مداحی_آنلاین_عمو_عباس_بی_تو_قلب_حرم_می_گیره_بنی_فاطمه.mp3
3.5M
🔳 #وفات_حضرت_ام_البنین(س)
🌴عمو عباس بی تو قلب حرم میگیره
🌴عمو عباس بی تو بابا تنها میمیره
🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
⏯ #زمینه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری |
عمو عباس بی تو قلب حرم میگیره💔
عمو عباس بی تو بابا تنها میمیره💔
#وفات_حضرت_ام_البنین(س)🥀
#تسلیٺ_باد🥀
🔘▪️🔘▪️🔘▪️🔘
▪️▪️فرا رسیدن سالروز وفات زوحه امیرالمومنین ، حضرت ام البنین مادر علمدار کربلا س بر شما عزیزان عمراه تسلیت
🏴زیارتنامه حضرت ام البنین س
🌷أشهَدُ أنْ لا إلَهَ إلا الله وَحدَهُ لا شَرِیِکَ لهُ و أشهَدُ أنَّ محُمداً عَبدهُ و رَسوله ، السلامُ علیکَ یا رسُولَ الله ، السلام علیک یا أمیر المؤمنین ، السلام علیکِ یا فاطمه الزهراء سیده نساء العالمین السلامُ على الحسنِ و الحسین سیدی شبابِ أهل الجنه
السلام علیکِ یا أم البدور السواطع فاطمه بنت حِزام الکلابیه المُلقبه بأم البنین وبابِ الحوائج أُشهد الله و رسوله أنکِ جاهدتِ فی سبیل الله إذ ضحیتِ بأولادکِ دُون الحُسین بن بنت رسول الله و عبدتِ الله مُخلصهً له الدین بِولائکِ للأئمهِ المَعصومِینَ وَ صبرتِ على تِلکَ الرزِیهِ العَظیمهِ و احتَسبتِ ذَلِکَ عِندَ اللهِ رَبَّ العَالمِینَ و آزرتِ الإمام عَلیاً فِی المِحَنِ وَ الشَّدائِدِ وَ المَصَائِبِ وَ کُنتِ فِی قِمهِ الطَّاعهِ وَ الوَفاء وَ أنکِ أحسنتِ الکَفالهَ وَ أدیتِ الأمانهَ الکُبرى فی حِفظِ وَدیعَتی الزهراءِ البَتولِ ((الحسنِ وَ الحُسَینِ )) وَ بالغتِ وَ آثرتِ وَ رَعیتِ حُجَجَ اللهِ المیامینَ وَ رغَبتِ فِی صِلهِ أبناءِ رَسُولِ رَبَّ العَالمِینَ
عَارِفهً بِحقهِم مُؤمِنهً بِصدقِهِم مُشفِقهً عَلیهِم مُؤثَرهً هَواهُم وَ حُبهُم على أولادکِ السُعداءِ فَسلامُ اللهِ علیکِ یَا سَیدَتی یَا أمَ البَنینَ
مَا دَجَى اللَّیلُ وَ غَسَقَ وَ أضاءَ النَّهارُ و أّشرَقَ و سَقاکِ اللهِ مِن رَحیقٍ مختُوم یَومَ لاَ ینفَعُ مالٌ ولا بَنُونَ فَصِرتِ قِدوهً للِمؤمِناتِ الصَّالِحاتِ لأنکِ کَریمه الخَلائِقِ عَالمَه مُعَلمَه نَقیِه زَکیه فَرضِی اللهُ عَنکِ وَ أرضاکِ وَ لَقَد أعطاکِ اللهُ مِنَ الکَرامَاتِ البَاهِراتِ حَتَّى أصبَحتِ بِطاعتِک للهِ ولِوصیَّ الأوصیاء وَ حبکِ لسیدهِ النساءِ (( الزهراء )) وَ فِدائِکِ أَولادَکِ الأربعهِ لِسیدِ الشُهَدَاءِ بَابَ اً لِلحَوائِجِ فَاشفَعِی لِی عِندَ اللهِ بِغُفرانِ ذُونُوبی وَ کَشفِ ضُرَّی وَ قَضَاءِ حَوَائِجِی فإنَّ لَکِ عِندَ اللهِ شَأناً وَ جَاهَاً مَحمُوداً وَ السَّلامُ عَلَى أولاَدِکِ الشُهَداءِ العَباس قَمَر بَنی هَاشِم وَ بَاب الحَوَائِجِ وَعَبدالله وَ عُثمَان وَ جَعفَر الذِینَ استُشهِدوا فِی نُصَرهِالحُسَینِ بِکَربَلاء وَ السَّلامُ عَلى ابنتَکِ الدُرهِ الزَّاهِرَهِ الطَّاهِرَهِ الرَّضیَِّهِ خَدِیجَهَ فَجَزَاکِ اللهُ وَ جَزَاهُمْ اللهُ ( جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنهارُ خالدین فیها)
اَلَّلهُمَّ صَلَّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ.
🔰 هدیه خاص شهید ابومهدی المهندس به مناسبت عقد دخترش؛
شهید ابومهدی المهندس در آخرین دیدار با دختر کوچکش کوثر، کتاب «صباح» روایت صباح وطنخواه از زنان امدادگر فعال در شهرهای آبادان و خرمشهر در زمان اشغال خرمشهر و مقاومت مردمی را به وی هدیه داده بود.
فرمانده حشدالشعبی عراق در ابتدای کتاب با نوشتن جملاتی آن را به دخترش تقدیم کرده و از وی خواسته تا خواندن این کتاب را در برنامه خود قرار دهد.
شهید ابومهدی🌷
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🔹رعایت حقالنّاس
در وصیتنامهاش آورده بود که در فلان مرکز، فتوکپی گرفتهام اما چون پول خرد نداشتم، هزینهای ندادم؛ نسبت به پرداخت آخرین شارژ ساختمانی که چندماه در آن بودیم هم شک دارم.
رفتم همان مرکز و گفتم: پول این فتوکپیها چقدر است؟ گفتند: این کپیها جزو خدمات به مراجعین است، آنقدر هم کم است که قابل شما را ندارد، بعد هم رفتم آن ساختمان و گفتم: آخرین ماهی که ابوالفضل اینجا بوده چقدر باید شارژ پرداخت کند؟
گفتند: در دفاترمان چیزی ثبت نشده اما شارژ، فلان قیمت است، پولش را دادم، بعد هم برای رساندن پیام شهید، در هر دوجا گفتم که این وصیت شهید بوده است، همهشان خیلی تحتتأثیر قرار گرفتند، به انها گفتم: رعایت حقالناس خیلی مهم است، به همین راحتی نیست که خداوند خریدار جان این شهدا میشود.
🌷 شهید ابوالفضل شیروانیان🌷
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🔰على اصغر حسینی محراب ، یار و یاور سردار شهید محمود کاوه؛
فرمانده عملیات لشگر ۱۵۵ ویژه شهدا
فرمانده تیپ ۸۸ انصارالرضا علیه السلام
🔹نقش شهيد كاوه در سازندگى شهید محراب انكارناپذير است.
كاوه در سفرهايى كه به همراه ديگر يارانش داشت، همواره نيروهايى را با ويژگى هاى مورد نظرش انتخاب و به همراهى دعوت مى كرد.
محراب همان كسى بود كه كاوه به دنبالش مى گشت.
فردى شجاع و صادق كه هميشه در جلو نيروها حركت مى كرد.
شهید محراب هميشه مى گفت: من هر چه دارم، از كاوه دارم.
🔹گستردگى مسئوليّت ها و خدمات محراب به حدّى بود كه بيان تمامى آن ها نيازمند فرصتى كافى است.
به قول يكى از همرزمانِ او: ”محراب در يك جمله، يعنى ايمان، اراده، قدرت و تلاش خستگى ناپذير، محبّت، مهربانى و در عين حال قاطع در مديريّت و فرماندهى“
🔹مرتّب نيروهايش را تشويق مى كرد و مى گفت: هرگز نگوييد نمى توانم، اگر بخواهيد، مى توانيد.
🌷سرانجام در حالى كه سوار بر موتور به پل شهر دوئيچى عراق، نزديك مى شدند، توسّط راكت هاى عراقى بمباران شدند.
و به اين ترتيب در تاريخ ۳۰ دى ماه ۱۳۶۵ محراب نيز به صف شهدا پيوست.
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#رمان_زیبای_
عشقی به پاکی گل نرگس
خدايا ؛
دنیا شلوغه ؛
ما را از هر چه حُب دنیا رد صلاحيت كن ؛
از بندگی نه ...
إلهى هَبْ لى کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْکَ ••
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌼🍃🌼
📚 #عشقی_به_پاکی_گل_نرگس 🌼🍃
🌼
📝 نویسنده: #فاطمه_اکبری
🔻 #قسمت_صد_هشتاد_چهارم
بعدازکلی علاف شدن بالاخره مهتاب وحسین اومدن بیرون.به مهتاب که نگاه کردمحس کردم چشماش خیسه!
مهین جون بالبخند مهربونی گفت:
مهین:چی شددخترم؟
قبل ازاینکه مهتاب چیزی بگه،بابای حسینگفت:
_امام رضا(ع)فرمود:
هنگامی که مردی از شماخواستگاری کرد که ازدین واخلاق او راضی بودید به ازدواج با او رضایت دهید؛ و مبادا فقر او ترا از این رضایت باز دارد.
همه توسکوت به حرفشگوش دادیم،خندیدو ادامه داد:
_خب دخترم اگه ازپسرمن راضی ای قبول کن!
مهتاب نیم نگاهیبه حسین انداخت وسرش وانداخت پایین،لبخندریزی زدوزیرلب گفت:
مهتاب:چشم.
ازهمه بیشترانگارمنخوشحال شدم؛بلندجیغ کشیدم:
+هوراااااا.
همشون زدن زیرخنده،به خاله نگاه کردم، لبخند زورکی ای زد.تعجب کردم،آخه فکرشمنمی کردم خاله مخالفازدواج حسین بامهتابباشه ولی الان ظاهرشکه اینونشون می داد.باصدای بابای حسین به خودم اومدم:
_بفرماییددهنتون وشیرین کنید.
به ظرف شیرینی کهتودستش بودنگاه کردم.یک شیرینی برداشتموزیرلب تشکرکردم.
مهین:دخترم میشه چای بیاری؟
سریع ازجام بلندشدم وگفتم:
+بله حتما.
ازجام بلندشدم وبه سمت آشپزخونه رفتم.
سریع توفنجون ها چای ریختم واز آشپزخونه اومدم بیرون،چای تعارف کردم ونشستم سرجام.
بابای حسین روکردبه مهتاب وگفت:
_خب دخترگلم نظرتراجب مهریه چیه؟
مهتاب لبخندمحویزدوگفت:
مهتاب:والامن وآقاحسینباهم توافق کردیم کهمهریم همون تعدادباشه که امام خامنه ای گفتن، بااجازتون چهارده سکه.
بابای حسین دستش و روزانوش زدوگفت:
_من که مشکل ندارم، مهم خودتونید.
بعدروکردبه مهین جونوگفت:
_مهین خانم،نظر شماچیه؟
مهین جونم لبخندی زدوگفت:
مهین:مهم نظردخترمه.
ناخودآگاه یادمامان خودم افتادم،خدا خیرشون بده ماشالله خیلی به نظرمن اهمیت میدادن در حدی که میخواستن به زور شوهرم بدن.
پوزخندی زدم وسرم وانداختم پایین.
شروع کردن به حرفزدن راجب تاریخ نامزدی وعروسی.
قراربراین شدکه هفته ی بعدیک صیغهبخونن که محرم بشن،عیدهم عروسی کنن،ولی من هرطورحساب می کنم تاعیدخیلی مونده، ماالان توفصله تابستونیم،تاعیدخیلی مونده.
یهوحسین گفت:
حسین:بااجازتون میخواستم چیزی بگم.
کنجکاوزل زدم بهش،مهین جون گفت:
مهین:بگوپسرم.
