eitaa logo
مه‌شکن | بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی یاسوج
421 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
236 ویدیو
14 فایل
ادمین: @Seyedmj صفحه رسمی ما در تلگرام: t.me/basij_yums صفحه ی رسمی ما در بله: ble.ir/basij_yums صفحه رسمی ما در اینستاگرام: instagram.com/mehshekan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 | شب چهارم 🥀 رو سفیدم میکنند و فخر مادر میشوند 🥀 نوجوان هایم سپر های برادر میشوند اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللهِ وَعَلَی الْاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ ◾️اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن ◾️وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین ◾️وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن ◾️وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین ━━━◈❖✿❖◈━━━🖤━━━◈❖✿❖◈━━━ 🇮🇷 معاونت فرهنگ‌سازی بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی یاسوج
🕯 | محمد و عون بن عبدالله 🖤 بیا دو تا پسرم را خودم فدات کنم... 🖤 که دشمن تو نگوید جگر نداشته ام! ◾️ نوجوان بودند! ..بچه ها رو تو خیمه لباس نو به تنشون کرد، چشماشون رو سرمه کشید، به موهاشون شانه زد، به بدن هاشون عطر کشید و فرمود: حالا برید پهلو دایی تون، به دست و پاش بیوفتید، اجازه ی میدون بگیرید؛ مادر یادتون باشه اگه دایی قبول نکرد، یادتون نره دایی رو به چادر مادرم قسم بدید! خانوم زینب دستاشون رو گرفت، آوردشون جلوی خیمه آقا سید الشهداء به بچه ها فرمود: من تو نمیام؛ شما برید از دایی تون اجازه بگیرید، من اینجا وایستادم! خود زینب بیرون ایستاده؛ هی میگه خدایا، نکنه من سهمی نداشته باشم... بچه ها رفتند تو و برگشتند، بی بی زینب دید خرابند! چی شد مادر؟! سرشون رو انداختند پایین؛ گفتند: مادر دایی راضی نمیشه. راضی نمیشه! چطور؟ دست بچه ها رو گرفت اومد تو خیمه ی ابی عبدالله؛ صدا زد: من و تو یه قرارایی با هم داشتیم، چه طور وقتی نوبت اکبر میشه فوری میگی برو، وقتی نوبت قاسم میشه سخت راضی میشی، حالا که نوبت من شده نه تو کار میاری! باشه حسین... نمی دونید چقدر حسین گریه کرد. آخه بچهای زینب قدوبالایی نداشتن، زره برتن نداشتن؛ وقتی میخواست شمشیر رو به کمر بچه ها ببنده دید شمشیر به زمین کشیده میشه... ◾️ ابتدا محمد بن عبدالله به میدان آمد و این رجز را سر داد: به خداوند شکایت می‌کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته‌اند. نشانه‌های قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است را ترک کردند. پس از او، برادرش عون بن عبدالله راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد: اگر مرا نمی‌شناسید من نوه جعفر طیار هستم که از سر صدق به شهادت رسید... و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسیدند. ━━━◈❖✿❖◈━━━🖤━━━◈❖✿❖◈━━━ 🇮🇷 معاونت فرهنگ‌سازی بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی یاسوج