5.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #ماه_محرم | شب ششم
🥀 به لبش حرف عسل صحبت احلی دارد
🥀 دومین قاسم زهراست تماشا دارد
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللهِ وَعَلَی الْاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ
◾️اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن
◾️وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین
◾️وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن
◾️وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین
#شب_ششم_محرم
#قاسم_بن_الحسن
━━━◈❖✿❖◈━━━🖤━━━◈❖✿❖◈━━━
🇮🇷 معاونت فرهنگسازی بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی یاسوج
🕯 #آن_۷۲_تن | احلی مِن العسل
🍂 تیر باران شد تنم همچون امام مجتبی (ع)
ای عمو جانم بیا...
◾️ اومد اذن میدان بگیره ابی عبدالله اجازه نداد...
شب عاشورا بین لشکر، قاسم بلند شد و فرمود: عمو جان! آیا من از شهادت بهره میبرم؟
آقا فرمودند "کیف الموت عندک؟" گفت: عمو "احلی مِن العسل" شرین تر از عسل...
بعضیا میگن هیچ وقت قاسم رو به این اندازه ناراحت ندیده بودن؛ وقتی که ابی عبدالله اجازه نداد بره میدان، رفت پشت خیمهها و زانو بغل کرد شروع کرد به گریه کردن؛ گفت عمه تو بیا با من بریم عمو رو راضی کن..
ابی عبدالله دست خط و رضایت نامه برادر رو که براش نوشته بود دید و راضی شد؛ آقا شروع کردن به گریه کردن...
آقا اون زمان پنجاه و هفت سالشونه و قاسم سیزده ساله؛ هم قد آقا و هم هیکل ابی عبدالله از اون خیلی بلندتره؛
وقتی امام حسین قاسم رو بغل کرد پاش از زمین بلند شد خیلی عمو و برادرزاده گریه کردن!
اینقدر ذوق رفتن به میدان را داشت که بند کفش پای چپش رو هم نبسته بود و وارد میدان شد؛
رجز میخوند: "اِن تَنکرونی فأنا ابنُ الحسن سِبطُ النَّبیِّ المُصطفی المؤتَمَن" من حسنزاده هستم...
قصه مبارزه حضرت با اون نامرد «ارزق شامی» رو شنیدید؟!
چهار تا پسر داشت... قاسم چهار تا پسر اون رو هم به درک واصل کرد؛ خود ارزق رو که نوشتن هزار نفر رو حریف بود رو هم به درک واصل کرد!
دیدن اینجوری نمیشه، عمر بن سعد لعنت الله علیه صدا زد: به طفل بودنش نگاه نکنید!
..چه کنیم؟!
تیربارانش کنید؛ سنگبارانش کنید!
سنگ بارانش کردن! یه روز هم تو کوچه های مدینه تابوت باباشو سنگ باران کردن...
دور قاسم رو گرفتن؛ عمر بن سعد گفت من داغش رو به دل مادرش میذارم، اومد روبروش با شمشیر به فرق قاسم علیه السلام زد، آقازاده افتاد با صورت به زمین...
قاسم افتاد...
يكي اومده کاکلش رو گرفته سر از تنش جدا کنه!
تا عمو رو صدا زد عمو مثل باز شکاری خودشو بالا سر قاسم رسوند؛ تا اومد شمشیر و حواله کرد دست اون لعنتی رو کوتاه کرد..
جنگی اونجا کنار قاسم رخ داد!
شیخ جعفر شوشتری نوشتن: هر شهیدی میخواست جان بده یک بار ابی عبدالله رو صدا میکرد، ولی قاسم مکرر ابی عبدالله رو صدا میزد، هر سم اسبی که به بدن قاسم ميخورد، عمو رو صدا میزد، گاهی هم میگفت یا اُماه!...
گرد و غبار جنگ خوابید ابی عبدالله جمعیت را کنار زده بود تا به قاسم برسه؛ قاسم پا به زمین میکوبید...
خیلی بر عموی تو سخته منو صدا بزنی نتونم برات کاری کنم! (اینجا آقا خیلی خجالت کشید)، کاری هم کنم دیگه فايده اي نداره قاسم جان!
ابي عبدالله قاسم رو بغلش کرد، اومد از زمین بلندش کنه، دید پاهای قاسم به زمین کشیده میشه...
#شب_ششم_محرم
#قاسم_بن_الحسن
━━━◈❖✿❖◈━━━🖤━━━◈❖✿❖◈━━━
🇮🇷 معاونت فرهنگسازی بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی یاسوج
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #ماه_محرم | شب ششم
🥀 پسر ارشد شیر جمل انداز منم
🥀 من یتیم حسنم
🥀 آمدم گردن یل های عرب را بزنم
🥀 من یتیم حسنم...
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللهِ وَعَلَی الْاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ
◾️اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن
◾️وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین
◾️وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن
◾️وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین
#شب_ششم_محرم
#قاسم_بن_الحسن
━━━◈❖✿❖◈━━━🖤━━━◈❖✿❖◈━━━
🇮🇷 واحد فرهنگی و هنری بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی یاسوج