یک آیه در روز
865) 📖 وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ قالَ ي
.
🔟 «وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ ... قالَ ... أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشيدٌ»
حضرت لوط نفرمود «رجال»، بلکه فرمود «رجل». یعنی آرزو داشت حتی یک نفر مرد رشید و حقطلب در میان آنان باشد، و نبود.
💠ثمره #اخلاقی_اجتماعی
گاه افراد جامعه چنان در موضع باطل فرو می روند و کار بر پیامبر خدا ص چنان سخت میشود که حتی یک نفر هم با او همراهی نمیکند.
پس
نهتنها کثرت افراد، به خودیِ خود، دلیل بر حقانیت آنان نیست، بلکه اگر کسی حق قود و حتی یک نفر با او همراهی نکرد، نباید از موضعِ حق خویش منصرف شود.
🤔البته حتی اگر پیامبر هم باشی، این همراهی نکردن بر تو بسیار سخت میآید.
@Yekaye
یک آیه در روز
865) 📖 وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ قالَ ي
.
1⃣1⃣«وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ في ضَيْفي أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشيدٌ»
در پيچ و تاب اضطراب و دلهره و مشكلات است كه استعدادها و حالات روحى شكوفا مىگردد. اگر فرشتگانِ الهى از همان لحظه ورود، خود را به حضرت لوط عليه السلام معرّفى مىكردند، ديگر نه از آه و ناله و نگرانى و استمداد از احساسات مردمى خبرى بود و نه از پيشنهاد ازدواج دادن به آن مردم بد❗️
📚(تفسير نور، ج4، ص97)
@Yekaye
یک آیه در روز
865) 📖 وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ قالَ ي
.
2⃣1⃣ «أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ»
در ارشاد جاهل، از عواطف و احساسات مردم كمك بگيريم.
📚(تفسير نور، ج4، ص99)
@Yekaye
یک آیه در روز
865) 📖 وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ قالَ ي
.
3⃣1⃣ «أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ»
همجنسبازى، با مردانگى، رشادت و غيرت سازگار نيست.
📚(تفسير نور، ج4، ص99)
@Yekaye
866) 📖 قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا في بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُريدُ 📖
💢ترجمه
گفتند قطعاً دانستهای که ما را در مورد دخترانت حقی نباشد؛ و بیگمان تو خوب میدانی که چه میخواهیم!
سوره هود (11) آیه 79
1397/10/13
26 ربیعالثانی 1440
@Yekaye
🔹حقٍّ
▪️اصل ماده «حقق» را
▫️برخی محکم کردن چیزی و صحتِ آن
📚 (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۱۵)،
▫️ و برخی مطابقت و موافقت (چنانکه به محور و پاشنه درب که درب با تکیه بر آن و بر مدار آن حرکت میکند «مطابقة رجل الباب في حقّه» میگویند)
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۴۶)
▫️و برخی ثبوتی که همراه با مطابقت با واقع باشد،
📚(التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج2، ص306)
دانستهاند. (إِنَّهُ لَحَقٌّ؛ یونس/53 و ذاریات/23)
▪️«حق» نقطه مقابل «باطل» است و در قرآن کریم هم مکرر این تقابل مشاهده میشود مثلا «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ» (انفال/8) و البته بین حق و ضلالت هم در قرآن تقابلی یافت میشود «فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ» (یونس/32) و توضیح دادهاند که این تقابل از آن جهت است که باطل چیزی است که ثبوتی ندارد؛ و ضلالت هم آن چیزی است که از جایگاه و مسیر اصلی خود خارج و منحرف شده باشد
📚 (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج2، ص307)
▪️برخی توضیح دادهاند که «حق» بر چهار وجه اطلاق میگردد:
🔺یکم: به کسی که چیزی را ایجاد میکند به سبب آنچه حکمت اقتضا دارد: « فَذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِ إِلَّا الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ» (يونس/32).
🔺دوم: به آنچه ایجاد شده، از این جهت که به اقتضای حکمت بوده است: «ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِكَ إِلَّا بِالْحَقِ» (يونس/5) ، «وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ أَ حَقٌ هُوَ قُلْ إِي وَ رَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌ» (يونس/53)، «و لَيَكْتُمُونَ الْحَقَ» (بقرة/146) ، و «الْحَقُ مِنْ رَبِّكَ» (بقرة/147)
🔺سوم: به اعتقاد به چیزی که آن چیز واقعا مطابق با آن اعتقاد باشد: «فَهَدَى اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ» (بقره/213)
🔺چهارم: به کار و سخنی که به حسب آ«چه واجب و لازم بوده و نیز به قدر واجب و در وقتی که لازم بوده واقع شده، چنانکه میگوییم «فعلک حقٌ و قولک حقٌ»: «كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ» ([يونس/33) ، «و حَقَ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ» (سجده/13)
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص246)
🔺چنانکه اساساً تعبیر «حق» به عنوان هر آن چیزی که واجب و لازم بوده نیز به کار رفته است: «وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ» (روم/47) ، «كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ» (یونس/103)
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص247)
🔺و به نظر میرسد مورد دیگری هم باید به فهرست فوق اضافه کنیم؛ و آن جایی است که «حق» به عنوان یک امر حقوقی و اعتباری به کار میرود که جامعه ویا شریعت چیزی را «حق» کسی میداند ولی آن حق این گونه نیست که متن واقع باشد، بلکه در مقام عمل قابل سلب شدن است، و بدین جهت آن را اعتباری گویند، مانند: «و لْيُمْلِلِ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ ... فَإِنْ كانَ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفيهاً أَوْ ضَعيفاً» (بقره/282) یا «آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» (اسراء/26 و روم/38) یا «كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِه» (انعام/141) یا «وَ في أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» (ذاریات/19)
▪️وقتی کلمه «حقّ» در صیغه افعل التفضیل قرار میگیرد،
▫️گاه واقعا به همان معنای مقایسهای میباشد، یعنی دیگری هم حقی دارد ویا در آن حق شراکت دارد؛ اما حق این بیشتر از آن است [شاید بتوان این آیه را مثال زد: «وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ» (بقره/247)] ؛
▫️اما گاه به معنای اثبات حق برای یکی و نفی آن از دیگری است، چنانکه وقتی میگوییم «زیدٌ أحقّ بماله من غیره» یعنی فقط او در مال خود ذیحق است نه غیر او [شاید مثال خوبش این آیه باشد: «إِذْ جَعَلَ الَّذينَ كَفَرُوا في قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها» (فتح/26) ویا آیه «أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْه» (توبه/13)]
📚(المصباح المنير، ج۲، ص۱۴۴)
@Yekaye
👇ادامه دارد👇
ادامه بحث درباره ماده «حق»
▪️فعل «حقَّ» که مضارع آن به صورت «یَحِقّ» و «یَحُقُّ» میآید [که البته در قرائت حفص از عاصم در تمام موارد «یَحِقّ» آمده است] به معنای واجب شدن میباشد چنانکه «يَحِقُ عليك أن تفعل كذا» به معنای این است که «لازم و واجب است که چنان کنی» [مانند: «حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ» (یونس/96) «مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَة» (نحل/36)]
📚(المصباح المنير، ج۲، ص۱۴3)
▪️و در همین معنا کلمه «حقیق» به عنوان صفت مشبهه در معنای مفعولی (واجب شده) ساخته شده است: «حَقيقٌ عَلى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ» (اعراف/105) (كتاب العين، ج3، ص6) و البته در مورد این آیه، علاوه بر معنای فوق، معنای «حریصٌ علی...» هم ذکر شده است.
📚(معجم مقاييس اللغه، ج2، ص18)
▪️ماده «حق» وقتی به باب افعال برود (لِيُحِقَ الْحَقَ، أنفال/ 8 ؛ وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِه، یونس/82) به معنای حق بودن چیزی را ثابت کردن ویا به حق بودن چیزی حکم کردن است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص246) و برخی این را به معنای امری را یقینی کردن و یا آن را ثابت و لازم و مستقر نمودن دانستهاند.
📚(المصباح المنير، ج۲، ص۱۴3)
▪️«قیامت» را «حاقّة» گویند (الْحَاقَّةُ؛ مَا الْحَاقَّةُ؛ وَ ما أَدْراكَ مَا الْحَاقَّةُ؛ حاقّة/1-3)
▫️از این باب که بر هر چیزی وارد و ثابت میشود
📚(معجم مقاييس اللغه، ج2، ص17)
▫️یا از این باب که به حق نازل میگردد (کتاب العین، ج3، ص7) و وقوعش حتمی و ثابت است و راهی برای انکارش نیست؛
📚(التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج2، ص308)
▫️ ویا از باب اینکه جزاء در آن محقق میگردد.
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص247).
🔸البته برخی با اینکه این کلمه را ذیل ماده «حقق» آوردهاند، اما گفتهاند وجه تسمیهاش از باب احاطهای است که بر خلایق دارد، و البته آن را از «یَحُقُّ» دانستهاند نه از «یَحِقُّ»
📚 (المصباح المنير، ج۲، ص۱۴۴)؛
که در این صورت، چهبسا بهتر باشد که آن را از ماده «حوق» دانست که به معنای «احاطه کردن» میباشد
📚 (معجم المقاییس اللغة، ج۲، ص۱۲۱)
▪️«استحقّ» به معنای «استوجب» (آن را [بر خود] واجب شمرد) است و «مستحَق» از این جهت به «آنچه سزاوار شده» یا کسی که سزاوار امری است، گفته میشود (فَإِنْ عُثِرَ عَلى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً فَآخَرانِ يَقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيانِ؛ مائده/107)
📚(المصباح المنير، ج۲، ص۱۴۴)
▪️«حقیقت» را گفتهاند به معنای چیزی است که حق مطلب به آن برمیگردد
📚 (كتاب العين، ج3، ص6)
▫️و به تعبیر دیگر، حقیقتِ هر چیزی، نهایت آن و اصلِ آن که مشتمل بر آن است، میباشد، چنانکه در روایات درباره «حقیقة ایمان» و «حقیقة ...» (مثلا: لِكُلِ حَقٍ حَقِيقَةٌ، فَمَا حَقِيقَةُ إِيمَانِكَ؟) تعابیر فراوانی وارد شده است.
📚(كتاب العين، ج3، ص8؛ المصباح المنير، ج۲، ص۱۴۴)
▫️و البته بتدریج کلمه «حقیق« در تمامی معانیای که «حق» در مورد آنها به کار میرود (یعنی چیزی که ثبات و وجود دارد؛ اعتقادی که با حق مطابق است؛ و کار و سخنی که در جای درست خود قرار دارد) به کار رفته است.
📚 (مفردات ألفاظ القرآن، ص247).
▪️از مادههایی که به این ماده نزدیک است، یکی ماده «حیق» است که در اصل به معنای «نازل شدن چیزی بر چیزی» میباشد و در مورد نازل شدن امور ناخوشایند به کار میرود و قبلا بحث آن گذشت و 10 بار در قرآن تکرار شده
🔖(جلسه 743 http://yekaye.ir/al-fater-35-43/)
▪️و نیز ماده «حوق» است که به معنای احاطه کردن میباشد (كتاب العين، ج3، ص256؛ معجم المقاییس اللغة، ج۲، ص۱۲۱) که ظاهرا کلمه قرآنیای ندارد، مگر اینکه چنانکه گذشت «حاقّة» (که 3 بار در قرآن کریم تکرار شده است) ویا فعل «حاق» (که 9 بار آمده و همه را ضمن «حیق» قرار دادهاند) از این ماده بدانیم؛
و البته احتمال اشتقاق کبیر بین این سه ماده، کاملا وجود دارد.
📿با این حال، اگر تمایز دو ماده «حیق» و «حقق» را بپذیریم، و «حاقة»را هم از ماده «حقق» بدانیم باید گفت که ماده «حقق» و مشتقاتش ۲۸۷ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@Yekaye
☀️1) در آیه 77 حدیثی از امام صادق ع گذشت.
مطلب بدینجا رسید که زن لوط برای اطلاع مردم از حضور میهمانان لوط آتشی برافروخت.
حضرت در ادامه فرمودند:
چون آن آتش را دیدند، به درب خانه لوط روی آوردند در حالی که همدیگر را هل می دادند؛ پس زن لوط بر آنان وارد شد و گفت: نزد لوط عدهای آمدهاند که من تاکنون خوشسیماتر از آنان ندیدهام. پس آنان به جلوی در آمدند تا وارد خانه شوند.
لوط چون آنان را دید به سوی آنان برخاست و فرمود: «ای قوم من!» «تقوای الهی پیشه کنید و مرا در مورد میهمانانم شرمنده و سرشکسته مسازید؛ آیا از شما مرد رشیدی [رشدیافتهای] نیست؟!» و نیز فرمود «اینان دخترانم؛ آنان برای شما پاکیزهترند». پس آنان را به حلال دعوت کرد. اما آنان «گفتند قطعاً دانستهای که ما را در مورد دخترانت حقی نباشد؛ و بیگمان تو خوب میدانی که چه میخواهیم!»
لوط به آنان گفت: ای کاش که برای [غلبه بر] شما قوتی داشتم یا به تکیهگاه محکمی پناه میبردم!»
جبرئیل [آهسته] گفت: اگر بداند که چه قوتی دارد؟!
پس درب خانه را شکستند و وارد خانه شدند. جبرئیل فریادی زد و گفت:لوط! رهایشان کن داخل شوند؛ و چون داخل شدند جبرئیل با انگشتانش به سوی آنان اشارهای کرد و چشمانشان رفت و این همان سخن خداوند عز و جل است که فرمود «پس چشمانشان را محو کردیم» (قمر/37)
سپس جبرئیل وی را ندا داد: «همانا ما فرستادگان پروردگارت هستیم؛ هرگز به تو دست نخواهند یافت؛ پس خانوادهات را در پارهای از شب حرکت بده» (هود/81) و نیز جبرئیل به او گفت: که ما برای به هلاکت رساندن آنان مبعوث شدهایم.
او گفت: جبرئیل! عجله کن!
گفت: «همانا وعده آنان صبح است؛ آیا صبح نزدیک نیست؟» (هود/81)
پس به او دستور داد و او خودش و خانوادهاش سوار شدند و حرکت کردند، جز همسرش؛ پس جبرئیل آن شهر را با دو بال [قدرت] خویش از هفت زمین برکند و زیر و رو کرد تا حدی که آسمانیان فریاد حیوانات آنجا را هم شنیدند؛ پس بر آنان و کسانی که پیرامون آن شهر بودند «بارانی از سنگهای سجّیل» (هود/82) بر آنان فرود آورد.
📚الكافي، ج5، ص547-548 و ج8، ص329؛ تفسير العياشي، ج2، ص155؛ مجمع البيان، ج5، ص279
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي يَزِيدَ الْحَمَّارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
... فَلَمَّا رَأَوُا الدُّخَانَ أَقْبَلُوا إِلَى الْبَابِ يُهْرَعُونَ حَتَّى جَاءُوا إِلَى الْبَابِ [يُهْرَعُونَ إِلَى الْبَابِ] فَنَزَلَتْ إِلَيْهِمْ فَقَالَتْ: عِنْدَهُ قَوْمٌ مَا رَأَيْتُ قَوْماً قَطُّ أَحْسَنَ هَيْئَةً مِنْهُمْ! فَجَاءُوا إِلَى الْبَابِ لِيَدْخُلُوا [لِيَدْخُلُوهَا].
فَلَمَّا رَآهُمْ لُوطٌ قَامَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ لَهُمْ: «يَا قَوْمِ» «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ» وَ قَالَ «هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ» فَدَعَاهُمْ إِلَى الْحَلَالِ فَقَالَ [«فَقالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ] ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ»
فَقَالَ لَهُمْ «لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ» فَقَالَ جَبْرَئِيلُ لَوْ يَعْلَمُ أَيُّ قُوَّةٍ لَهُ؟!
قَالَ فَكَاثَرُوهُ حَتَّى دَخَلُوا الْبَيْتَ. فَصَاحَ بِهِ جَبْرَئِيلُ، فَقَالَ: يَا لُوطُ دَعْهُمْ يَدْخُلُوا [يَدْخُلُونَ]. فَلَمَّا دَخَلُوا أَهْوَى جَبْرَئِيلُ ع بِإِصْبَعِهِ نَحْوَهُمْ؛ فَذَهَبَتْ أَعْيُنُهُمْ؛ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَطَمَسْنا عَلَى أَعْيُنَهُمْ» [فَطَمَسْنا أَعْيُنَهُمْ]. ثُمَّ نَادَاهُ [نَادَى] جَبْرَئِيلُ، فَقَالَ لَهُ: «إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ». وَ قَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ: إِنَّا بُعِثْنَا فِي إِهْلَاكِهِمْ.
فَقَالَ يَا جِبْرِيلُ عَجِّلْ!
فَقَالَ «إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ»
[قَالَ] فَأَمَرَهُ فَيَحْمِلُ هُوَ وَ [فَتَحَمَّلَ وَ] مَنْ مَعَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ ثُمَّ اقْتَلَعَهَا - يَعْنِي الْمَدِينَةَ - جَبْرَئِيلُ بِجَنَاحَيْهِ مِنْ سَبْعَةِ [سَبْعِ] أَرَضِينَ ثُمَّ رَفَعَهَا حَتَّى سَمِعَ أَهْلُ سَمَاءِ الدُّنْيَا نُبَاحَ الْكِلَابِ وَ صُرَاخَ الدُّيُوكِ [صِيَاحَ الدِّيَكَةِ] ثُمَّ قَلَبَهَا وَ أَمْطَرَ عَلَيْهَا وَ عَلَى مَنْ حَوْلَ الْمَدِينَةِ «حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ».
@Yekaye