eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
344 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
10.7هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
ما ... عشق را ... اینگونه می خوانیم : "  " ... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ابراهیم، شخصیت محبوبی در زندگی ما بود هرحرفی میزد بدون دلیل قبول می کردیم اگر میگفت چادر سرت کن بدون دلیل قبول میکردیم اما برای ما استدلال می‌آورد؛ وقتی میخواستیم از خانه بیرون برویم خیلی دوستانه میگفت: چادر برای زن، یک حریم است یک قلعه و پشتیبان است از این حریم خوب نگهبانی کنید. یکبار زمانی که من کم سن بودم می خواستم جوراب رنگی بپوشم و از خانه بیرون بروم ابراهیم غیر مستقیم گفت: حریم زن با چادر حفظ می شود،حالا اگر جوراب رنگی به پا کنی، باعث میشود جلب توجه کنی و حریم چادر هم از بین برود جوراب رنگی جلوی نامحرم جلب توجه میکند. همیشه میگفت: اگر خانم ها حریم رابطه با نامحرم را حفظ کنند، خواهید دید که چقدر آرامش خانواده ها بیشتر میشود، صدای بلند در پیش نامحرم، مقدمه آلودگی و گناه را فراهم میکند اگر حریم ها رعایت شود، نامحرم جرات ندارد کاری انجام دهد. راوی: خواهر شهید برگرفته از کتاب "سلام بر ابراهیم 2" نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
• . - جالب‌است‌بدانید؛‌پشت‌صحنہ‌ی‌ همہ‌ی‌این‌شبکہ‌های‌ماهوارھ‌ای ‌کشورهای‌غربےهستندبہ‌خصوص‌آمریکا‌ ‌انگلیس‌،اسرائیل‌وفرقہ‌ضالہ‌بهائیت قراردلها نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : ماجرای یک عنایت 👤 الهی، در زندگیم با من باش حتی در مکثِ نفس هایم. الهی، مرا به حال خود وا مگذار. بگذار که با تو باشم و تو در من و بر من باشی که زندگی با تو، سراسر عشق و اسرار است. به دعایم گوش کن، حتی وقتی زبان من خاموش میشود ، دعای خاموشی مرا تو بشنو و دعاهایم رامستجاب کن ای برآورده کننده حاجات... ✍ ️@delneveshtehrj
" اِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّكَ " اگر در آتشم اندازی به اهالی آنجا خواهم گفت که دوستت دارم ... |
🔹 وصیتنامه وظیفه‌ی شرعی مردم این است که اطاعت از ولی‌فقیه نمایند و تمام سخنان گهربار ایشان را فراگرفته و جامه‌ی عمل بپوشانند که البته چنین خواهند کرد، چون ملت شریف ایران به دنیا ثابت کرده که پای بند به عقاید مذهبی بوده و اطاعت از ولایت فقیه را یک وظیفه‌ شرعی خود دانسته و به آن‌ها ارج نهاده از آن پیروی می‌کند؛ همین اتحاد کلمه و پیروی از اندیشه‌های امام امت بود که انقلاب اسلامی ملت ما را در بین انقلاب‌ های جهان نمونه‌ی مردم جهان قرار داده است. 🌷شهید ابوالفضل رفیعی🌷 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
در ستاد لشگر بودیم، شهید زین الدین یکی از بچه های زنجان را خواسته بود، داشت خیلی خودمانی با او صحبت می کرد نمی دانستم حرفهایشان درباره چیست، آن برادرم دائم تندی می کرد و جوش می زد آقا مهدی با نرمی و ملاطفت آرامش می کرد، یکهو دیدم این برادر ما یک چاقوی ضامن دارد از جیبش درآورد، گرفت جلوی شهید زین الدین و با عصبانیت گفت: حرف حساب یعنی این! و چاقو را نشان داد خواستم واکنش نشان بدهم که دیدم آقا مهدی می خندد، با مهربانی خاصی چاقو را از دستش گرفت گذاشت توی جیب او، بعد دستی به سرش کشید و با گشاده رویی تمام به حرفهایش ادامه داد، ظاهرا این برادر اختلافی با یکی از همشهریانش داشت که آقا مهدی با پا در میانی می خواست مسائلشان را رفع و رجوع کند؛ بعدها شهید زین الدین ایشان را طوری ساخت و به راه آورد که شد فرمانده یکی از گردانهای لشگر! 🌷شهید مهدی زین الدین🌷 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌸سوم فروردین سالگرد شهادت مظلومانه شهید امر به معروف و نهی از منکر ، شهید علی خلیلی در سال ۱۳۹۳ گرامی باد. 🌱هدیه به روح مطهر این شهید والا مقام صلوات. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🖤 شهید علے خلیلی: دفاع از ناموس بر هر مسلمونے واجبه، هیچڪس پشت آدم نیست، فقط خدا هست! به عشق لبخند آقا رفتم... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•|😅🌿|• ماموریت‌ما‌تمام‌شد، همہ‌آمده‌بودند‌جز«بخشے». بچہ‌خیلے‌شوخے‌بود☺️ همہ‌پڪر‌بودیم😢 اگر‌بود‌همہ‌مان‌راالان‌مےخنداند.🙂 یہو‌دیدیم‌👀دونفر‌ یہ‌برانڪارد‌دست‌گرفتہ‌ودارن میان .یڪ‌غواص‌روے‌برانڪارد‌آه‌و‌نالہ مےڪرد😫. شڪ‌نڪردیم ‌ڪہ‌خودش‌است. تا بہ‌ما‌رسیدند‌بخشے‌سر امدادگر داد زد🗣:«نگہ‌دار!»✋ بعد‌جلوے‌چشمان بہت زده‌ے دو‌امدادگر پرید‌پایین‌😅و‌گفت: «قربون‌دستتون!‌چقدر میشہ؟!!» 😆😁 و‌زد زیر‌خنده‌و‌دوید‌بین‌بچہ‌ها‌گم‌شد😂 بہ‌زحمت،امدادگرها‌رو‌راضےڪردیم‌ڪہ بروند!! نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🖤 شهید علے خلیلی: دفاع از ناموس بر هر مسلمونے واجبه، هیچڪس پشت آدم نیست، فقط خدا هست! به عشق لبخند آقا رفتم... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
<•♥️•> . . گاهــے‌‌‌‌‌‌‌خدا‌آن‌قدر‌‌‌صدایت‌را‌دوستـ‌‌‌دارد‌˘˘🌿 ڪھ‌ِ‌‌سڪوت‌میڪند‌تا‌تو‌بار‌ها‌‌‌‌بگویــے‌✿؛ خدای‌منـ(: . .
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :3⃣5⃣ ✍خاطرات کوتاه از شهید ✍به روایت همرزمان ☀️ اولين‌ دوره‌ي‌ نمايندگي‌ مجلس‌ داشت‌ شروع‌ مي‌شد. بهش گفتم: ‌«خودت‌ رو آماده‌ كن‌، مردم‌ مي‌خواهندت‌.» قبلاً هم‌ به‌ش‌ گفته‌ بودم‌. جوابي‌ نمي‌داد. آن‌ روز گفت:‌ «نمي‌تونم‌.خداحافظي‌ِ شب‌ عمليات‌ِ بچه‌ها رو با هيچي‌ نمي‌تونم‌ عوض‌ كنم‌.» ☀️ ريخته‌ بودند دور و برش‌ و سر و صورت‌ و بازوهاش‌ را مي‌بوسيدند. هركار مي‌كردي‌، نمي‌توانستي‌ حاجي‌ را از دستشان‌ خلاص‌ كني‌. انگاردخيل‌ بسته‌ باشند، ول‌كن‌ نبودند. بارها شده‌ بود حاجي‌ توي‌ هجوم‌محبت‌ بچه‌ها صدمه‌ ديده‌ بود؛ زير چشمش‌ كبود شده‌ بود، حتا يك‌بارانگشتش‌ شكسته‌ بود. سوار ماشين‌ كه‌ مي‌شد، لپ‌هايش‌ سرخ‌ شده‌ بود، اين‌قدر كه‌ بچه‌ها لپ‌هاش‌ را برداشته‌ بودند براي‌ تبرك‌! بايد با فوت‌ و فن‌ براي‌سخن‌راني‌ مي‌آورديم‌ و مي‌برديمش‌. ـ خب‌، حالا قِصر در رفت‌؟ يواشكي‌ آوردنش‌؟ وقتي‌ خواست‌ بره‌ چي‌؟ بين‌ بچه‌ها نشسته‌ بودم‌ و مي‌شنيدم‌ چي‌ پچ‌پچ‌ مي‌كنند. داشتند خط‌ّ و نشان‌ مي‌كشيدند. حاجي‌ را يواشكي‌ آورده‌ بوديم‌ و توي‌ چادرقايمش‌ كرده‌ بوديم‌. بعد كه‌ همه‌ جمع‌ شدند، حاجي‌ براي‌ سخن‌راني‌آمد. بچه‌ها خيلي‌ دل‌خور شده‌ بودند. سريع‌ سوار ماشين‌ كرديمش‌. تا چندصدمتر، ده‌، بيست‌ نفري‌ به‌ماشين‌ آويزان‌ بودند. آخر مجبور شديم‌ بايستيم‌ و حاجي‌ بيايد پايين‌. ☀️ بچه‌ها كسل‌ بودند و بي‌حوصله‌. حاجي‌ سر در گوش‌ يكي‌ برده‌ بود وزيرچشمي‌ بقيه‌ را مي‌پاييد. انگار شيطنتش‌ گل‌ كرده‌ بود. عراقي‌ آمد تُو و حاجي‌ پشت‌ سرش‌. بچه‌ها دويدند دور آن‌ها. حاجي‌عراقي‌ را سپرد به‌ بچه‌ها و خودش‌ رفت‌ كنار. آن‌ها هم‌ انگار دلشان ‌مي‌خواست‌ عقده‌هاشان‌ را سر يك‌ نفر خالي‌ كنند، ريختند سر عراقي‌و شروع‌ كردند به‌ مشت‌ و لگد زدن‌ به‌ او. حاجي‌ هم‌ هيچي‌ نمي‌گفت‌.فقط‌ نگاه‌ مي‌كرد. يكي‌ رفت‌ تفنگش‌ را آورد و گذاشت‌ كنار سر عراقي‌. عراقي‌ رنگش‌ پريد و زبان‌ باز كرد كه‌ «بابا، نكُشيد! من‌ از خودتونم‌.» وشروع‌ كرد تندتند، لباس‌هايي‌ را كه‌ كِش‌ رفته‌ بود كندن‌ و غر زدن‌ كه‌«حاجي‌جون‌، تو هم‌ با اين‌ نقشه‌هات‌. نزديك‌ بود ما رو به‌ كشتن‌ بدي‌.حالا شبيه‌ عراقي‌هاييم‌ دليل‌ نمي‌شه‌ كه‌...» بچه‌ها مي‌خنديدند. حاجي‌ هم‌ مي‌خنديد. ادامه 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🦋🌈🍄☔️ 🌈🦋 🍄 ☔️ 🦋🌈عاشقانه ای شور انگیز را بخوانید 🦋 باقلم شیوای بانو فاطمی🍄🌈 🦋⚡️ رمانی متفاوت با آنچه که تا به حال خوانده اید.❣ روایتی عاشقانه❣مذهبی ، از دختری بد حجاب که بعد از شناخت دلبسته استاد راهش می شود.🌟 💖عشقی پاک که او را از فرش به عرش برساند.🍄🌈 🌟💕بعد از ازدواج عاشقانه ی و کیان ادامه ماجرای زیبا و خواندنی را به زودی در دنبال میکنیم😍💕 😍 رمان زیبای را در کانال زیبای زخمیان عشق دنبال کنید نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ ☔️🍄🌈🦋☔️ 🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 ساعت ۸ صبح بود که با کیان تماس گرفتم ولی تلفنش را جواب نداد . دوباره دلشوره به جانم افتاد . کیان همیشه این ساعت بامن تماس میگرفت ولی الان گوشی را جواب نمیداد و این بر دلشوره ساعتی پیشم دامن میزد. روهام سر میز صبحانه نشسته بود _روژان جان چرا نمیای صبحانه ات رو بخوری با نگرانی به سمتش رفتم _کیان گوشیش رو جواب نمیده،نگرانشم _نگرانی نداره که عزیزم شاید دستش بنده .اگه تا یک ساعت دیگه زنگ نزد دوباره خودمون زنگ میزنیم.بیا صبحونت رو بخور .رنگت پریده.بیا خواهری. کنارش نشستم ولی همه فکرم حول و حوش کیان و دلیل پاسخ ندادن گوشی اش می چرخید. بعد از صبحانه خودم را سرگرم کارهای خانه کردم. روهام بخاطر اینکه من نگران نبود سرکار نرفت و پیشم ماند تا تنهایی فکرهای ناجور نکنم. جلو تلویزیون نشسته بود و مستندی را از شبکه یک نگاه میکرد. بعد از اتمام کارهایم ،کنارش نشستم. صدای زنگ موبایلش بلند شد.با تعجب نگاهی به گوشی کرد و تماس را برقرار کرد _سلام کمیل جان با شنیدن نام کمیل ،شاخک هایم تیز شد تا بدانم کمیل با او چکار دارد. روهام در حالی که به حرفهدی کمیل پشت خط گوش میداد نگاهش را هم به سمت من سوق داد. نمیدانم در چشمانش چه دیدم که ترس به جانم افتاد روهام نگاهش را از من گرفت _داداش یک لحظه صبر کن اینجا صدات خوب نمیاد من برم بیرون لبخندی دروغین به لب آورد و با عجله از خانه خارج شد &ادامه دارد... ☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ ☔️🍄🌈🦋☔️ 🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 چند دقیقه بعد برگشت . به قیافه اش که چشمم افتاد ،دلشوره ام بیشتر شد .با شتاب به سمتش رفتم _روهام اتفاقی افتاده؟ لبخندی زد _نه عزیزم ،چه خبری ؟ _کمیل چیکارت داشت _دوستش میخواست خونه بخره گفت منم باهاشون برم خونه رو ببینم.من برم آماده شم .تو چیزی نمیخوای برات بگیرم در حالی که به فکر افتاده بودم آهسته نجوا کرد _نه ممنون روهام به اتاقی که این چندروز درآن میخوابید رفت تا لباسهایش را عوض کند. صدای کمیل از حیاط به گوشم رسید _زنداداش چادر به سر کردم و به حیاط رفتم. کمیل با اضطراب جلو در راه میرفت _سلام اقا کمیل .کاری داشتید؟ به شدت سرش را بالا گرفت. _سلام.بی زحمت روهام جان رو صدا بزنید _باشه الان میگم بیاد.راستی شیرینی ما رو یادت نره با تعجب گفت _شیرینی؟کدوم شیرینی؟ مشکوک نگاهش کردم _شیرینی خونه خریدن دوستت دیگه این گیجی کمیل از حرف های من، بدجور به دلشوره ام دامن میزد تا خواستم دهان بازکنم و بگویم راستش را بگوید صدای روهام به گوش رسید _کمیل حواست کجاست ،شیرینی همین خونه ای که الان دوستت میخواد بخره رو میگه دیگه کمیل دستی به پشت سرش کشید _ببخشید حواسم نبود .چشم زنداداش روهام ازکنارم گذشت و دست روی کمر کمیل گذاشت. _بریم داداش که دیر شد . &ادامه دارد... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎ <☘❄️☘❄️☘> ~ بسم‌اللـہ‌الرحمـن‌الرحیــم ~ " إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ " [ ] [ ]
دعـای هفتمـ صحیفـهـ سجادیهـ به توصیهـ عزیزمون،جهت رفع بیماری ... ان شالله🍃 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
{بسم الله الرحمن الرحیم...
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور