1.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"شهادت"
داستان ماندگاری آنانی است که دانستند دنیا جای ماندن نيست...
#رمان_زیبای_
عشقی به پاکی گل نرگس
خدايا ؛
دنیا شلوغه ؛
ما را از هر چه حُب دنیا رد صلاحيت كن ؛
از بندگی نه ...
إلهى هَبْ لى کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْکَ ••
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌼🍃🌼
📚 #عشقی_به_پاکی_گل_نرگس 🌼🍃
🌼
📝 نویسنده: #فاطمه_اکبری
🔻#قسمت_صد_پنجم
جواب دادم:
+الو
دنیا:سلام عزیزم.
+سلام،چه عجب یادی ازدوستت کردی.
دنیا:ببخشیدتوروخدا فکرکردم شایان بهت گفته،بخدااون روز...وسط حرفش پریدم وگفتم:
+میدونم میدونم چه اتفاقی برات افتاده، الان حالت خوبه؟
دنیا:به به چشمم روشن توکه میدونستی چه بلایی سرم اومده چرا زنگ نزدی؟
باناراحتی گفتم:
+ببخشیددنیا،آخه خانم جون...
وسط حرفم پرید وگفت:
دنیا:اوه آره یادم نبود،متاسفم عزیزم.
بغضی که توگلوم بودو قورت دادم وچیزی نگفتم.
دنیا:می خوای بیام پیشت؟
+الان؟
کفشام ودرآوردم و همراه مهتاب وارد خونه شدیم.
دنیا:الان فکرنکنم بشه.
+خیلی نیازدارم باهات حرف بزنم دنیا.
باناراحتی گفت:
دنیا:چیکارکنیم حالا؟
فکری به سرم زد، سریع گفتم:
+فهمیدم دنیاولی...
دنیا:ولی چی؟
+ولی مطمئن نیستم بشه.
صدای پوف کلافش و شنیدم،گفتم:
+دنیاقطع کن من چند دقیقه دیگه بهت خبر میدم.
دنیا:باشه عزیزم،مراقب خودت باش.
+توهم همینطور،فعلا.
دنیا:بای.
گوشی وقطع کردم وبه مهتاب که رومبل نشسته بودنگاه کردم.
نشستم روبه روش و گفتم:
+مهتاب یه سوال؟
مهتاب:جونم؟
+میگم دوستم دنیازنگ زددوست داره همدیگرو ببینیم منم نمیدونم چیکارکنم، راستش خودم نظرم اینه که اگه مشکلی نیست امشب بیاداینجا.
کمی فکرکردوگفت:
مهتاب:مشکلی نیست ولی به مامانم چی بگیم؟
لبم وجویدم وگفتم:
+خب بگیم که دوست تو.
سریع گفت:
مهتاب:یعنی دروغ بگم؟
نه نه اصلا.
+پس چیکارکنیم؟من خودمم نون خوراضافیم
دنیاهم امشب وبیاداینجا.
مهتاب:این چه حرفیه دختر توبالای سری، صبرکن زنگ بزنم مامانم.
لبخندمحوی زدم و گفتم:
+باش.
گوشیش وبرداشت وبه مامانش زنگ زد.
منم گوشیم وبرداشتم وبه شایان پیام دادم:
+سلام شایان خوبی؟
به دقیقه نکشیده جواب داد:
شایان:سلااام .توبهتری؟
+چی بگم والا؟فقط الان یه چیزحالم وخوب کرده اینکه دنیاگفته میخوادبیاد پیشم.
شایان:کوفتت شه.
خندم گرفت؛نوشتم:
+چرا؟
شایان:چون میخوای دنیاروببینی.
+خیلی پررویی شایان خوبه حالا هرروزمی بینیش.
شایان:اتفاقادیروزدیدمش.
+پس چی میگی پشمک؟
فکرنکن نمی فهمم عاشقش شدیا.
شایان:کی؟من؟نه خیر.
+توکه راست میگی،حالا بیخیال کجایی؟
شایان:هنوزباغیم ولی بابات رفته پیش خانم جون.
مهتاب اومد،سریع برای شایان نوشتم:
+من برم فعلا.
منتظرجواب شایان نموندم روبه مهتاب کردم وگفتم:
+چی شد؟
مهتاب:حله عشقم میتونه بیاد. باخوشحالی جیغی کشیدم وگفتم:
+هورا
لبخندی زدوگفت:
مهتاب:من میرم لباس عوض کنم.
به سمت اتاقش رفت. تعجب کردم،حس کردم چیزیش شده دنبالش رفتم.
&ادامه دارد....
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌼🍃🌼
📚 #عشقی_به_پاکی_گل_نرگس 🌼🍃
🌼
📝 نویسنده: #فاطمه_اکبری
🔻 #قسمت_صد_ششم
دنبالش رفتم،در زدم ولی جوابی نشنیدم. دوباره درزدم:
مهتاب:بله؟
صداش گرفته بودانگار گریه کرده بود. باتعجب گفتم:
+مهتاب،خوبی؟بیام تو؟ بعدازچندثانیه گفت:
مهتاب:بیاتو.
سریع دروبازکردم ووارد اتاقش شدم.
سرش وگذاشته بودرو زانوش وشونه هاش می لرزید.
بانگرانی کنارش روتخت نشستم،دستم وگذاشتم روشونش وگفتم:
+مهتاب!
هق هقش اوج گرفت، بغلش کردم وگفتم:
+عزیزم آروم باش،گریه نکن مهتاب جونم.
چندلحظه گذشت حس کردم آروم شده،ازخودم جداش کردم وازاتاق بیرون رفتم وواردآشپزخونه شدم.
بعدازریختن آب تولیوانبه اتاقش برگشتم.لیوان وسمتش گرفتم و
گفتم:
+بیاعزیزم،بخورآروم بشی.لیوان وازدستم گرفت
وکمی ازآب خورد. لیوان وگذاشت رومیز کنارتختش وچشماشوبست وبه پشتیه تختتکیه داد.
بدجورکنجکاوونگران شده بودم،لبم وجویدم وبا صدای آرومی گفتم:
+مهتاب،نمیگی چی شده؟
اشکش چکید،سریع گفتم:
+وای نه غلط کردم اصلا نمی خوادبگی الان بازگریه می کنی.
پوزخندی زدوگفت:
مهتاب:مامانم که زنگ زدگفت حال خالم بدشده شب قراره اونجا بمونه.
بانگرانی گفتم:
+برای همین گریه می کنی؟
الان حالش خوبه؟اصلاچش شده بود؟
مهتاب:حالم برای اینبدنیست.
+پس چی؟
مهتاب آهی کشیدوگفت:
مهتاب:مامانم گفت خالهبه حسین گفته که میخواد براش بره خاستگاری دختر همسایشون،ولیحسین گفته نمی خوادوفعلا نمی خوادازدواجکنه خاله هم خیلی اصرارمی کنه معلوم نیست چی تواین دختره همسایه دیده که درحدی اصرارکرده که به حسین گفته اگه بااین دختره ازدواج نکنی شیرم وحلالت نمی کنم،حسینم قاطی
می کنه ودعوامی گیره بعدازخونه میزنه بیرون خاله هم هرچی زنگ میزنه گوشیشوجواب نمیده.
متفکرگفتم:
+عجب!
باناراحتی گفت:
مهتاب:میدونی حسین وسط دعوابه خاله چی گفته؟
باتعجب گفتم:
+ازکجابدونم آخه؟اه
مهتاب حرف وکامل بزن دیگه.
بابغض شدیدی گفت:
مهتاب:گفته که یکیو دوست داره،گفته که عاشق شده وبه جز اون باهیچکی ازدواج نمی کنه.
بعدازاین حرف بلندزد زیرگریه. باهنگ بغلش کردم، وای خدااگه یکی دیگه رو دوست داشته باشه کهمهتاب داغون میشه. پوف کلافه ای کشیدم و پشتش ونوازش کردم بلکه آروم بشه.
*
به مهتاب که ازشدت.گریه خسته شده بودو خوابش برده بودنگاه کردم،آهی کشیدم واز جام بلندشدم وازاتاق زدم بیرون.
انقدردرگیرمهتاب شدمیادم رفت به دنیاخبربدم.
سریع گوشیم وبرداشتموبهش زنگ زدم ولی هرچقدرمنتظرموندم جواب نداد.بهش پیام دادم:
+سلام دنیاجونم امشب بیاخونه مهتاب اینا،الان آدرسشون ومی فرستم. پیام وسندکردم ودوباره پیامی بهش دادم وآدرس وفرستادم.
به سمت آشپزخونه رفتم،برای شام تصمیم داشتم لازانیادرست کنم. موادلازانیاروآماده کردم،
پشت میزناهارخوری نشستم تایکم استراحت کنم. آیفون به صدادراومد،به سمت آیفون رفتم وجواب
دادم:
+بله؟
امیرعلی بود،دروبازکردم.
وای خدای من اصلایادم نبود،الان امیرعلی بیادکه دنیانمی تونه بیاد،هم امیر معذب میشه(حالاچقدرم برای من مهمه*)هم دنیاازپسرای مثبت بدش میاد.پوف کلافه ای کشیدم ودرورودی روبازکردم. بعدازچندثانیه واردشد،
وقتی دیدمن جلوی درمطبق معمول سرش و انداخت پایین،اه خنگ آخه حیف این چشما نیست پنهون می کنی پشمک؟
امیرعلی:استغفرالله!
باتعجب گفتم:
+بله؟
سری تکون دادوگفت:
امیرعلی:سلام،بااجازه.
باکلافگی گفتم:
+فاذاماذا؟کجامیری؟اول جواب من وبده؟برای چی گفتی استغفر الله مگه چی شد؟وا اخمی کردوگفت:
امیرعلی:روخودتون کار کنیدکه ازاین به بعدبا صدای بلندفکر نکنید.بعدازاین حرف رفت،چی شد؟منظورش چی بود؟
کمی فکرکردم و...وای خاک برسرم گندزدم باز فکرم وبه زبون آوردم یعنی اون فهمیدکه من گفتم حیف اون چشما نیست که پنهون می کنی. باحرص موهام وکشیدم ومشت محکمی به در زدم.
&ادامه دارد....نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
6.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚🍃💗
💫نماهنگ خیلے زیبا و دلنشین امام زمان عجل الله
اباصالح هرکجارفتی التماس دعا
توروجان مادرت زهرا
اباصالح التماس دعا
🌟تعجیل درفرج وسلامتی
آقاامام زمان عج صلوات 🌟
✨ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗
قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان
اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ،
أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ
اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ
اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ،
وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
اللهم عجل الولیک الفرجــ✨
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
﷽#سلام_امام_زمانم﷽
السَّلامُعَلَيْكَیابقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ
اَلسّلامُ عَلَیْکَیا مَولایَ یاصاحِبَالزَّمان
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجاز
اَلسَّلامُعَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُویاشَریکَالْقُران
وَیااِمامَ الْاُنسِوَالْجان
چنین نوشتہ خدا در شناسنامہے دل
منم غلام و بنده زادهے خورشید
سلام مےدهم از عمق این دلِ تاریڪ
بہ آخرین پسر خانواده ی خورشید
🌴💎🍁💎🌴