eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
115 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 بِذِي الْقُرْبی‏ قبلا بیان شد که ▪️ماده «قرب» در اصل به معنای نزدیکی و در مقابل «بُعد» (دوری) می‌باشد؛ و این تعبیر برای نزدیکی در مکان (وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ؛ بقرة/۳۵)، زمان (اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ؛ أنبياء/۱)، نسبت بین افراد (وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی،‏ نساء/۸؛ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ، نساء/۷)، امور معنوی (فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ، بقره/۱۸۶؛ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ‏، واقعه/۱۱)، در صفات (هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ؛ آل عمران/۱۶۷) و … به کار می‌رود. ▪️برای نزدیکی به لحاظ خویشاوندی تعابیر «قُرْبة» و «قُرْبَی» و «قَرابة» به کار برده می‌شود و گفته می‌شود «فلانٌ قَرِيبي، و ذو قَرابتي» و در قرآن کریم تعابیر «اولوا القربی» (وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی؛ نساء/۸)، «ذو قربی» (بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبی،؛ بقره/۸۳؛ وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبی، فاطر/۱۸) [و «أقربین»: «فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ وَ الْيَتامی‏ وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ» (بقره/۲۱۵)، «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ» (شعراء/۲۱۴)] به کار رفته است و عموما «ذا مقربة» (يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ؛ بلد/۱۵) را به نیز ‌معنای دارای «قرابت» (خویشاوندی) و معادل «قُربی» (خویشاوند) دانسته‌اند که نزدیک بودن در نَسَب و رَحِم (خویشاوندی) محسوب می‌شوند اما یکی از معانی «قُرْب» در زبان عربی «ناحیه کمر» و «لگن خاصره» است و بر همین اساس، برخی این احتمال را هم مطرح کرده‌اند که «مَقْرَبَة» از همین معنا گرفته شده باشد و به معنای کسی است که از فرط گرسنگی، تهیگاهش به‌هم آمده باشد؛ که در این صورت، معنایش بیشتر شبیه تعبیر آیه بعد (مِسْكيناً ذا مَتْرَبَةٍ: مسکینی که زمین‌گیر شده) می‌گردد از این جهت که هر دو دلالت می‌کنند بر شدت در ضرر و مشکلات شخصی که نیازمند کمک است. 🔖جلسه 933 http://yekaye.ir/an-nesa-4-8/ @yekaye
🔹 الْيَتامی قبلا بیان شد که ▪️ماده «یتم» و مصدر «يُتْم» برای کودکی (اعم از دختر و پسر) به کار می‌رود که پدرش را از دست داده باشد؛ که در مورد انسان، از جانب پدر «یتیم» محسوب می‌شود (أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوی؛ ضحی/۶) ‌اما در مورد حیوانات از جانب مادر؛ و به تبعِ آن به هرکسی که منفرد و جدا از دیگران بماند «یتیم» گفته می‌شود. ▫️برخی اصل این ماده را انقطاع از آنچه شخص بدان تعلق دارد و منفرد ماندنی که شخص را در موقعیت ضعف قرار دهد، دانسته‌اند؛ و گفته‌اند به همین مناسبت بوده که کلمه «یُتم» و «یتیم» برای فقدان پدر در انسان، و فقدان مادر در حیوان به کار می‌رود؛ چرا که تدبیر اصلی و گذران معیشت کودک در انسان برعهده پدر است اما در حیوانات این تعلق و وابستگی به مادر است. ▫️برخی بیان کرده‌اند که از دست دادن پدر باید تا پیش از بلوغ باشد که کلمه یتیم صدق کند؛ اما دیگران توضیح داده‌اند که این مطلب، به لحاظ شرعی چنین است؛ یعنی اگر هم این محدوده برای صدق یتیم رایج شده، از باب حقیقت شرعیه یا متشرعه است، نه اقتضای اولیه لغت؛ و ظاهرا دلیل آن هم روایت معروف نبوی است که فرمودند «لا يتم بعد احتلام‏: بعد از رسیدن به بلوغ، یتیمی‌ای در کار نیست». 🔖جلسه 926 http://yekaye.ir/an-nesa-4-2/ @yekaye
🔹الْمَساكينِ قبلا بیان شد که ▪️ ماده «سکن» نقطه مقابل «حرکت» و «اضطراب» می‌باشد و «سکینه» به معنای «وقار» هم از همین باب است و «سُکّان» کشتی را هم از این جهت سکان گفته‌اند که کشتی را از اضطراب و حرکتهای نامتعارف حفظ می‌کند. در واقع، این ماده دلالت بر استقرار در مقابل حرکت دارد اعم از استقرار مادی ویا معنوی؛ و کاربرد این ماده در خصوص کسی که جایی را برای توطن و زندگی برمی‌گزیند بسیار رایج است و اسم مکان «مسکن» از همین باب است. همچنین به فرد بشدت نیازمند نیز «مسکین» می‌گویند، چرا که قدرت هر حرکتی از او سلب شده است. ▪️همچنین در بحث از فعل «اسْتَكانُوا» اشاره شد که کلمه «استکان» را عموم اهل لغت به معنای «خاضع و ذلیل شد» دانسته‌اند، اما درباره اینکه از چه ماده‌ای گرفته شده اختلاف نظر دارند. برخی احتمال بیشتر را در این دانسته‌اند که از ماده «سکن» و بر وزن افتعال باشد که حاوی یک الف زاید است و توضیح داده‌اند که «سکن» به معنای سکونت و آرامش پیدا کردن در جایی است، و «مسکین» کسی است که با تکیه بر مردم سکونت می‌یابد (که وضعیتی شدیدتر از فقیر است) و نیز به معنای شخصی است که ذلیل شده و مورد خشم قرار گرفته، هرچند ثروتمند باشد، و بر این اساس، «استکان» به معنای «خاضع و ذلیل شد» می‌باشد؛ هرچند برخی این احتمال را داده‌اند که «استکان» از ماده «کین» (در حالت خواری و انکسار بودن) یا ماده «کَون» (=بودن) باشد. 🔖جلسه 933 http://yekaye.ir/an-nesa-4-8/ @yekaye
🔹الْجارِ ▪️ماده «جور» در اصل به معنای میل و انحراف از راه (معجم المقاييس اللغة، ج‏1، ص493؛ مجمع البيان، ج‏3، ص71) و به سوی چیزی متمایل شدن است، ▫️برخلاف ماده «جنب» که میل و انحراف از چیزی است؛ و البته وقتی ماده «جور» با حرف علی متعدی شود به معنای اعراض کردن و تعدی نمودن (انحرافی علیه کسی) می‌باشد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏2، ص141) ▪️همسایه (کسی که منزلش نزدیک منزل شماست) را «جار» گویند از این میل پیدا کرده به سکونت در همان ناحیه‌ای که شما در آن هستید «وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى‏ وَ الْجارِ الْجُنُبِ‏» (نساء/36) (مجمع البيان، ج‏3، ص71) و به همین مناسبت به کسی که در کنار دیگری قرار بگیرد هم «جار» گویند: «قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ» (انفال/48) ▪️ظاهرا به همین مناسبت بتدریج کاربرد این ماده در معنای «قرب» و «نزدیکی» هم شایع شده، چنانکه بویژه در باب مفاعله کلمه «مجاورت» به معنای همنشینی و در کنار هم زیستن به کار رفته است «ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فيها إِلاَّ قَليلاً» (احزاب/60) و (مفردات ألفاظ القرآن، ص211) ؛ ▫️و صیغه مفاعله همان معنای ثلاثی مجرد را با دوام و استمرار بیشتری حکایت می‌کند؛ و وقتی به باب تفاعل می‌رود دلالت بر حالت قبول و پذیرش همین مجاورت می‌کند: «وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ» (رعد/4) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏2، ص141) بدین ترتیب تفاوت «مجاورت» و «اجتماع» (با هم جمع شدن) در این است که مجاورت بین دو نفر یا دو چیز است اما اجتماع بین سه چیز و بیشتر است؛ و در عربی فصیح تعبیر «اجتمعت مع فلان» تعبیر شایعی نیست؛ و البته مجاورت را گاه مجازا برای بیش از دو نفر به کار می‌برند. (الفروق في اللغة، ص141) ▪️این ماده وقتی به باب افعال و استفعال می‌رود در معنای «پناه دادن» و «پناه جستن» است؛ (و کلمه «جوار» نیز به معنای پناه دادن به کار رفته) گویی که فرد دیگری را به سوی خود جذب و متمایل می‌کند تا از وی حفظ و حراست نماید و در جوار خود پناه دهد؛ و و در استجار نیز آن دیگری همین وضعیت را از وی طلب و درخواست می‌کند: «قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ يُجيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ» (مومنون/88) ، «يُجِرْكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ» (احقاف/31) ، «فَمَنْ يُجيرُ الْكافِرينَ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ» (ملک/28) ، «قُلْ إِنِّي لَنْ يُجيرَني‏ مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ» (جن/22) ‌، «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ» (توبه/6) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏2، ص141) ▫️و بدین ترتیب مستجیر کسی است از خداوند عدول و منحرف شدن از افتادن در آتش را درخواست می‌کند (مجمع البيان، ج‏3، ص71) ▫️ و حتی برخی احتمال داده اند که تعبیر «جار» در آیه «قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ» (انفال/48) نیز به همین معنای «جوار دهنده» (=پناه دهنده در جوار خود) باشد، نه صرفا همسایه و کسی که در کنار انسان است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص211) ▪️«جور» به معنای ستم کردن هم از این جهت چنین نامیده شده که شخص با انجام آن از حق منحرف می‌شود، که اسم فاعل آن «جائر» می‌شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص211)؛ و در آیه «وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبيلِ وَ مِنْها جائِرٌ» (نحل/9)‌به نظر می‌رسد با ظرافت تمام بر هر دو معنای این ماده (هم ستمگر، و هم منحرف از مسیر اصلی) ‌اطلاق شده است. 🔸ضمنا یادآوری می‌شود که ماده «جئر» نیز نزدیک به این ماده وجود دارد (فَإِلَيْهِ تَجْئَرُونَ، نحل/53؛ حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ؛ لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ، مومنون/65) (که به معنای تضرع و اغاثه کردن است) و در اشتقاق کبیر بعید نیست که این دو ماده به هم برگردند، بویژه که تعبیر «أجار» و «استجار» نیز به این معنا بسیار نزدیک است؛ و ان شاءالله در جای خود از این ماده هم بحث خواهد شد. 📿ماده «جور» و مشتقات آن همین 13 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye
🔹الْجُنُبِ / بِالْجَنْبِ درباره ماده «جنب» ▪️برخی بر این باورند که این ماده در اصل در دو معنا به کار می‌رود: ▫️یکی به معنای ناحیه [= منطقه‌ای که شیء در آن حضور دارد]، که اصطلاح «جَناب» از همین معنا اخذ شده [در فارسی تعبیر «عالی‌جناب» رایج است]؛ و در همین فضاست تعبیر استعاریِ «قَعَد فلانٌ جَنْبَةً» که در جایی که شخص از دیگران جدا شود و عزلت پیشه کند به کار می‌رود؛ و کلمه «جَنب» به معنای «پهلو»ی انسان نیز از همین معناست؛ و ▫️دوم به معنای «بُعد»‌ و «دوری»؛ که [کلمه «اجتناب» که در فارسی هم رایج است ناظر به همین معناست] و کلمه «جَنَابت» در اصل به همین معنای «دوری و بعد بوده ‏و اطلاق کلمه «جُنُب» [که معنای لغوی‌اش «دور» است] بر شخص محتلم (وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِري سَبيلٍ حَتَّى‏ تَغْتَسِلُوا، نساء/43؛ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا، مائده/6) را از این باب دانسته‌اند که به خاطر وضعیتی که بر او عارض شده باید از نماز و مسجد و … دوری گزیند و اجتناب کند. 📚(معجم المقاييس اللغة، ج‏1، ص483) ▪️اما اغلب بر این باورند که اصل این ماده واحد است؛ اما اینکه این معنای واحد چه بوده محل اختلاف است: ▫️برخی چنین توضیح داده اند که اصل این ماده دلالت دارد بر ناحیه بیرونی هر چیزی که به خاظر شدت و غلظتی که دارد اندرون شیء را که خالی است حفظ می‌کند، و به همین مناسبت بر پهلوی انسان اطلاق شده، همان گونه که به دو طرف یک دشت که آن دشت را احاطه کرده «جانبیه» (دو طرف و دو جانب آن) گویند؛ و با توجه به اینکه این ماده دلالت بر سمت بیرونی شیء دارد به همین مناسبت در معنای بعد و فاصله گرفتن به کار رفته است. 📚(المعجم الاشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص341-343) ▫️برخی معتقدند اصل کلمه «جَنْب» در خصوص عضوی از بدن (= «پهلو»ی انسان) بوده: «وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً» (یونس/12) که جمع آن «جُنوب» است: «فَتُكْوى‏ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ»‏(توبة/35)، و «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ‏» (سجدة/16)، «الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِم‏» (آل عمران/191)، «فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِكُمْ» (نساء/103) «فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها» (حج/36) سپس به صورت استعاری برای آن سمتی که سمت این عضو است به کار گرفته شده، و «جَنب» به معنای مطلق «پهلو» و «کنار» رایج شده: [«عَلى‏ ما فَرَّطْتُ في‏ جَنْبِ اللَّهِ» (زمر/56)]، همان گونه که «یمین» که اسم دست راست بوده، برای اشاره به جهت راست به کار رفته است؛ از این رو تعبیر «وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ» (نساء/36) به معنای همنشینی است که در کنار و نزدیک انسان باشد، (که البته برخی آن را استعاره از همسر نیز دانسته‌اند) 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص205) و البته کلمه «جَنب» به معنایی قطعه‌ای از چیزی است که معظم آن چیز در آن باشد. 📚(لسان العرب، ج‏1، ص277) ▫️عده‌ای هم بر این باورند که اصل این ماده بر میل و به سوی چیزی متمایل شدن، به معنای اینکه چیزی را در کنار خود بگذارد و از آن رویگردان شود، دلالت دارد؛ و «جَنبِ» هر چیزی آن قسمت بیرون از آن است که متصل به آن باشد؛ همان گونه که «طرفِ» هر چیزی، منتها الیه داخلی یک چیز است؛ و به این بیان است که «جانب» به معنای چیزی است که در جنب و کنار چیزی واقع شده باشد: «وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ» (قصص/44) ، «وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ» (قصص/46) «أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جانِبَ الْبَرِّ» (اسراء/68) ، «واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَن» (طه/80) «يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ» (صافات/8) 📚 (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏2، ص114) ▪️شاید تعبیر «کنار» در فارسی بهترین معادل آن باشد که هم بر «پهلو» دلالت می‌کند و هم در ترکیب‌هایی مانند «کناره‌گیری» بر دوری و فاصله گرفتن. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح درباره ماده «جنب» با این اوصاف معلوم می‌شود ▫️فعل «جَنُبَ‏ یَجنُبُ» به معنای «کنار گذاشتن» است که ملازم است با دوری گزیدن و فاصله گرفتن: «وَ اجْنُبْني‏ وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ» (ابراهیم/35) ▫️و «جُنُب» ‌به معنای «دور» می‌باشد «وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» (قصص/11)؛ البته برخی توضیح داده‌اند که اسم فاعل این فعل در حالت ثلاثی مجرد هم به صورت «جانب» و هم به صورت «جُنُب» به کار می‌رود، و به معنای غریب و بیگانه است، چنانکه می‌گویند: «رَجلٌ جانِبٌ» و «رَجلٌ جُنُبٌ» و کلمه «أجنبی» نیز از همین معنا اخذ شده است. 📚(المصباح المنير، ج‏2، ص111؛ لسان العرب، ج‏1، ص277) ▪️این ماده وقتی به باب تفعیل می‌رود ظاهرا دلالت بر شدت کنار گذاشتن و فاصله گرفتن می‌کند: «وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى‏ ... وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى» (اعلی/11و17) ▪️و وقتی به باب افتعال می‌رود دلالت بر آن دارد که این کنار گذاشتن با طوع و رغبت انجام شده است: «وَ الَّذينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها» (زمر/17) «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل/36) ، «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» (حج/30) «اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنّ» (حجرات/12) «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ» (نساء/31) «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ» (مائده/90) «الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِش» (شوری/37؛ نجم/32) 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏2، ص115) 📿ماده «جنب» و مشتقات آن 33 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye
🔹 الصَّاحِبِ ▪️ماده «صحب» دلالت دارد بر نزدیک و قرین هم قرار گرفتن؛ و وقتی چیزی با چیز دیگر ملائم و سازگار شد تعبیر «استصحبه» به کار می‌برند (معجم المقاييس اللغة، ج‏۳، ص۳۳۶) ▪️«صاحب» (جمع آن: اصحاب) به هر ملازم و همنشین و همراهی گفته می‌شود، اعم از اینکه این ملازمت با بدن باشد یا با عنایت و اهتمام (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۷۶؛ المعجم الاشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1197) ▫️و برخی هم معنای اصلی آن را معاشرتی که در مسیر دنیا، در برنامه‌های ظاهری یا باطنی، تداوم داشته باشد دانسته اند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏6، ص192) ▪️البته برخی از اهل لغت با اینکه رواج کاربرد «صاحب» در معنای «قرین» را قبول دارند، اما اصل این ماده را «حفظ کردن» می‌دانند که فقط در نسبت بین انسانها به کار می‌رود، و بر یک نوع انتفاع، دست کم در یکی از طرفین، دلالت دارد؛ برخلاف قرین که در نسبت بین اشیاء هم به کار می‌رود و بر صرف کنار هم قرار داشتن و در یک مسیر بودن دلالت دارد؛ و شاهدی بر اینکه در اصل ماده «صحب» معنای «حفظ» نهفته، آن است که عرب تعبیر «صحبك الله» را به معنای «خداوند حفظت کند» به کار می‌برند؛ چنانکه در «لا يَسْتَطيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ» (انبیاء/43) نیز ظاهرا در همین معنا به کار رفته است. (الفروق فی اللغة، ص۲۷۷)؛ ▫️هرچند که برخی این کلمه در این آیه را هم در همان معنای مصاحبت و همنشینی گرفته و گفته‌اند «إصحاب للشیء» به معنای منقاد و مطیع بودن در برابر آن چیز است؛ به نحوی که آن دیگری را صاحب وی می‌گرداند، و به همین مناسبت، مقصود در این آیه هم آن است که آنان را از جهت این معبودهای دروغینشان هیچ آرامش و راحتی و رفقی در کار نخواهد بود که مصاحب و همراه ایشان باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص476؛ الطراز الأول، ج‏2، ص198) ولی اغلب اهل لغت، این را در همان معنای حفظ کردن (أساس البلاغة، ص348) و جوار و پناه دادن (المحيط في اللغة، ج‏2، ص468؛ لسان العرب، ج‏1، ص520؛ مجمع البحرين، ج‏2، ص97؛ تاج العروس، ج‏2، ص141) دانسته‌اند؛ و خود همین مفهوم منقاد و مطیع بودن نیز دلالت بر نوعی حفاظت کردن از جانب شخص مقابل دارد. ▪️راغب اصفهانی که اصل معنای این ماده را ملازمت و همراهی دانسته‌، توضیح داده‌ که این ماده در عرف در مواردی اطلاق می‌شود که این همراهی زیاد باشد، و این ماده دلالت بر طول همنشینی و ملازمت دارد و بدین جهت تعبیر «مصاحبت» و «اصطحاب» بلیغ‌تر از تعبیر «اجتماع» است: هر اصطحابی اجتماع است اما هر اجتماعی اصطحاب نیست؛ و چه‌بسا اینکه پیامبر را در مقام دفاع از اینکه ایشان دیوانه نیستند «صاحب» آنان خوانده‌اند (ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ، تکویر/22؛ ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ، اعراف/184؛ ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ، سبأ/46) بدین جهت باشد که وی مدتها در میان آنان زیسته و با آنان بوده و آنان ظاهر و باطن وی را می‌شناسند و در واقعا در او دیوانگی و جنونی ندیده بودند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۷۶) ▪️اما نکته قابل توجه این است که راغب اشاره می‌کند که این ماده هم در جایی که شخص مافوق و حاکم بر بقیه باشد (مانند صاحب الجیش) و هم در جایی که تحت سلطه قرار گرفته باشد (مانند صاحب الامیر) به کار می‌رود [به عنوان یک مثال قرآنی، می توان به «أَصْحابَ النَّارِ» اشاره کرد که هم در مورد جهنمیان که آتش بر آنان مسلط شده به کار رفته، مانند «وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّار (تغابن/10)؛ و هم در مورد فرشتگان موکل بر جهنم که بر آتش آن مسلط‌اند، مانند: «ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَة» (مدثر/۳۱)]؛ و به همین جهت همراهی زیاد است که به مالک یک چیز و کسی که اختیار تصرف در چیزی را داشته باشد صاحب آن گفته می‌شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۷۶)؛ ▫️ اما با توجه به اینکه صاحب بدین معنا در قرآن کریم به کار نرفته است؛ بلکه عمده کاربردهایش در جایی است که به خاطر کثرت ملازمت و همراهی با کسی یا امری (أَصْحابُ مُوسى، أَصْحابَ السَّبْتِ، ‏ أَصْحابُ الْجَنَّةِ، أَصْحابَ النَّارِ، أَصْحابِ السَّعيرِ، أَصْحابِ الْجَحيمِ، أَصْحابَ الْقَرْيَةِ، أَصْحابِ مَدْيَنَ، أَصْحابِ الْقُبُورِ) ویا به مناسبت اینکه نام آنان با آن واقعه و یا آن چیز گره خورده (أَصْحابَ الْكَهْفِ، أَصْحابُ الْأُخْدُودِ، أَصْحابَ الرَّسِّ، أَصْحابَ السَّفينَةِ، أَصْحابُ الْأَعْراف، َ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ، أَصْحابُ الْحِجْرِ، أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ، أَصْحابَ الْيَمينِ، أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ، أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ، أَصْحابُ الشِّمالِ) آنان را صاحب و اصحاب آن امر خوانده است، بتوان نظر کسانی که نوعی معنای حفظ را هم در این ماده دخیل دانسته‌اند ترجیح داد. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح درباره ماده «صحب» ▪️ این ماده به صورت فعل تنها در باب مفاعله در قرآن کریم به کار رفته است (صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً، لقمان/15؛ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْ‏ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنی، کهف/76) و ظاهرا وقتی به باب مفاعله می‌رود دلالت بر طرفینی بودن این مصاحبت دارد؛ و ▪️برخی بر اساس همین احتمال بوده که گفته‌اند علت اینکه زنِ شوهردار را «صاحبة»ی شوهرش - و نه «مُصاحَبَة» - گفته شده (يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صاحِبَتِهِ‏، عبس/34-36؛ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ‏، معارج/12-11؛ وَ أَنَّهُ تَعالى‏ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً؛ جن/3؛ َ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ، انعام/101) همین تاکید بر یک طرفه بودن نیاز به مصاحبت است؛ یعنی زوجه به فطرتش و به اقتضای جریان معیشتش نیازمند به صحبت و تعلق به همسرش است؛ اما زوج به طبیعت خویش و به اقتضای وظایف و جریان امورش که تلاش و کسب روزی برای معیشت خانواده برعهده‌اش است، چنین نیست که دائما اهتمام و فکرش مشغول همسرش باشد و به مصاحبت وی مشغول شود. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏6، ص195 ) 📿ماده «صحب» و مشتقات آن جمعا 97 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye
🔹الْجارِ ذِي الْقُرْبی‏ وَ الْجارِ الْجُنُبِ با توجه به ظرفیتهای متعدد معنایی تک‌تک کلمات این ترکیب، این دو عبارت در کنار هم ظرفیت چندین معنا را پیدا می‌کند. ▪️اشاره شد که: ▫️کلمه «جار» هم در معنای همسایه است و هم در معنای کسی که در کنار و برای پشتیبانی از شما قرار می‌گیرد ▫️«قرب» به معنای نزدیکی است، که «ذی القربی» هم به معنای کسی که در نزدیک است به کار می‌رود و به طور اصطلاحی در معنای «خویشاوندان» (= نزدیکان)؛ ▫️کلمه «جُنُب» هم در معنای دور و هم در معنای «بیگانه» و «غریبه» به کار رفته است؛ بدین ترتیب، محتمل‌ترین معنا برای کلمه «جار» در این آیه «همسایه» است، و آنگاه تعبیر «الجار ذی‌القربی» در مقابل تعبیر «الجار الجُنُب»، هم می‌تواند به معنای «همسایه نزدیک» در مقابل «همسایه دور» باشد؛ و هم «همسایه خویشاوند» در مقابل «همسایه غریبه». @yekaye
🔹 الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ اشاره شد که: ▪️«جَنب» به معنای «کنار» است که کنار هم برای اشاره به وضعیت کاملا نزدیک به شیء به کار می‌رود و هم برای فهماندن مفهوم دور کردن و کناره گرفتن از چیزی؛ و ▪️«صاحب» هم به معنای کسی است که ملازمت و همنشینی‌ای دارد که غالبا طولانی مدت است. با این اوصاف: ▪️«الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ» به معنای ملازم و همنشینی است که در کنار آدمی است؛ و رایج‌ترین احتمال برای مقصود از این تعبیر از نظر مفسران، یکی همسفر است و دیگری: همسر. @yekaye
🔹 مخْتالاً درباره ماده «خیل» ▪️برخی گفته‌اتند اصل آن عبارت از این است که آنچه بر روی چیزی ظاهر شود که با دربر گرفتن آن چیز اضافه‌ی متمایزی به نظر برسد، و به همین مناسبت بوده که «خال» روی پوست، را چنین نامیده‌اند ویا اینکه ابر باران‌زا را به خاطر آبی که در ابر هست، «خال» می‌گویند ؛ و به همین مناسبت برای کبر (= تکبر ورزیدن)‌ هم تعبیر «خال» و «خیل» به کار می‌رود و مختال (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً؛ نساء/36) هم از همین معنا و به معنای متکبر است و «خیال» و «تخیل» را هم از همین باب گفته‌اند زیرا گویی یک سایه‌ای از روی خود شیء اصلی می‌باشد. 📚(المعجم الاشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص592) ▪️اما برخی گفته‌اند که اصل این ماده دلالت بر حرکتی همراه با تلوّن (رنگ عوض کردن) دارد؛ و «خیال»‌ هم که از این ماده است، اصلش آن چیزی بوده که انسان در خواب می‌بیند چون شبیه چیزی می‌شود و رنگ عوض می‌کند؛ و وجه تسمیه ابر باران‌زا به «مخیلة» هم این دانسته‌اند که رنگ آسمان را دگرگون می کند؛ و «مختال» را کسی دانسته که در راه رفتنش متلوّن است (خود را بزرگ می‌نمایاند) و به همین مناسبت به گله اسب‌ها هم «خیل» گفته می‌شود (وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَميرَ لِتَرْكَبُوها وَ زينَة؛ نحل/8) به خاطر حالت تکبری که در راه رفتن اسب هست. 📚(معجم المقاييس اللغة، ج‏2، ص235) ▪️البته به نظر می‌رسد حق با کسانی باشد که کلمه «مختال» را برگرفته از «خیال» معرفی کرده‌اند 📚(مجمع البيان، ج‏3، ص71)، که خیال هم صورتی است که شخص در خواب ویا در آینه و یا بعد از اینکه چیزی که در مقابل چشمش است از مقابل چشمش برداشته شد در ذهن خود مجسم می‌کند، می‌بیند؛ و سپس در خصوص تصور هر امر متصوری به کار رفته؛ و «تخییل» و «تخیل» به تصویر درآوردن و تصور کردن چنین صورتهایی در ذهن را گویند: «يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى»‏ (طه/66) و «خُيَلَاءُ» هم تکبری است که به خاطر تخیل برتری‌ای که شخصی برای خود فرض می‌کند در شخص خاصل می‌شود 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص304) و از این رو، «مختال» هم کسی است که بر اثر تخیل درباره خویش به وی احساس خودبزرگ‌بینی دست داده است؛ و گفته‌اند وجه تسمیه «اسبها» به «خَیل» این است که اسب هم با یک حالت تبختر و خودبزرگ‌بینی راه می‌رود 📚 (مجمع البيان، ج‏3، ص71) @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه بحث فوق 🔸اینکه آیا بین ماده «خیل» و «خول» تفاوت است جای بحث دارد. 🔹کسانی که تفاوت گذاشته‌اند گفته‌اند ▪️اصل ماده «خول» دلالت بر نوعی تعهد دارد (معجم المقاييس اللغة‏، ج2، ص۲۳۱) و کلمه «خَوَل» به معنای خدم و حشم (کسانی که خدمتگزار انسان هستند) است و فعل «خوّل» (تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُم‏، انعام/94؛ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ، زمر/8؛ ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا،‌زمر/49) در اصل به معنای «اعطاء خَوَل» بوده که کم‌کم در مورد هرگونه «اعطاء» و «تملیک» به کار رفته است. 📚(معجم المقاييس اللغة‏، ج2، ص۲۳۱؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۰۵؛ لسان العرب، ج‏۱۱، ص۲۲۴) و البته نه هرگونه مال بخشیدنی؛ بلکه مال بخشیدنی که نوعی حفظ و مراعات کردن را از شخص انتظار داشته باشد، 🔸چنانکه در تفاوت «تخویل» و «تمویل» (= مال بخشیدن) گفته‌اند که تخویل در جایی است که کسی را حافظ و مسئول آن شیء قرار می‌دهند، و البته تدریجا در هر بخشش و عطیه‌ای به کار رفته است (الفروق في اللغة، ص169) 🔸و نیز فرق «خَوَل» (خدم و حشم)‌با «عبید» در این است که «خول» از جهت خدمت و کارگزاری در زیر سایه شخص‌اند و وی مالک آنها نیست، در حالی که «عبید» تحت ملکیت شخص قرار دارند؛ و به همین جهت است که برای مخلوقات خداوند، تعبیر بندگانِ (عبیدِ) خدا به کار می‌رود اما تعبیر خدم و حشم (خَوَلِ) خدا گفته نمی‌شود (الفروق في اللغة، ص216 )؛ 🔸 و موید دیگر اینکه «خائل» به کسی می‌گویند که حافظ و نگهبان چیزی است و تعبیر «فلان يَخُولُ على أهله» یعنی وی از آن تحت حفاظت و مراقبت می‌کند؛ و «تَخَوُّل» به معنای «تعهد» است و از فراء هم نقل شده که «خائل» به معنای «راعی» (= چوپان، کسی که از دیگران مراقبت می‌کند) می‌باشد 📚(الصحاح، ج‏4، ص1690 ) ▪️و شاید به همین مناسبت بوده که کلمه «خال» و «خالة» (که جمع آن «أخوال» و «خالات» می‌شود: بُيُوتِ أَخْوالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُم‏؛ نور/61) برای برادر و خواهرِ مادر (دایی و خاله) به کار رفته است (معجم مقاييس اللغه، ج‏2، ص237 )؛ گویی افراد در میان خویشاوندان یک احساس سرپرستی و مراقبت بیشتری نسبت به خواهرزاده‌های خود دارند. 🔸از مویدات این تفکیک آن است که جمع «خال» به معنای «خال روی پوست»، «خیلان» می‌شود، پس از ماده «خیل» است (الصحاح، ج‏4، ص1691) اما جمع «خال» به معنای دایی (که مونث آن «خالة» می‌شود، همان خاله در فارسی) «أخْوَال‏» و مصدر آن «خُؤولة» (= دایی بودن) می‌باشد، پس، از ماده «خول» است (المحيط في اللغة، ج‏4، ص410) 🔹اما برخی اساسا این دو را در یک معنا دانسته ‌و از این رو کلمات فوق را ذیل یک ماده بحث کرده‌اند (مثلا: كتاب العين، ج‏4، ص304؛ المحيط في اللغة، ج‏4، ص410) ▪️و حتی اگر دو معنا بودن آنها قابل دفاع باشد، اما می‌توان مرجع اصلی آنها را واحد گرفت؛ بدین بیان که اصل ماده «خَوَل» را در همان معنای خدم و حشم دانست [که بقیه مشتقات ماده «خول» به نحوی به این معنا برگردد) و آن را هم به معنای خیال برگرداند (مجمع البيان، ج‏3، ص71 ) با این بیان که «خول» همان خدم و حشم و دارایی‌هایی‌ است که در اختیار داشتن آنهاست که شخص را مختال و متکبر می‌کند. 📿اگر این دو ماده به هم برگردند، جمعا 17 بار، و اگر اینها را دو ماده مستقل در نظر بگیریم، ماده «خول» و مشتقات آن (خَوَّلَ، خال، خالة) 8 بار؛ و ماده «خیل» و مشتقات آن (خَیل، مختال، یُخَیَّل) 9 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye