا! ما را فتنهای برای کسانی که کفر ورزیدند قرار نده و بر ما ببخشای، پروردگارا، که همانا تویی که عزتمند و باحکمت هستی.» (متحنه/۵)
پروردگارا، ما را از هر بدی و از شر هر موجودی «که مهارش را به دست گرفتهای» (هود/۵۶) و از شر آنچه در شب و روز سکنی گزیده و از شر هر بدی و از شر هر صاحب شرّی در عافیت بدار، ای پروردگار جهانیان و خدای رسولان، بر محمد و آل او همگی و بر اولیای خود درود فرست، و محمد و آل او همگی را به کاملترین آن درود اختصاص بده، و هیچ حول و قوهای نیست مگر به خداوند علیّ عظیم؛
به نام خدا و به خدا، به خدا ایمن شدم و به خدا پناه میبرم و به خدا تمسک میجویم و به خدا پناهنده میشوم و به عزت خدا و مانعیت او در حفاظی میروم از همه شیاطین جن و انس و پیادهنظامشان و سوارهنظامشان و براسبانتندرو سوارهشان و اطرافیانشان و برگشتشان و مکرشان و شر آنها و شر آنچه را در شب و روز و از دور و نزدیک میآورند و نیز از شر غایب و حاضر، شاهد و دیدار کننده، اعم از زنده و مرده، کور و بینا، و از شر عوام و خواص، و از شر نفس و وسواس آن، و از شرّ دناهش* و امور محسوس و ملموس و امور پوشیده، و از چشمزخمِ جن و انس، و [پناه میبرم] به نامی که تخت بلقیس با آن لرزید، و دینم و جانم و هر آنچه که توجهم بدان احاطه دارد را پناه میدهم از شر هر صورت یا خیال یا سپیدی یا سیاهی یا مجسمه یا کسی که با او عهد بستهایم [= کافر ذمی] یا عهد نبستهایم [= کافر حربی] اعم از کسانی که ساکن باشند در جوّ و ظلمات و نور و سایه و گرما و خشکی و دریاها و دشتها و ناهمواریها و خرابهها و آبادیها و تپهها و بیشهها و درهها و کنیسهها و نواویس* و بیابانها و گورستانها، و از شر بیرونروندگان و واردشوندگان، از کسانی که در شب ظاهر میشوند و پخش میشوند و در روز و صبحگاهان و شامگاهان، و از شکاکان [یا: پیشقراولان و دیدهبانان] و شبروها و جاسوسها [یا: آنان که آرام و قرار ندارند] و فرعونها و ابلیسها و از لشکریان و همسران و عشیرهها و قبیلههایشان و از عیبجوییها و بدگوییها و دمیدنها [= دمیدن جادوگران در گرهها] و برعهدهگرفتنها و گرفتنها و جادو و ضربه زدن و دستکاری کردن و اشارهکردنها و نیرنگها و اختلافاتشان [یا: رفت و آمدهایشان]، و از شرّ هر صاحب شرّی از جادوگران و دیوها و أمالصبیان*** و آنچه به دنیا میآورند و از شر هر صاحب شری اعم از درونی و بیرونی و گذرا و متوجهشونده و ساکن و متحرک و تپش قلب [فشار خون] و سردرد و شقیقه**** و تب و أُمِّ مِلْدَم و مثلثة و رِبع و غِبّ و صالبه ****** و [بیماریهای] داخلی و بیرونی [= پوستی] و از هر جنبندهای که مهارش به دست توست، که همانا تو بر صراط مستقیمی؛ و درود خداوند بر محمد و خاندان طاهرینش.
✳️پینوشتها
* «دناهش» ظاهرا نام موجوداتی از جنس جنیان است (مجمع البحرين، ج4، ص138 ).
** «نواویس» ظاهرا نام موضعی در جهنم است (مجمع البحرين، ج4، ص121 ).
*** ظاهرا نوعی از ارواح و اجنه است که متعرض کودکان میشود (طب الأئمة ع (للشبر)، ص387 ؛ مجمع البحرين، ج1، ص260 ).
****«شقیقة» نوعی سردرد است که نیمه جلو و یکی از دو طرف سر را فرامیگیرد (النهاية، ج2، ص492 ).
***** أُمِّ مِلْدَم و مثلثة و رِبع و غِبّ و صالبه نامهای انواعی از تب است. درباره «أُمِّ مِلْدَم» آمده حالتی است که بدن داغ میشود وبا سردرد شدید همراه است (الأصول الستة عشر، ص257 ). مثلثه و ربع از اقسام تب نوبه است که در اولی بعد از دو روز سکون، تب دوباره روز سوم برمیگردد و دومی در چهار روز و «صالبه» شدت یافتن حرارت است که هیچ سرد شدنی همراهش نیست (بحار الأنوار، ج87، ص224 ).
📚مهج الدعوات، ص43-44
📚مصباح المتهجد، ج2، ص499-500
📚البلد الأمين، ص88-89
📚المصباح للكفعمي، ص98-99
@yekaye
👇سند و متن حدیث👇