نیم نگاهی به مهتاب انداخت وبامِن مِن گفت:
حسین:اگه...اگه اجازه بدیدمن ومهتاب خانم
بعدازمحرمیت بریم آلمان.
چشمای هممون گردشد.
حسین:من یکی ازدوستاماونجاست ومتخصصه بهش وضع مهتاب خانموگفتم،گفت که تاوخیم نشده ببریمش راحت درمان میشه،حالابستگیبه اجازه شماداره.
مهین جون کمی فکرکردوروبه مهتاب گفت:
مهین:مهتاب خودت راضی ای؟
مهتاب لبش وجوییدوباصدای آرومی گفت:
مهتاب:من راضیم،ولیبازم بستگی به نظر شما داره.
انگارخانواده حسینمیدونستن چون هیچحرفی نمی زدن.
مهین جون مکثی کرد وگفت:
مهین:اگه بستگی به نظرمن داره که بایدفکرکنم، الان نمیتونم بگم.
حسین لبخندی زدوگفت:
حسین:چشم.
یکم دیگه حرف زدن وبالاخره تصمیم گرفتن برن ازجاشون بلندشدنوبعدازخداحافظی رفتن.با خستگی رومبل ولوشدم،مهین جون متفکر وارد اتاقش شدودرو بست.
مهتاب چادرش ودر آوردوباخستگی روبه روم نشست.
خندیدم وگفتم:
+تبریک میگم عروس خانم.
خنده ی آرومی کردوگفت:
+به نظرت مامانم میزاره برم؟
متفکرگفتم:
+نمیدونم توخودت واقعادوست داری بری؟
مهتاب نفس عمیقی کشیدوگفت:
مهتاب:من فقط دوستدارم حالم خوب بشه. لبخندی زدم وچیزی نگفتم. ازجام بلندشدم و مشغول جمع کردن ظرف وظروف شدم. مهتابم ازجا بلند شدکمکم کرد.داشتم ظرفارو میشستم که صدای گوشیم دراومد.
مهتاب:هالین فکرکنم پیام داری.
آب بستم ودستم و خشک کردم،به سمت گوشیم رفتم.
مهتاب:من میرم لباس عوض کنم.
+باش برو.
پیام وبازکردم،شایان بود:
شایان:سلام هالین، فرداساعت ده صبح باغ سیب آقاجون باش برای دیدن خانم جون.
باذوق جیغ خفه ای کشیدم،آخ جون بالاخره خانم جونم ومی بینم.
&ادامه دارد....
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌼🍃🌼
📚 #عشقی_به_پاکی_گل_نرگس 🌼🍃
🌼
📝 نویسنده: #فاطمه_اکبری
🔻 #قسمت_صد_هشتاد_سوم
باعصبانیت گفتم:
+وای مهتاب دیوونم کردی،خب برودیگه!
سینی تودستاش می لرزید،باکلافگیگفتم:
+میری یاهمین سینیو توسرت خردکنم.
عین بچه هابالجبازی گفت:
مهتاب:وااای نگواینجوری بیشتراسترس میگیرم.
دستم وبه کمرم زدم و گفتم:
+ببین برای بارصدم تکرارمی کنم؛الان عین
بچه آدم میری چای رو تعارف می کنی،منم
پشت سرت این شیرینیکوفتی رومیارم.دیگه واقعاازحرص قرمز شده بودم،هولش دادم
به جلووگفتم:
+برودیگه.
نفس عمیقی کشیدوبسم اللهی زمزمه کرد از آشپزخونه بیرون رفت،بعدازچندثانیه منم باظرف شیرینیرفتم بیرون.پشت سرمهتاب به همه شیرینی تعارفکردم.مهتاب سینی خالی روروی میزگذاشت، منم بعدازتعارف کردن شیرینی به مهین جون، کنارمهتاب نشستم. به دستاش که ازاسترس محکم چادرش وچنگ می زدنگاه کردم. زیرلب طوری که فقط خودش بشنوه گفتم:
+امشب این چادراز دست توجون سالم به درببره خوبه.
چادروازمشتش در آوردومثل خودم با
صدای آرومی گفت:
مهتاب:دست خودم نیست.
دیگه حرفی نزدم و گوش سپردم به حرفای بزرگترا.
یهوبابای حسین شروع کردبه حرف زد؛لامصب انقدرجدی بودآدم جرات نمی کردچیزی بگه،
البته مهتاب می گفت مردخیلی مهربونیه فقط جذبه ش زیاده.
_خب والامهین خانم غرض ازمزاحمت برای امرخیرمزاحم شدیم واومدیم کهسنتپیامبرروبجا
بیاریم،همونطورکهپیامبر(ص)می فرمایند:
هرکس که دوستداردسنت مراپیروی کند،پس بایدبداندازدواج سنتمن است.
مهین جون بالبخندی سری تکون دادوگفت:
مهین:اولاخیلی خوش اومدید،بعدشم اینکه
من که ازپیشنهادحسین جان راضیم الان مهم مهتابه که اون بایدراضی باشه.
خلاصه شروع کردنراجب شرایط حسین حرف زدن.چشمم خوردبه خاله،اخم کرده بودو چشم دوخته بودبه گل قالی، یک حس عمیقی بهم می گفت خاله راضی به این وصلت نیست.
به حسین نگاه کردم، عرق کرده بودودستمال کاغذی روتودستشمچاله کرده بود.خندم گرفت خداخوب دروتخته روباهم جور کرده،دوتاشون دارن ازاسترس میمیرن.
کمی که ازحرفاشون گذشت،بابای حسین گفت:
_مهین خانم اگه اجازه بدیداین دختروپسر برن باهم حرف بزنن.
مهین جون بالبخندی گفت:
مهین:بله حتما.
بعدروکردبه مهتاب وگفت:
مهین:مهتاب جانآقاحسین وراهنماییکن.
مهتاب زیرلب چشمی گفت وازجاش بلند شد، حسین ازجاش بلند شد،یعنی یک جوری دوتاشون استرس داشتن که کل بدنشون به ویبره افتاده بود.
مهتاب جلوترراه افتاد،حسینم خواست دنبالش بره ولی هنوز یک قدم وبرنداشته بودکه یهوپاش گیر کردبه پایه میزونزدیک بود باسر بخوره زمین،
پقی زدم زیرخنده ولی بانگاه بدخاله نیشم و بستم ؛این خاله هم امشب اعصاب نداره ها.
مهین جون باخنده گفت:
مهین:آروم باش پسرجان، استرس نداره که.
حسین باصدای آروم گفت:
حسین:ببخشید.
مهین جون بامهربونی گفت:
مهین:زنده باشی.
دوتایی به سمت اتاق کارمهین جون رفتن و درو نیمه بازگذاشتن.یادخواستگاری خودم افتادم چه وضعی بود، عین سیرک بود،منم شده بودم دلقک یادش بخیربااون لباسااومدم مامان وبابا دلشون می خواست همونجا قبرم وبکنند.
باصدای مهین جون به خودم اومدم:
مهین:هالین جان دخترم لطف می کنی میوه رو
پخش کنی.
نفسی کشیدم وبالبخند محوی گفتم:
+چشم.
مهین:چشمت بی بلا.
ازجام بلندشدم ومشغول پخش کردن میوه شدم.
&ادامه دارد....
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
مداحی آنلاین - ام البنین حقیقت ادب - استاد دارستانی.mp3
6.35M
🏴 #وفات_حضرت_ام_البنین(س)
♨️ام البنین حقیقت ادب
👌 #پادکست بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #دارستانی
..🌼شما لایق بهترینها هستید🌼..
هرکی دلش شکست ما رو هم دعا کنه
🌴🥀❄️🥀🌴
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗
قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان
اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ،
أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ
اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ
اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ،
وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
اللهم عجل الولیک الفرجــ✨
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
حاج قاسم سلیمانی میگفت:
هر گاه که میخواستم حالم عوض شود و روحیه بگیرم، وارد سنگر اطلاعات عملیات میشدم و پشت سر شهید محمدرضا کاظمیزاده نماز میخواندم.
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh