eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
344 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
10.7هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
پیکر شهید میلاد بیدی فردا تشییع می‌شود 🔹مراسم تشییع پیکر شهید میلاد بیدی، مستشار نظامی ایران در ‌لبنان که در حملهٔ رژیم صهیونیستی به شهادت رسید، فردا ۹ صبح از سه‌راه افسریه، مسعودیه، چهارراه دوم، به‌سمت ابتدای خیابان کلهر برگزار خواهد شد و سپس پیکر این شهید در قطعهٔ ۵۰ بهشت‌زهرا به خاک سپرده خواهد شد.
میخواستم که مشق لیلی کنم.. نوشتم حسین!
🔴تصویری از آرامگاه ابدی شهید هنیه در مقبره مسیمیر دوحه قطر
«مراقبت از پاها برای پیاده روی اربعین» •✍❤️‍🩹•
مداحی_آنلاین_جوونیم_و_با_احساسیم.mp3
4.22M
🎙محمد یزد خواستی جوونیم و با احساسیم به روی حرم حساسیم بی‌بی دو عالم ماها همه واسه تو عباسیم 🇵🇸🇮🇷✊ ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
📝راهنمای پیاده‌روی ویژه حضور خانوادگی خصوصا کودکان در اربعین 🏴
نماهنگ اهل مشایه.mp3
3.73M
السلام علی اهل مشایه🥺🍃🚶🏻‍♂
4_5861826852263302681.mp3
1.99M
🎼فایل صوتی 📝دل ما به درد بخور نیست... 👌💔
✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
📚 📝 نویسنده ♥️ فصل سي و ششم چشم باز كردم اطرافم سكوت بود. لحظه اي فكر كردم در اتاقم و در ميان رختخوابم هستم. اما بعد با ديدن زن سفيد پوشي كه بالاي سرم آمد و چيزهايي در دفتر درون دستش يادداشت كرد فهميدم كه در بيمارستان هستم. سرم سنگين و دهانم خشك بود. به سختي سرم را چرخاندم و به اطرافم نگاه كردم. مبل كوچكي با رويه چرم كنار تختم خالي بود. روي ميز يك گلدان پر از گل مريم و رز بود. يك سبد گل بزرگ هم روي يخچال كوچك اتاق به چشم مي خورد. بعد در اتاق باز شد و پدرم وارد اتاق شد. با ديدن چشم باز من لبخند زد و با بغض گفت : - الهي شكرت . بعد سرش را از در بيرون برد و گفت : بياييد چشمانش بازه ... و لحظه اي بعد اتاقم پر از سر و صدا و هياهو شد. مادرم سهيل گلرخ ليلا شادي عموفرخ و زن دايي ام همه با هم داخل شدند و شروع به حرف زدن با من و با يكديگر كردند. خسته و بيحال چشمانم را دوباره بستم. وقتي دوباره چشم گشودم سر و صدايي نبود. تشنه بودم . سرم را به كندي چرخاندم چشمم به مادرم افتاد كه منتظر روي مبل نشسته بود مادرم هم لاغر و تكيده شده بود. چشمانش سرخ بود. با ديدنم بلند شد و كنار تختم ايستاد. آهسته گفت : - مهتاب جون درد و بلات تو سر مادرت بخوره نزديك بود بميري از ضعف و كم خوني آخه چرا اينكاو مي كني ؟ حوصله بحث مجدد با مادرم را نداشتم. بنابراين چشمانم را دوباره بستم تا مجبور نباشم جوابي بدهم. بعد صداي پدرم را شنيدم: - مهتاب ما صلاح تو رو مي خوايم اما حالا كه تو داري با زندگي خودت بازي مي كني حرفي ديگر است ... ما ديگه كاسه داغتر از آش نيستيم. انگار همه جوونها خودشون شخصا بايد سرشون به سنگ بخوره حرفي نيست ... بارقه اي از اميد در دلم روشن شد. شايد پدر و مادرم راضي شده اند. از شدت ضعف بي حال بودم و زود خسته مي شدم. به بازويم سرم وصل بود و براي ناهار و شام برايم كباب يا جوجه مي آوردند كه با اشتها مي خوردم. آخر شب وقتي همه رفتند به فكر فرو رفتم. مادرم مي خواست شب پيش من بماند كه به اصرار خودم رفت. رفتارش خيلي نرم و ملايم شده بود به گمانم حسابي ترسيده بود و مي ترسيد باز هم كار دست خودم بدهم. احتمال مي دادم سهيل و گلرخ حسابي پخته بودنش و از آينده و جنون من و رفتار بچه گانه ام ترسانده بودنش. در فكر بودم كه در اتاق آهسته باز شد فكر كردم پرستار باشد سرم را برگرداندم در ميان تعجب من حسين داخل شد. دسته گلي در دست داشت. به نظرم او هم لاغرتر شده بود. با ديدن چشمان باز من جلو آمد و سلام كرد . با لبخند گفتم : تو چطور آمدي ؟ .... وقت ملاقات خيلي وقته تموم شده ... حسين خنديد : انقدر پايين منتظر شدم تا پدر و مادرت رفتند. بعد سبيل نگهبان دم در را چرب كردم و آمدم خانم خودم را ببينم. با ضعف دستم را جلو آوردم وگفتم : لطف كردي . حسين روي مبل نشست صدايش غمگين بود همه اش تقصير منه تو به خاطر من اينهمه مدت به خودت سخت گرفتي و روزه دار بودي... متعجب پرسيدم : كي بهت گفت ؟ حسين سرش را تكان داد : ليلا اومده بود برات ثبت نام كنه منهم آمده بودم تورو ببينم. اونجا بهم گفت آوردنت بيمارستان چون دو هفته است كه به جز نون و آب هيچي نخوردي. الهي من بميرم كه به خاطر من روسياه تو اين گرفتاري گير كردي .... حرفي نزدم. دوباره صداي بغض آلود حسين بلند شد : - مهتاب تصميم گرفتم همين الان برم پيش پدر و مادرت و بگم حاضرم خودمو از زندگي دخترشون بكشم كنار من راضي به رنج تو نيستم. عصبي گفتم : دوباره شروع كردي حسين ؟ تو همينطوري مي جنگيدي ؟ اگه يك كم رنج و زحمت مي كشيدي حاضر بودي خودتو تسليم كني ؟ حسين دماغش را بالا كشيد : مهتاب من براي تو ناراحتم وگرنه خودم حاضرم هر بدبختي رو تحمل كنم به خدا حاضرم از گرسنگي بميرم تو دست دشمن اسير باشم چه مي دونم ... ولي تو اذيت نشي . خنديدم و گفتم : لازم نكرده من هم ديگه اذيت نمي شم فكر كنم پدر و مادرم كمي نرم شدن فردا از بيمارستان مرخص ميشم. تو بعد از ظهر يك زنگ به بابام بزن و دوباره باهاش حرف بزن احتمالا اين بار جوابش فرق مي كنه. حسين از جا پريد : راست مي گي ؟ از كجا فهميدي ؟ دستم را بالا آوردم : مادر و پدرم حرفهايي مي زدن كه معني اش رضايت بود. مي ترسن اينبار ديگه من بميرم و داغم به دلشون بمونه . ادامه دارد.... ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
YEKNET.IR - zamine 3 - vafat hazrat masoume 1402 - hosein taheri.mp3
3.08M
یا مولانا یا صاحب الزمان ادرکنا بحق شاه کربلا عجل‌الله‌فرجه ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ ㅤ❚❚ ㅤ▷ㅤ ↻
{بسم الله الرحمن الرحیم...
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور
✨ السَّلامُ عَلَيْكَ يا داعِيَ اللهِ وَرَبّانِيَ آياتِهِ.. 💬 سلام بر تو ای دروازه (ارتباط با) خدا و ای حاکم دین او «بِسم الله الرحمن الرحیم» سلام امام مهربان زمانم✋ صبحتان خدایی به رسم شروع روزهای انتظارمان می خوانیم: 💠يا اللّٰهُ یا رَحْمَانُ یا رَحیم،يَا مُقَلِّبَ القُلُوب ثَبِّتْ قَلبی عَلی دینِک 💠دعای زمان غیبت؛ ▫️اللَّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّك ▫️اللَّهُمَّ عَرِّفْنی رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَك ▫️اللَّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دینی 🌴🥀🌴توسل به امام زمان(عج)؛ يا وَصِيَّ الْحَسَن وَ الْخَلَفَ الْحُجَّهَ أَيُّهَا الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِيُّ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّه، يَا حُجَّهَ اللَّهِ عَلَي خَلْقِه يَا سَيِّدَنا وَمَولانا، إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكَ إلَي اللَّه و قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَیْ حَاجَاتِنا،یا وَجِيهاً عِنْدَاللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَاللَّه 🌴🏴🌴به امید آنکه امروز را آنگونه بگذرانیم که شایسته ی نام "منتظر مهدی(عج)" باشیم ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ ویژه دعای فرج ‎الهی علی فانی ﴿ بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِيمِ ﴾ اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، یامُحَمَّدُ یاعَلِیُّ، یاعَلِیُّ یامُحَمَّدُ، اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ، وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ، یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمان،ِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی، السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، یا اَرْحَمَ الرّاحِمین، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.️ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا وَنَرَاهُ قَرِيبًا 🌴💎🌹💎🌴
لیلای لیلایی❤️.mp3
7.44M
🔊 | تنظیم 📝 لیلای لیلایی 👤 حاج‌محمود         ▪️
ای وای قلب سجاد.mp3
13.57M
ای وای قلب سجاد بی‌قرار میخونه با اضطرار عَلَیکُنَّ بِالفرار ای وای تو قلب این شام تار از بین صدها سوار عَلَیکُنَّ بِالفرار 🎤 #️⃣ #️⃣ #️⃣
چه‌جوری خاطره‌هام یادم بره.mp3
16.02M
چجوری خاطره‌هام یادم بره سنگای به روی بام یادم بره سی سال دیگه اگه گریه کنم محاله بازار شام یادم بره 🎤 #️⃣ #️⃣ #️⃣