eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
344 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
10.7هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
#خاطرات_شهید علاقه شدیدی به امام حسین علیه السلام داشت و همیشه می گفت: " دلم می خواد روز محشر مثل اربابم بی سر باشم". در آخر وصیتش هم نوشته بود این شعر را روی قبرم حک کنید. عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است تن بی سر عجب نیست، رود گر در خاک سر سرباز ره عشق به پیکر عجب است وقتی بعد از دو سه هفته، در عملیات کربلای 5 پیکرش تفحص شد و برگشت، پیکرش همان طور که آرزو کرده بود، بی سر بود و این شعر زینت بخش سنگ قبر شد. #شهیدمجیدلردان 🌷 #شهدای_حسینی #شهدای_فارس نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#شهدای_حسینی ▪️از 2_3 ماه مانده به محرم روزشماری میکرد برای نــــوکری ابا عبدالله الحسین. با شوق خاصی برنـامه ریزی میکرد. ▪️هر سال تو میدان امام زاده علی اکبر، جایی که اکنون مزار مطهرش در آنجاست، چای خانه راه اندازی میکرد ؛ خرید ملزومات و وسائل چای خانه رو  با وسـواس و سلیــــقه خاصی خریداری میکرد. تمامی رو هم از بهترین ها . ▪️معتقد بود برای اهل بیـــــت نباید کـــــم گذاشت، تا زمانی که اونها دستت رو با بزرگواری میگیرند تو هم شرمنده نباشی که چرا میتونستی و بیشتر انجام ندادی. خادم امام زاده و هییت بود . ولی همیشه جلوی در هیئت می ایستاد. ▪️معتقد بود دربانی این خاندان بهتره و خاکـی بودن برای ائمه لطف بیشتری دارد . میگفت : هر چی کوچکتر باشی برای امام حسین (ع) بیشتر نگاهت میکند. #شهید_امیر_سیاوشی🌷 #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#شهدای_حسینی ﭘﺎﺵ اﺯ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﻣﺸﻜﻞ ﺩاﺷﺖ..... ﺷﺐ ﻋﻤﻠﻴﺎﺕ چشم هاش از گریه سرخ شده بود. گفتم چی شده سید؟ گفت حتما تو هم فکر می کنی, با این پای لنگم نمی تونم بیام تو عملیات... اما من با همین پا,توی تمام آموزش ها, پا به پای بچه ها اومدم که بگم با یه پای علیل هم می شه از کشور دفاع کرد و. ﻣﻂﻤﺌﻦم اگر شهید شدم, جدم امام حسین به خاطر این پا ردم نمیکنه! ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ فرمانده را راضی کرد.همون شب با ذکر #یاحسین ع شهید شد! #شهید_سید_ایاز_خردمندان 🌷 #شهدای_ﻏﺮﻳﺐ_فارس ♡نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#شهدای_حسینی از دو سه ماه مانده به محرم روزشماری میکرد برای نوکری ابا عبدالله الحسین... با شوق خاصی برنامه ریزی میکرد هر سال تو میدان امام زاده علی اکبر، جایی که اکنون مزار مطهرش در آنجاست، چای خانه راه اندازی میکرد؛ خرید ملزومات و وسائل چای خونه رو با وسـواس و سلیقه خاصی خریداری میکرد تمامی رو هم از بهترین ها... معتقد بود برای اهل بیت نباید کم گذاشت، تا زمانی که اونها دستت رو با بزرگواری میگیرند تو هم شرمنده نباشی که چرا میتونستی و بیشتر انجام ندادی خادم امام زاده و هیات بود ولی همیشه جلوی در هیئت می ایستاد...معتقد بود دربانی این خاندان بهتره و خاکـی بودن برای ائمه لطف بیشتری دارد میگفت: هر چی کوچیکتر باشی برای امام حسین(ع) بیشتر نگاهت میکند... #شهید_امیر_سیاوشی ❤️ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#شهدای_حسینی ﻣﻴﮕﻔﺖ : دوست دارم مثل حضرت ابوالفضل یه تیر به چشمم بخوره یکی به دستم! روز شهادت حضرت زهرا(س) بود که پیکرش امد. مادرش قبل از من خودش را روی هاشم انداخت. شیر زن بود. گفت مادر شیرم حلالت... اما من, تا چشم پاره و بازوی شکافته اش را دیدم, کمرم تیر کشید, همانجا کنار تابوتش روی زمین نشستم... ﺁﺧﺮ ﻣﺜﻞ #ﺣﻀﺮﺕﻋﺒﺎﺱ ع ﺷﻬﻴﺪ ﺷﺪ... راوی حاج علی اکبر اعتمادی(پدر شهید) #شهیدهاشم_اعتمادی🌷 #شهدای_فارس #ﺷﻬﺎﺩﺕ :شلمچه-کربلای۵ فرمانده تیپ امام حسن(ع) #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#شهدای_حسینی 🔷شهید اکبری یکی از شروط ازدواجش همراهی کردن با هیئت و شرکت منظم در برنامه روضه بود، 🔶بهش میگن: امید جان میشه کمتر بری هیئت؟ اشاره میکنه به پسرش و میگه: اگه علی رو یه نفر ازتون بگیره چه حالی میشین؟ میگن: 🔷خب معلومه طاقت نمیاریم، میگه: امام حسین (ع) و هیئت رو از من نگیرید چون طاقت نمیارم. #شهید‌_امید_‌اکبری🌷 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🔸می گفت: مهم نیست چه مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه کنیم. 🔹خیلی برای کارش دل می سوزاند. حسابی خودش را سر کار خسته می کرد. هر جا دوره تیر اندازی بود او هم شرکت می کرد از سر کار می آمد آنجا، یه موقع هایی می دیدیم از خستگی جانی برایش نمانده. ولی باز با همان وضعیت از بهترینها بود. 🔸دریکی از ماموریت ها مسلحین را در محاصره قرارداده بودیم تا جایی که داشتند از تشنگی تلف میشدند. 🔹یک ماشین حامل آب میخواست منبع آب رو به اونها برسونه ،هدف گرفتیم تا منبع آبشو بزنیم، سر سلاحمونو گرفت پایین وگفت: 🔸برادرا با آب کاری نداشته باشید ما از نسل ابا عبدلله(ع) هستیم نه از نسل شمر ویزید... ✍ به روایت همرزم شهید 🌷 @zakhmiyan_eshgh