کتابخانه زهرائیه برگزار میکند
"دیدن با انگشتان"
تجربهی یک یادگیری متفاوت
با
خواندن نقطهها
◀️ در این کارگاه میآموزیم چگونه در دنیایی تاریک روزنهای به نور بگشاییم.
تردید نداریم بعد از این کارگاه نگاهی متفاوت به چشمانتان خواهید داشت.
مدرس: یدالله قربعلی
(فرهیخته روشندل/ مدرس ادبیات/ دبیر بازنشسته آموزش پرورش )
🗓 شنبه ۲۲ دیماه ۱۴۰۳
⏰️ ۴ عصر
"حضور برای عموم آزاد و رایگان است"
🔻شماره تماس جهت رزو صندلی و کسب اطلاعات بیشتر
☎️ ۰۳۱-۴۲۶۴۷۵۷۴
📱 ۰۹۱۰۶۱۰۷۲۵۷
------------------📚------------------
🆔️https://eitaa.com/zahralib_ir
هماکنون
کارگاه دیدن با انگشتان
بارها نقطه را به کار برده بودم اما هیچگاه به آن فکر نکرده بودم!
. نقطه وقتی پایان یک جمله گذاشته میشود یعنی یک درنگ طولانی،
ختم کلام
: وقتی دو تا نقطه روی هم قرار بگیرد، یعنی انتظار
؛ وقتی با ویرگول ترکیب شود میشود تاملی برای ادامه دادن
اما وقتی با انگشت تعریف شود
میشود
نور
امید
حرکت
ارتباط
میشود زندگی
و چه ساده از کنار نعمتی میگذریم که نور را به ما ارزانی میدارد
"خدایا شکرت "
------------------📚------------------
🆔️https://eitaa.com/zahralib_ir
خوانش و شرح
"منطق الطیر"
اثرِ ماندگارِ حکیم " عطار نیشابوری"
🗓 یکشنبه
⏰ساعت ۱۹:۰۰ الی ۲۰:۳۰
🌎 کتابخانه زهرائیه، تالار آموزشی دانشجو
------------------📚------------------
🆔️https://eitaa.com/zahralib_ir
🕊
بحر در کوزه امشب
-------------------------- 📚-----------------------
🆔https://eitaa.com/zahralib_ir
338.1K
👂
حس خوب
فایل صوتی برای من ارسال شد، از یکی از همراهان روزگار قدیم کتابخانه زهرائیه، چون حس خوبی به خودم داد تصمیم گرفتم با شما هم به اشتراک بگذارم.
آقای اسماعیل احمدی (خاطرهای از سال ۱۳۷۹)
💖
---------------------- 📚---------------------
🆔️https://eitaa.com/zahralib_ir
معجزه شد و کودکی پا به جهان گذاشت
تولدی شگفت که پاکی وجودش فراتر از تحمل قابلهی زمان بود، پس او را به کعبه امانت دادند.
بودنش را با بندگی سرشته بودند، که مقامش او را به آنجا رساند که علی را از "العلی العظیم" برایش وام گرفتند.
و اما مهربانیاش بود که شد
پناه دلهای روزگار
او پدر بود...
پدر
هم او که وجودمان بخشید،
هم او که مهرش را در خستگی چشمانش میتوان دید،
امید را در واژههایش میتوان یافت،
او که به گاه خودش خشم دارد و به گاه خودش لبخند، ولی هرچه هست تکیهگاهی است محکم.
جسمت را میپرورد و روحت را مینوازد، شاید به همین دلیل تو را با نام او میشناسند...
و اما گاه در بیگاهِ زمان مردی مییابی که جانت از او نیست اما وجودت هست.
نانت نمیدهد اما یادت میدهد،
نامت نمیدهد اما دوامت میدهد،
وجودش فراتر از زمان میرود و حرمتش واجب میشود؛ مثل پدری که در پهنای ذهن ما پژواک زهرائیه را فریاد کرد.
پدر پاداشی است از جنس کوه برای تو، من، ما...
حتماً دلت را غمی شیرین پر کرده آنگاه که دردت را برایش میگویی و میگوید:
" وقتی غصه بخور که من نباشم..."
تا هست قدرش را بدانیم؛
در سختیِ روزگارش، گوشی باشیم شنوا، آغوشی پرمهر، بوسهای قدردان و همراهی همدل برایش.
پدر دوستت دارم❤
------------------📚------------------
🆔️https://eitaa.com/zahralib_ir
🕊
پدرم مرد کار و هّمت بود،
دستهایش همیشه پرپینه.
مهربان بود و صادق و پرکار،
بیریا بود مثل آیینه.
-------
روزهایش همیشه پر زحمت،
مرد سیمان و آجر و گِل بود،
گرچه سرگرم کار بود اّما،
مرد عشق و محّبت و دل بود.
------
پدرم! مرد کوره های بلند،
مرد سخت نسوز و آهن بود.
آتش کوره سوخت دست و تنش،
رنجهایش هزار خرمن بود.
------
پدرم! صبحها که پا میشد،
سفره را بسته بود شب مادر.
اندکی ماست بود و نان و پنیر،
و صفایی در آن مهّیاتر.
------
عصرها دیر وقت میآمد،
چشم ما پشت در به راهش بود.
سفره ی نان مانده اش گویی،
ارمغان تمام راهش بود.
------
بوی بابا گرفته بود آن نان،
بوی سعی و تلاش، بوی امید.
چقدر مّزه داشت آن نانها،
چقدر بر مذاق میچسبید.
------
دود قلیان از آن تن خسته،
رنج کار و تلاش را میبُرد.
چایی داغ مادر اّما بود،
داروی جانفزا که دل می برد.
------
بعد از آن اندکی که میآسود،
تیشه و بیل و ماله برمیداشت.
گوشه ی خانه تا میانه ی شب،
خشت میزد هزار و میانباشت.
------
پدر انگار کوه کار بود و تلاش،
پدر انگار خستگی نشناس.
پدر اّما برای این همه کار،
سجده میکرد و شکر و حمد و سپاس.
------
خاطرش راحت دل ما بود،
آرزویش سعادت فردا.
و دعایش همین که میفرمود:
نیمه شبها به آستان خدا.
------
بّچهها رفتنش چه سنگین بود،
آن شب سرد درد و طوفانی.
مثل پاییز و مثل برگ درخت،
رفتنش صادقانه و آنی.
------
رفت و سرد است بعد از او دنیا،
پشت ما بود و قّوت جان بود.
گرچه خم بود سرو قامت او،
نفسش تازه همچو باران بود.
پدرم را خدا بیامرزد،
با توّکل همیشه برمیخاست.
آنچه در دل نهفته بود، آن را،
دایماً از خدای خود میخواست.
شعر از یدالله قربعلی
"دوست روشندل کتابخانه زهرائیه "
------------------📚------------------
🆔️https://eitaa.com/zahralib_ir
✨ "پاتوق کتابخوانی"✨
محفلی برای:
با همخواندن و با هماندیشیدن
👤تسهیلگر: وحید پوراسماعیلی
🌱فضایی صمیمی برای باهمخوانی و گفتوشنود درباره کتابها و مقالات
⏰️ پنجشنبهها ساعت ۸:۳۰ صبح
🔸️حضور برای عموم علاقهمندان به مطالعه و گفتگو، آزاد و رایگان است.
-------------------------- 📚-----------------------
🆔https://eitaa.com/zahralib_ir
📕
#یه_ریزه_کتاب
------------------ 📚------------------
https://eitaa.com/zahralib_ir
پاتوق کتاب
------------------ 📚------------------
https://eitaa.com/zahralib_ir