eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
350 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
136 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
ای انسان هایی که خالق خود را فراموش نموده اید اگر میزان اشتیاق خداوند متعال را نسبت به خود می دانستید همان دم از شوق دیدار حق جان می دادید. بیچاره هایی که به خدا پشت کرده اید، برگردید، برگردید که خداوند منتظر شماست، خداوند منتظر است که انسان شوید و به جوار او در آیید و به او نظر کنید. ای انسانهای به خواب رفته بیدار شوید دیگر وقت هوشیاری است. نکند که خواب مرگ، گریبان شما را بگیرد. زنده شدن شما بستگی به لبیک گفتن به ندای حق دارد. 🌷 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
✒️ وضع زندگي‌شان خوب بود. پدرش پول تو جيبي خوبي بهش مي‌داد، اما هميشه جيبش خالي بود. وقتي شهيد شد خيلي از كساني كه سرمزارش مي‌آمدند را نمي‌شناختيم. پول توجيبي‌هاي اكبر، بركت سفره خيلي‌ها بود. تنها جايي كه خودش را بر ديگران مقدم مي‌دانست، موقع خطر بود. خودش جلو مي‌رفت و نيروها هم پشت سرش، در يكي از عمليات‌ها به خاطر فاصله كم دشمن، بچه‌ها غافلگير شده و بسياري از آن‌ها شهيد و مجروح شده بودند. روحيه بچه‌ها آسيب ديده بود. اكبر وضعيت را كه ديد پريد وسط عراقي‌ها و جنگ تن به تن راه انداخت. بچه‌ها هم پشت‌سرش شور گرفتند. بعد از آن، چهل و هفت روز در بيمارستان بستري بود. گردان يارسول (ص)، گردان خط‌شكن بود. هركس حال و هواي شهادت داشت به زور هم كه شده خودش را به آن گردان مي‌رساند. آوازه سيدعلي اكبر در بين همه بچه‌هاي لشگر پيچيده بود. خيلي‌ها دوست داشتند در كنارش باشند كه هم در معنويت پيشتاز بود و هم مغز متفكر طراحي عمليات‌هاي گردان بود. روزها سرش خيلي شلوغ بود. اما شب‌ها راحت‌تر مي‌شد او را ديد. به خصوص بعد از نماز شب و قبل از اذان صبح كه بي سر و صدا آفتابه‌هاي دستشويي گردان را يك به يك مي‌برد زير تانكر آب و پر مي‌كرد تا به رزمندگان اسلام خدمتي كرده باشد.  كربلاي 5 نزديك شده بود. هر آن احتمال داشت دستور عمليات صادر شود. ساعت يازده و نيم شب بيدار باش زد. نيروها كه به خط  شدند از همه عذرخواهي كرد و گفت: حالا برويد بخوابيد. ساعت يك و نيم تيراندازي راه انداخت. بچه‌ها تند و سريع به خط شدند. باز هم عذرخواهي كرد. گفت: ديگر تمام شد با خيال راحت بخوابيد. يك ساعت بعد بيدارباش زد. گفت:‌اين‌بار براي نمازشب بيدارتان كردم. يك جاهايي كه منع نظامي نداشت پوتينش را درمي‌آورد و پابرهنه مي‌شد. مي‌گفت: اين جا، جاي پاي شهداست. اين خاك سجده‌گاه فرشته‌هاست. ستون پنجم كار خودش را كرده بود. خيلي از بچه‌هاي گردان يا رسول‌ در ام‌الرصاص جا ماندند. اكبر به شدت مجروح شده بود. تمام تنش غرق در خون بود. نعره مي‌كشيد و خود را با مشت مي‌زد. مي‌گفت: من مسئول آن بچه‌ها بودم. ولي توفيق من از آن‌ها كمتر بود. بي‌طاقت شده بود. 📎جانشین گردان یارسول لشگر۲۵ کربلا 🌷 ولادت : ۱۳۳۹/۱۱/۱۰ بابل ، مازندران شهادت : ۱۳۶۶/۱/۳۰ ماووت ، عملیات کربلای۱۰ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
این گل پَر پَر از کجا آمده از سفر کرببلا آمده .... ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh