eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
350 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
136 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
زیارت "علیه السلام" سَلامُ اللّهِ وَسَلامُ مَلائِکَتِهِ الْمُقَرَّبینَ وَاَنْبِیائِهِ الْمُرْسَلینَ وَعِبادِهِ الصّالِحینَ وَجَمیعِ الشُّهَداءِ وَالصِّدّیقینَ وَالزّاکِیاتِ الطَّیِّباتِ فیما تَغْتَدی وَتَرُوحُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ * اَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلیمِ وَالتَّصْدیقِ وَالْوَفاءِ وَالنَّصیحَهِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَلِ وَالسِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ وَالدَّلیلِ الْعالِمِ وَالْوَصِیِّ الْمُبَلِّغِ وَالْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ * فَجَزاکَ اللّهُ عَنْ رَسُولِهِ وَعَنْ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَعَنْ فاطِمَهَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَینِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ اَفْضَلَ الْجَزاءِ بِما صَبَرْتَ وَاحْتَسَبْتَ واَعَنْتَ * فَنِعْمَ عُقْبَى الدّار * لَعَنَ اللّهُ مَنْ قَتَلَکَ * وَلَعَنَ اللّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّکَ وَاسْتَخَفَّ بِحُرْمَتِکَ * وَلَعَنَ اللّهُ مَنْ حالَ بَیْنَکَ وَبَیْنَ ماءِ الْفُراتِ * اَشْهَدُ اَنَّکَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً وَاَنَّ اللّهَ مُنْجِزٌ لَکُمْ ما وَعَدَکُمْ * جِئْتُکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وافِداً اِلَیْکُمْ وَقَلْبی مُسَلِّمٌ لَکُمْ وَاَنَا لَکُمْ تابِـعٌ وَنُصْرَتی لَکُمْ مُعَدَّهٌ حَتى یَحْکُمَ اللّهُ وَهُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ * فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ *لا مَعَ عَدُوِّکُمْ * اِنّی بِکُمْ وَبِاِیابِکُمْ مِنَ الْمُؤمِنینَ * وَبِمَنْ خالَفَکُمْ وَقَتَلَکُمْ مِنَ الْکافِرینَ * قَتَل اللّهُ اُمَّهً قَتَلَتْکُم بِالاَْیْدی وَالاَْلْسُنِ.
🏴 داشتم در مورد شهید رضا کارگر مصاحبه می‌گرفتم. فرمانده گفت: «بعد رضا از ممدحسن بنویس!» نگاهش کردم و با تعجب پرسیدم‌: «ممدحسن کیه؟!» فرمانده دستی روی محاسنش کشید و گفت: «ممدحسن عشق بود. بی ریا، با حال، بی غل و غش و ناب. می‌دونی اصلا ذاتش خوب بود. رفیق بود و رسم رفاقت بلد بود. با بچه بچگی می‌کرد. با جوون شور می‌گرفت و به پیرها احترام‌ کردن بلد بود. چشم‌هاش اینقدر پاک بود و حیا داشت که عشق می‌کردی بهش نگاه کنی. چند شب مونده بود به محرم بهم زنگ‌ زد. گفت: «حاجی من می‌خوام بیام‌ تهران. دلم لک زده برای روضه‌های محمد حسین. برا سینه‌زنی بچه‌های ریحانه النبی... بهش گفتم: جایی که تو هستی خود کربلاست! محرم به نیمه نرسیده بود، پیکرش برگشت. من حالا اول محرم که می‌شه دلم می‌خواهد پیش ممدحسن باشم.» فرمانده با پشت دست اشک‌هاش رو پاک کرد. گوشه یه برگه شماره تلفن نوشت. به دستم داد و گفت: «این شماره بابای ممد حسن. بهش زنگ بزن، راضیش کن کتاب شو بنویسی.» چند ماه بعد من انتخاب شدم که کتاب زندگی ( محمدحسن) رو بنویسم. "حالا منم اول محرم که میشه دلم تنگ می‌شه برای ممد حسن از بس ناب، خالص و بی‌ریاست. . 🖊 به نقل از نویسنده کتاب رفیق مثل رسول خانم پناهی نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh