#رسـم_خـوبان
عملیات تا سه #صبح طول کشید، خیلی خسته بودیم؛ رفتیم کمی استراحت کنیم اما صدای شلیک تانکها هر از گاهی #بیدارمان میکرد، وقتی بیدار شدم، ساعت هشت و نیم صبح شده بود. بچهها را بیدار کردم تا صبحانه بخوریم، وقتی فرهاد را بیدار کردم گفتم: عجب #عملیاتی بود پسر، با کمترین تلفات شهر را آزاد کردیم. با حسرت گفت: چه فایده وقتی #نماز صبحمون قضا شد.
✍ به روایت همرزم شهید
#شهید_فرهاد_خوشهبر🌷
#سالروز_ولادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#رسـم_خـوبان عملیات تا سه #صبح طول کشید، خیلی خسته بودیم؛ رفتیم کمی استراحت کنیم اما صدای شلیک تانک
#خاطرات_شـهدا
🔹یک روز فرهاد در شدت درگیری با مزدوران تکفیری و زیر آتش شدید دشمن تمام قد ایستاده و با شجاعت خاصی نیروهایش را فرماندهی میکرد.
🔹 به او گفتم: فرهاد بیشتر مراقب باش. لطفاً بنشین یا خیز برو اوضاع خطرناکه. گفت: این نیروهای سوری نگاهشون به ما ایرانیهاست اگر کمترین آثار ترس را در ما ببینند قافیه را میبازند و ترس بهشون حاکم میشه و اونوقت جرئت مقاومت نخواهند داشت.
🔹وقتی که فرهاد شهید شد بچههای سوریه خیلی نگران و مضطرب به ما گفتند ابوحامد شهید شده. اولش باور نکردیم. اما وقتی رفتیم روی تل قرین دیدیم جنازه فرهاد از همه شهدا جلوتر روی زمین افتاده است.
🔹گلوله تک تیرانداز به سرش اصابت کرده بود و به حالت سجده روی زمین افتاده بود. لبخند رضایتی هم روی لبانش نقش بسته بود. وقتی در حال انتقال پیکر مطهرش بودیم هر رزمنده سوری که او را میدید با احترام خاصی به طرفش میآمد و میگفت: شهید البطل شهید البطل یعنی «شهید قهرمان».
🔹 آنها افتخار میکردند که خودشان را به فرهاد منتسب کنند. فرهاد فرهنگ فرماندهان و شهدای دفاع مقدس را تا جبهههای سوریه رسانده بود. او فرمانده دلاور قلوب رزمندگان بود.
✍ راوی ؛ همرزم شهید
#شهید_فرهاد_خوشهبر🌷
#سالروز_ولادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
.من گرفتار و تـو در بند رضای دگران
من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران
#هلالی_جغتایی ✍
#شهید_فرهاد_خوشهبر ❤️
#سالروز_شهادت 🌹
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#خاطرات_شهید
همسر شـهید:
فرهادِ من راوی جنگ دفاع مقدس بود،یک ماه مانده به اینکه سال کهنه جای خود را به سال نو دهد فرهاد راهی سرزمین های نور می شد و از رشادت های جوانان و نوجوانانی میگفت که شاید هیچ کدام از آن ها را ندیده بود...
به من همیشه میگفت : من تو و محمد رو همه زندگی ام رو از همین شهدا گرفتم و این تنها خدمتیه که من براشون انجام میدم،که با روایتگری یاد و خاطره شهدا رو زنده نگه میدارم..شرط اولیه ازدواجمان هم همین بود که در این مسیر همراهش باشم ، نه اینکه مانع باشم و من در همه سفر ها همراهش بودم.
#شهید_فرهاد_خوشهبر
#سـالروز_شـهادت 🌷
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh