🔹 لا تَبْغُوا
در مورد ماده «بغی»
▪️برخی بر این باورند که این ماده در اصل در دو معنا به کار رفته است:
▫️یکی در معنای «طلب کردن» و «درصدد برآمدن»؛ چنانکه گفته میشود «بغیت الشیء» به معنای آن است که آن چیز را طلب کردم و درصددش برآمدم؛ ویا وقتی گفته میشود «ما ينبغى لك أن تفعل كذا» یعنی سزاوار تو نیست که چنین کاری کنی؛ یعنی نباید در طلب آن کار برآیی. و
▫️دیگری به معنای نوعی «فساد» [= تجاوز] چنانکه وقتی زخم و جراحت رو به فساد بگذارد میگویند «بغى الجرح» و مصادیق دیگر این معنا هم از همین تعبیر برآمده است. (معجم المقاييس اللغة، ج۱، ص۲۷۱؛ المصباح المنير، ج2، ص57)
▪️اما دیگران بر این باورند که معنای اصلی همان طلب کردن است، اما طلب کردنی شدید که بیش از حد متعارف باشد:
▫️برخی این مطلب را چنین توضیح دادهاند که اصل این ماده به معنای درصدد تجاوز و خارج شدن از حالت معمولی برآمدن است، خواه این خارج شدن حاصل شود یا خیر؛ وتعبیر «بَغَيْتُ الشيء» نه صرف طلب کردن، بلکه طلب کردن چیزی است بیش از آنچه لازم است. که اگر این خروج از حالت عدل به احسان باشد، خوب و ممدوح است؛ و اگر خروج از حق به باطل باشد، مذموم و به معنای تجاوز است؛ و به کار رفتن تعبیر «بغیر الحق» در آیه «يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ» (یونس/23؛ شوری/22) را شاهد بر این آوردهاند که خود «بَغی» لزوما بار منفی ندارد، و بغیِ بناحق است که مذموم است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۳۶-137)
▫️برخی هم چنین توضیح دادهاند که اصل این ماده تنها دلالت بر «طلب شدید و اراده اکید» دارد و تنها در صورتی که
حرف «علی» بدان ضمیمه شود
(مثلا: فَلا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبیلاً، نساء/34؛ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى أَنْفُسِكُمْ، یونس/23؛ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ، حج/60؛ إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ، قصص/76؛ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَق، ص/22؛ إِنَّ كَثيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ، ص/24؛ فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتي تَبْغي حَتَّى تَفيءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ، حجرات/9)
و یا در موارد منع و تحریم به کار رفته باشد
(مثلا إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ، اعراف/33؛ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ، نحل/90)
ویا هر گونه قرینه لفظی یا مقامی دیگری در کلام باشد
(مثلا: َ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً، یونس/90؛ وَ الَّذينَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ، شوری/39؛ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ، جاثیه/17؛ِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ، بقره/173 و انعام/145 و نحل/115)،
دلالت بر تعدی و تجاوز از حد میکند؛
و اگر خالی از هر قرینهای باشد به معنای هرگونه طلب شدید است: «وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ ... وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ» (قصص/77) «قالُوا يا أَبانا ما نَبْغي هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا» (یوسف/65) «لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» (اسراء/66) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱، ص۳۰۹-310)
@yekaye
👇ادامه👇
ادامه توضیح درباره ماده «بغی»
🔸این ماده اگرچه ظاهرا به خودی خود دلالتی بر معنای مذموم یا ممدوح ندارد؛ اما:
▪️وقتی به صورت ثلاثی مجرد میآید، غالبا با بار منفی و به معنای تجاوز کردن است؛
و در تفاوت «بغی» و «ظلم» هم گفتهاند که ظلم هرگونه اقدام بناحق است؛ اما در مفهوم «بغی» شدت طلب کردن موضوعیت دارد؛ و البته این طلب شدید در خصوص چیزی است که واقعا سزاوار نیست. (الفروق في اللغة، ص227 )؛
و اگر در مواردی که در بالا به عنوان مصادیق کاربرد آن در معنای تعدی و تجاوز بود دقت شود، همگی فعل (بغی یبغی) و یا مصدر (بَغْي) و یا اسم فاعل (باغٍ) در صیغه ثلاثی مجرد بود؛
و از مجموع 39 بار کاربرد قرآنی این ماده (اعم از فعل و اسم) در صیغههای ثلاثی مجرد، فقط دو مورد از کاربردهای آن به صورت فعل است که ظاهرا معنایی تعدی و تجاوز ندارد: یکی در داستان حضرت موسی ع است: «قالَ ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً» (کهف/64) و دیگری در خصوص برادران یوسف ع: «قالُوا يا أَبانا ما نَبْغي هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا» (یوسف/65)؛
و جالب اینجاست که در مواردی که خود طلب کردن میتواند اعم از خوب و بد باشد؛ اما متعلق طلب بد شده، نیز از فعل ثلاثی مجرد استفاده شده: «أَ فَغَيْرَ دينِ اللَّهِ يَبْغُونَ» (آل عمران/83)؛ «أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ» (مائده/50)؛ «خالِدينَ فيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً» (کهف/108) «قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ» (انعام/164) «قالَ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغيكُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعالَمينَ» (اعراف/140)؛
و جالبتر اینکه در یک آیه واحد، وقتی مورد طلب امر منفی است از فعل ثلاثی مجرد، و وقتی مثبت است از باب افتعال استفاده شده است: «وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ ... وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ» (قصص/77).
آیا اینها میتواند قرینه باشد که همان دو مورد هم نوعی بار منفی مد نظر است؟
▪️وقتی به ابواب ثلاثی مزید میرود (باب افتعال و انفعال) بار منفی خود را از دست میرود و براحتی
هم برای طلبکردنها ممدوح (يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ، بقره/265)؛ ما تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ، بقره/272)
و هم برای طلب کردنهای مذموم (فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ، آل عمران/7)
و هم طلبکردنهایی که حکم اخلاقی ندارند و از این جهت خنثی هستند (مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُه، رعد/17؛ وَ الَّذينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ، نور/33؛ وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ، احزاب/51؛ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الْأَرْضِ، انعام/35؛ وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ؛ نساء/104)
به کار میرود.
▪️برخی به این نکته که «بغی» غالبا در معنای مذموم به کار میرود؛ ولی بار معنایی مثبت یا منفیِ ابتغاء کاملا ناظر به متعلقش است، اشاره کرده، و گفتهاند ابتغاء در باب افتعال دلالت بر کوشش و اجتهاد در طلب میکند (مفردات ألفاظ القرآن، ص137) در واقع، معنای شدت را نه ناشی از خود لفظ، بلکه صرفا وقتی به باب افتعال وارد شود در آن دخیل دانستهاند؛
اما کسانی که معنای شدت را در اصل این ماده دخیل می دانند، گفتهاند چون باب افتعال دلالت بر مطاوعه و پذیرش درونی دارد، پس ابتغاء در جایی به کار میرود که این طلب شدید از روی اراده و رغبت و پذیرش درونیِ شخص باشد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص311)
@yekaye
👇ادامه👇
آخرین فراز از توضیح ماده «بغی»
▪️در مورد تفاوت ورود این ماده در باب افتعال با باب انفعال (ینبغی) هم گفتهاند این باب دلالت بر انفعال و منفعل بودن و اثر پذیرفتن دارد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص311) و در جایی است که کار برعهده شخص مقابل تحمیل و لازم میشود؛ نه اینکه صرفا خودش با میل و رغبت درصدد آن برآید و از این رو، در فارسی به «سزاوار است» ترجمه میشود. و گفتهاند که این حالت دو صورت دارد: گاهی به صورتی است که آن فاعل برای انجام فعل مسخر است (ارادهای از خود ندارد و این امکان برایش نیست که از آن تخلف کند) مثلا میگویند: « النارُ يَنْبَغِي أن تحرق الثوب: آتش سزاوار است که لباس را بسوزاند» که ظاهرا آیه «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ» (يس/69) در این معناست؛ و گاهی از باب درخواست از اهلیت و شایستگیای است که در خود او هست، مثلا میگویند «فلانٌ يَنْبَغِي أن يعطى لكرمه: فلانی با توجه به بزرگواریاش سزاوار است که ببخشد» که آیه «وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي» (ص/35) ظاهرا در این معناست. (مفردات ألفاظ القرآن، ص137)
▪️با این توضیحات معلوم میشود که تعبیر «ینبغی: سزاوار است» چون به نحوی از بیرون کاری را بر شخص لازم میآورد، بسیار به تعبیر «یجب: واجب است» نزدیک است؛ و در تفاوت این دو گفتهاند اولی صرفا برای خوب بودن کاری به کار میرود اما اعم از اینکه لازم و ضروری باشد ویا ترکش هم مجاز باشد (اصطلاحاً: اعم از واجب و مستحب) اما دومی فقط در جایی به کار میرود که انجام کار لازم و ضروری باشد. (الفروق في اللغة، ص221)
▪️این ماده درباره زنان، به صورت مطلق به کار میرود، از آن نسبت فسق و فجور فهمیده میشود: «وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً» (نور/33) «وَ لَمْ يَمْسَسْني بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيًّا» (مریم/20) که کلمه «بِغاء» مصدر باب مفاعله است، که دلالت بر نوعی رابطه طرفینی میکند؛ و «بَغِیّ» بر وزن فعیل صفت مشبهه یا صیغه مبالغه است و به زنی که اهل زناکاری باشد گفته میشود. (و این تعبیر در زبان عرب، فقط در مورد زنان به کار میرود، نه مردان؛ المصباح المنير، ج2، ص57)؛ اما وقتی با حرف «علی» به کار میرود به معنای مطلق هرگونه ضرر زدن و تعدی کردن است؛ و نه ناظر به فسق و فجور: «فَلا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبیلاً» (نساء/34) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص311)
📿ماده «بغی» و مشتقات آن 96 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹 فَلا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبیلاً
چنانکه در متن فوق اشاره شد اگرچه کاربرد کلمه «بغی» در دو معنای «طلب کردن» و «تعدی ورزیدن» رایج است ؛
▪️اما ترکیب #بغی_علیه اساسا برای معنای تجاوز و تعدی کردن است؛ که در آیات زیر این حالت کاملا واضح است:
وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ (حج/60)
إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ (قصص/76)
قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَق (ص/22)
إِنَّ كَثيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات (ص/24)
فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتي تَبْغي حَتَّى تَفيءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ (حجرات/9)
▪️اما به نظر میرسد گاهی کلمه «علی» بعد از کلمه «بغی» میآید، اما لزوما حرف متعلق به فعل نیست،
و در این موارد، حتی اگر دلالت بر معنای تجاوز و تعدی دارد، به خاطر قرینههای کلامی (از جمله خود وجود حرف «علی» در جمله) است؛ نه اینکه ناشی از دلالت معنای ترکیبی «بغی علیه» باشد. مثلا در آیه «إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى أَنْفُسِكُمْ» (یونس/23) «بغی» اسم «انما» و «علی انفسکم» در مقام خبر آن است؛ نه اینکه جار و مجرور متعلق به کلمه «بغی»ای باشد که در متن آمده است.
🔸با این توضیح، به نظر میرسد عبارت «لا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبیلاً» ظرفیت هر دو معنا را داشته باشد؛ یعنی:
🍃الف. اگر «علیهن» را متعلق به فعل «تبغوا» بدانیم، (که فعل «تبغوا علی» به معنای تجاوز و تعدی کردن باشد) آنگاه «سبیلاً» را میتوان منصوب به نزع خافض دانست؛ یعنی مثلا چنین بوده» لا تبغوا علیهن بسبیلّ ما: به هیچ طریقی بر آنان تعدی نکنید.
🍃ب. اما میتوان «علیهن» را متعلق به سبیلا (حال، یا به تعبیر فنیتر، متعلق به حال محذوف، که بر عامل خود مقدم شده) دانست؛ و در این صورت، سبیلا مفعول «تبغوا» میشود؛ آنگاه یعنی لا تبغوا سبیلاً علیهن: بر آنان راهی مجویید (یعنی دنبال بهانه و دستاویزی نباشید که بخواهید باز آنان را تنبیه کنید)
📚التبيان فى اعراب القرآن، ص104 ؛ اعراب القرآن و بيانه، ج2، ص208
@yekaye
🔹 عَلِیّاً
قبلا بیان شد که
▪️ماده «علو» در اصل به معنای بلندی و رفعت و عُلُوّ میباشد.
▪️دو گونه فعل از این ماده به کار رفته است:
▫️«علا يَعْلُو» که دلالت بر هرگونه بلندی و رفعتی (اعم از ممدوح یا مذموم) دارد (مانند: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ، قصص/۴؛ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ، قصص/۸۳؛ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ، مؤمنون/۹۱)؛ و
▫️«عَلِىَ يَعْلَى» که دلالت بر رفعت و شرافت دارد و تنها در موارد ممدوح به کار میرود و «عَلِیّ» از این ماده است «أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ» (حج/۶۲).
🔖تفصیل بیشتر در جلسه 518 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-28/
@yekaye
🔹 كَبیراً
درباره ماده «کبر» در آیه 31 همین سوره به تفصیل بحث شد و بیان شد که
▪️ماده «کبر» به معنای «بزرگی» و نقطه مقابل «صغر» (کوچکی) میباشد؛ و این دو کلمه متضایف هستند، یعنی همواره در نسبت با دیگری سنجیده میشوند، برخلاف «عظمت» و «حقارت» که درباره خود شیء به خودی خود و صرف نظر از مقایسه آن با چیزی دیگر به کار میروند.
▪️«کِبَر» و بزرگی گاهی از حیث زمان است، و در این مقام به شخص سالخورده و مسن «کبیر» میگویند: «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما» (إسراء/۲۳) «وَ أَصابَهُ الْكِبَرُ» (بقرة/۲۶۶) «وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَر» (آل عمران/۴۰) «قالَ كَبيرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباكُمْ» (یوسف/۸۰) و البته به هرگونه کسی که به لحاظی از دیگران بزرگتر باشد هم «کبیر» میگویند؛ چنانکه گاه «کبیر» به معنای رئیس به کار میرود: «إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ» (طه/۷۱ و شعراء/۴۹) یا «إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ» (احزاب/۶۷)
▪️«کبریاء» به معنای خود را از هرگونه تسلیم و انقیاد برتر قرار دادن است، که این امر تنها وصف خداوند است «وَ لَهُ الْكِبْرِياءُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (جاثیه/۳۷) و هرکس دیگری که مدعی آن شود خلاف شان خود رفتار کرده است و لذا این وصف برای خدا مدح و برای انسانها مذموم است: «قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِي الْأَرْضِ» (یونس/۷۸)
و چهبسا اطلاق «کبیر» بر خداوند هم از باب برخورداری از او وصف «کبریاء» باشد.
@yekaye
📜شأن نزول📜
در شأن نزول این آیه، هم در منابع شیعی
(بر اساس روایاتی که سندش به امیرالمومنین ع ختم میشود؛ ر.ک:
الجعفريات (الأشعثيات)، ص107 ؛ دعائم الإسلام، ج2، ص217 ؛ النوادر (للراوندي)، ص38 ؛ مجمع البيان، ج3، ص68)
و هم در منابع اهل سنت
(با روایاتی که سند برخی به امیرالمومنین ع و سند برخی به حسن بصری حتم میشود؛ ر.ک:
اسباب نزول القرآن، ص155-156 ؛ الدر المنثور، ج2، ص151 )
نقل شده است:
▪️دختر یکی از بزرگان انصار با مردی ازدواج کرده بود و یکبار که در برابر او نشوز و نافرمانی پیشه کرد، وی سیلیای به او زد.
دختر به خانه پدر رفت و به همراه او سراغ پیامبر ص آمدند. پدرش به پیامبر گفت: من دردانهام را به همسری فلانی درآوردم؛ و او سیلیای به دخترم زده است!
پیامبر ص فرمود: میتواند قصاص کند!
دختر به اتفاق پدر به راه افتادند که از شوهرش قصاص کند، که پیامبر ص فرمود: صبر کنید؛ این جبرئیل ع است که نازل میشود و آنگاه این آیه نازل شد و رسول الله ص فرمود: ما ارادهای کردیم و خداوند ارادهای کرد و آنچه خدا اراده کند بهتر است؛ و اجازه قصاص نداد.
❇️تبصره1.
برخی افراد این داستان را در سعد بن ربيع بن عمر و زنش حبيبه دختر زيد بن ابى زهير معرفی کردهاند. برخی زن وی را خوله دختر محمد بن سلمه دانستهاند. برخی هم این داستان را در مورد ثابت بن قیس بن شماس و زنش جميله دختر عبد اللَّه بن ابىّ نقل کردهاند.
📚(مجمع البيان، ج3، ص68؛ اسباب نزول القرآن، ص155-156)
❇️تبصره2.
برخی از مفسران چنین اقدامی از جانب پیامبر ص را (که ابتدا بگوید قصاص کنید و بعد بگوید ما چیزی میخواستیم و خدا چیز دیگری میخواست) منافی عصمت و مقام پیامبر ص در مقام بیان شریعت الهی دانستهاند (الميزان، ج4، ص349 )، و از این رو در صحت این شأن نزول تردید کردهاند.
در حالی که به نظر میرسد چنین تردیدی روا نیست.
در واقع صدر و ذیل واقعه نشان میدهد که اصلا معلوم نیست که پیامبر در پاسخ آنان در مقام بیان شریعت الهی بوده است. با توجه به اینکه زن اهل نشوز بوده و احتمالا با گریه و داستانسرایی از کتکی که خورده نزد پدرش رفته است. پدرش هم از بزرگان بوده، برای خود و نزدیکانش شان ویژه قائل بوده و همین که خودش به مجازات دامادش اقدام نکرده و سراغ پیامبر ص آمده، جای شکرش باقی است.
کاملا میتوان حالت اینها را هنگام مراجعه به پیامبر ص تصور کرد؛ و در چنین حالتی طبیعی است که پیامبر ابتدا باید اینها را آرام کند؛ نه اینکه ابتدا به ساکن به آنان بگوید زن ناشزه هیچ حقی ندارد! یعنی درست است که مقام پیامبر ص چنان بوده، که به تعبیر قرآن، آیات را قبل از نزولش میدانسته است (چرا که خداوند از او خواسته بود تا قبل از نزول در خواندن آنها عجله نکند؛ طه/114) اما اتفاقا با توجه به همان مقام نبوتش که علیالقاعده میدانسته که این آیه در این موقعیت نازل خواهد شد؛ کاملا طبیعی است که در این وضعیت بحرانی آنها ابتدا سعی کند آنها را آرام کند؛ و به یکی از احکام شرعی دیگر (قصاص) آنها را ارجاع دهد؛
✅یکی از اموری که احتمال ساختگی بودن را در این نقل کم میکند همین است که در بسیاری از نقلها اسم افرادی در این داستان برده شده است و به «مردی» یا «زنی» بسنده نشده است. همه افرادی هم که به عنوان پدر در این داستان مطرحاند در زمره افرادیاند که چنین تحلیلی که در بالا اشاره شد در موردشان جور درمیآید:
▪️عبداله بن أبی، همان کسی که قبل از آمدن پیامبر به مدینه قرار بود حاکم مدینه شود و با آمدن پیامبر برنامهاش به هم خورد برای همین ظاهرا مسلمان شد ولی به عنوان سردسته منافقان معروف است.
▪️محمد بن مسلمه را نیز علمای رجال اهل سنت درباره جنگجوییاش داستانها گفتهاند و پیامبر ص هنگام عقد اخوت، او را با ابوعبیده جراح برادر کرد. ابوعبیده جراح، همان کسی است که با عمر و ابوبکر در سقیفه آمد و نقش جدی داشت و عمر هنگام مرگش میگفت اگر او زنده بود او را خلیفه میکردم و شورا تشکیل نمیدادم. با توجه به اینکه پیامبر خود ابوبکر و عمر را با هم برادر کرده بود می توان حدس زد روحیات برادر ابوعبیده را.
▪️در مورد خود «زید بن ابیزهیر» مطلبی یافت نشد، اما در کتب رجال و تراجم فرزند او به نام خارجة در زمره صحابه معروف است که در پیمان عقبه اسلام آورده و در جنگ احد کشته شده است. پس علیالقاعده خود زید باید در هنگام این واقعه فرد مسنّی بوده باشد؛ و همین که از اسلام وی سخنی به میان نیامده احتمال اینکه به لحاظ شخصیتی مانند عبدالله بن أبی باشد، زیاد میشود؛ چنانکه فرزند عبدالله بن أبی هم حنظله غسیل الملائکه است که برخلاف پدرش ایمان و شهادت وی شهره است.
@yekaye
✅ با توجه به اینکه متناظر با فقرات متعدد این آیه، احادیث متعددی روایت شده، احادیث را در ذیل چند فقره مستقل میآوریم.
🔹 الف. الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ
☀️1) از رسول الله ص روایت شده است:
بهترین مردان امتم کسانیاند که بر اهل و عیال خود گردنکشی نمیکنند و بر آنان مهربانی میورزند و بدانان ستم نمیکنند؛ سپس این آیه را قرائت کردند: مردان قوّام بر زناناند به اینکه خداوند برخی از آنان را بر برخی برتری داده است.»
📚مكارم الأخلاق، ص216
وَ قَالَ رسول الله ص:
خَيْرُ الرِّجَالِ مِنْ أُمَّتِي الَّذِينَ لَا يَتَطَاوَلُونَ عَلَى أَهْلِيهِمْ وَ يَحِنُّونَ عَلَيْهِمْ وَ لَا يَظْلِمُونَهُمْ ثُمَّ قَرَأَ «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» الْآيَةَ.
@yekaye