🍁زخمیان عشق🍁
#رمان #قبله_ی_من_ دو چشم تو مناجات است و بغض من اذان صبح و باران محبت را درون چشم تو دیدم #ی
#قبله_ی_من
#قسمت97
پدرم- خب چیشده راتو کج کردی اومدی پیش ما؟
یحیی لبش را گاز میگیرد و سرش را پایین میندازد
مادرم به طور مشکوکی نگاهش می کند
پدرم- چرا ساکت شدی؟ میخوای نگرانم کنی؟
یحیی سرش را بالا میگیرد و آهسته جواب میدهد: نه! نمی دونم چطور بگم...
راحت!
راستش... راستش شما مثل پدر منید و خیلی برام زحمت کشیدید...امیدوارم حرفهام
جسارت یا گستاخی نباشه.
پدرم نگاه عاقل اندر سفیهی به سرتا پای یحیی می کند
بدنم گر میگیرد. چرا حرفش را نمیزند! ازنگرانی و کنجکاوی مردم...
راستش... بااینکه نگاهم به شما.. همیشه پدرانه بوده...ولی...ولی...
به چشمانم زل میزند. نگاه خسته و چشمان حالت دارش جانم را میگیرد!
ولی نتونستم به محیا به دید خواهرم نگاه کنم.
همه خشک میشویم.. بیش از همه من در صندلی ام فرو میروم! تپش قلبم روبه کندی
میرود و نبضم ضعیف میشود.
یحیی انگشت سبابه اش را در یقه اش فرو می کند و به کمک شصتش دکمه ی اول را
باز
می کند
پیشانی اش از عرق برق میزند.
من می دونم این حرکتم در شان شما و دخترتون نیست... ولی... اومدم محیا رو ازتون
خواستگاری کنم.
انگار اب سرد روی سرم خالی میشود. باچشمانی گرد و دهان باز به صورتش زل
میزنم... بی اراده به سمت جلو خم میشوم و نفسم را درس*ی*ن*ه حبس می کنم.
درست
شنیدم؟ یااز بدحالی مزخرف میشنوم. مادرم دست کمی ازمن ندارد ولی پدرم خونسرد
به یحیی نگاه می کند
پدرم- بدون اطلاع خانواده اومدی خواستگاری؟
یحیی- راستش قبل ازاین کارقضیه رو مطرح کردم.
خب؟
حقیقت اینکه مخالفت کردن.
چرا؟
یحیی سکوت می کند
پرسیدم چرا؟
مادرم. بخاطر چیزی که دیده بود از اوایل اومدن محیا مخالفت کرد. پدرم هم
یعنی بخاطر ظاهر محیا گفتن نه؟ فکر میکنن این حالتا زودگذره و چون موارد زیادی
رو برام پیگیر بودن. الان... خیلی حرف زدم... تصمیم گرفتم قبل رفتن بیام و بگم...
پس پدر و مادر مخالفن. به هر دلیلی!
بله...
حس می کنم بغض کرده!
نمی دونم...هرچی که صلاح میدونید...
برو با پدر و مادرت بیا.
یحیی سرش را بالا میگیرد و باناراحتی به چشمان پدرم زل میزند. ازاتفاق پیش رویم
بی اراده و ارام اشک میریزم. باورم نمی شود. من الیق او نیستم... خدا اورا
تااینجا فرستاده...تا به من بفهماند... یک اتفاق گاهی تا دم افتادن جلو می اید
ولی ممکن است دست سرنوشت ان رااز پشت بگیرد تا نیفتد.
یحیی اونا نمیان... لطفا.
همینکه گفتم. پسر تو خیلی خوبی و من از صمیم قلب دوست دارم...ولی توی این
مسئله
اجازه خانواده شرطه. اینم بدون قبل از تو برادرم رو دوست دارم به حرفی که راجع
به محیا زده احترام میذارم! صاحب اختیار بچشه.
یعنی حتی نمیخواید نظر محیاخانوم رو بپرسید؟
پدرم به صورتم نگاه می کند: نظر تو چیه؟
چیزی نمی گویم. یحیی باخواهش نگاهم می کند. یعنی باید بگویم که دوستش دارم
و
الان میخواهم پرواز کنم. از خوشحالی؟ نمیدانم...کاش میشد ساعتها بشیند و همین
طور
عجیب و گرم نگاهم کند. پدرم تکرارمی کند: حرفی نداری؟
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده:مهیاسادات_هاشمی
#کپی بدون ذکر و نام نویسنده پیگرد الهی دارد.
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#قبله_ی_من #قسمت97 پدرم- خب چیشده راتو کج کردی اومدی پیش ما؟ یحیی لبش را گاز میگیرد و سرش را پایی
#قبله_ی_من
#قسمت98
نمیتوانم حرفی بزنم... تازمانی که پدرم با خانواده ی یحیی مخالفند. نظر دادن
من... بی فایده است! گرچه نمی توانم خوب فکر کنم. نیاز به ساعتها و یا شاید
روزها مرور این لحظه ام! یحیی از جا بلند میشود و میگوید: فکر کنم... حق
باشماست. گرچه دوست داشتم با محیا خانوم یکم صحبت کنم.
پدرم ازجا بلند میشود. مادرم هنوز با چشمهای گرد به گلهای فرش زل زده...
اگر دخترم بخواد میتونید حرف بزنید.
دوست داشتم اشتیاقم را فریاد کنم!
یحیی باصدایی گرفته و دلخور جواب میدهد: نه! من با پدر و مادرم برمیگردم.
البته هنوز معلوم نیست چقد طول میکشه تا برگردم
پدرم با لبخند به شانه اش میزند: خب اینم مشکل بعدی! پسر تو خوشحالیا! داری
میری جنگ. بعداومدی خواستگاری؟
م را با نگاهش میکَ یحیی لبخند تلخی میزند و برای بار آخر نگاهم می کند. دل ند و
درجیبش میگذارد. شاید علت تمام دلشوره های بعداز رفتنش همین بود!. حالا
میفهمم
همانی که یحیی از ماندنش میترسید من بودم. دلم کمی ترس می خواهد...
خبرهای خوبی نمیشنوم. از مرز جنگی و جایـی که تو در ان نفس میزنی. شایدهم من
حساس شده ام.هرروز خبراوردن پیکریک مدافع دلم رااشوب می کند. پدرم بعدازرفتنت
دیگرحرفی ازخواستگاری به میان نیاورد. مادرم ولی دلخوربود و می گفت یحیی رااز
دست داده ام! یلدا هرچندشب یکبار تماس میگرفت و دقایقی اشک میریخت. دعای
هرروزش
سالمتی یحیی بود. من اما نمی دانستم باید منتظرش بمانم یانه. اگر برگردد چه
اتفاقی می افتد. قریب به سی روز نبود. اگر بگویم اذر در نبودش جان داد، بیراه
نگفتم. دلتنگی اش غیرقابل وصف بود. کمی بعد خبر پیچید که اوضاع مساعد نیست
و
تعداد زیادی کشته داده ایم. همین جمله خانواده هارا به تکاپو انداخت. احتمال
میدادیم یحیی جز ان کشته ها باشد. تا یک هفته بی خبرماندیم. تاانکه تماس
ناگهانی
و صحبتهای عجیب یلدا باعث شد چشمهایم از حدقه بیرون بزند. چیزی عوض نشد!
جزآنکه
بیش ازقبل در نگاهت غرق شده ام.در ان لبخند دلگیر هنگام خداحافظی ات، در ان
صدای
گرفته ی مردانه ات. تجسم دوطرفه بودن این احساس خون زیر پوستم را به جوش
میندازد. گر میگیرم و رگه های نازک سرخ و بنفش گونه هایم را می پوشانند. عشقت
مرا خجالتی کرده است.
صدای جیغ یلدا درگوشم می پیچد
باورم نمیشد وقتی یحیی اینجوری می گفت! حالا چرا ساکت شدی عروس خانوم؟!
من من کنان جواب میدهم
-عروس. توخوشحالی؟
ازاولش راضی بودم!. مامان یکم سخت گرفت، که اونم با سماجت یحیی حل شد.
قلبم تا دم گلویم بالا می اید. پسرک استثنایـی من دیوانه هم هست!
-یلدا...یبار.. یباردیگه میگی؟!
اوووو...چه صداش میلرزه! راستش من خودم یکم اولش تعجب کردم ولی خیلی
خوشحال
شدم.
-نه.. اینکه پسرعمو چیکارکرده؟
هیچی دیگه به قول بابا سو استفاده! توی وخیمی اوضاع اونور. بزور تماس گرفت.
مامانمم که این ور خط هی غش و ضعف، یحیی ام شرط گذاشت برای برگشتش.
اول مامانم قبول نکرد ولی یحیی گفت پس منتظر خبرباشید.
و پشت بندش غش غش میخندد، خنده ام میگیرد
البته توی تماس بعدیش به من گفت که ازاول قرار بود برگرده. ینی گروهشو یمدت
برمیگردونن، ولی خب ازین فرصت استفاده و وانمود کرد که قراربود بمونه. دروغم
نگفته! فقط خوشگل مامان اینارو راضی کرد.
تلفن رادودستی میگیرم مبادا که بیفتد. ازشدت هیجان بغض تا پشت پلکهایم میدود.
چشمهایم را می بندم. نباید گریه کنم. باید خدارا هزارمرتبه شکر بگویم!
الو.. الو؟
-ج...جانم؟
چه عروس ما خجالتی شده
-باورم نشد اولش. ینی...فکر کردم چرت میگی..
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده:مهیاسادات_هاشمی
#کپی بدون ذکر و نام نویسنده پیگرد الهی دارد.
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗
قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان
اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ،
أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ
اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ
اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ،
وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
اللهم عجل الولیک الفرجــ✨
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌻روز پنجشنبه به نام حضرت امام حسن عسکرى علیه السّلام است. زیارت آن حضرت :
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللهِ وَ خَالِصَتَهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثَ الْمُرْسَلِینَ وَ حُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِینَ صَلَّى اللهُ عَلَیْکَ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ أَنَا مَوْلًى لَکَ وَ لِآلِ بَیْتِکَ وَ هَذَا یَوْمُکَ وَ هُوَ یَوْمُ الْخَمِیسِ وَ أَنَا ضَیْفُکَ فِیهِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکَ فِیهِ فَأَحْسِنْ ضِیَافَتِی وَ إِجَارَتِی بِحَقِّ آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.
سلام بر تو اى ولىّ خدا، سلام بر تو اى حجّت حق و بنده پاك خدا، سلام بر تو اى پيشواى مؤمنان، و وارث پيامبران، و برهان محكم پروردگار جهانيان، درود خدا بر تو و اهل بيت پاكيزه و پاكت باد، اى سرور من يا ابا محمّد حسن بن على، من دل بسته تو و اهل بيت توام، اين روز روز پنجشنبه و روز توست و من در آن ميهمان و پناهنده به توام، پس به نيكى پذيرايم باش و پناهم ده، به حق خاندان پاكيزه و پاكت.
#کانال_زخمیان_عشق