eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
358 دنبال‌کننده
31.9هزار عکس
13.6هزار ویدیو
155 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 یڪ‌وقتےڪسۍدر خیابان‌راه‌میرود یڪ‌هو‌یادخدا‌می‌افتد و‌می‌گوید: خدایا‌قربونت‌برم♡ این ارزشش‌ازاینڪه‌من بنشینم‌ازاول‌تاآخرمفاتیح الجنان‌راباوضووروبہ قبلہ‌بخوانم‌وچیزی‌نفهمم! بیشتراست . . .♡ •• 🌸 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ ☔️🍄🌈🦋☔️ 🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 فقط یک ساعت فرصت داشتیم تا آماده شویم و خودمان را به امام زاده برسانیم. تا پایم را داخل خانه گذاشتم با اهل خانواده روبه رو شدم که آماده نشسته و منتظر من بودند .مادرم با عصبانیت غر زد _من نمیفهمم این همه عجله واسه چیه؟روژان برو لباستو آماده کردم بپوش کمی هم به خودت برس .آدم رغبت نمیکنه بهت نگاه کنه. روهام با خنده دستش را دور شانه مادرم حلقه کرد _اره والا .مامان جونم همه که مثل شما دلبر نمیشن .حرص نخور صورتت چروک میشه عزیزدلم پدرم از روی مبل بلند شد و به سمتمان آمد .گوش روهام را گرفت _دیگه نبینم دور و بر عشق من بپلکی .ایشون فقط عزیز دل بنده هستند شما هم خیلی .... دیگر نایستادم تا به شوخی های روهام و بابا گوش بدهم با عجله وارد اتاقم شدم. مادر برایم یک مانتو مجلسی سفید با روسری سفید رنگ آماده کرده بود. سریع مانتو شلوارم را با انها عوض کردم .روسری را طبق معمول لبنانی روی سرم فیکس کردم .برای آنکه مادرم کمتر غر بزند آرایش ملایمی هم کردم و بعد از برداشتن کیف و کفش سفید جدیدم از اتاق خارج شدم. _من حاضرم میتونیم بریم. حمیده خانم در حالی که اسپند دود میکرد به سمتم آمد و اسپند دور سرم چرخاند _چشم بد ازت دور باشه خوشگلم ،هزار الله و اکبر مثل ماه شدی. پدر و روهام با تحسین نگاهم میکردند .مادر چشمانش بارانی شده بود .لبخندی به رویم زد و زودتر از همه از خانه خارج شد . به دنبال خانم جان رفتیم . نیم ساعت مانده بود به اذان ظهر که به امام زاده صالح رسیدیم . روهام زودتر از همه متوجه خانواده کیان شد و انها را به ما نشان داد .به طرفشان نگاهی انداختم .عمو و کمیل کت و شلوار مشکی شیکی با پیراهن سفید پوشیده بودند .خاله روسری فیروزه ای زیبایی به سر کرده بود که به زیبایی صورتش را قاب گرفته بود. زهرا هم روسری یاسی رنگی به سر کرده بود و مثل همیشه زیبا بود و در آخر چشمم به کیانم افتاد .مردی که حاضر بودم برایش جان دهم.مرد زیبای من کت و شلوار شیری رنگی با پیراهن سفید پوشیده بود. او و مردان خانواده اش بر خلاف خانواده من کروات نزده بودند.بعد از سلام و احوال پرسی و قربان صدقه رفتن های خاله گوشه ای از امام زاده نشستیم. با اشاره خاله به سمتش رفتم . چادر سفیدی به روی سرم انداخت و دست گل زیبای نرگس را که، زهرا خریده بود را به دستم داد و مرا کنار کیان نشاند &ادامه دارد... ☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🦋🌈🍄☔️ 🌈🦋 🍄 ☔️ 🦋🌈عاشقانه ای شور انگیز را بخوانید 🦋 باقلم شیوای بانو فاطمی🍄🌈 🦋⚡️ رمانی متفاوت با آنچه که تا به حال خوانده اید.❣ روایتی عاشقانه❣مذهبی ، از دختری بد حجاب که بعد از شناخت دلبسته استاد راهش می شود.🌟 💖عشقی پاک که او را از فرش به عرش برساند.🍄🌈 🌟💕بعد از ازدواج عاشقانه ی و کیان ادامه ماجرای زیبا و خواندنی را به زودی در دنبال میکنیم😍💕 😍 رمان زیبای را در کانال زیبای زخمیان عشق دنبال کنید نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ ☔️🍄🌈🦋☔️ 🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 _دلبر ما حالشون چطوره؟ لبخندی زدم و آرام نجوا کردم _تا وقتی عشقش کنارش باشه عالیه _خداروشکر عزیزم.بانو یه خواهشی دارم ازت _جانم _جانت بی بلا عزیزم .میگن موقع خوندن خطبه عقد هردعایی کنید برآورده میشه .میشه لطفا دعا کنی من به آرزوم برسم _چه آرزویی؟اول بگید تا دعا کنم _جون کیان دعا کن! قول میدم بعد عقد بگم مگر میشد جانش وسط باشد و قبول نکنم _دیگه به جونت قسمم نده .شما هرچی بگی تا ابد میگم چشم _ممنونتم عزیزم با قرار گرفتن قرآن به سمتم ،چشم از کیان گرفتم و به ان سمت نگاه کردم.زهرا با لبخند قران را برایم باز کرده بود . قرآن را گرفتم و سوره یاسین را باز کردم.عاقد شروع کرد به خواندن خطبه عقد . در دل با خدا نجوا کردم _خداجونم من بنده خوبی برات نبودم و خیلی کم شکر گزاری کردم ولی تو همیشه بهترین ها رو برام خواستی.خداجونم من نمیدونم کیانم چی میخواد ولی اگر به نفعشه حاجتش رو بده .خدایا بخاطر همه چیز ممنونم . با صدای زهرا به خودم اومدم _عروس خانم زیر لفظی میخواد یعنی به همین سرعت خطبه را خوانده بود و حال متتظر جواب من بود. خاله با مهربانی انگشتر ظریف و تک نگینی را به کیان داد. کیان همانطور که عاشقانه نگاهم میکرد انگشتر را به دست راستم کرد. صدای وکیل دوباره به گوش رسید _خب زیر لفظی هم که تقدیم شد عروس خانم وکیلم . بدون آنکه نگاه از چشمان عاشق کیان بگیرم لب زدم _با استعانت از امام زمان عج و با الگو گرفتن از زندگی حضرت فاطمه (س) و بزرگترای مجلس ع بله صدای کل کشیدن خانم ها و صلوات فرستادن آقایون بلند شد .همه تبریکات به سمتمان سرازیرشد . کیان که بله را گفت صدای اذان از مناره های امام زاده به گوش رسید.حلقه هایمان را به دست یکدیگر کردیم و دوباره همه برایمان صلوات فرستادند و برای عاقبت به خیریمان دعا کردند . عاقد بعد از دعای خیر کردن از جمع دور شد ما دوتا نیز به اصرار زهرا روبه روی هم ایستادیم و عکس یادگاری گرفتیم _بانو صدای اذان میاد .لطفا دعا واسه من یادت نره _موقع عقد دعا کردم دیگه _ممنون عزیزم .حالا دوباره دعاتو تکرار کن بزار سفارشی بره _چشم دوباره دعایم را در دل تکرار کردم . _دعا کردم حالا میگی آرزوت چی بود. پاشو عزیزم نماز ظهرمون رو بخونیم و بعدش میگم . بزرگتر ها ما را به بهانه های مختلف ترک کردند .من ماندم و کیان. پشت سرش به نماز ایستادم و اولین نماز دونفره مان را به او اقتدا کردم. بعد از نمازی که مملو بود از حس های خوب ،کیان رو به من کرد _قبول باشه جون دل کیان _قبول حق ،همینطور از شما .آقامون حالا میگی دعات چی بود و چرا دوست داشتی موقع اذان باشه دستم را گرفت و به آسمان چشم دوخت من هم به تبعیت از او چشم به آسمان آبی دوختم _اخه میگن موقع اذان درهای رحمت خدا باز میشه و هرچی از خدا بخوای بهت میده .به قولی میخواستم دعات سفارشی برآورده بشه.به دلم افتاده خدا بخاطر تو هم که شده حاجتمو میده .دعام ... کمی سکوت کرد وبعد با صدایی لرزان حرفش را ادامه داد &ادامه دارد... ☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#کانال_زخمیان_عشق
اسمش را حسن گذاشتم ، چون به امام حسن علیه‌السلام ارادت خاصی داشتم . برادر نداشتم و او را "داداش حسن" صدا می کردم ... خیلی دوستش داشتم . همه اهل خانه دوستش داشتند . همه از قول من به او می گفتند داداش حسن ! هروقت که به جبهه می‌رفت از زیر قرآن ردش میکردم و می‌نشستم برایش دعا می‌خواندم . از خدا می‌خواستم بچه‌ام را سالم نگه دارد. یک بار که به مرخصی آمد گفتم : «حسن‌جان! شب و روزم شده دعا کردن برای سلامتی‌ات» لبخند زد . مثل همیشه ملیح و نمکین . سرش را پایین انداخت و گفت : « پس مامان جان همه اش زیر سر شماست . چند بار می خواستم شهید شوم اما نشدم . خیلی عجیب بود . » سرش را که بالا گرفت ، چشم هایش نمناک بود . صدایش می لرزید . گفت : « مامان جان از این پسرت بگذر ! دعا کن شهید شوم . تو راضی شوی برگه عبورم را می دهند ! دعا کن به آرزویم برسم ! » داشت به من التماس می‌کرد . بغض کردم ! فهمید ناراحت شدم. خواست از دلم در بیاورد. نگاه کرد توی چشم‌هایم و با خنده گفت : « اگر زحمتی نیست ، دعا کن اسیر نشوم ! » دیگر برای سلامتی اش دعا نکردم . انگار از ته دل راضی شده بودم . راضی به رضای خدا ! پسرم بود ؛ جگر گوشه ام ؛ پارۀ تنم ، اما هر وقت می خواستم دعایش کنم یاد لحن صدایش می‌افتادم و تصویر چشم های نمناکش می نشست توی خانۀ چشم هایشم . آن وقت زیر لب می‌گفتم : « خدایا ! بچه‌ام به اسارت عراقی‌ها در نیاید ! آن روز سه شنبه بود . آمدند و گفتند چهارشنبه مراسم شهید برگزار می شود ، بروید فرزند شهیدتان را ببینید . من که برای حسن می مُردم ، خدایی بود که سکته نکردم . ما را بردند بالای سر حسن . با همان لباس پاسداری اش خوابیده بود . صورتش سرخ و سفید بود . نمی دانم چطور شد تا دیدمش گفتم : « حسن جان ! خوش به حالت مادر جان ! به آرزویت رسیدی ؟! مبارکت باشد» صدایت در گوشم می‌پیچد : « خدایا ! تنها تو را می خواهم . می خواهم با تو تنهای تنها باشم . فقط با تو . » چشم می‌دوزم به تو و سنگ مزارت که بوی گلاب میدهد ۳۲_انصارالحسین نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
{بسم الله الرحمن الرحیم...
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور
دعای هر روزه التماس دعا..🤲 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh