eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
356 دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
11.1هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
تقویم من از پاییز شروع می‌شود حول‌حالنا میخوانم و تو را آرزو میکنم صبحتون شهدایی #علی_سید_صالحی ✍ #شهیدجاویدالاثر_حسن_رجایی_فر 💔 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
1_105772732(1).mp3
3.05M
جنگ می آمد . . . تا مردان ِ مرد را بیازماید نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.... 🌷در آخرین شب اسارت حال و هوای خاصی بر اردوگاه حاکم بود. دیگر کسی نیاز به پتوهای کهنه و وصله خورده نداشت و بدین لحاظ پتوها را کف حیاط اردوگاه پهن کرده بودیم. برای اولین بار از آمار خبری نبود، برای اولین بار قفلی به در آسایشگاه زده نشد و از نگهبانان قاطع هم خبری نبود. شور و شوق آزادی، گرسنگی و تشنگی مفرطی را که در طول مدت اسارت همیشه با ما بود، از یادمان برده بود. 🌷صبح ساعت هفت کاروان حرکت کرد. از دور به ساختمان هایی که از هر سو در محاصره ی انواع سیمهای خاردار، برجهای نگهبانی و دیوارهای عریض قرار داشت، نگاه می کردیم. هنوز باور نمی کردیم که در شرف آزاد شدن هستیم. در مسیر بازگشت به وطن، ناگهان کودکی به بدنه ی اتوبوس برخورد کرد. اتوبوس ترمز کرد و محافظان و راننده خارج شدند. مادر بچه بسرعت او را در بغل گرفت و به سوی ده شروع به دویدن کرد. 🌷اهالی ده با صدای «سیّدی، عفواً عفواً» از راننده و سربازها عذرخواهی می کردند. از طرفی راننده نیز با آنها مشاجره می کرد و ما نظاره گر این ماجرا بودیم. در همین اثنا یکی از زنان كُرد از فرصت استفاده کرد و دستمالی را از پنجره ی اتوبوس به داخل انداخت. دستمال را که باز کردیم دیدیم در آن نوشته شده بود. «مردم ایران در قلب ما جا دارند.» راوی: آزاده سرافراز قاسم بامدادنیا نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به تو که می‌رسم، مکث می‌کنم! انگار در زیبایی ‌ات چیزی جا گذاشته‌ام مثلاً در صدایت آرامش، یا در چشم‌ هایت زندگی... #نیما_یوشیج ✍ #شهید_محمدحسین_محمدخانی ❤️ #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
به تو که می‌رسم، مکث می‌کنم! انگار در زیبایی ‌ات چیزی جا گذاشته‌ام مثلاً در صدایت آرامش، یا در چشم‌
د‌لداده‌ ی ارباب بود درِ تابوت را باز کردند این آخرین فرصت بود ... بدن را برداشتند تا بگذارند داخل قبر؛ بدنم بی‌حس شده ‌بـود ، زانو زدم گنار قبر دو سه تا کار دیگر مانده‌ بود . باید وصیت‌های محمدحسین را مو به مو انجام می‌دادم. پیـراهن مشکی اش را از توی کیف درآوردم. همان که محرم ها می ‌پوشید . یک چفیه مشکی هم بود ، صدایم می‌لرزید . به آن آقا گـفتم که این لباس و این چفیه را قشنگ بکشد روی بدنش ، خدا خیرش بدهد توی آن قیامت ؛ پیراهن را با وسواس کشید روی تنش و چفیه را انداخت دور گردنش. جز زیبایی چیزی نبود برای دیدن و خواستن ! به آن آقا گفتم:« می‌خواست براش سینه بزنم ؛ شما می‌تونید؟ یا بیاید بالا ، خودم برم براش سینه بزنم » بغضش ترکید. دست و پایش را گم کرد . نمی‌توانست حرف بزند چند دفعه زد رو سینه محمدحسین. بهش گفتم:« نوحه هـم بخونید.» برگشت نگاهم کرد. صورتش خیس خیس بود. نمی‌دانم اشک بود یاآب باران. پرسید:« چی بخونم؟» گفتم :« هرچی به زبونتون اومد. » گفت:«خودت بگو » نفسم بالا نمی‌آمد .... انگار یکی چنگ انداخته‌ بود و گلویم را فشار می‌داد ، خیلی زور زدم تا نفس عمیق بکشم... گفتم : از حـرم تـا قـتلگـاه زینـب صـدا می‌زد حسـیـن دسـت و پـا می‌زد حسـیـن زینـب صـدا می‌زد حسـیـن ... ❤️ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#شهید_سید_مرتضی_آوینی شرط ورود در جمع #شهدا ، #اخلاص است و اگر این شرط را داری ، چه تفاوتی می کند که #نامت چیست و #شغلت چیست . #هفتم_مهرماه روز #آتش_نشانی و #ایمنی 🌸🌺🌸🌼🌼🌺🌺🌸🌸🌼🌼🌺 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
چه قشنگ گفت؛ ای پیر ترین جوانِ تاریخ بیا... #یامهدی #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برنامه یادواره شهدای اندیکا دیشب نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
برنامه یادواره شهدای اندیکا دیشب نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh