eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
115 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️۲۱) حجال می‌گوید: به جمیل‌بن‌درّاج گفتم: آیا این روایت درست است که رسول الله ص فرمودند: وقتی شریفِ یک قومی نزدتان آمد وی را اکرام کنید؟ گفت: بله. گفتم: شریف کیست؟ گفت این را از امام صادق ع پرسیدم. فرمود: شریف کسی است که ثروتمند باشد. گفتم:‌پس «حسیب» چیست؟ فرمود: کسی که با اموال و غیر اموال کارهای نیک انجام دهد. گفتم: «کرامت» چیست؟ فرمود: «تقوی». 📚الكافي، ج‏8، ص219-220؛ 📚المحاسن، ج‏2، ص328 أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْحَجَّالِ قَالَ: قُلْتُ لِجَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا أَتَاكُمْ شَرِيفُ قَوْمٍ فَأَكْرِمُوهُ؟ قَالَ: نَعَمْ. قُلْتُ لَهُ:‏ وَ مَا الشَّرِيفُ؟ قَالَ: قَدْ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ ذَلِكَ، فَقَالَ: الشَّرِيفُ مَنْ كَانَ لَهُ مَالٌ. قَالَ قُلْتُ: فَمَا الْحَسِيبُ؟ قَالَ: الَّذِي يَفْعَلُ الْأَفْعَالَ الْحَسَنَةَ بِمَالِهِ وَ غَيْرِ مَالِهِ. قُلْتُ: فَمَا الْكَرَمُ؟ قَالَ: التَّقْوَى. @yekaye
☀️۲۲) روايت شده است که مردى به امام رضا عليه السّلام گفت: به خدا سوگند در روى سطح زمين از جهت پدر احدى از تو شريفتر نيست. فرمود: تقوى اين شرف را به آنان داد و اطاعت خداوند ايشان را بهره ‏مند گردانيد، ديگرى عرض كرد: به خدا سوگند تو بهترين مردم هستى. فرمود: اى مرد! سوگند مخور، از من بهتر كسي است كه تقوايش نسبت به خداوند متعال بيش از من است و اطاعتش افزونتر، به خدا قسم اين آيه منسوخ نشده است كه خداوند فرموده: «و شما را نژادها (شعبه‌ها) و قبیله‌هایی قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید مسلماً باکرامت‌ترین شما نزد خداوند باتقواترین‌تان است» (حجرات/13). 📚عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏2، ص236 حَدَّثَنَا الْحَاكِمُ أَبُو عَلِيٍّ الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ الْبَيْهَقِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الصَّوْلِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ نَصْرٍ الرَّازِيُّ قَالَ سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ: قَالَ رَجُلٌ لِلرِّضَا ع: وَ اللَّهِ مَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَشْرَفُ مِنْكَ أَباً. فَقَالَ: التَّقْوَى شَرَّفَهُمْ وَ طَاعَةُ اللَّهِ أَحْظَتْهُمْ. فَقَالَ لَهُ آخَرُ: أَنْتَ وَ اللَّهِ خَيْرُ النَّاسِ. فَقَالَ لَهُ: لَا تَحْلِفْ يَا هَذَا! خَيْرٌ مِنِّي مَنْ كَانَ أَتْقَى لِلَّهِ تَعَالَى وَ أَطْوَعَ لَهُ وَ اللَّهِ مَا نُسِخَتْ هَذِهِ الْآيَةُ «وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم‏». @yekaye
☀️۲۳) از امام کاظم (علیه السلام) در مورد آیه «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاکُمْ» روایت شده است که فرمودند: یعنی آنکه در تقیّه جدی‌تر است. المحاسن، ج‏1، ص258 عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع: فِي قَوْلِ اللَّهِ «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»، قَالَ: أَشَدُّكُمْ تَقِيَّةً. @yekaye
☀️۲۴) الف. روایت شده که از امام صادق (علیه السلام) درباره آیه «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاکُمْ» فرمودند: یعنی عامل‌ترین شما به تقیّه. 📚الأمالي (للطوسي)، ص661؛ 📚إعتقادات الإمامية (للصدوق)، ص108 حَدَّثَنَا الشَّيْخُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ الطُّوسِيُّ (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ)، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْقَزْوِينِيُّ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ الْهُنَائِيُّ الْبَصْرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ، قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ الْكَرِيمِ الزَّعْفَرَانِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيُّ أَبُو جَعْفَرٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ هِشَامٍ: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، فِي قَوْلِهِ (تَعَالَى): «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»، قَالَ: أَعْمَلُكُمْ بِالتَّقِيَّةِ. ☀️ب. این مطلب بدین مضمون هم از امام رضا ع روایت شده است که ایشان فرمودند: کسی که ورع (خویشتن‌داری ندارد دین ندارد؛ و کسی که تقیه ندارد ایمان ندارد؛ و گرامی‌ترین شما نزد خداوند عامل‌ترین شماست به تقیّه. به ایشان عرض شد: یا ابن رسول الله ! تا به کی؟ فرمود: «تا روز آن وقت معلوم» (حجر/۳۸؛ ص/۸۱) و آن همان روز قیام قائم ماست؛ پس هرکس تقیه را پیش از خروج قائم ما ترک کند از ما نیست. عرض شد: یا ابن رسول الله ! و آن قائم از شما اهل بیت ع کیست؟ فرمود: چهارمین نفر از نسل من؛ فرزند آن سرور کنیزان؛ خداوند به واسطه او زمین را از هرگونه ستمی پاک کند و از هر ظلمی منزه فرماید؛ و او همان کسی است که مردم در ولادتش شک می‌کنند؛ و او همان صاحب غیبت است قبل از قیامش؛ پس چون قیام کند زمین به نورش روشن گردد؛‌ترازوی عدل بین مردم می‌گذارد و احدی به دیگری ظلم نکند؛ و او کسی است که در زمین طی الارض می‌کند و ایه ندارد واو کسی است که منادی‌ای از آسمان ندایی می‌دهد که همه مردم را این ندای دعوت به او را می‌شنوند، می‌گوید: بدانید که همانا حجت خداند نزد خانه خدا ظاهر می‌شود پس از او پیروی کنید که همانا حق با او و در اوست؛ و این همان سخن خداوند عز و جل است که فرمود: «اگر بخواهیم بر آنان از آسمان آیه‌ای نازل کنیم پس گردنهایشان برای آن خاضع گردد» (شعراء/۴). 📚كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص371؛ 📚كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص274 حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع: لَا دِينَ لِمَنْ لَا وَرَعَ [لَهُ‏] وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ؛ وَ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَعْمَلُكُمْ بِالتَّقِيَّةِ. فَقِيلَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى مَتَى؟ قَالَ: «إِلى‏ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»؛ وَ هُوَ يَوْمُ خُرُوجِ قَائِمِنَا. فَمَنْ تَرَكَ التَّقِيَّةَ قَبْلَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَلَيْسَ مِنَّا. قِيلَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ‏ وَ مَنِ الْقَائِمُ مِنْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ؟ قَالَ: الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِي، ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ، يُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ كُلِّ جَوْرٍ وَ يُقَدِّسُهَا مِنْ كُلِّ ظُلْمٍ؛ وَ هُوَ الَّذِي تَشُكُّ النَّاسُ فِي وِلَادَتِهِ؛ وَ هُوَ صَاحِبُ الْغَيْبَةِ قَبْلَ خُرُوجِهِ. فَإِذَا خَرَجَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِهِ يَضَعُ مِيزَانَ الْعَدْلِ بَيْنَ النَّاسِ فَلَا يَظْلِمُ أَحَدٌ أَحَداً؛ وَ هُوَ الَّذِي تُطْوَى لَهُ الْأَرْضُ؛ وَ لَا يَكُونُ لَهُ ظِلٌّ؛ وَ هُوَ الَّذِي يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ يَسْمَعُهُ جَمِيعُ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالدُّعَاءِ إِلَيْهِ يَقُولُ: أَلَا إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ قَدْ ظَهَرَ عِنْدَ بَيْتِ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ، فَإِنَّ الْحَقَّ مَعَهُ وَ فِيهِ؛ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ». @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک آیه در روز
۱۰۷۸) 📖 یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَ
. 1️⃣ «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» بعضى مفسّران ارتباط اين آيه را با آيات قبل این گونه توضیح داده‌اند که: چون مسخره و غيبت كردن، برخاسته از روحيّه‏ خودبرتربينى و تحقير ديگران است، اين آيه [برای زدودن این مانع] مى‏فرمايد: ملاك برترى و كرامت، تقواست، نه جنس و نژاد (تفسير نور، ج‏9، ص195) . اما اشکال این تحلیل آن است که توجیهی برای تفاوت سیاقی که رخ داده ندارد: در آیات قبل (و بعد) همگی از خطاب «یا أیها الذین آمنوا» استفاده کرد اما در اینجا یکدفعه خطاب «یا أیها الناس» استفاده شد. با در نظر گرفتن این نکته، شاید بتوان از بیان فوق این گونه دفاع کرد که درست است که در آيات قبل، دغدغه اصلی تنظیم روابط اجتماعی درون جامعه دینی است؛ اما در این آیه یک قاعده کلی‌تر که ناظر به عموم جوامع بشری است (و حتی بر روابط بین مومنان و کافران و نیز رابطه جامعه اسلامی و سایر جوامع حاکم است) اشاره می‌کند که این قاعده مبنایی عام است که روابط درون جامعه دینی و موانعی که در آیات قبل برشمرد هم با اهتمام به همین نکته سامان می‌یابد؛ اینکه اساسا خداوند از سویی انسانهای مختلف را با اصل و منشأیی واحد آفریده و از سوی دیگر تنوعی را از حیث نژاد و ملیت و نیز از حیث خاندان و خانواده در میان انسانها رقم شده است؛ که هدف از این تنوع این است که شناسایی متقابلی بین این انسانهای متفاوت حاصل شود؛ که این شناسایی متقابل پایه و بنیان تمامی روابطی است که در زندگی مشترک انسانی (چه جوامع دینی و چه غیر آن) باید رقم بخورد؛ و البته مومنان در این شناسایی متقابل مدار ارزش‌گذاری را تقوای الهی قرار می‌دهند. @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۸) 📖 یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَ
. 2️⃣ «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» با اینکه در این آیه -برخلاف آیات قبل (و بعد) که همگی از خطاب «یا ایها الذین آمنوا» استفاده شده - از خطاب «یا ایها الناس» استفاده شد؛ در عین حال از ضابطه تقوا (که عموما به عنوان ضابطه‌ای برای جامعه دینی قلمداد می‌شود) برای ارزش‌گذاری سخن به میان آورد. چرا؟ 🌴الف. تقوا در اینجا در معنای مقدم بر دینداری مورد توجه است، همان که مقدمه هدایت شدن و ایمان آوردن می‌شود، چنانکه فرمود: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ؛ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب‏: این کتاب که در آن تردیدی نیست مایه هدایت تقواپیشگان است؛ همان کسانی که به غیب ایمان می‌آورند» (بقره/۲-۳). یعنی این آیه به یک قاعده کلی‌ که ناظر به عموم جوامع بشری است اشاره می‌کند که: هدف از این تنوعی که خداوند از حیث نژاد و ملیت و نیز از حیث خاندان و خانواده در میان انسانها رقم زده این است که شناسایی متقابلی بین این انسانهای متفاوت حاصل شود؛ که این شناسایی متقابل، پایه و بنیان تمامی روابطی است که در زندگی مشترک انسانی باید رقم بخورد؛ و البته مدار ارزش‌گذاری همگان باید تقوا بالمعنی الاعم باشد؛ یعنی بر اساس دستور فطرت عمل کردن و خود را در مسیری که فطرتا خوبی آن را تشخیص می‌دهند حفظ نمودن. در واقع، با این خطاب به «ناس»، خطابی است که می‌خواهد یک امر ارشادی (که هر انسانی با مراجعه به فطرت خویش می‌یابد) را توضیح دهد. 🌴ب. درست است که خطاب را به عموم مردم (نه فقط مومنان) قرار داد؛ اما هدف این بود که آنان را با ارجاع به امری که فطرتا درک می‌کنند متوجه مسیر صحیح زندگی، که دینداری و در پیش گرفتن تقوای الهی است، بنماید. یعنی ابتدا به عموم مردم تذکر می‌دهد که به یاد داشته باشید که همه شما خالق واحدی دارند که همه‌تان را از یک مرد و زن آفریده و همو کسی است که این تنوع نژادها و خاندانها را در میان شما رقم شده است که هدف همه اینها این بود که به شناسایی متقابل اقدام کنید؛ اکنون اگر باب این شناسایی متقابل، و در واقع، باب گفتگوی آزاداندیشانه حقیقت‌جویانه (و نه تفوق‌طلبانه) بین شما باز شود حقیقت دین هم برای شما آشکار می‌گردد و آنگاه درخواهید یافت که معیار ارزشمندی انسانها به منزلتی است که نزد خداوند پیدا می‌کنند و این منزلت هم بر اساس تقواست. 🌴ج. ... @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۸) 📖 یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَ
. 3️⃣ «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» انسانها با همه تکثرشان از حیث خلقت و آفرینش ریشه یکسانی دارند: همه از یک مرد و یک زن هستند؛ اما در مقام جعل، تکثری پیدا می‌کنند از دو حیث شعوب و قبایل، یعنی هم در ابعاد گسترده‌تری همچون نژاد و ملیت، و هم در ابعاد خُردتری همچون خانواده و خاندان؛ مثلا وقتی به مقایسه خود با همدیگر می‌پردازیم ابتدا توجه‌مان به این جلب می‌شود که مثلا من از نژاد و ملیت فارس هستم و دیگری ترک یا هندی یا ژرمن یا ...؛ بعد داخل همین نژادها و ملیتها که می‌شویم توجه‌مان به این جلب می‌شود ک من از فلان خاندان و خانواده هستم، اما دیگری از خاندان و خانواده دیگر. آن وحدتی که بین ما برقرار است، وحدتی در متن آفرینش است (با تعبیر «خلقناکم» از آن یاد کرد)- هرچند که در همین مرحله یک تفاوتی در متن خلقت بین ما هست: تفاوت بین مذکر و مونث، که این هم امری عینی است- ؛ ولی آن کثرت، کثرتی ناشی از جعل است، نه کثرتی در متن اولیه آفرینش. 📝نکته تخصصی از مهمترین سوالات حوزه «انسان‌شناسی» غربی (Anthropology) این است که چرا انسان‌ها با اینکه به لحاظ زیست‌شناسی نوع واحدی محسوب می‌شوند، چنین زیست‌های کاملا متکثری دارند؟! ریشه این سوال در آن نگاه داروینی‌ای است که پشتوانه انسان‌شناسی مدرن قرار گرفته، که: انسان موجودی است صرفا در امتداد تکاملی حیوانات؛ و نه چیزی بیش از آن. (قبلا بارها درباره تفکر داروینی در انسان‌شناسی اشاراتی شد و بیان شد این مقدار از تئوری داروین که ریشه انسان را به تک‌سلولی‌ها و احتمالا از آن به خاک برمی‌گرداند، لزوما مشکلی ندارد. آنچه مشکل دارد این است که این سابقه را تنها سابقه وجود آدمی می‌داند. در حالی که انسان یک سابقه دیگری هم دارد: خداوند متعال علاوه بر اینکه انسان را از خاک آفرید، از روح خود در او دمید، و فرشتگان را هم به سجده کردن بر او واداشت؛ مثلا، ر.ک: جلسه۲۲۵، تدبر۲ https://yekaye.ir/al-baqarah-02-35/). درست است که در حیواناتی که زندگی اجتماعی دارند تنوعی در زندگی مشاهده می‌شود، اما هرجا تنوعی باشد حتما به لحاظ بیولوژیکی تفاوتی در کار است؛ یعنی درست است که علاوه بر تفاوت بین زندگی اجتماعیِ مثلا زنبور با مورچه، یا میمون با شیر، تفاوت‌هایی بین خود اینها هم برقرار است، مثلا زنبورهای مختلف، انواعی از زندگی اجتماعی دارند که با هم تفاوتهایی دارند؛ اما هر زنبوری که زندگی متفاوتی دارد حتما به لحاظ بیولوژیکی (یعنی در متن خلقتش) نیز متفاوت است؛ اما انسانها با اینکه به لحاظ بیولوژیکی یکسانند اما زندگی‌های کاملا متفاوتی دارند. جالب‌تر اینکه حتی اگر بتوانیم - با اندک تسامحی - از نژاد بینِ مثلا زنبورها سخن بگوییم، این نژاد یک تفاوت بیولوژیکی را رقم زده، که اگر تفاوتی را بین زنبورهای دو نژاد برقرار می‌کند، این تفاوت قطعی است؛ یعنی اگر تفاوتی بین زندگی دو نژاد از زنبورهای مشاهده می‌شود، اما بر تمام زنبورهای یک نژاد واحد الگوی زندگی یکسانی حکمفرماست؛ در حالی که در انسانها، هم با نژاد واحد، تفاوت در زندگی مشاهده می‌شود، و هم با نژادهای متفاوت، وحدت در زندگی مشاهده می‌گردد. 🤔همه اینها نشان می‌دهد که این تفاوتی که در انسانها هست صرفا یک امر بیولوژیکی (ناشی از تفاوت در آفرینش و خلقت) نیست؛ بلکه خداوند امر دیگری (جعل و اعتبار) را هم در زندگی انسان وارد کرده است. در حقیقت، چون زندگی انسانها با اعتبار و جعل گره خورده است این جعل در نظام زندگی انسانی منجر به کثراتی در میان انسانها می‌شود که جنس این کثرات (شعوب و قبائل) ‌با جنس کثراتی که در یک گونه واحد زیست‌شناختی وجود دارد نیز متفاوت است. 💢پس آنچه عرصه حیات انسانی، دو حیثیت درهم‌تنیده دارد: ▪️حیثیت تکوینی در متن آفرینش (که از این جهت با سایر موجودات مشابه است)، و ▪️حیثیت اعتباری در نظام جعل (که خاص انسان است)؛ که در هریک از اینها، دو عرصه مورد توجه است: ▪️در اولی (متن آفرینش): ▫️یکی وحدت نوعی است که مستقیم بدان اشاره شد (خاستگاه مشترک آفرینش همه انسانها)؛ و ▫️دیگری کثرت صنفیِ ناشی از مذکر و مونث بودن در متن آفرینش، که غیر مستقیم مورد توجه قرار گرفت (هم خود خاستگاه، یعنی دو جنس با هم متفاوتند، و هم همه ما که از آن خاستگاه آمده‌ایم در دو جنس زن و مرد قرار می‌گیریم)؛ و ▪️در حیثیت دوم (نظام جعل و اعتبارات): ▫️یکی تکثر گسترده‌ی مربوط به شعوب (نژادها و ملیتها و ...)، و ▫️دیگری تکثر جزیی‌تر درون شعوب، یعنی تکثر قبائل (خاندان‌ها و خانواده‌ها). @yekaye 👇ادامه مطلب👈 https://eitaa.com/yekaye/10284
ادامه تدبر ۳ 💢پس این آیه: 🔸از سویی، به تفاوت بنیادین انسان با سایر موجودات عالم اشاره می‌کند: در سایر موجودات (چه سایر موجودات دنیوی مثل حیوانات و ...، و چه موجودات ملکوتی مانند فرشتگان)، تنها عرصه‌ای که در زندگی‌شان وجود دارد عرصه «خلق» است، اما در انسان عرصه جعل هم وجود دارد، چنانکه در ابتدای آفرینش انسان نیز، با تعبیر «جعل» امتیازی به انسان داد که اساسا او را متفاوت از فرشتگان و همگان قرار داد: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً» (بقره/۳۰). (جالب اینجاست که ماده «جعل» در ۳۴۶ آیه‌ از قرآن آمده که عمده آنها، یا مستقیما ناظر به اقدامی الهی ناظر به انسان و عالم انسانی است، یا ناظر به روابط بین خود انسانها.) و وجود همین دو حیثیت (یا به تعبیر دیگر، وجود حیثیت جعل، علاوه بر حیثیت خلق، در انسان) موجب شده است که اساسا علومی که می‌خواهند درباره زندگی انسانی بحث کنند (= علوم انسانی، علوم اجتماعی) با علومی که درباره سایر موجودات زنده بحث می‌کنند (علوم زیست‌شناسی) بشدت متفاوت شوند (چنانکه این هم بر همگان آشکار شده که علوم زیست‌شناسی که از موجودات زنده صحبت می‌کنند تفاوت جدی دارند با علوم فیزیک که از جمادات سخن می‌گویند). بدین ترتیب می‌توان گفت پروژه پوزیتیویست‌ها (که می‌پنداشتند دقیقا همان الگوی فیزیک و زیست‌شناسی در حوزه علوم انسانی قابل اجراست) دهها سال است که ناکام بودنش بر همگان آشکار گشته است (امروزه در میان پارادایم‌های علوم انسانی غربی، پاردایم‌های تفسیری و انتقادی و ساختارگرا و برساخت‌گرا، عرصه را بشدت بر پاردایم پوزیتیویستی و رفتارگرا تنگ کرده است). 🤔اما عجیب اینجاست که با اینکه این تفاوت ماهوی انسان با سایر جانداران کاملا آشکار گردیده است، اما همچنان در عرصه مباحث «انسان‌شناسی» (Anthropology) بر شرح داروینی (که منکر تفاوت بنیادین انسان با حیوانات است، و انسان را صرفا گونه خاصی از حیوانات پستاندار، و هم‌خانواده با میمون‌ها قلمداد می‌کند) اصرار می‌شود! (تفصیل بحث در مقاله: فطرت به مثابه یک نظریه انسان‌شناختی رقیب برای علوم انسانی مدرن: 🌐https://www.souzanchi.ir/fitrat-human-nature-as-a-competing-humanistic-theory-for-modern-humanities-and-social-sciences/ 🔸و از سوی دیگر، کارکرد این جعل و تکثر خاص عالم انسانی را بیان می‌دارد؛ که این کارکرد تعارف است؛ که چون زندگی شما در فضای اعتبارات رقم می‌خورد «تقوا» را جدی بگیرید (برای حیوانات و فرشتگان تقوا معنا ندارد) و شاید چون در زندگی انسانی حس استخدام و برتری‌جویی وجود دارد، بلافاصله غیرمستقیم سراغ یک کژکارکرد هم می‌رود، می‌فرماید تقوا را مدار برتری خود قرار دهید؛ غیرمستقیم یعنی نه اینکه این تکثر اعتباری محض را معیار برتری ببینید. 🔸و نهایتا هم با آوردن تعبیر «إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» تاکید می‌کند که: اینکه انسانها در عین حال که در متن خلقت ریشه واحدی دارند اما به لحاظ جعل الهی از حیث شعوب و قبایل متفاوتند همگی بر اساس علم و خبرویت خداوند بوده است، نه از سر اتفاق و جهش کور طبیعت! 🔹تبصره شاید تنها امری که در قرآن هم از تعبیر خلق و هم از تعبیر جعل برای آن استفاده شده است «زوجیت» است که ناظر به انسان است؛ البته آنجا که ظاهرا ناظر به زوجیت عمومی است، برای آن هم فقط از تعبیر خلق استفاده شده: «وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى»‏ (لیل/۳)؛ اما در جایی که بحث در خصوص زوجیت مربوط به انسان است هم تعبیر خلق آمده و هم تعبیر جعل: «وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى؛ مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى‏»‏ (نجم/۴۵-46) و «أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى‏؛ ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى‏؛ فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى»‏ (قیامت/37-39)؛ که این نشان می‌دهد واقعا جنسیت در انسان، به تبع فطرت خاص انسان، اقتضاءات خاص خود را دارد و امری نیمه تکوینی- نیمه اعتباری است. (تفصیل بحث در مقاله: جنسیت و فطرت؛ گامی به سوی یک «نظریه جنسی» اسلامی: 🌐 https://www.souzanchi.ir/sexuality-and-human-nature-a-step-towards-an-islamic-theory-of-sexuality/ @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۸) 📖 یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَ
. 4️⃣ «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی»‏ اینکه شما را از مرد و زنی آفریدیم دست کم دو معنا دارد: 🔸الف. مقصود از «ذَكَرٍ وَ أُنْثی» را اشاره به آدم و حوا بدانیم؛ یعنی آیه می‌خواهد بفرماید ریشه آفرینش همه شما، و به تعبیر دیگر، پدر و مادر همه‌تان یک مرد و یک زن مشخص است؛ که در این صورت آیه در مقام نفی فخرفروشی به اصل و نسب است؛ ‌یعنی آیه می‌فرماید همه شما از یک پدر و مادر آفریده شده‌اید و آنگاه به شعوب و قبایلی تقسیم شدید، پس برتری‌ای برای شما نسبت به هم نمی‌ماند؛ بلکه هدف از این تنوعی که خدا قرار داده بازشناسی همدیگر است، نه فخرفروشی به اصل و نسب 📚(مجمع البيان، ج‏9، ص206 ؛ مفاتيح الغيب (فخر رازی)، ج‏28، ص112؛ الميزان، ج‏18، ص326 ) 🔸ب. مقصود از «ذَكَرٍ وَ أُنْثی» اسم جنس باشد؛‌ یعنی مطلق مرد و زنانی که پدر و مادر انسانها هستند؛ یعنی آیه می‌خواهد بفرماید هر فرد شما را از يك پدر و یک مادر خلق كرديم؛ که در این صورت آیه در مقام نفی برتری طبقاتی بین انسانهاست؛ که البته برخی بر این وجه اشکال کرده‌اند که به قرینه ادامه آن (جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا)، آیه در مقام نفی فخرفروشی به اصل و نسب است؛ و این چه ربطی به اختلاف طبقاتی دارد؟ که می‌شود چنین پاسخ داد که اختلاف در انساب نیز از مصادیق اختلاف طبقاتی است؛ و همان طور که فخرفروشی به انساب را با استناد به اینکه همگان از یک پدر و مادرند می‌توان دفع کرد، از طریق اینکه هر انسانی به دنیا آمده از دو انسان است و همگان در این خصلت مشترکند، نیز می‌توان رد نمود. 📚(الميزان، ج‏18، ص326 ؛ مفاتيح الغيب (فخر رازی)، ج‏28، ص112 ) @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۸) 📖 یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَ
. 5️⃣ «إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا» در این آیه از یک خلق و یک جعل الهی در انسان سخن گفت؛ و واضح است که اصل، خلقت و آفرینش است و این جعل، فرع بر آن اصل است. هدف از خلقت انسان را در جای دیگر عبودیت معرفی کرد: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات/56)؛ و با توجه به اینکه خلق بر جعل تقدم دارد معلوم می‌شود که چرا معیار برتری انسان، تقوا (تحقق عبودیت) است، نه اصل و نسب و تفاوتهای نژادی و خاندانی 📚(مفاتيح الغيب، ج‏28، ص113). @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۸) 📖 یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَ
. 6️⃣ «...‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا ...» خداوند هدف از این تنوع‌بخشی به انسانها در قالب نژادها (ملیت‌ها) و خاندان‌ها را حصول «تعارف» معرفی کرد؛ که اگر این تنوع و در پی آن این تعارف (هم‌شناسی) نبود زندگی دنیا سامان نمی‌گرفت 📚(مجمع البيان، ج‏9، ص207 ). در نکات ادبی توضیح داده شد که «معرفت» متمایز کردنی است که قوامش به بیان خصیصه‌های آشکار است؛ و «تعارف» حصول متقابلِ این معرفت است؛ پس فلسفه اصلی این تنوعی که خداوند در میان انسانها قرار داده است این است که به شناخت همدیگر به نحو عمیق‌تر و دقیق‌تر دست یابند؛ و به تعبیر دیگر، این تنوع بین خویش را به رسمیت بشناسند. به رسمیت شناختن این تنوع، به معنای آن است که از این تنوع برای تقویت پیوندهای انسانی و رشد هرچه بیشتر انسان و جوامع انسانی استفاده کنند؛ و واضح است که این شناخت متقابل تنها و تنها در صورتی امکان‌پذیر است که باب گفتگوی حقیقت‌جویانه و حق‌مدارانه بین اقشار مختلف بشری باز شود و همگان قبول کنند که به قول بزرگمهر حکیم «همه چیز را همگان دانند»، و به تعبیر امیرالمومنین ع، هیچکس نیست هرچند منزلتش عظيم باشد، محتاج به كمك نباشد، و هيچ كس هم نیست که هرچند او را كوچك شمارند، هیچ نیازی به کمک وی نباشد (حدیث۱۵). البته این «تعارف» اقتضاءاتی دارد که در آیات قبل اشاره شد: ➖اینکه همدیگر را مسخره نکنند؛ ➖نسبت به هم دنبال عیب‌جویی نباشند؛ ➖برای هم لقب نگذارند؛ ➖به هم بدگمان نباشند؛ ➖اگر گمان بدی هم پیدا کردند به تجسس در کار هم نپردازند؛ ➖اگر بر بدی‌ای آگاهی یافتند با غیبت کردن آن را نشر ندهند؛ و در یک کلام ➖تقوا داشته باشند؛ شاید به همین جهت است که هم در پایان آیه قبل، که جمع‌بندی توصیه‌های دو آیه ۱۱ و ۱۲ بود کلام را با «اتقوا الله» ختم کرد؛ و هم بعد از توصیه به «تعارف» تاکید کرد که همانا برترین شما نزد خدا باتقواترین‌تان است. 🔖تکمله آقایان اسلامی‌تنها و غمامی در کتاب و مقالاتی که ناظر به این موضوع نوشته‌اند نشان داده‌اند که در خصوص تعامل و ارتباط بین انسانها سه نظریه در دنیای کنونی وجود دارد: 🔻الگوی انگلیسی [آمریکایی] «تطابق» (هم‌سازی)؛ با نظریه‌پردازانی همچون مید و گادیکانست 🔻الگوی فرانسوی «تعاون» (هم‌کاری)؛ با نظریه‌پردازانی همچون اشتروس و کاربو 🔻الگوی آلمانی «تحاور» (هم‌گویی، گفتگو)؛ با نظریه‌پردازانی همچون هابرماس و ویمر 🔺و در قبال اینها می‌توان با توجه به همین آیه، نظریه اسلام را نظریه «تعارف» (هم‌شناسی) دانست که اقتضاءات آن و تفاوتهای آن بویژه با نظریه گفتگوی هابرماس را شرح داده‌اند. 💢برای تفصیل بحثهای ایشان می‌توانید به کتاب هم‌شناسی فرهنگی ویا مقاله "«همشناسی فرهنگی» به مثابه الگوی ارتباطات میان فرهنگی در قرآن؛ رویکردی تطبیقی" (فصلنامه مطالعات فرهنگ – ارتباطات، بهار 1401، شماره 89) مراجعه کنید: 🌐https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/134196/7 @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۸) 📖 یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَ
. 7️⃣ «إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ» هدف از آن خلق (آفرینش از ذکر و أنثی) و این جعل (جعل شعوب و قبائل) در حوزه انسان، تعارف است، یعنی وقوع شناخت متقابل؛ که باید خروجیِ این تعارف، به تقوا بیانجامد؛ یعنی باید شناخت متقابلی بین انسانها حاصل شود که با این شناخت بتوانند هرچه بیشتر خود را در مسیر الهی نگه دارند؛ که این مایه کرامت آنان می‌شود. خداوند در آیات دیگری تاکید کرد که ما بنی‌آدم را کرامت دادیم: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً» (اسراء/70)؛ اما این آیه نشان می‌دهد که این کرامتی که خدا داده ظاهرا از جنس کرامت تکوینی‌ای نیست که برای فرشتگان قرار داده و از آنها جدایی‌ناپذیر است: «وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ» (انبیاء/26)؛ بلکه این کرامت حاصل مجموعه‌ای از عنایات تکوینی (خلقناکم ...) و اعتباری (جعلناکم ...) است؛ که چون ابعاد اعتباری هم در آن وارد شده، خود انسان هم باید برایش تلاش نماید (= در مدار تقوا حرکت کند) تا آن کرامت برایش مستقر ‌شود؛ و اتفاقا ابلیس هم متوجه همین شده، و تلاش می‌کند مانع استقرار کرامت این انسانی شود که خدا وی را بر او کرامت داده است: «قالَ أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَليلاً» (اسراء/62)؛ در نتیجه اگر کسی مسیر شیطان را بپیماید، هم‌رتبه خود ابلیس و جهنمی می‌شود: «قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً» (اسراء/63)، یعنی خداوند اهانت را جایگزین کرامت وی می‌کند، اهانتی که دیگر هیچ کرامت‌دهنده‌ای نمی‌تواند آن را جبران کند: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ ... وَ كَثيرٌ مِنَ النَّاسِ، وَ كَثيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ» (حج/18)؛ و اگر نگهداشتن خویش در مسیر الهی (تقوا) را رعایت کند این کرامت جاودانه برای وی باقی خواهد ماند و در قیامت هم روانه بهشت می‌شود تا در بهشت اکرام شود: «إِنَّ الْانسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا؛ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا؛ وَ إِذَا مَسَّهُ الخْيرُ مَنُوعًا؛ إِلَّا الْمُصَلِّينَ؛ الَّذِينَ هُمْ عَلىَ‏ صَلَاتهِمْ دَائمُونَ؛ و ...؛ أُوْلَئكَ فىِ جَنَّاتٍ مُّكْرَمُونَ» (معارج/۱۹-35). 💢خلاصه اینکه این آیه آن کرامتی را که خداوند برای خصوص انسان قرار داد (و به همان جهت به وی مقام خلیفة‌اللهی بخشید) شرح می‌دهد: آن کرامت یک چک سفید امضا نیست؛ بلکه یک ظرفیت اولیه‌ای است که تنوعی را در انسانها رقم می‌زند؛ تنوعی که باید به شناخت متقابل انسانها از همدیگر و ارتباطات موثر و متعالی بین آنها کمک کند؛ و در فضای این تنوع و ارتباطات، کسی که بتواند خود را در مسیر الهی نگه ‌دارد آن کرامت را برای خود تثبیت کرده و از دیگران باکرامت‌تر می‌گردد. @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۸) 📖 یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَ
. 8️⃣ «وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» اغلب مفسران آمدن تعبیر «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» بعد از تعبیر «وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا» را شاهد بر این گرفته‌اند که قرآن در مقام مذمت فخرفروشی به اصل و نسب است؛ یعنی می‌خواهد بفرماید: مرد يا زن بودن، يا از فلان قبيله وقوم بودن، ملاك افتخار نيست كه اينها كار خداوند است (خلقنا، جعلنا). البته این تفاوت‏هايى كه در شكل و قيافه و نژاد انسان‏ها ديده مى‏شود، حكيمانه و براى شناسائى يكديگر است، نه براى تفاخر. 📚(تفسير نور، ج‏9، ص195) اگر چنین است، آیا این بدین معناست که اصل و نسب هیچ ارزش و اعتباری ندارد؟ قطعا این طور نیست. یعنی در عین اینکه اصل این برداشت درست بوده، اما مساله صرفا نفی فخرفروشی به اصل و نسب است، نه بی‌اعتباریِ مطلق اصل و نسب؛ چنانکه هم شرعا و هم عرفا در موارد متعدد برای اصل و نسب حساب باز می‌کنند شاید از واضحترین نمونه‌های اعتبار باز کردن برای اصل و نسب، اقدام امیرالمومنین ع باشد که یکی از شاخص‌های شناسایی افراد خوب برای مناصب را سابقه خوبی در اصل و نسب آنها می‌دانست، هرچند تصریح داشت که این شاخص یک شاخص صددرصدی نیست و گاه رهزن می‌شود (نهج‌البلاغه، نامه ۷۱ ). با این توضیح بی‌اعتبار دانستن اصل و نسب در مقام ارزشمندی انسان چند گونه قابل توجیه است: 🌴الف. این آیه در مقام ارزش‌گذاری حقیقی درباره انسان است، که خروجی‌اش روز قیامت مشخص می‌شود (حدیث۱۴)، نه ارزش‌گذاری‌ای که در روابط اجتماعی برای گذران زندگی مورد نیاز است. شبیه بسیاری از احکام فقهی مربوط به کافر، که روابط انسانها در دنیا را مدیریت می‌کند؛ در حالی که ممکن است همین شخصی که به لحاظ ظاهری کافر و مشمول آن احکام است، قبل از مرگ چنان در راه صحیح قرار گیرد که در قیامت از اغلب مومنان جلوتر باشد. 🌴ب. این آیه در مقام مقایسه با تقواست؛ یعنی وقتی پای تقوا به میان می‌آید، فرد باتقوایی که اصل و نسب معروفی ندارد قطعا برتر است از فرد بی‌تقوای دارای بالاترین اصل و نسب (احادیث ۱۷ و ۲۲)؛ وگرنه اصل و نسب اعتباری در جایی است که پای شاخصه تقوا به میان نیامده باشد، مثلا در جایی که دو نفر به لحاظ تقوا برابر باشند، می‌تواند به عنوان یک مرجح در نظر گرفته شود. 📚(مفاتيح الغيب (فخر رازی)، ج‏28، ص112 ). 🌴ج. ... @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۸) 📖 یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَ
. 9️⃣ «إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ» در تدبرهای قبل بیان شد که اغلب این آیه را ناظر به پرهیز از فخرفروشی دانسته‌اند. اکنون می‌افزاییم که آیه نه‌تنها بر این امر دلالت دارد، بلکه عملا استدلالی هم بر این امر در آن ارائه شده است. در این آیه تنوع نژادی و قبیله‌ای به جعل الهی نسبت داده شده است؛ یعنی امری است که هیچ انسانی خودش در آن نقشی ندارد، که در چه نژاد و خاندانی زاده شود. و افتخار کردن به چیزی که خود انسان در تحقق آن نقشی ندارد واقعا اقدامی نامعقول است (مفاتيح الغيب، ج‏28، ص113 ). @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۸) 📖 یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَ
. 🔟«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» برترى‏ جويى، در فطرت انسان است و اسلام مسير اين خواسته فطرى را تقوا قرار داده است 📚(تفسير نور، ج‏9، ص195) در واقع، عمده مردم به خاطر دنیاگرایی شرف و کرامت را در بهره‌مندی از مزایای دنیوی مانند مال و زیبایی و نَسَب و ... می‌بینند، و همین امر فخرفروشی و تفوق‌طلبی و در نتیجه درگیری‌هایی را بین آنها رقم می‌زند. در مقابل این ارزشهای وهمی، خداوند متعال آنچه واقعا مایه شرف و کرامت است را تقوا معرفی کرد؛ که این معیار برخلاف تمام معیارهای دنیوی نه‌تنها منجر به تفوق‌طلبی و درگیری نمی‌شود بلکه خودش روابط زندگی اجتماعی را به بهترین وجه اصلاح می‌کند 📚(الميزان، ج‏18، ص327 ) @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۸) 📖 یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَ
. 1️⃣1️⃣ «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» كرامت در نزد مردم زودگذر است، كسب كرامت در نزد خداوند مهم است (تفسير نور، ج‏9، ص195)؛ و آن هم کرامت اکتسابی‌ای که با تقوا به دست آید؛ ‌نه کرامتی که خداوند بدون تلاش به کسی داده باشد. به تعبیر دیگر، برداشت مشهور از عبارت «باکرامت‌ترین شما نزد خداوند باتقواترین‌تان است» این است که: تقوا مایه اکرام است؛‌یعنی هرکس تقوای بیشتری به خرج دهد بیشتر از جانب خداوند اکرام می‌شود؛ یعنی تقوا مایه اکرام است. اما برداشت دیگری هم می‌توان گرفت که: هرکس را خداوند بیشتر اکرام کند وی باتقواتر خواهد بود؛ یعنی اگر کسی مورد اکرام الهی واقع شود وی اهل تقوا خواهد بود (مفاتيح الغيب، ج‏28، ص114 ). 🔷در واقع اکرام الهی (و نقطه مقابل آن: اهانت الهی [= خوار شدن توسط خداوند]) از جانب خداوند بر دو قسم است: 🔹یکی اکرام [یا اهانت] دنیوی، که این واقعا دلالتی بر فضیلت [یا رذیلت] واقعی انسانها ندارد؛ دنیا سرای امتحان و ابتلاست و این نعمت دادن یا نعمت را از کسی گرفتن دلیل بر خوبی یا بدی افراد نیست؛ چنانکه فرمود: «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ؛ وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ؛ كَلا: اما انسان، هر گاه كه پروردگارش او را آزمايش كند: پس او را اكرام نمايد و نعمت بخشد، گويد: پروردگارم مرا گرامى داشت؛ و اما هر گاه كه او را آزمايش كند: پس روزى را بر او تنگ گيرد، گويد: پروردگارم مرا خوار كرد. چنين نيست» (فجر/۱۵-۱۷). و 🔹دوم اکرام [یا اهانت] حقیقی، که دلالت بر فضل و برتریِ حقیقی انسانها دارد؛ که این را در خصوص انبیاء و اوصیاء مشاهده می‌کنیم: اگر خداوند پیامبران را اکرام کرده، بدان معنا نیست که مال و مکنت دنیوی فراوانی بدانها داده، بلکه اتفاقا آنان را بیش از همه در معرض سختی‌ها و ابتلاءات قرار داده است؛ ‌بلکه اکرام آنان به این است که تقوا چنان در آنان قوی شده که به مرتبه عصمت دست یافته‌اند. 📝ثمره همان طور که باید معیار خود در برتر دانستن انسانها را تقوا قرار دهیم (کسی را برتر بدانیم که تقوایش بیشتر است، نه مال و اعتبار و اصل و نسب و سایر داراییهای دنیوی‌اش)، ا ز آن سو، اگر کسی در جامعه برتر قلمداد می‌شد و بیش از دیگران مورد اکرام واقع می‌گشت و بعد دیدیم که اهل تقوا نیست، بدانیم که این اکرام‌ها اشتباه است؛ و خود دیگر در زمره کسانی که وی را اکرام می‌کنند قرار نگیریم. @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۸) 📖 یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَ
. 2️⃣1️⃣ «إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ ... أَتْقاكُمْ إنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» اینکه خداوند انسانها را، در عین حال که ریشه واحدی دارند، بر اساس شعوب و قبایل متفاوت قرار داد همگی بر اساس علم و خبرویت خداوند بوده است، نه از سر اتفاق و جهش کور طبیعت! @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۸) 📖 یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَ
. 3️⃣1️⃣ «جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا ... إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» اینکه خداوند هدف از جعل این شعوب و قبائل (ملیتها و خاندانها) متکثر در عالم انسانی را تعارف و هم‌شناسی معرفی می‌کند، بر اساس علم و خبرویت خداوند است؛ نه تشخیص‌ها و توصیه‌هایی که ریشه‌ای در شناخت عمیق انسان ندارد. @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۸) 📖 یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَ
. 4️⃣1️⃣ «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» ادّعاى تقوا و تظاهر به آن نكنيم؛ خدا همه را خوب مى‏شناسد 📚تفسير نور، ج‏9، ص195 @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۸) 📖 یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَ
. 5️⃣1️⃣ «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» اینکه خداوند معیار کرامت انسان را تقوا قرار داده معیاری است که خداوند بر اساس علم و خبرویتش قرار داده است؛ ‌برخلاف معیارهایی همچون مال و منال و اصل و نسب و ... که مردمان برای کرامت معتبر می‌دادند؛ که ریشه‌ای در شناخت عمیق انسان ندارد. 📚الميزان، ج‏18، ص328 @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۸) 📖 یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَ
. 6️⃣1️⃣ «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» در اینجا چند حکایت که به نحوی ناظر به مضمون این آیه می‌شود تقدیم می‌شود: 📜حکایت ۱ روایت شده است که روزی یکی از خوارج هشام بن حکم (از اصحاب خاص امام صادق ع) را دید و به او گفت: درباره عجم چه می‌گویی؛ آیا جایز است که با عرب ازدواج کنند؟ هشام گفت: ‌بله. گفت: آیا عرب جایز است با قریش ازدواج کنند؟ هشام گفت: ‌بله. گفت: آیا قریش جایز است با بنی‌هاشم ازدواج کنند؟ هشام گفت: ‌بله. گفت: این حرفها را از کجا می‌گویی؟ هشام گفت: از امام صادق ع آموختم که می‌فرمود: شما [مسلمانان] در خون [= نژاد] و در ازدواج، کفو همدیگرید. پس آن فرد از خوارج رفت تا به امام صادق ع رسید و به او گفت: من هشام را دیدم و از او چنین و چنان پرسیدم و او چنین و چنان پاسخ داد و گفت اینها را از تو شنیده است. امام ع فرمود: بله؛ من اینها را گفتم. گفت: پس این منم که از تو [دخترت] را خواستگاری می‌کنم. امام ع فرمود: تو در خون [= نژاد] و حَسَی در قوم خودت کفو و همتا هستی؛ ولیکن خداوند عز و جل ما را از صدقه حفظ فرمود؛ و آن [=صدقه] چرک دستان مردم است؛‌پس خوش نداریم که در آنچه خداوند ما را بدان فضیلت بخشید شریک کسی شویم که خداوند برایش آنچه را برای ما قرار داده، قرار نداد. [کنایه از اینکه تو چه‌بسا از دیگران صدقه قبول کنی؛ و خداوند با حرام کردن صدقه بر ما خواسته شرافتی برای ما قرار دهد؛ که حاضر نیستیم این شرافت را با قرار گرفتن در ردیف کسی که صدقه قبول می‌کند ضایع کنیم] پس وی بلند شد و می‌گفت: به خدا سوگند شخصی مثل وی ندیدم. با زشت‌ترین تعبیرات دست رد به سینه من زد بدون اینکه ذره‌ای از سخن رفیقش عدول کرده باشد! 📚الكافي، ج‏5، ص345 @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۸) 📖 یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَ
. 7️⃣1️⃣ «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» 📜حکایت ۲ 📜 از این آیه برای : حکایت حکایت بسیار مفصلی را دیلمی در إرشاد القلوب (و خلاصه‌ای از آن را سید بن طاووس در طرف من الأنباء و المناقب، ص561-566) نقل کرده که خلاصه‌اش این است که: عثمان (خلیفه سوم)، حارث بن حکم (از خویشاوندانش) را به عنوان حاکم مدائن گماشت؛ و وی بسیار ظلم کرد و مردم معترض شدند و اواخر عمرش حذیفه را جانشین او کرد. وقتی عثمان کشته شد امیرالمومنین ع نامه‌ای فرستاد بر تثبیت حکومت وی بر مدائن. وی منبر رفت؛ ابتدا نامه امیرالمومنین ع را بر مردم خواند؛ بعد شروع کرد به حمد کردن خداوند به خاطر اینکه بالاخره بعد از این مدت حق به حقدار رسید و این تعبیر را به کار می‌برد که «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً حَقّاً وَ خَيْرُ مَنْ نَعْلَمُهُ بَعْدَ نَبِيِّنَا رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ وَ أَحَقُّهُمْ بِالْأَمْر: ای مردم. همانا ولی شما خداوند است و رسول او و کسی که حقا و واقعا امیرالمومنین ع است، همان کسی که بهترین شخصی است که بعد از رسول الله ص می‌شناسیم و سزاوارترین مردم بر مردم و سزاوارترین کار برای این امر» (ص۳۲۲) در پایان منبر وی جوانی ایرانی (عجم) به نام مسلم، که از آزادشدگان محمد بن عمارة بن التَّيِّهان انصاری بود، از وی می‌پرسد منظورت از این تعریض چه بود؛ و اینجا بود که حذیفه بر سر مبنر شروع کرد به بازگو کردن برخی از وقایعی که گذشته بود و کمتر کسی در زمان خلفای سه‌گانه علنا آنها را ابراز می‌داشت: از مواقف مختلفی که پیامبر ص تاکید کرد بر اینکه بعد از وی علی ع امیرمومنان است و همه به حضرت علی ع تهنیت گفتند، تا جریان غدیر خم. سپس حذیفه از منبر پایین می‌آید. اما این جوان اصرار بر توضیح بیشتری دارد. حذیفه توضیحات دیگری را به خود او ارائه می‌دهد و ظاهرا بحث تمام می‌شود؛ اما شوق آن جوان به دانستن اطلاعات مربوط به آن وقایعی که منجر به کنار زدن امیرالمومنین ع شد بیشتر می‌شود. تا اینکه یکبار حذیفه که در بستر بیماری می‌افتد این جوان سراغش می‌رود و از او باز توضیحات بیشتری درباره وقایعی که اواخر عمر رسول الله ص رخ داد طلب می‌کند. وی به تفصیل برایش جریان عَقَبه و برنامه‌ای که عده‌ای برای ترور پیامبر کشیدند را شرح می‌دهد (در منابع اهل سنت هم اصل این جریان ترور به وفور نقل شده و همگی متفق‌اند که در آن جریان، حذیفه افسار شتر پیامبر ص را به دست گرفته بود و ابتدا پیامبر نام تک تک آنان که به ایشان حمله‌ور شده بودند را به وی فرمود و چون تعجب وی را دید به امر خداوند آسمان رعد و برقی زد و وی در آن نور تک تک آنان را دید اما به دستور پیامبر ص آنان را آن زمان افشا نکرد). و توضیح می‌دهد که این منافقان چگونه با هم جمع شدند و صحیفه‌ای نوشتند و امضا کردند که نگذارند خلافت به دست امیرالمومنین ع برسد. وی در این گفتگو متن صحیفه مذکور را بازگو می‌کند، صحیفه‌ای که در احادیث شیعه از آن با تعبیر «الصحیفة الملعونة» یاد می‌شود و در منابع اهل سنت هم این روایت از امیرالمومنین ع آمده است که وقتی عمر را دفن کردند بر سر قبر وی فرمود: دلم می‌خواهد روز قیامت با صحیفه او محشور شوم. حذیفه سپس داستان را تا شهادت پیامبر و اینکه آنان چگونه توانستند خلافت را غصب کنند و مردم را با خود همراه کنند ادامه می‌دهد؛ و این جوان به علی ع می‌پیوندد و همان جوانی است که در جنگ جمل از طرف امیرالمومنین ع قرآن را می‌گیرد و با اصحاب جمل اتمام حجت می‌کند و وی را به شهادت می رسانند. اما نکته‌ای که به بحث حاضر مرتبط است درباره متن صحیفه مذکور است؛ که در آنجا استدلالاتی درباره اینکه حکومت نباید به شخص واگذار شود آمده که یکی از استدلالهای آنجا استشهاد به همین آیه ۱۳ سوره حجرات است با این بیان: @yekaye 👇ادامه مطلب👈 https://eitaa.com/yekaye/10301
ادامه تدبر ۱۷ (حکایت ) فرازی از متن صحیفه مذکور: 💢واگر مدعی‌ای ادعا کند که «به خاطر خویشاوندیش با رسول الله ص سزاوار امامت و خلافت است؛ و این امر منحصر در او و فرزندانش است و همواره چنین خواهد بود و سزاوار غیر آنها نیست تا زمانی که «خداوند [در قیامت] زمین و ساکنان آن را به ارث ببرد» (مریم/۴۰)؛ باید گفت که او و فرزندانش هرچقدر هم که نَسَبشان به پیامبر ص نزدیک باشد چنین حقی ندارند؛ زیرا خداوند – که سخنش فوق هر سخنی است – فرموده است: «همانا گرامی‌ترین شما نزد خداوند باتقواترین‌تان است» و رسول الله ص هم فرموده است: همه ذمه مسلمانان واحد است که فرد دور و نزدیکشان در آن حقی دارد و همه آنان همچون دستی واحد علیه دشمنانشان هستند». پس هرکس به کتاب خدا ایمان آورد و به سنت رسولش اقرار کند راه مستقیم را پیموده و به خدا بازگشته و راه صواب را برگرفته است؛ و هرکس از این خوشش نیاید با حق و قرآن مخالفت نموده و از جماعت مسلمانان جدا شده؛‌پس باید او را بکشید که کشتن او به صلاح امت است. ... 📚إرشاد القلوب للديلمي، ج‏2، ص321-343 ✳️پی‌نوشت: واضح است که استدلالاتی که در این صحیفه نوشته شده یک برنامه‌ریزی است برای اقناع عمومی با سوء استفاده از آیات و روایات (شبیه اصل ماجرای سقیفه و غصب فدک؛ که بارها افرادی که خلافت و فدک را غصب کردند به آیات و احادیث نبوی استشهاد نمودند؛ و اتفاقا این صحیفه نشان می‌دهد که بسیاری از استدلالهای مغالطی‌ای که در آن دو مجلس رخ داده قبلا درباره‌اش فکر شده بوده است). واضح است که هم آیه و هم حدیث نبوی مذکور مورد سوء استفاده قرار گرفته است: 💢در خصوص آیه، چون این آیه در مقام این است که برتری را به تقوا معرفی کند و فخرفروشی بر اساس اصل و نسب را طرد کند، نویسندگان این صحیفه بدان استشهاد کردند تا ادعای امیرالمومنین ع را انکار کنند. جالب اینجاست که خود همین افراد در سقیفه که حضرت علی ع حضور نداشت برای اثبات احق بودن خود به خلافت به این تمسک کردند که پیامبر ص از قریش است و روایتی از پیامبر ص آوردند که خلافت مال قریش است؛ و نتیجه گرفتند پس ما سزاوارتریم. در حالی که ادعای اصلی امیرالمومنین ع در خصوص حق خود برای حکومت صرفا این نبود که به خاطر روابط نسبی بین من و پیامبر ص حکومت حق ماست؛ بلکه اصل استدلال حضرت این بود که خود رسول الله ص این مساله را اعلام کرده بودند. ‌بله، در مقام جدل به آنها فرمود اگر استدلال شما (ابوبکر و عمر، که از مهاجران بودند) علیه انصار، انتساب نزدیکتر شما به پیامبر است، انتساب من که به پیامبر ص نزدیکتر از شماست. 💢در مورد آن حدیث نبوی هم، آن حدیث در مقام بیان این است که هریک از مسلمانان به کافری پناه دهد پناه دادن او معتبر است و مهم نیست جایگاه اجتماعی او چه باشد؛ و این ربطی ندارد که همه مسلمانان در امر حکومت در عرض هم باشند و هیچکس برای حکومت بر دیگران برتری‌ای نداشته باشد! جالب اینجاست که همین افرادی که با این گونه استدلالها مانع حضرت علی ع شدند که حکومت را به دست بگیرد خودشان در یک جمع کاملا محدودی خودشان را به عنوان خلیفه بر مردم تحمیل کردند. 🤔اگر واقعا این آیه و آن حدیث دلالت داشت که حکومت در اسلام ربطی صرفا باید با انتخاب همه مردم صورت گیرد چرا عمر مستقیم توسط ابوبکر تعیین شد؟! و خود عمر هم کار را به شورای شش نفره‌ای که خودش تعیین کرده بود واگذار کرد؟! @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۸) 📖 یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَ
. 8️⃣1️⃣ «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» 📜حکایت ۳📜 روایت شده است که عبد الملك بن مروان در مدينه جاسوسى گماشته بود كه اخبار و حوادث آن‌جا را به او گزارش مى‌كرد. روزى امام سجّاد عليه السّلام كنيزی را آزاد كرد و آن‌گاه با او ازدواج نمود. جاسوس اين خبر را به عبد الملك گزارش كرد. عبد الملك نامه‌ای به امام سجّاد عليه السّلام نوشت که: به من گزارش شده كه با كنيز خود ازدواج كرده‌اى؛ در حالى‌كه مى‌دانم همسر هم‌شأن تو در قريش وجود دارد كه بتوان به خويشاوندى او افتخار كنی و نژاد و فرزند خوبى برگزينی، اما تو نه شلن خودت را حفظ کردی و نه به فرزندان ارزشمند انديشیدى؛ و السلام. امام سجّاد عليه السّلام در پاسخ او نوشت: اما بعد؛ نامه‌ای از تو دريافت كردم كه مرا به خاطر ازدواج با كنيزم مذمت کردی و پنداشتى كه در قريش همسرى است كه بتوانم به خويشاوندى او افتخار كنم و نژاد و فرزند خوبى برگزينم؛ در حالى‌كه فوق پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله در مجد و بزرگوارى نيست و فراتر از آن حضرت كرامتى نيست.* او تحت تملّك من بود كه هنگامی که خداوند اراده کرد به خاطر ثوابی که از او طلب می‌کنم از تملّك من خارج شد؛ آن‌گاه به اقتضای سنّتی از پيامبر به سراغش رفتم [= با او ازدواج كردم]. و هركه در دين خدا پاك شد، چيزى نمى‌تواند در او اخلالی ایجاد کند؛ چرا كه خداوند به وسيلۀ اسلام افراد پست را بالا برد، نقص را كامل كرد و فرومايگى را از بين برد، پس اكنون براى مسلمان فرومايگى نيست، فرومايگى فقط‍‌ فرومايگى جاهلى است، و السلام. ✳️*پی‌نوشت: آوردن این جمله که فوق پیامبر ص بزرگواری‌ای نیست و ...، ظاهرا کنایه از این است که اگر قرار باشد به نَسَب افتخار شود من نسبی دارم که دیگر فوقش فرض ندارد که بخواهم بدان افتخار کنم. 📚الكافي، ج‏5، ص344-345 📚این حکایت ازدواج امام سجاد ع به نحو مختصرتری از امام صادق ع نیز روایت شده است: الكافي، ج‏5، ص346 @yekaye