پدر بزرگوار این شهید فرمانده پایگاه بسیج امام محمد باقر(ع)بودن و همین امر کمکی شد برای میثم عزیزتا با بسیج آشنا شود ودر بسیج نوجوانان ثبت نام کرد و یکی از بسیجیان فعال پایگاه شد.بعد از گرفتن دیپلم در سال ۸۰_٧٩ وارد سپاه شد به طور رسمی شروع به کار کرد در همین دوران به طور مستمر برای تفحص شهدا به مناطق جنوب میرفت و پیکر شهدای عزیزتا تفحص میکردن.
در همین دوران بود که تصمیم به ازدواج گرفت و در سال 87 همسر اختیار کرد و ثمره این زندگی هشت ساله دو دختر دردانه به نامهای فاطمه زهرا و فاطمه کوثر است.
میثم عزیز با شروع شدن جنگ سوریه با داعش به این جبهه اعزام شدن و ازسال 89 به دفاع ازدین و اسلام پرداخت بعد از رشادت های بسیار در این زمینه و دفاع از حرمین شریفین آخرین باری که اعزام شدن به مدت چهل روز مقاومت در برابر کفار داعشی در صبح روز ۹۱/۸/۱۶ پس از هشت ساعت درگیری سخت و طاقت فرسا به فیض شهادت نائل آمدن و شهد شیرین شهادت را نوشیدن..
#شهید_میثم_مدواری ❤️
#راوی_پدرشهید ✍
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#خاطرات
#شهید_حمیدرضا_زمانی ❤️
یک شب قبل از عملیات بود هواگرم شده بود و پشه زیاد
حمیدرضا رفت پیش یکی از رفیق هاش که راننده تانک بود وگفت اگه میشه بیابریم تو تانک بخوابیم من کلافه شدم از دست این پشه ها رفیقش هم قبول میکنه ومیرن داخل تانک از اونجایی که حمیدرضا بسیار کنجکاوبود از رفیقش میپرسه این تانک رو چجوری راه میبرن خیلی دوست دارم یادبگیرم وراننده یک سری توضیح مختصر میده به ایشون واون شب رو باحمیدرضا به صبح میرسونه
عملیات که شروع میشه بعداز چند ساعت جنگیدن علیه دشمن یکی از تانک های دشمن که رانندش فرارکرده بود در یکی از معبر هامیونه وحمیدرضابه فرمانده میگه این تانک روکه نمیشه اینجا رهاکردو رفت حیفه فرمانده میگه ن نمیشه تک تیرانداز دشمن میزنه حمیدرضا بعداز کلی خواهش وتمنا میره وداخل تانک قرار میگیره وباهمون توضیح های کم تانک رو روشن میکنه و سمت نیروهای خودی میاره واونجاحمیدرضابچه تهران بازیش گل میکنه و دور درجا میزنه باتانک وهمه هم رزم ها بعد یک عملیات کلی میخندن وفرمانده اون تانک رو اسمش رو میزاره تانک حمیدرضا...
مدافع حرم امام حسین ع
شهید بی سر که بدنش سه روز در زیر آفتاب ماند...
و نیمی از بدنشون در کربلا دفن شد
فقط سرو دستش باز گشت.
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
و شاید پنجشنبه انعکاس یک خیال عاشقانه ست در قاب تنهاااایی با شکوه اما دلگیر ... #مهسا_جهانشیری ✍
وی درباره نحوه و زمان اعزام شهید زاهد به سوریه می گوید: "شهید زاهد پاسدار رسمی نیروی قدس سپاه بودند و از 5 سال پیش همزمان با آغاز درگیری ها در سوریه، برای دفاع از حرم عازم آنجا شد و تا همین چند روز پیش هم در آنجا برای دفاع از حرم مبارزه می کرد؛ در مواقعی که به ایران می آمد، مدام از خاطرات حضور در سوریه برای اعضای خانواده صحبت می کرد؛ هر بار که به ایران می آمد هول و ولا و نگرانی هایش برای سوریه بیشتر بود و مدام شوق دفاع از حرم در چشمانش دیده می شد؛ برای ما می گفت اگر جنگ سوریه دو بار دیگر هم تکرار شود باز هم برای دفاع از حرم با جان و دل حاضر می شوم".
محمد زاهد در خصوص نحوه به شهادت رسیدن برادرش می گوید: " خبر شهادت هادی از طریق همکاران ایشان به ما رسید؛ سه روز پیش در جریان یک عملیات مستشاری در منطقه ای از حلب که توسط جبهه مقاومت آزادسازی شده بود، یکی از پاهایش بر روی مین می رود و به شهادت می رسد".
#شهید_هادی_زاهد ❤️
#راوی_برادرشهید ✍
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
عاشق حضرت زهرا (س) بود
روضههای فاطمیه را
با سوز می خوند
یک وقتایی هم آخر شب زنگ میزد
میگفت : باهات کار دارم !
حالا دو تا هیئت رفته ،
مداحی کرده ؛روضه خونده ،
گریه کرده ،سینه زده ..!
امّا آخر شب می گفت :
بیا روضهی چندنفری بخونیم و
گریه کنیم ..!
میگفت : هرچی برای مادر
گریه کنیم کمه ...
کنار دفتر یادداشت یا کتاب و جزوش اسماء متبرک اهل بیت (ع) را با
خط خوش مینوشت و زیباترینش هم
نام مبارک فاطمه زهرا (س) بود.
به نقل از : دوست شهید
#شهید_محمدحسین_محمدخانی ❤️
🆔 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh