eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
352 دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
11.5هزار ویدیو
143 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁زخمیان عشق🍁
باجناقهایی که شهید مدافع حرم شدند😍😍 به یاد #شهید_قاسم_غریب(تصویر راست) #شهیدمهدی_ایمانی(تصویر چپ)
🔰گاهی می‌توانند از دو دوست به همدیگر نزدیک‌تر باشند👥، طوری که دوری از هم را نداشته باشند. گاهی دو دوست می‌توانند❣ نسبت با هم نداشته باشند 🔰 ولی داشتن مشترک و خون دادن در راه آرمان‌ و اعتقادات، آنها را از خویشاوند به ‌هم نزدیک‌تر کند.👌 درست شبیه سرگذشت شهیدان قاسم غریب و مهدی ایمانی؛ دو باجناقی که در فاصله‌ای کوتاه از هم، شهید حرم شدند و نامشان در تاریخ کشور ماندگار شد.💯قدم گذشتن در این راه را باجناق بزرگ‌تر شروع کرد.😇 🔰شهید در میدان رزم با گروه‌های انحرافی پژاک و منافقین داخلی مجاهدانه جنگید ⚔تا اینکه یک چشم خود را از دست داد و همچنین چهار نیز در بدن وی جاخوش کرد..پس از چند سال شهید غریب نتوانست نسبت به ظلم و جنایت تروریست‌های 👹تکفیری ساکت و آرام بماند و سال 1394 خودش را به رساند. 🔰این مرحله‌ای بود که او برای دفاع از حریم حضرت زینب(س) به سوریه 🕌می‌رفت و آخرین باری بود که وطن را می‌دید و در 24 رمضان سال 94 در ارتفاعات⛰ تلمور سوریه برای همیشه از میان ما کشید. 🔰همسر درباره نحوه شهادت ایشان می‌گوید: «24 ماه رمضان 🌙ساعت 11 شب آقاقاسم با همرزمانشان در حال بودند. ساعت 12 آنها در حالی که غافلگیر 😱شده بودند با صدای تیراندازی از مقر خارج شدند. آقا مهدی که محور بودند چند باری برای تقویت روحیه بچه‌ها «یا زینب(س)»✊ می‌گوید و به جلو می‌رود تا بچه‌ها هم قلب بگیرند. 🔰ساعت یک نیمه شب در بیسیم📞 آقا قاسم را صدا می‌کنند ولی ایشان شده بود و درگیری تا ساعت 3 نیمه شب 🌓ادامه پیدا می‌کند و بعد از چند ساعت پیکر شهیدغریب را پیدا می‌کنند و می‌بینند که هیچ بر زمین ریخته نشده است اما وقتی پیکر شهید را از روی زمین بلند می‌کنند، خون از قلبشان❤️ می‌شود.» 🌷 📎سالروز شهادت نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
گوشۂ لعل لبم یک غزل الهام شود وصف لبخند قشنگت به غزل شیرین است شاعر #یاس_خادم_الشهدا_رمضانی_ #رم
💓💓💓💓💓💓💓💓❤ 💜🌸 🌸💜 قسمت در حال چیدن کتابام 📚تو قفسه بودم، مهسا اومد کنارم نشست و با ذوق گفت: _معصومه! تا چند وقته دیگه با آتنا دوستم میخواهیم بریم ثبت نام، میخواهیم کارگردانی بخونیم😍😇 نگاه گذرایی بهش انداختم و بی هیچ حرفی همچنان مشغول کارم بودم  که باز گفت: _وای حتی به اینم فکر کردم .. اولین فیلمی که در آینده میسازم چی باشه😌😍 خنده ای کرد و گفت:😄 _میخوام فیلم زندگی تو رو بسازم و اسمشو بزارم “یه بدبخت “ بعدم خندید، از حرف بی مزه اش اصلا خنده ام نگرفت،😕 با حرص فقط مشغول گذاشتن کتابام بودن، 🌷عباس🌷 قول داده بود امروز تماس میگیره اما تا الان زنگ نزده بود و این اذیتم میکرد، تو همین فکر بودم که مهسا با صدای نسبتا بلندی گفت: 😵😟 _دارم با تو حرف میزنما، نمیشنوی معصومه کمی نگاهش کردم، واقعا حوصله ی مهسا رونداشتم، وقتی دید بی هیچ حرفی انقدر جدی نگاهش میکنم، بلند شد ایستاد و گفت: _تو چرا اینجوری شدی، دیگه معصومه قبل نیستی، همش ناراحتی، تو که نداشتی چرا فرستادیش؟؟؟😠 مکثی کرد و باز با حالت عصبی گفت: _چرا گذاشتی عباس بره، جلوشو میگرفتی، گذاشتی بره که خودت به این حال و روز بیفتی؟؟؟؟😡 💓🌻💓🌻💓🌻💓🌻💓 💜🌸 💜🌸 قسمت فقط با بهت بهش نگاه میکردم😟👀 که با همون حالت عصبی همراه بغضی تو صداش  ادامه داد:😠😢 _بی پدری واست کم نبود که خواستی عباس رو هم از دست بدی، ما دِین خودمون رو به این کشور ومردم ادا کرده بودیم بابامونو دادیم، حالا رسیده بود به عباس … اره …😠😭 صورتش پر اشک شده بود،😭 دوید رفت بیرون، داغ نداشتن بابا هیچ وقت از دل هیچ کدوممون نمیرفت،😣😞 مهسا چه بد بی پدر بودنو به رخم کشید .. سرمو گذاشتم رو زانوهام، این اشکها کی دست از سرم برمیداشتن،😭 چقدر سخت بود بدون تو بابا ….😭 . . گوشی📞 رو برداشتم، صداش مرهمی شد روی قلب شکسته ام عباس - سلام😊 - سلام عباس😒 - خوبی؟!😊 سعی کردم تمام تلاشمو بکنم متوجه بغضم نشه که تا چند دقیقه پیش بخاطر حرفای مهسا گریه می کردم: _خوبم!😢 کمی ساکت بودیم کهدپرسیدم: _تو چطوری ؟! - الحمدلله خوبم، راستی مامانت اینا چطورن؟ مهسا خانم؟، محمد چطوره؟؟☺️ آهی کشیدم و گفتم: _خوبن، همه خوبن😔 - خداروشکر😊 باز سکوت، نمیدونستم چی بگم، همیشه همینطور بود قبل زنگ زدنش به همه چی فکر میکردم که چی بهش بگم اما وقتی زنگ میزد هیچی به ذهنم نمیرسید، وقتی زنگ میزد فقط دلم می خواست صداشو بشنوم صدام زد: _معصومه +بله - به مامانم حتما سر بزن، ببین که حالش خوب باشه😊 - چشم🙈 ... 💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس ❌. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh