eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
354 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
10.9هزار ویدیو
139 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
دعـای هفتمـ صحیفـهـ سجادیهـ به توصیهـ عزیزمون،جهت رفع بیماری ... ان شالله🍃 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
اسلام‌علیك‌یا‌حجة‌الله‌علیٰ‌خلقہ🌿
گر چهدر خیل تو بسیار به از ما باشد ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل مثل غنچه‌ست! دلی که نشکُفته میلِ خدا رو نداره..🌱
در تابستان 58 برای مقابله با گروهک‌های مسلح ضد انقلاب، عازم کردستان شد. وی علاوه بر نقش فعال در آزادسازی مهاباد، سنندج، سقز، بانه، سردشت، پاوه و روستاهای اطراف آن، مریوان، دزلی، قله تته، پاسگاه مرزی ژالانه، دکل مرزی کمان‌جیر، ارتفاع اورامان تخت، منطقه مرزی مله‌خورد، قله دالانی، ارتفاعات قوچ سلطان، به ترتیب فرماندهی سپاه پاوه و همچنین فرماندهی سپاه مریوان را بر عهده داشت 📚موضوع مرتبط: 📆تاریخ مناسبت نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
سال 53 به خدمت سربازی فراخواند شد، در همین دورن سربازی با تشکیل جلسات نیمه مخفی، سعی در افشای ماهیت رژیم پهلوی داشت. فعالیت‌های وی علی‌الخصوص در هدایت تظاهرات 13 شهریور 1357 مردم خرم آباد، توسط مأموران امنیتی ردگیری شد. به دنبال آن دستگیر و زیر شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفت. با آزدی از زندان، نقش رابط و هماهنگ کننده تظاهرات را در محلات جنوب تهران عهده دار شد. در همین زمان روابط خود را با حرکت‌های مکتبی دانشجویی و روحانیت مستحکم‌تر کرد. به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی، مسئولیت تشکیل کمیته محله را بر عهده گرفت. با تشکیل سپاه پاسداران به عضویت این نهاد تازه تأسیس درآمد و به مقابله با گروهک‌های ضد انقلاب و تجزیه طلب پرداخت. 📚موضوع مرتبط: 📆تاریخ مناسبت نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
در سال 1360 پس از بازگشت از مراسم حج، از طرف فرماندهی کل سپاه مامور شد با بکارگیری برادران سپاه مریوان و پاوه تیپ محمدرسول‌الله(صلی الله علیه وآله) - که بعدها به لشکر تبدیل شد - را تشکیل دهد و فرماندهی تیپ مذکور را به عهده گیرد. 📚موضوع مرتبط: 📆تاریخ مناسبت نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
17 بهمن 1360 تیپ محمدرسول‌الله فعالیت خود را درپادگان دوکوهه آغاز کرد. در شب دوم فروردین سال 61، در محور دشت عباس(چنانه) ودر قالب عملیات فتح‌المبین وارد عرصه پیکار شدند و در این عملیات نقش اساسی ایفا کردند. در طرح عملیات « بیت‌المقدس» حاج احمد متوسلیان علاوه بر فرماندهی تیپ، در مأموریت‌های شناسایی نیز شرکت داشت. سرانجام طی این عملیات، حاج احمد و نیروهایش توانستند وارد خرمشهر شوند و این شهر را از اشغال نیروهای رژیم بعث آزاد کنند. 📚موضوع مرتبط: 📆تاریخ مناسبت معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین 🍃 نام و نام خانوادگی :سردار حاج احمد متوسلیان از فرماندهان جنگ ایران و عراق است تاریخ تولد :1332/1/15 محل تولد : تهران تاریخ اسارت :1361/4/14 نحوه اسارت: حاج احمد متوسلیان به همراه سه نفر دیگر از همراهانش جهت تهیه گزارشی از وضعیت پایتخت لبنان، عازم این کشور شدند و در حالی که عازم محل کار خود در سفارت ایران بودند، در مسیر طرابلس به بیروت به دست نیروهای حزب فالانژ لبنان به اسارت درآمدند. از آن زمان تا کنون خبر موثقی از سرنوشت آنان در دست نیست تحصیلات :مهندسی الکترونیک در دانشگاه علم و صنعت ایران 📚موضوع مرتبط: 📆تاریخ مناسبت نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعالیت سیاسی تا انقلاب بعد از خدمت سربازی به نهضت امام خمینی گرایش پیدا کرد و در کنار فعالیت سیاسی در یک شرکت تاسیساتی استخدام و بعد از چند ماه به خرم آباد منتقل شد در نهایت بخاطر فعالیت ها سیاسی توسط ساواک دستگیر و در خرم آباد راهی زندان شد تا اینکه با پیروزی انقلاب اسلامی از زندان رهایی یافت او بعد از زندان به کمیته انقلاب پیوست سپس وارد نیروی تازه تاسیس سپاه پاسداران شد وقتی معاوضه قبول نمی شود عماد مغنیه در مقابل اسرای ایرانی ، دیوید دج یکی از افسران بلند پایه CIA را دستگیر و تحویل ایران می دهد تا اینکه بعد از تخلیه اطلاعاتی قرار به معاوضه می گذارند قرار بر این بود این افسر CIA آمریکایی با سه دیپلمات و حاج احمد متوسلیان معاوضه شود اما در نهایت با فشار سوریه و کوتاه آمدن طرف ایرانی او در مقابل دریافت اسلحه و آزادی 21 افسر سوری معاوضه شد ! علی قنبری از نیروهای اعزامی برای آزادسای متوسلیان در لبنان می گوید که تا یکروز قبل از معاوضه ، متوسلیان جز افراد بود اما در نهایت بخاطر عدم تمایل طرف ایرانی ، او لحظه آخر به اسرائیل باز گردانده شد ربوده شدن بنا بر اعلام رادیو اسرائیل در 14 تیر 1361: نیروهای حزب فالانژ لبنان (وابسته به اسرائیل) سه دیپلمات بنام های سید محسن موسوی (کاردار)، تقی رستگار مقدم (کارمند سفارت) و کاظم اخوان (عکاس) به همراه احمد متوسلیان را در 4 کیلومتری شمال شهر لبنان دستگیر شدند 📚موضوع مرتبط: 📆تاریخ مناسبت نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
پاوه که بودیم، حاج احمد صبح ها بعد از نماز ما را به ارتفاعات شهر می برد و توی آن برف و یخبندان باید از کوه بالا می رفتیم. بالا رفتن از کوه خیلی سخت بود، آن هم صبح زود. اما پایین آمدن راحت بود؛ روی برف ها سُر می خوردیم و ده دقیقه ای برمی گشتیم. حاج احمد همیشه روی پلی که کنار کوه بود با یک جعبه خرما می ایستاد و به بچه ها خسته نباشید می گفت و از آنها پذیرایی می کرد. یک بار که در حال برداشتن خرما بودم، گفتم «مرسی برادر» گفت: «چی گفتی؟»، فهمیدم چه اشتباهی کردم، گفتم: «هیچی گفتم دست شما درد نکنه.» گفت: «گفتم چی گفتی؟» گفتم: «برادر گفتم خیلی ممنون» دوباره گفت: «نه اون اول چی گفتی؟» من که دیگر راه برگشتی نمی دیدم، گفتم: «خرما را که تعارف کردین گفتم مرسی» گفت: «بخیز». سینه خیز رفتن در آن شرایط با آن سرما و گل و برف ساعت 8 صبح، واقعاً کار دشواری بود. اما چاره ای نبود باید اطاعت امر می کردم. بیست متری که رفتم، دیگر نتوانستم ادامه بدهم. انرژی ام تحلیل رفته بود. روی زمین ولو شدم و گفتم: «دیگه نمی تونم»؛ حاج احمد گفت: «باید بری»، گفتم: «نمی تونم»، والله نمی تونم»، بعد با ضربه ای به پشتم زد که نفهمیدم از کجا خوردم! ظهر که همدیگر را دوباره دیدیم، گفتم: «حاج احمد اون چه کاری بود که شما با من کردی؟ مگه من چی گفتم؟ به خاطر یک کلمه برای چی منو زدین؟»، گفت: «ما یک رژیم طاغوتی را با فرهنگش بیرون کردیم. ما خودمون فرهنگ داریم. زبان داریم. شما نباید نشخوار کننده کلمات فرانسوی و اجانب باشید. به جای این حرف ها بگو خدا پدرت رو بیامرزه!» 📚موضوع مرتبط: 📆
وارد دارخوین شده بودیم. 3 روز بعد نامه‌ای به امضای حاج احمد به دستم رسید که «در اسرع وقت جمع کنید و به تهران بیایید که عازم لبنانیم». نامه توسط محسن مهاجر از بچه‌های مشهد که در والفجر 4 به شهادت رسید و جنازه‌اش هم همانجا ماند، به دستم رسید، اول فکر می‌کردم شوخی است بعد که پیش آقای رحیم صفوی رفتم، گفت: درست است، سریعاً بروید، به پادگان امام حسین(ع). حاج احمد متوسلیان به ما گفت: من اگر به لبنان بروم، برنمی‌گردم شما فکر خودتان باشید. و بعد برایمان تعریف کرد که یادتان هست فتح‌المبین، امکانات نداشتیم و می‌گفتم نکند شکست بخوریم، در همان تاریکی برادری با لباس فرم سپاه به پشتم زد و گفت: «حاج احمد، خدا را فراموش کردی، ائمه را از یاد برده‌ای فکر تویوتا و تجهیزات هستی» همانجا مژده پیروزی فتح‌المبین را به من داد و گفت عملیاتی به نام الی‌بیت‌المقدس در پیش دارید، در این عملیات خرمشهر آزاد می‌شود بعد از آن، تو به لبنان می‌روی و دیگر برنمی‌گردی.» 4 روز لبنان ماندیم تا اینکه حضرت امام گفتند: «راه قدس از کربلا می‌گذرد، برگردید.» قرار شد ما به تهران بیاییم، اما حاج‌احمد به همراه 3 تن از بچه‌ها به بیروت رفت و دیگر هیچ وقت برنگشت.» 📚موضوع مرتبط: 📆تاریخ مناسبت نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫اعمال شب و روز | ۲۵ ذی القعده |
🍁زخمیان عشق🍁
💫اعمال شب و روز #دحوالارض | ۲۵ ذی القعده |
🌸 دحوالارض یعنی چی؟ 🤔 ثواب هفتاد سال رو از دست ندهیم ❗️ روز بیست و پنجم ذی القعده ( سه شنبه 15 تیر )، هم زمان با دحوالارض یعنی 1⃣ گسترش یافتن زمین است. در شب این روز نیز بر اساس روایتی از امام هشتم علیه السلام 2⃣ حضرت ابراهیم و حضرت عیسی علیهما السلام به دنیا آمده اند. 3⃣همچنین این روز به عنوان روز قیام امام زمان مهدی موعود (عج) معرفی شده است. 4⃣ نیز روز دحوالارض، جزء چهار روز معروفی است که روزه آن پاداش فراوان داشته و ثواب هفتاد سال روزه گرفتن دارد. اعمال این روز چیست ❓ 1⃣روزه روز دحوالارض از چهار روزی است که در تمام سال به فضیلت روزه گرفتن، ممتاز است و در روایتی آمده است که روزه اش مثل ❌روزه هفتاد سال ❌است؛ و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال است و هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت بسر آورد از برای او👈 عبادت صد سال👉 نوشته شود؛ و هر چه در میان آسمان و زمین وجود دارد برای کسی که در این روز روزه دار باشد استغفار می کنند. و این روزی است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده. 2⃣ نماز آن دو رکعت است در وقت چاشت در هر رکعت بعد از حمد پنج مرتبه سوره و الشمس بخواند و بعد از سلام نماز بخواند لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ پس دعا کند و بخواند یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِی یَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِی وَ ارْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِی وَ مَا عِنْدِی یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ. 3⃣ دعا کفعمی در کتاب مصباح فرموده که خواندن این دعا مستحب است: اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْکَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ..........(مراجعه به مفاتیح) 4⃣ذکر خداوند معنای ذکر، فقط گفتن الفاظ و اوراد و نام های خداوند نیست. بهترین نوع ذکر خدا، به یاد خدا بودن و او را بر اعمال و گفتار و کردار خویش ناظردانستن است. 5⃣شب زنده داری احیا و شب زنده داری که برابر با عبادت👈 صد سال 👉است. 6⃣غسل انجام غسل مستحبی به نیت روز دحوالارض 7⃣زیارت امام رضا (ع) زیارت حضرت امام رضا(ع) که میر داماد (ره) در رساله اربعه ایام خود در بیان اعمال روز دحو الارض آن را از افضل اعمال مستحبه دانسته است.📌 التماس دعا 🙏🌹
﷽←‏ 🎤 ←‏🔺دیشب در سحرگاه چهاردهم تیرماه ۱۴۰۰، نوزادِ خوشنامی در بیمارستان سلمان فارسی بوشهر متولد شد. نام: قاسم، نام خانوادگی: سلیمانی!❤ با یک لباسِ منقّش به تصویر سردار پرافتخار؛ حاج قاسم سلیمانی!😍
کمپوت اهدایی به رزمندگان ... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍒 گیلاس ، کمپوت پُرطرفدار ... در سال‌های دفاع مقدس ... در گرمـای طاقت فـرسای جبهه های جنوب ، کـمپوت میوه‌ جات طرفداران بسیاری داشت خصوصا ڪمپوت گیلاس ؛ به سبب بالا بودن طالبانِ ڪمپـوت گیــلاس و ڪم بـودن آن در محموله‌ های ارسالی ، معمولا در هنگام توزیع، به نفرات‌ آخر کمپوت سیب و گلابی می‌رسید. در چنین مواقعی و در فضایی خیلی دوستانه کِش رفتن کمپوت گیلاس از بچه های دیگر یا مبادله‌ٔ یک کمپوت گیلاس در ازای چند کمپوت سیب یا گلابی بالا میگرفت‌و خلاصه‌ رزمنده‌ها بازار بورس کمپوت تشکیل می‌دادند و صفایی می‌کردند. گاهی نیروهای یک دسته یا گروهان، ڪمپوت های سیب و گلابی خـود را روی هـم می‌ گذاشتند و با تعداد کمتری کمپوت گـیلاس همرزمان دیگر معاوضه می‌کردند و کمپوت‌های گیلاس را در ظرف‌های کوچکتر تقسیم کرده و بین هم توزیع می کردند. در عکسی که می بینید ... رزمنده ای با ظاهر شیطنت آلود ، شش عدد کمپوت گیلاس در دست دارد که معلوم نیست در بازار بورس کمپوت، باچند کمپوت سیب و گلابی معاوضه کرده است. یاد آن روزهای خوب بخیر .... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
💞بهترین ها را با زخمیان عشق دنبال کنید 💞 به دنبال تو می‌گردم میان کوچه‌ها گاهی عجب طوفان بی‌رحمی‌ست، عطری آشنا گاهی 🌹 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍂🌺🍂🌺🍂 🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂 🌺🍂🌺 🍂🌺🍂 🍂🌺🍂 🌺 ♡یالطیف♡ 📒رمان عاشقانه هیجانی ❣ 🖊به قلم:ریحانه عزت پور؛ 🌷 🍂 صدای پی در پی کشیده شدن درو باز و بسته شدن در،سوهان مغزت می شه ،مگه میشه یه دختر بیست و چهار ساله وسط میله های زندان اینطوری جون بده؟!به رو به روم نگاه می کنم و به زنایی که تمام زنونه گی خودشون رو پنهان کرده بودن و حالا در این قفس بی توجه به آزادی بیرونی ها ،زندگی که نه همش می مردن و زنده می شدن .بدتر اونکه به جرمی بیفتی که سزاوارش نبودی -پناه میلانی ملاقاتی داری بی حوصله به میله های تخت بالای سرت خیره می شوی ،کی حالا دلش می خواست حال زار پناه رو ببینه ؟ -پناه میلانی ملاقاتی داره بلند می شم ،دمپایی های بی قواره رو می پوشم و لش به سمت سالن ملاقات می رم ‌دست هام رو تو جیبم می کنم و روسری و چادری که غنیمت زندان بود رو سرم می کنم .پلیس زن اشاره ای به صندلی خالی می کنه ،اینجا که کسی نبود.بی حرف روی صندلی می شینم و از پنجره به بیرون نگاه می کنم ،مردمی که اون بیرونن الان چی کار می کنن؟ای کاش هیچ پناهی اونجا نباشه ای کاش هیچ دختری مجبور به ازدواج مجبوری نشه ،ای کاش همه دخترا حالا در کمال آرامش زندگی کنن. -سلام به روبه روم نگاه می کنم ،با حرص بلند می شم و به سمت در پناه می برم ،دستم رو می گیره با حرص و تمام قدرتی که دارم دستم رو جدا می کنم ،دستم رو جدا می کنم بس بود یه عمر دستم رو گرفتن و به زور مجبورم کردن به انجام کارهایی که دوست نداشتم ،مگه آدم مختار نیست؟ پس چرا من مجبورم ؟ -یه لحظه وایسا پناه خواهش می کنم -چرا اومدی اینجا؟ -فقط به حرفم گوش بده -ولم کن بسه دیگه چرا دست از سرم بر نمی دارین؟ -پناه تو رو خدا یه بار بزار حرف بزنم شاید با حرفم راضی شدی یه بار! نگاهی به جمعی می کنم که همه داشتن به ما نگاه می کردن ،زیر نگاهشون آب شدم با قدم های آروم و بی میل به سمت صندلی بر می گردم و روی صندلی میشینم -دلم برات تنگ شده بود -میشه بدی سر اصل مطلب؟ -پناه!داداشم تو کماست -خب -می دونی چرا؟ - نه -چون می خواست تو زنده بمونی پوزخند تلخی می زنم اونقدر که فهمیدم کامش تلخ شد ،به خاطر من؟ منتم سرم می زاره -اون موقع اگه تو شلیک نمی کردی ،شوهرت می کشتت ،محمد حسین به خودش شلیک کرد که شوهرت تو رو نکشه -وااای الان باید تشکر کنم؟ - نه فقط محمد حسین رو ببخش -ببخشم؟ -آره به زور جلوی خودش رو گرفته بود گریه نکنه ولی حالا مثل بمب ترکید و ترکش هاش چشاشو تر کرد. -شاید دیگه بهوش نیاد پناه دادشمو ببخش اون طوری که تو فکر می کنی نیس -پس چطوره؟ -می فهمی -بگو -الان وقتش نیس -داداش تو تاوان خونی که ریخته شده رو چطور می ده؟ -خون؟! -هیچی نمی دونی اومدی دلجویی؟ راستش رو بخواین تحمل گریه هاشو نداشتم ،تحمل ابری شدن چشمان زیباش را ! 🌺🍂ادامه دارد..... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍂🌺🍂🌺🍂 🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂 🌺🍂🌺 🍂🌺🍂 🍂🌺🍂 🌺 ♡یالطیف♡ 📒رمان عاشقانه هیجانی ❣ 🖊به قلم:ریحانه عزت پور؛ 🌷 🍂 تا حالا شده غمباد بگیری تا حالا شده یک سیب درست جایی از گلوت سنگینی بکنه و نه بالا بره نه پایین؟ تا حالا شده قلب تیکه تیکه بشه ؟تا حالا شده کاری بکنی که اصلاً علاقه نداشتی بکنی و حالا هم نمی دونی چرا اینجایی ؟ملکا دستم رو گرفت. -فکر کن پاشای خودته یک ماه اینجا وایسادم دارم زار میزنم تا بیدار بشه ولی بیدار نمیشه. اگه بدونی حال و روز مامان فرشتم چطوره .اون طوری که تو فکر می کنی نیست پناه حرفمو باور کن. دستی به شیشه رو به روم کشیدم نمیدونم چرا یک دفعه اوقاتم تلخ شد. من سالها دلم میخواست این بلا سر محمد حسین بیادولی حالا نمی دونم چرا اینطوری شده بودم. انگار دوباره حس دخترونه وسط قلبم بیدار شد و داد و بیداد می کرد. - میبینی حال روز شو؟ محمد حسین بین هزاران سیم و دم و دستگاه گم شده بود و انگار یه تیکه چوب رو بزاری وسط تخت و روش پتو بکشی ،هیچی از وزن و گوشت دیده نمی شده . -می بینی چقدر لاغر شده ؟ نمی دونستم از حال بد حریفم خوشحال باشم یا ناراحت ،گریه کنم یا بخندم ،حس دوگانگی داشتم .تحمل نکردم و خواستم که برم.اون فقط چوب کارش رو خورده بود . -پناه ،حلالش کن نمی دونم چرا نمی تونستم با این کلمه آشنا بشم چرا همش اون لحظه ها میاد جلوی چشمم که کامیار مجبورم می کرد مواد پخش کنم؟یه بار لای همون خرگوشای مهربون ،یه بار لای کپسول قرص یه بار لای ...اگر هم نمی بردم می زدم ،تهدیدم می کرد که یه مشت ورق ای که از بابام داره رو رو می کنه و همه مال و منارش و آبروش رو ازش می گیره ،واسم بابام مهم نبود برام نگاه مهم بود که بعد از این اتفاقا بدبخت می شد .دوسال زندگیم گذشت تو پارک هایی که به عنوان ساقیش شناخته می شدم ،ساقی معروف پارک ...! سریع به سمت در خروجی رفتم ،چرا من باعث و بانی همه این مشکلات رو محمد حسین می دونم؟چرا ازش توقع دارم تاوان اشتباه بابامو بده ،اون حق داشت با کسی ازدواج کنه که دوسش داشته ،اون گفت میاد ولی شاید بعدش کلی فکر کرده و به یه نتیجه ای رسیده بود که منطقی بود . اشک های چشام رو پاک کردم و به سمت ماشین پلیس رفتم ،دست خودم نبود نمی دونم چرا گریه ام گرفته بود ،جوانه های بی جان بهار رو می دیدم که روی درخت ها لبخند می زدند .ای کاش این دنیا یکم باهام مهربون تر بود فقط یکم... 🌺🍂ادامه دارد..... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
... وقتي رسيديم ، فقط بغض بود و خستگ ی مفرط شب سختی گذشت... بچه های زیادی شهید شده بودند... و ما وامانده از همرزمان خسته و ودل شكسته رسيده بوديم شهيد شاكري... بچه ها هر کدام برای خود ، رفيق فابريك هايی داشتند كه اوقات شان با هم می گذشت رفقاي دوقلو و جدا نشدنی... آن شب اما ، خيلي از دو قلو ها تنها شدند... وارد حسينيه ی گردان نوح که شديم هر كس گوشه ای كز كرده بود كسی چیزی نمی گفت... فقط بغض بود .... سکوت.... بغض.. به هركدام ار بچه ها که نگاه می کردی ياد يكی مي افتاد كه ... انگار نیست... خزيدم توی تاريكی کنج حسینیه... زانوهامو تو بغل گرفته و فکر مي كردم ... بچ‌ه ها را می دیدم و جاهای خالی و انها که نبودند قطره اشكي بر گونه ام می خزید همه بغض داشتند اما انگار مانده بودند چه کنند حسين بلند شد... رفت وسط و با صدايي لرزان ، شروع كرد به خواندن : حسین مداح نبود وآن لحظه ، فقط می خواست از شهیدان بخواند و خواند... مي گذرد كاروان روي گل ارغوان ... غافله سالار آن سرو رشيد زمان ...... كم كم گريه ها شروع شده و ناله ها...... حسين اشك مي ريخت و می خواند خورشيدی ....تابيدی .....اي شهيد ..... بر دلها ...... ديگر صدای حسين شنيده نمي شد. فقط نعره های جانكاهی بود كه رفقا سر داده بودند .از فراق از دوستاني كه رفته بودند ... از اينكه به شدت احساس بی توفيقی مي كردند آخر همه ی ما غسل شهادت کرده بودیم اما رفیق از دست داده بودیم آن شب ، خیلی ها در بیابان اطراف شهید شاکری به سجده رفتند و تا نیمه شب گریستند آن شب ، شب فراق غواص های گردان نوح بود...
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور
{بسم الله الرحمن الرحیم...
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
اولین گام تقرب گذر از خویشتن است گم شدن در حرمت اول پیدا شدن است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا