eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
350 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
136 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁﷽❁ ❦ شـ‌هدا از خواب و خوراڪ افـ‌تادنـ‌د تا دنـ‌یا خوابـ‌مان نڪ‌ند... و ایـ‌ن است مـ‌عناے مـ‌ردانگے... اے ڪاش مـ‌ردانہ قـ‌در مردانـ‌گے هایـ‌شان را بـ‌دانیمـ .. صبحتون شهدایی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
شهید “بسم رب الشهداءوالصدیقین” فرزند علی اکبر در تاریخ ۱۳۳۶/۰۸/۱۸ در دامغان و در خانواده ای مذهبی و خدا شناس و زحمتکش متولد شد. مسئولیت :فرمانده گردان پیاده امام علی تاریخ شهادت :۱۳۶۱/۰۶/۰۶ محل شهادت :پیرانشهر گلزار :گلزار شهدای دامغان نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
: شهید رضا ملکیان در اين زمان حساس كه دشمن از هر سو براي نابودي انقلاب اسلامي به پا خواسته را در راه تداوم بخشيدن به آن دريغ نكنيد بهترين راه حفظ انقلاب اسلامي پشتيباني از امام روحانيت مبارز و آگاه است به ما ملت ايران ثابت شده تنها روحانيت آگاه است كه مي‌‌تواند از اسلام دفاع كند و دلسوز اين ملت مستضعف است سختي‌‌ها و محروميت ها را تحمل كنيد مردمي كه در سختيها وگرفتاري به فكر يك‌‌ديگر باشند پيروزند. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
آرامش.mp3
1.96M
🔷 روایتگری ناب از آرامش شھـــــدا #علیرضا_دلبریان🎤🎤 💯 پیشنھـــــاد دانلود #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام ما بہ لبخند شهیدان بہ ذڪر روے #سربند شهیدان سلام ما بہ #گمنامانِ لشڪر بہ تسبیحات یا زهراے معبر همان هایے ڪہ عمرے نذرڪردند اگر رفتند دیگر برنگردند #سلام_بــر_شهدا #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
داشت با آبِ قمقه‌اش مي‌گرفت براي نماز گفتم: «بي‌تجربه‌اي ، لازم مي‌شه... شايد يكي دو روز بي‌آب باشيم.» گفت: «لازمم نمي‌شه » عمليات كه تمام شد دیدم شده آخه مسافر بود... 🍃🌹 ای با شهدا نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ماجرای شگفت انگیز شناسایی #شهید_عبدالرحیم_جمشیدی رزمنده افغانستانی #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
بی تو شهریورِ من نسخه ای از پاییز است سی و یک روز قرار است که ابری باشم #انسيه_آرزومندى ✍ #جاویدالاثرشهید_محمد_بلباسی 💔 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
دو آرزوی زیبایِ یک شهید ، که مستجاب شد... همه‌ی زندگی‌اش با حضـرت زهرا(س) پیوند خورده بود. وقتی ازدواج کرد، مهریه‌ی همسرش شد مهریه ی حضرت زهرا(س)... حمزه‌علی دو تا آرزو توی زندگی داشت: اول اینکه خدا بهش یک دختر بده ، تا اسمش رو بذاره فاطمه ؛ دوم اینکه وقتی شهید شد، گمنام بمونه مثلِ حضرت زهرا(س)... هر دو تا آرزوهاش مستجاب شد و بابایِ فاطمه گمنام موند... شهید حمزه‌علی احسانی 📚خط عاشقی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
ما را نسیم پرچم تو زنده میکند زخمی است دل که مرهم تو زنده میکند خشکیده بود چند صباحی قنات اشک این چشمه را ولی غم تو زنده میکند نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تازه دیپلمش رو گرفته بود و دنبال کار می‌گشت که هزینه ای به خانواده تحمیل نکنه، به هر دری زد تا بالاخره یه کار خوب براش جور شد. خیلی راضی بود و با شوق و ذوق کارش رو شروع کرد. بعد از چند روز دیدم دیگه نمیره سر کار، گفتم مرتضی جان، کارتو نپسندیدی؟ چرا دیگه نمیری؟ لبخند حاکی از رضایت چاشنی نگاه نافذش کرد و گفت: چرا اتفاقا خیلی هم عالی بود، اما صلاح بود که دیگه نرم! بیشتر کنجکاو شدم که بدونم دلیلش چیه؟ کلی پرس و جو کردم تا اینکه گفت رفیقش بیکار بوده و هماهنگ کرده که اون بره... آخه اون زن و بچه داشته و سخته که یه مرد شرمنده ی زن و بچه اش باشه... خاطره ای از زبان خواهر شهید. #شهید_مرتضی_مسیب_زاده ❤️ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#امام_رضا_جان 💚 زائِـرانِ‌ پَنـجره‌ فـولاد را بایَـد ‌نِوِشت.. دَستِ‌ خـالی‌ رَفتِه‌ها ... و ‌دستِ‌ پُـر بَرگَشـته‌ها... #چهارشنبه_های_امام_رضایی♥️ #عکس_الهام_السادات_کاظمی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
✨ لباس مشکی ما را به امضایت مزین کن تفضل کن محرم باز برداریم پرچم را... 3 روز تا محرم ...💚 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
97061305.mp3
20.51M
🎼 ماه محرم شد و بوی غم و اندوه میاد... 💔 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰جواب قاطع رهبری در مورد مذاکرات: در واقع آقای رییس جمهور که هیچ وزارت امور خارجه و عوامل ایشون مذاکره با آمریکا رو به گور خواهند برد والسلاااام ✌️ . پ.ن : باید عرض کنم خدمتتون،واقعا خاک بر سرتون که با تماااااااام این تفاسیر و اتفاقات ،بااازم واقعا به مذاکره با این ترامپ بی خاصیت امید دارین؟؟!!بابا شما دیگه کی هستین؟ #مذاکره_بی_مذاکره #رهبری
#پدرانه آنڪه یڪ عمـر به شـوق #تو در این ڪوچه نشست چشـم گریان خـود از شوق وصـال #تـو نبسـت... #پدر_شهید_مصطفی_نبی‌لو🌷 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
گوی سبقت می برند این خاکیان در خروج خویش از افلاکیان #عشق این‌جا اوج پیدا می کند قطره این‌جا کار دریا می کند رخصتی تا ترک این هستی کنیم بشکنید این شیشه تا مستی کنیم پرده بالا رفت و دیدم هست و نیست راستی نادیدنی‌ها دیدنی‌ست.... #شهدا_گاهی_نگاهی😔 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
گوشۂ لعل لبم یک غزل الهام شود وصف لبخند قشنگت به غزل شیرین است شاعر #یاس_خادم_الشهدا_رمضانی_ #رمان #در_حوالی_یاس #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا http://eitaa.com/joinchat/2538668050Cf6cc334d85
💞🌻💞🌻💞🌻💞🌻💞 💜🌸 💜🌸 قسمت اون 🌺زینب “سلام الله علیها ”🌺بود که نباید گریه میکرد بر شهادت برادرش 🌴حسین “علیه السلام ”🌴 که نامحرما دورش بودن و صدای گریه هاشو میشنیدن .. دلم به درد اومده بود از مصائبی که با دیدن هر صحنه از حال این مادر وخواهر به ذهنم میرسید ..😣😢 با چشمانی خیس خیره شدم به عاطفه!😭👀 عاطفه ای که توی چهره اش بیشتر از همه منو میسوزوند .. آروم آروم اشک میریخت و به چهره ی نرگسی که تو بغلش بود نگاه میکرد،  خواهر عاطفه چند بار سعی کرد نرگس رو از عاطفه بگیره ولی عاطفه محکم بغلش کرده بود و انگار قصد نداشت اونو به کسی بده ..😢 چند دقیقه به تلخی گذشت،  صدای چند مرد میومد، تابوت شهید هادی رو اورده بودند .. گذاشتنش داخل، مادر هادی به کمک چند خانم خودشو به تابوت رسوند کنارش نشست و از مصیبت دوری پسرش می گفت و بلند بلند گریه میکرد، یاد ملیحه خانم افتادم،!!! وای که چه روز تلخی میشد براش، روزی که تابوت عباس رو میاوردن تو خونه ..😞💔 مادر هادی که سه تا پسر داشت اینجوری بر شهادت یدونه از پسراش بی تابی میکرد، ملیحه خانم که عباس تنها پسرش بود، چه بلایی سرش میومد…😥 فکر کردن به شهادت عباس آتشی میشد به دلم که بد جور منو میسوزوند … 😭😣 بلند شدم و تا کنار تابوت، فاطمه سادات رو همراهی کردم .. 🍄💞🍄💞🍄💞🍄💞🍄 💜🌸 💜🌸 قسمت عاطفه هم درحالیکه نرگس تو بغلش بود اومد و کنار🇮🇷 تابوت نشست .. دستشو به سمت پارچه روی صورت شهید برد و پارچه رو کنار زد تا شاید ببینه صورت یارش رو بعد دوماه دوری و دلتنگی ..😣 تمام صورت عاطفه خیس از اشک بود اما لبخند محوی رو روی لباش نشوند و انگار با چشمهاش با هادی حرف میزد .. تمام حواسم به رفتارای عاطفه بود .. نرگس رو گذاشت رو سینه ی هادی وگفت: _هادی جان، دخترت رو ببین، هادی جان نرگست رو نوازش کن، دست بکش رو سرش .. بزار ببینم  … بزار ببینم براورده شدن آرزومو …😢 دستم رو روی دهنم گذاشتم،  گریه ام با دیدن این صحنه شدت گرفته بود ..😣😭 یاد اون روز افتادم که عاطفه از آرزوش میگفت ..😞 میگفت فقط میخواد یه بار ببینه که هادی نرگس رو تو بغلش میگیره .. وای که چه تلخ این آرزو به حقیقت پیوست .. چه تلخ...😭 .همه گریه میکردن ..😭😭😭😭 با بلند شدن صدای گریه نرگس، خواهرِ عاطفه نرگس رو بغل کرد و برد تو اتاق .. آتش بدی به دلم افتاده بود .. آتش دلتنگی برای عباس .. دیگه طاقت موندن تو اون هوای غریب رو نداشتم.. یکدفعه نگاه👀 اشک آلودم ثابت موند رو سمیرایی که با صورت غرق در اشکش بلند شد 😭و رفت بیرون .. سمیرا چقدر عجیب شده بود ..چقدر عجیب … .. سریع خودمو رسوندم خونه، حالم خیلی بد بود، خیلی .. رفتم داخل اتاقم و نشستم رو تخت، سینه ام میسوخت از این بغض سنگین ..😢 مامان اومد تو اتاق، نگاه نگرانش رو بهم دوخت و کنارم نشست😨 - حالت خوبه عزیزِ دلم اشکام باز راهشونو رو گونه هام پیدا کرده بودن، قلبم میسوخت .. برای نرگسی که چه زود بی بابا شده بود .. برای عاطفه ای که به اوج امتحانش رسیده بود .. دیگه نتونستم طاقت بیارم، خودمو انداختم تو بغل مامان و زار زدم😫😭 ادامه دارد.... 💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس ❌. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀 🌸💜 💜🌸 قسمت مامان به کمرم دست کشید وگفت: _الهی قربونت بشم، فدات بشم دخترکم ..گریه نکن عزیز دلم ..😊 با گریه و زاری گفتم: _مامان، مامان جونم .. دلم خیلی برای عباس تنگ شده …خیلی مامان … خیلی …😢💔 . . کل روز حالم خیلی خراب بود، انقدر که نمیتونستم هیچ کاری بکنم، فقط زل میزدم👀 به یه گوشه  صحنه های خونه فاطمه سادات جلوی چشمم جون میگرفت .. وای که چه مصیبت سنگینی بود.. گوشیم📱 رو برداشتم و سعی کردم کمی خودمو باهاش مشغول کنم .. احساس سنگینی شدید میکردم، احساس میکردم نفسم به سختی بالا میاد،😖😢 توی گوشیم یه دفعه جمله ای به چشمم خورد که عجیب شد ام، یه جمله از که تونست کمی سرد کنه آتش درونم رو 🇮🇷“خداےمتعال در شهادت سرّےقرار داده  ڪھ هم زخم است و هم مرهم  و یڪ حالت تسلے و روشنایے بھ بازماندگان مےدهد”🇮🇷 . چند بار جمله رو زیر لب تکرار کردم، سرّ؟   چه سرّی خدا، سرّ رسیدنِ به تو،  خدایا دل عاطفه رو به نور الهیت روشن کن،😢🙏 به مادر و خواهر شهید بده، سرمو گذاشتم رو زانوهام تا اشک بریزم بر این زخمی که عجیب مرهم هم هست .. صدای زنگ خونه 🔔باعث شد خودمو از حالت عزای بر دلم بیرون بکشم، بلند شدم تا در و باز کنم،مثل اینکه کسی خونه نبود، در حالی که چادر گلدارمو رو سرم مینداختم بلند گفتم: _کیه؟! صدایی نشنیدم، با احتیاط در و باز کردم، تا نگاهم بهش خورد، مات 😧اشکای روی صورتش😢 شدم … ادامه دارد..... 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس ❌. . نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
ماجرای دیدار خانواده شهید مدافع‌حرم محمدرضا بیات با مقام معظم رهبری و کار جالب برنامه خندوانه در فرزند دار کردنِ خانواده شهدای جاویدالاثر پدر شهید : ماه رمضان خدمت رهبر انقلاب رسیدیم من به ایشان گفتم جانم به قربان شما هیچی از شما نمی‌خواهیم و ادعایی نداریم، جانمان فدای حضرت‌زینب (س) تنها خواسته‌ای دارم و اینکه مزاری در بهشت زهرا (س) به ما بدهید که پنجشنبه‌ها آنجا برویم و درد دل کنیم. چند روز بعد از ماه رمضان برای دعوت در برنامه خندوانه تماس گرفتند. توضیح دادند پنج شهید بهزیستی هستند که پدر و مادر نداشته‌اند و از ما که هنـوز پیکر پسرمان برنگشته خواستند تا این شهـدا را فرزنـد خودمان کنیم . چند خانواده بودیم که به هر کدام از ما یک شهید دادند. سرانجام هم خواسته ما محقق شد و مزار یادبودی در قطعه ۲۶ بهشت زهرا (س) به شهید بیات داده شد. پی نوشت : شهید مدافع‌حرم محمدرضا(علی) بیات در ۲۴ فروردین ۱۳۹۵ در دفاع از حریم اهل‌بیت در تل‌العیس (ریف جنوبی‌حلب) به فیض عظیم شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش به میهن بازنگشت. ❤نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh