eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
350 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
136 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ 💚 💝 کاش می‌شد یکبار از ته دل بگوییم ↫برای بدبختی و بیچارگی ما، نه ↫برای درمان دردهای ما، نه!!! ↫برای خوب شدن حال واوضاع ما، نه! فقط برای دل تنگی ما بیا ... دلمان برایت تنگ شده مهدی جان! اما اوضاع دل‌هایمان خرابتر از این حرف هاست ... 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 🌴💎🌹💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جنگ‌ نرم؛ یعنی ایجا تردید؛ در دل‌ها و ذهن‌های مردم ... ضمیریابی این فرمایش‌ آقا؛ کار سختی نیست ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😔 سمفونی اجرای «نی‌نوا» 🔊حسین علیزاده 🎶به رهبری شهرداد روحانی 🕊 . . . .
. 🔻 برخی از خوراکی ها سبب کم شدن انرژی های منفی انسان و است . مانند : 🍇 سرکه انگور 🔺 مصرف روزانه سرکه انگور میتواند باعث دور شدن انرژی های منفی و تقویت هاله شود . .✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی همستر یک جادوی رسانه‌ای...! هر آن چیزی که باید در مورد این بازی بدونید! لطفاً این فیلم رو از دست ندید تلگرام برای جبران کمبود مخاطب دست به چه کاری زده؟🪸 📖......🖋......✅
enc_17176117783687593399106.mp3
5.6M
😭نماهنگ دختر شاه 🎙محمد حسین حدادیان 🕊توسل حضرت رقیه (س) 🎶 استودیویی
enc_17175170499077064374920.mp3
2.73M
😭نماهنگ فراق حرم مناجات با امام حسین (ع) ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ . استودیویی
enc_16318853138213434745132.mp3
1.47M
نماهنگ یه کلمه سه حرفی محسن عراقی .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سربازی که امیر میدانِ دیپلماسی ایران بود! ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فرزندان امام خمینی ؛ پایانی جز شهادت ندارند ... شهید سعید درفشان🌷 عملیات فتح‌المبین۱۳۶۱ ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
⭕️اطلاعیه شماره ۲ ستاد انتخابات کشور 🛑ستاد انتخابات کشور عصر یکشنبه با انتشار اطلاعیه شماره ۲ ، اسامی نامزدان انتخابات چهاردهمین دوره ریاست جمهوری را که از سوی شورای نگهبان مورد تایید قرار گرفته است، اعلام کرد. در اجرای ماده ۶۰ قانون انتخابات ریاست جمهوری، به آگاهی مردم شریف ایران اسلامی می رساند، اسامی نامزدهای انتخابات چهاردهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران که صلاحیت آنان مورد تایید شورای نگهبان قرار گرفته است، به ترتیب حروف الفبا به شرح زیر است. ۱- آقای مسعود پزشکیان فرزند محمد علی ۲- آقای مصطفی پور محمدی فرزند محمد حسن ۳- آقای سعید جلیلی فرزند محمد حسن ۴ - آقای علیرضا زاکانی فرزند حسین ۵- آقای سید امیرحسین قاضی زاده هاشمی فرزند سید حسن ۶ - آقای محمد باقر قالیباف فرزند حسین ♦️براساس ماده ۶۶ قانون صدرالذکر، فعالیت انتخاباتی نامزدهای ریاست جمهوری رسما از تاریخ اعلام اسامی آنان به وسیله وزارت کشور آغاز و تا ۲۴ ساعت قبل از شروع اخذ رای یعنی ساعت ۸/۰۰ صبح روز پنجشنبه مورخ ۱۴۰۳/۰۴/۷ خاتمه می پذیرد. ستاد انتخابات کشور
🌹 شهید موسوی که سرتیم حفاظت رئیس جمهور بود، برای خود من تعریف کرد که شب‌های جمعه، شهید رئیسی حتما به یکی از اماکن مقدسه می‌رود و نافلهٔ شب‌ را در یکی از حرم‌های مطهر اقامه می‌کند. او تعریف می‌کرد که حتی اگر در جایی باشند که از اماکن متبرکه دور باشند، حتما به نزدیک‌ترین امامزاده سری می‌زنند و نماز شب می‌خوانند. 🎙 حجت الاسلام سید حسین مؤمنی در گفت‌وگو با خبرگزاری «تسنیم» ❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
داماد با لباس مقدس سپاه پاسداران حلقه‌ای را بر دستان دختر جوانی می‌اندازد این ساده‌ترین نوع آغاز زندگی مشترک به سبک شهداست ... شهید_ ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
📚 📝 نویسنده ♥️ غمگين پرسيدم : حسين تو چيزي به حراست گفتي ؟ صداي رنجيده حسين بلند شد : تو به من شك داري ؟ ... ولي نه خيالت راحت اين آدم آنقدر شر و پرروست كه هزار تا شاكي داره .من چيزي نگفتم. آسوده گفتم : خوب ببخش كه از خواب بيدارت كردم . حسين خنديد : بعد از سالها فكر اينكه كسي به جز خدا توي اين دنيا به فكرمه و برام نگرانه مثل يك رويا مي مونه! دلم مي خواد هميشه تو اين روياي خوش باشم. دلجويانه گفتم : هميشه به فكرت هستم برو بخواب كاري نداري ؟ صداي حسين گوشي را پر كرد : نه عزيزم خيلي ممنون كه به فكرم بودي .شب به خير ! با خنده گفتم : البته صبح به خير ! گوشي را گذاشتم و با آسودگي به خواب رفتم. كم كم حادثه ان روز را به فراموشي مي سپردم و از اينكه ديگر شروين به دانشگاه نمي آمد و مايه عذابم نمي شد خوشحال بودم. آخرين امتحان را هم با موفقيت پشت سر گذاشتم. هنوز دو هفته تا ثبت نام ترم جديد مانده بود.قرار بود اين دو هفته با سهيل و گلرخ به ويلايمان كه در يكي از شهرهاي زيباي شمالي واقع شده بود برويم. پدرم هم به خودش مرخصي داده بودتا همه با هم به سفر برويم. شب قبل از حركتمان به حسين زنگ زدم . مي خواستم ازش خداحافظي كنم. تا گوشي را برداشت گفتم : - سلام حسين . خنديد : بابا بذار من گوشي را بردارم . از كجا مي دوني منم ؟ با حاضر جوابي گفتم : خوب جز تو كسي توي خونه نيست هست ؟ فوري گفت : نه بابا هيچ كس نيست البته علي تازه رفته شام پيش من بود. - پس بهت خوش گذشته . - اره به خصوص اينكه شنيدم مي خواد ازدواج كنه . از بعداز اون قضيه يك جوري معذب بودم كه چرا ازدواج نمي كنه هر بار هم بحث پيش مي آمد موضوع حرف رو عوض مي كرد... حالا خيلم راحت شد . خوب تو چطوري ؟ - خوبم زنگ زدم ازت خداحافظي كنم؟ صداي حسين پر از نگراني شد : براي چي ؟ به شوخي گفتم : ديدم من وتو اصلا به درد هم نمي خوريم گفتم از اين بيشتر وقت تلف نكنيم. حسين ساكت ماند . نتوانستم خودم را كنترل كنم وخنده ام گرفت . صداي حسين بلند شد : - منو سر كار مي ذاري ؟ همانطور كه مي خنديدم گفتم : بنده غلط بكنم شما رو سر كار بذارم واقعا زنگ زدم ازت خداحافظي كنم فردا داريم مي ريم شمال ... حسين نفس عميقي كشيد : كي مي اي؟ - وقت گل ني ! - مهتاب جدي مي گم . كمي فكر كردم و گفتم : فكر كنم يه هفته بمونيم. حسين ناراحت پرسيد : بهم زنگ مي زني ؟ - قول نمي دم . ولي اگه شد حتما زنگ مي زنم. - بهت خوش بگذره مواظب خودت باش. از همان لحظه كه گوشي را گذاشتم دلم برايش تنگ شد. هوا حسابي سرد بود و صبح زود بيدار شدن مكافات بود. در طول راه مادرم كمي ناراحت بود . دلش مي خواست نازي و پسرش را هم دعوت كند كه پدرم مخالفت كرده بود. كم كم هوا روشن مي شد و از سوز و سرمايش كاسته مي شد. سهيل و گلرخ هم از پشت سرمان مي آمدند. چند ساعت بعد با بالا آمدن افتاب كنار جاده ايستاديم تا صبحانه بخوريم. گلرخ سرشار از انرژي و نشاط بود. با همه شوخي مي كرد و ميخنديد. دختر خوب و مهرباني بود و من خيلي دوستش داشتم. اخمهاي مادرم سر سفره صبحانه هم باز نشد. عاقبت پدرم آهسته و آرام شروع به صحبت با مادرم كرد و هر دو از سفره صبحانه فاصله گرفتند. سهيل با خنده گفت : - اخ اخ عجب زن ذليل ! گلرخ فوري گفت : خدا كنه ارثي باشه ! چقدر از اينكه با هم بودند خوشحال به نظر مي رسيدند . شادي شان به من هم سرايت كرده بود احساس نشاط و سرزندگي داشتم. نزديكي هاي ظهر سرانجام به ويلا رسيديم. همه چيز تميز و مرتب در انتظارمان بود. گلي خانوم زن مش صفر باغبان همه جا را تميز و برايمان ناهار هم درست كرده بود. البته مادرم باز نازكرد كه نمي تونه از غذاهاي شمالي بخوره وسير فشارش رو پايين مي بره. به هر ترتيب پدرم وسهيل رفتند تا ناهار بگيرند و بر گردند. در ختان خشكيده و منتظر رو به اسمان نگاه مي كردند.هوا سرد بود و آسمان ابري نم نم مي باريد. انگار از وقتي با حسين آشنا شده بودم متوجه اطراف و اطرافيانم مي شدم. ادامه دارد.... ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
{بسم الله الرحمن الرحیم...
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور