6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #ماه_محرم | شب پنجم
🥀 گرد و خاکی شده آنجا و عمو پیدا نیست!
🥀 من دلم مثل تو عمه بخدا دریا نیست...
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللهِ وَعَلَی الْاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ
◾️اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن
◾️وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین
◾️وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن
◾️وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین
#شب_پنجم_محرم
#عبدالله_بن_حسن
━━━◈❖✿❖◈━━━🖤━━━◈❖✿❖◈━━━
🇮🇷 معاونت فرهنگسازی بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی یاسوج
🕯 #آن_۷۲_تن | یادگار برادر
🍂 اکبرت نیست ولی غیرت من مانده هنوز...
◾️ امام حسن رو غم کوچه پیرش کرد؛
آقازاده اش عبدالله هم همین رو میگفت! من دیگه تحمل ندارم مثل بابام که پیر شد غربت عموم رو ببینم...
وقتی عبدالله وداع عمو جانش رو با اهل خیام دید، خیلی بیقرار شد؛ صدای التماس زدنها رو میشنید.
ابی عبدالله اومد راه بیفته دیدن عبدالله پشت امام راه افتاد؛ ابی عبدالله صدا زد خواهر بیا عبدالله رو نگه دار..
از اون طرف تو گودال آقا را احاطه کرده بودند، شمر تحریک میکرد: هرچی میتونید حسین رو بزنید!
عبدالله داره از دور نگاه میکنه؛ ابی عبدالله هی نیزه رو میگیره میاد بالا میافته...
حسین دیگه توان ایستادن هم نداشت...
این نامردها دورش رو احاطه کرده بودن، عبدالله تا دید نتونست تحمل کنه، دستش رو از دست عمه کشید دوید به سمت عمو!
چطور جمعیت رو شکافت من نمیدونم؛ خودش رو رسوند به عمو...
دید بَحر ابن کَعب شمشیر رو بالا آوُرد تا به آقا بزنه؛ صدا زد: وای بر تو میخواهی عموی مرا بکشی؟ دستش رو آورد شمشیر به بازوش خورد، به استخوان رسید! بچه صدا زد عمو رو، گفت: یا اُماه...
من نمیدونم مادر خودش رو گفت، یا مادر بازو شکسته رو...
(اسم بحر ابن کعب ملعون رو آوردم، نوشتن: یه جا اونجا حاضر شد، جای دیگه ای لباس آقا را غارت کرد...)
سخت ابی عبدالله، عبدالله را در آغوش میکشید، تو کربلا دست عبدالله که قطع شد، بوی حسن کربلا رو گرفت، گویا امام حسن رو بغل کرده بود...
#شب_پنجم_محرم
#عبدالله_بن_حسن
━━━◈❖✿❖◈━━━🖤━━━◈❖✿❖◈━━━
🇮🇷 معاونت فرهنگسازی بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی یاسوج