eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
269 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
43 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور ... کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور.... . پ ن : همدان_ محوطه سپاه ناحیه تابستان ۱۳۶۹_عکاس حمیدرضا لطفیان قهرمان آزاده در آغوش مادر #آزادگان #هفت_تپه_گمنام @yousof_e_moghavemat
3.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شجاعت باورنکردنی «محمد شهسواری» دلاورمردی از شهر کهنوج استان کرمان که فریاد "مرگ برصدام" او در چنگال اسارت دشمن از تلويزيون‌های سراسر دنیا پخش شد. @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🗓 ۱۲ خرداد ۱۳۷۹ - سالروز درگذشت آزاده سرفراز حجت الاسلام سید علی‌اکبر ابوترابی‌فرد 🔺 او پس‌ ازآغاز جنگ، به سوی جبهه ‌شتافت و فداکاری‌ و رشادت‌های فراوانی از خود نشان‌ داد تا این که دريك ‌مأموريت ‌شناسايي، به ‌اسارت ‌ارتش ‌صدام درآمد و مدت ده سال در زندان‌های‌عراق ‌بسر برد. ا▫️▪️▫️▪️▫️ 💠تجلیل دکتر چمران از مقام بلند ابوترابی‌فرد 👈 آنچه در زیر می‌آید بخشی از دست‌نوشت و جملات ستایش‌آمیز شهید در رثای اوست : 🌸 من شهادت می‌دهم که او سخت‌ترین مأموریت‌ها را عاشقانه می‌پذیرفت و هرچه وظیفه او خطرناک‌تر می‌شد خوشحال‌تر و راضی‌تر به نظر می‌رسید. 🍀 من شهادت می‌دهم که عالیترین نمونه پاکی و تقوا و عشق و محبت و شجاعت و فداکاری بود و روح بلند و ایمان کوه آسا و اراده فولادین او آن چنان از وجودش تشعشع می‌کرد که همه محیط را روشن می‌نمود و رزمندگان تحت فرمانش جذب و محو وجودش شده بودند و پروانه‌وار به دور شمع وجودش می‌گشتند و می‌سوختند. 🌼 من شهادت می‌دهم که اولین کسی بود که با همراهی گروه چریکی خود وارد دبّ حَردان معروف شد و ضربات سختی به دشمن زد که بالاخره او را وادار به عقب نشینی کرد 🌷 من شهادت می‌دهم که راز و نیاز شبانه‌اش با خدا و نماز صبحگاهش و دعا و استغفار و سخنان آتشین قبل از عزیمت به نبرد آن قدر سوزانگیز و عمیق و خالصانه بود که همه ما را منقلب می‌نمود و در روح دوستانش آتشفشان به پا می‌کرد. 🌿 من شهادت می‌دهم، همرزمانش شهادت می‌دهند، آسمان بلند و ستارگانش شهادت می‌دهند که سید علی اکبر ابوترابی در منطقه اهواز با همه وجودش شب و روز در راه خد ا علیه طاغوت، کفر و جهل مبارزه نمود و در یک مأموریت خیلی خطرناک بدون ذره ای ترس و وحشت به قلب دشمن نفوذ کرد و حماسه ناگفتنی از خود به یادگار گذاشت و با کفن خونین در اوج افتخار و شهادت به لقای پروردگار خود نائل آمد. 💐 خدایا تو می‌دانی که وجود او انیس بی کسان بود. همدرد رنجدیدگان بود. نگهبان خانواده‌های فقیر و بی‌کس. یکپارچه عشق و ایمان، یک دنیا اخلاص و محبت، یک آسمان صفا و صمیمیت، یک دریا عشق و عرفان، همچون کوهی از مقاومت و صلابت. آتشفشانی از شور و عشق و فداکاری. @yousof_e_moghavemat
آه‌ چه‌ شيرين‌ است‌ لذت‌ شهادت‌! آه‌ چقدر مشتاقم‌ كه‌ هر چه‌ زودتر به‌ اين‌ جوانان‌ شهيد بپيوندم‌. خدايا! های و هوی بهشت‌ را می‌شنوم‌، چه‌ غوغایی! حسين‌ به ‌پيشواز يارانش‌ آمده‌، چه‌ صحنه‌ای! فرشتگان‌ ندا می‌دهند كه‌ همرزمان‌ ابراهيم و موسی، همدستان‌ عيسی، هم‌كيشان ‌محمد، همسنگران‌ علی، همفكران‌ حسين‌ و همگامان‌ خمينی از سنگر كربلا آمده‌اند چه‌ شكوهی! خدايابه‌ علی بگو كه‌ شيعيانش‌ قيامت‌ به پا كردند و به‌ حسين(ع) سالار شهيدان‌ بگو كه‌ خونش‌ همچنان‌ در رگ‌ها می‌جوشد و از آن‌ خون‌ها سروها روييده‌. ظالمان‌ سروها را بريدند، اما باز هم‌ سروها روييده. من‌ با امام ‌خمينی ميثاق‌ بستم‌ و به‌ او وفا دارم‌؛ زيرا كه‌ او به‌ اسلام‌ و قرآن‌ وفادار است‌ و اگر چندين‌ بار مرا بكشند و زنده‌ام‌ كنند؛ دست‌ از ياری او نخواهم‌ كشيد. خدايا! دوست‌ دارم‌ در حال‌ تشنگي‌، دشمن‌ ستمگر تيرش‌ را در گلويم‌ فرود آورد تا من‌ با خونم‌ گلويم‌ را سيراب‌ كنم‌... فرازی از طلبه اعزامی از محمودآباد شهادت: 28 اسفند 66 والفجر 10 خرمال عراق @yousof_e_moghavemat
🌹زمانی که بعثی های عراقی می خواستند از اسیر ۱۴ و ۱۵ ساله برای تبلیغات استفاده کنند از او پرسیدند : برای چه درس و مدرسه را رها کردی و آمدی بجنگی؟ گفت: به زور آمدم! گفتند یعنی تور را به زور این جا آوردند؟ گفت: نه با زور آمدم ، من با پدر و مادرم دعوا کردم تا خودم را به جبهه برسانم گفتند: یعنی با پدر و مادرت بدی؟ گفت: نه ! من پدر و مادرم را به اندازه چشم هایم دوست دارم . در این جا بعثی ها فکر کردند بهترین زمان برای تبلیغات است گفتند : خب پس پدر و مادرت را به اندازه چشم هایت دوست داری . کسی که باعث شد تو به جنگ بیایی و از چشمهایت جدا بشوی چه؟ رهبرت خمینی! 🌹گفت: رهبرم خمینی را به اندازه قلبم دوست دارم . استخباراتی که بسیار عصبانی شده بود گفت: یعنی چه که به اندازه قلبم دوست دارم؟ آن اسیر به ظاهر کوچک ، چنان جواب محکمی داد که همه را متعجب و قلب دشمن را نشانه رفت 🌹گفت : انسان بدون چشم می تواند زندگی کند ولی بدون قلب هرگز....!!! ۲۶ مرداد سالروز بازگشت ‎ سرافراز به دامن پر مهر وطن فرخنده باد! @yousof_e_moghavemat
🍂 آزاده سرافراز اردوگاه تکریت ۱۱ آقای خسرو میرزایی در توضیح این تصویر می نویسد: ✍ پرچم ساخته شده در آسایشگاه ۶ بند ۲ اردوگاه ۱۱ تکریت که قرار بود هنگام آزادی بر روی سینه‌مان زده شود که تعدادی از عزیزان موفق به این‌کار شدند. قسمت سبز این پرچم از نوار پتو و قسمت سفید از زیر پيراهن که قسمت قرمز رنگ شده است. 🇮🇷✌️ 🔹آزاده تکریت ۱۱ @yousof_e_moghavemat
مرز خسروی، ۲۶ مرداد ۱۳۶۹ اتوبوس‌هایی که به درخواست اسیران جنگی می‌ایستند تا به خاک ایران اسلامی بوسه بزنند @yousof_e_moghavemat
🌸 مواظب باش...! یکی از خاطرات طنز از کتاب "رادیو موجی" دفاع مقدس مربوط به بازگشت یکی از رزمندگان از اسارت است. این فرد پس از تحمل سختی‌های فراوان، به محله‌اش بازمی‌گردد و با استقبال گرم اقوام و آشنایان روبه‌رو می‌شود. اما به دلیل گذشت زمان، بسیاری از افراد را نمی‌شناسد. یکی از پسرعموهایش چندین بار نزد او می‌آید، دست می‌دهد و روبوسی می‌کند و هر بار می‌پرسد: "مرا می‌شناسی؟" رزمنده هر بار نام فردی را حدس می‌زند، اما پسرعمو پاسخ می‌دهد: "نه!" این ماجرا چندین بار تکرار می‌شود تا اینکه برادر رزمنده با خنده در گوشش می‌گوید: "این پسرعمویت است، دارد سر کارت می‌گذارد!" رزمنده هم با خنده پاسخ می‌دهد: "من همه را به چشم برادری نگاه می‌کنم، اگر تا صبح هم بیایند و بروند، همین است!" برادرش با خنده هشدار می‌دهد: "مواظب باش کسی خودش را جای خواهرت جا نزند، که خیلی زشت می‌شود!" و این مکالمه باعث خنده همه می‌شود.        ‌‌‍‌ @yousof_e_moghavemat
۲۶ مرداد ۱۳۶۹ روز شادباش و تبريك روزِ وصل و ديدار بود ؛ روزی كه آغوش وطن گشوده شد و فوج فوج مردانگی در آن جای گرفت 🌿 بازگشت پرستوهای دربند. . . روز یعقوب ها و یوسف هاست روز روشنی چشم‌ها و بوی پیراهن‌ها روز آزادی فرزندان اسیر وطن از زندان های رژیم بعث صدام ▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ ستاد رسیدگی به امور آزادگان که در ۲۲ مرداد ۶۹ تشکیل شده بود، تبادل حدود ۵۰ هزار آزاده را با همین تعداد اسیر عراقی و با هماهنگی دستگاههای دیگر برعهده گرفت. با این تفاوت که اسرا آنها نظامی بودند و اسرای ما بیشتر بسیجی و غیرنظامی. روز ۲۶ مرداد ۱۳۶۹ ، ميهن اسلامی شاهد حضور كبوتران سبكبالی بود كه پس از سال ها زندان در اسارتگاه ، قدم به خاك پاك ميهن اسلامی خود می گذاشتند ... @yousof_e_moghavemat
⏳اواخر مرداد ۱۳۶۹ — روزهای ورود آزادگان سرافراز جنگ به خاک میهن 🌿 👇👇 تصاویری کمتر دیده شده از تبادل اسرای جنگی در 26 مردادماه 1369 💠 پس از حمله عراق به کویت و گذشت دو سال از قبول قطع‌نامه آتش بس، صدام طی نامه‌ای خطاب به مقامات ایران، خواستار مذاکرات در جهت آزادی اسرا شد. این در حالی است که مطابق بند 3 قطعنامه 598 سازمان ملل و بر اساس کنوانسیون سوم ژنو مصوب 12 اوت 1949، پس از اتمام جنگ تمام اسرا، می بایست بدون فوت وقت اسیران جنگی مبادله می شدند که این امر به دلیل کارشکنی عراق تا 2 سال محقق نشد. 📄 طی مکاتبات و مذاکرات صورت گرفته بین نمایندگان ایران و رژیم بعث، نامه‌ای از سوی صدام رئیس جمهور وقت عراق به اکبر هاشمی، رئیس جمهور وقت با مضمون «مبادله‌ فوری و همه جانبه اسرای جنگ به هر تعدادی که در عراق و ایران به سر می‌برند، از طریق مرزهای زمینی و از راه خانقین ـ قصرشیرین و راه‌های دیگری که مورد توافق قرار می‌گیرد، صورت خواهد گرفت»، ارسال شد. 🔺 نخستین اسرای جنگ تحمیلی 26 مرداد ماه 69 وارد کشور شدند. این تبادلات تا 24 شهریور ماه همان سال نیز ادامه یافت. بنا بر این گزارش، پیکر 570 اسیر ایرانی که در اردوگاه های بعثی به شهادت رسیده بودند، 31 تیر ماه 81 تحت عنوان شهدای غریب، به ایران تحویل داده شد و طی مراسم باشکوهی تشییع و به خاک سپرده شدند. طی 22 سال تبادل اسرا میان ایران و عراق، 97 هزار و 472 اسیر در 183 مرحله تبادل شدند. @yousof_e_moghavemat
🌸آسایشگاه کچل‌های دوست داشتنی 😂 یکی‌شون می‌گفت، در اسارتگاه موصل، با تعدادی از بچه ها که همیشه صف آخر بودیم قرار گذاشتیم با هم سرهایمان را با تیغ بزنیم. صبح قبل از آمار توی سلول شروع کردیم به تراشیدن سر. به محض شروع کار، یکی دو نفر هم وسوسه شدند و به ما پیوستند و کم‌کم تمام ۱۲۵ نفر هم تصمیم گرفتند و سرها را تراشیدند. بهرحال هم رعایت بهداشت بود و هم تنوع و هم وحدت. وقتی سرباز عراقی برای شمارش جلو در ایستاد، نفر اول رد شد و بی توجه از او گذشت، دومی که رد شد کمی تعجب کرد و سومی و چهارمی و... با حیرت نگاه می‌کرد و بلند بلند می‌خندید. بقیه اسرای اردوگاه هم به محض دیدن ما، مرده بودند از خنده و حال و هوایی که اردوگاه را از کسلی و یکدستی خارج کرده بود. و از آن به بعد شدیم آسایشگاه کچلان. @yousof_e_moghavemat