eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
350 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
136 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻سپاه پاسداران، خط مقدم دفاع از مرزهای عقیدتی و جغرافیایی 💐سپاه پاسداران، خط مقدم خدمات‌رسانی و محرومیت‌زدایی 🌼سپاه پاسداران، خار چشم امریکا، اسرائیل و ایادی مزدور داخلی و خارجی‌شان 🌺سپاه پاسداران، کنار مردم در زلزله، سیل، کرونا و دیگر حوادث 🌹سپاه پاسداران، چشم بیدار ملت در همه عرصه‌ها ❤️و چه زیبا گفت آن عارف سفر کرده که "اگر سپاه نبود، کشور هم نبود." ❤نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
(ع) 🌺 اِلهى ضَيْفُكَ بِبابِكَ يا مُحْسِنُ قَدْ أَتاكَ المُسِى ء فَتَجاوَزْ عَنْ قَبيحِ ما عِنْدي بَجَميلِ ما عِنْدَكَ ياكَريمُ 🌺 امام حسن‌(ع) به هنگام ورود به مسجد، سر را به طرف آسمان بلند مى كرد و مى فرمود: " پروردگارا مهمان تو، جلوی در خانه ات ايستاده است. اى نيكوكار! بنده تباه كار و بدرفتار به درگاهت شتافته، از زشتيهايى كه مرتكب شده به خاطر زيباييهايى كه در نزد تو است، درگذر و ببخش، !" 📕 بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۳۹ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🔴 درگیری مسلحانه در سیستان و بلوچستان/ یک بسیجی 🔵روابط عمومی قرارگاه قدس در جنوب شرق کشور: در درگیری رزمندگان قرارگاه قدس با قاچاقچیان در شهرستان سراوان سه نفر از این به هلاکت رسیدند. فوری 🔵 در این درگیری یک طرح امنیت نیز به فیض شهادت نائل آمد و سه تن از مأموران مجروح شدند. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
سپاه بهشت است که استشمام می‌شود سپاه معراج شهداسـت سپاه معراج مجاهدین است سپاه مجموعه‌ای از منتظران شهادت است نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
صلابت را به تماشا بنشینید !!! حاصل عمرشان را به دوش می‌برند.... اما باز هم از سرشان نیفتاد .... بانوی ایرانی یعنی همین !!!! 💔 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
كدام نشانه دویده است از تو در تن من؟ كه ذره های وجودم تو را كه می بینند، به رقص می آیند، سرود میخوانند! ❤️ 🌹 ❤نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
«انتظار يعنے؛ حرڪت ، انتظار يعنے؛ ايثار، يعني خون؛ انتظار يعنے؛ ادامہ دادن راه شهيدان، انتظار براے اين است ڪہ انسان در سكون آب گنديده نباشد، انتظار خيمہ‌ے خروشان است و درياے مواج»  🌷 ●ولادت: ۱۳۳۲/۱۰/۱۶ ●شهادت: ۱۳۶۶/۲/۲ ●محل شهادت:ارتفاعات ماووت عملیات کربلای ۱۰ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
سپاہ تشڪیل شد تا پاسداری ڪند ... از انقـلاب و دستانی حیدرے باید ، ڪہ قوّتِ قلب باشد پاســداران را .... 🌷 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🌹علاقه زیادی به هیئت و زنجیر زنی و امام حسین (ع) داشت. دو ساله بود ک با وجود اینکه خیلی خوابش میومد و اصرار داشت همراه پدرش به مراسم هیئت برود، من مانع شدم تا بلکه کمی بخوابد. ولی موفق نشدم. وقتی که دسته زنجیر زنی هیئت در کوچه ها مشغول عزاداری بودند، همون طور ک زنجیر میزد، از فرط خستگی خوابش برد و افتاد توی خون گوسفندی ک سر بریده بودند😱 جلوی دسته عزاداری ولی با این حال به جای گریه میگفت حسینم را میخوام. به زنجیرش میگفت حسین حسین😢 از مقطع ابتدایی وارد بسیج شد. و حتی بعد از عضویت در سپاه نیز در مسجد محله به عنوان بسیجی خدمت میکرد. گشت شبانه میرفت. در مسجد کفش واکس میزد و به رضا واکسی معروف شده بود👞. در ایام عید و عزاداری پذیرایی میکرد مخصوصا هر سال در مراسم جشن غدیر، جزو خادمان مسجد بود. به نیازمندان به همراه دوستان کمک میکرد. حتی اولین حقوقش را صرف کمک به یک مدرسه ابتدایی دخترانه کرد👌 همیشه و در هر شرایطی خنده بر لب داشت. به طوری ک بعد از شهادتش شهید لبخند نام گرفت🌹 بسیار با اخلاق ، مهربان و صبور بود. بسیار به معنویات از جمله نماز اهمیت میداد. اما در عین حال آراستگی ظاهر داشت و همیشه مرتب بود🌸 واقعا با اخلاص کار میکرد و به بزرگترها احترام زیادی می گذاشت رضا به بوسیدن دست پدر و مادر جامه ی عمل بپوشاند و از یک شعار به واقعیت تبدیل کرد👌 گذشت زیادی داشت. بی نهایت از غیبت و نفرین کردن تنفر زیادی داشت و ترجیح میداد به جای نفرین. دعای خیر کنیم در حق فرد مقابل❗️ هرگز دل کسی را نشکست و بسیار شوخ طبع بود شهید مدافع رضا رحیمی🕊 شهادت حادثه تروریستی زهدان💔
‏▪️دیروز صبح، «علیرضا»، بعداز 3 ماه و چند روز از شهادت پدر به دنیا آمد.😔 پدرش شهید ‎شهروز مظفری‌نیا سرتیم حفاظت حاج قاسم بود که همراه وی در 13 دی ماه سال 98 به شهادت رسید.🕊 از شهید مظفری نیا دو فرزند دختر دیگر نیز به یادگار مانده است. روحشان شاد 💬 مهدی بختیاری نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
💠برشی از کتاب می ترسم اگه بفهمن طراحی و خطاطی بلدم، من رو ببرن تو قسمت .‌ من آدم ام. دوست دارم تو همین قسمت بمونم.‌ ‌اصلا فکر میکنی برای چی هنر رو ول کردم⁉️ درصورتی که واقعا درسم خوب بود.‌ چون حس کردم دانشگاه هنر من رو از (ع) دور می کنه، اما سپاه نه، داره من رو به اون چیزی که دوست دارم می رسونه😍 راه سپاه راه امام حسینه _اینجوری که میگی به علاقه داشتی💖 پس برات سخت بوده که بخوای ولش کنی، نه؟ +آره سخت بود یه روز تو نمازخونه دانشگاه هنر که بودم، نشستم باخودم فکر کردم💬 گفتم الان اینجایی که وایسادم چقدر با امام حسین (ع) داره؟‌ دیدم خیلی فاصله دارم💕 این فاصله به جایی رسیده بود که انگار لبه بودم. کافی بود فقط یک قدم، فقط یک قدم بردارم تا همه چیز نابود بشه💥موقعیت همه چیزم برام فراهم بود، اما من راه امام حسین (ع) رو انتخاب کردم✅ دل کندم از اونجا. ‌ ‌‌ روح الله قربانی🌹 سالروز تاسیس گرامی باد🇮🇷 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
نشان ذوالفقار که جای خود دارد...اما، چقدر این لباس به تو می‌آمد! پاسدار اسلام پاسدار انقلاب پاسدار امنیت ما پاسدار اقتدار ایران پاسدار غربت ولایت فقیه پاسدار غم یتیمی فرزندان شهدا پاسدار حریم اهل‌بیت(علیهم‌السلام) پاسداری می‌آمد اما پاسدارِ شهید، بیشتر نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
نشان ذوالفقار که جای خود دارد...اما، چقدر این لباس به تو می‌آمد! پاسدار اسلام پاسدار انقلاب پاسدار امنیت ما پاسدار اقتدار ایران پاسدار غربت ولایت فقیه پاسدار غم یتیمی فرزندان شهدا پاسدار حریم اهل‌بیت(علیهم‌السلام) پاسداری می‌آمد اما پاسدارِ شهید، بیشتر نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
آنچنان فاصله ها بسته راه نفسم تو بیا زود بیا ثانیه ی هم دیر است شاعر خادم الشهدا رمضانی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
💠بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ💠 💟 دوباره سمت دکتر سهرابی بر میگردم و میگویم:دکتر باید چیکار کنم حالا؟ این بار(نه)بابا محمد بود شوکه ی مان کرد... سمتش میروم و میگویم:نه؟؟ بابا محمد دستی به سر و روی تسبیح در دستش می کشد و میگوید: نه...مگه نمیبینی مادرت راضی نیست! خنده دار بود اوضاعمان!خیلی خنده دار.ناباور نگاهم را گردش میدهم بینشان.بابا محمد بس کن ابوذر روی تخت خوابیده کلیه میخواهد!!الان؟ حالا؟ الان وقت احترام به حقوق مادریست که بیست و چهار سال نبوده؟ سمتش میروم و میگویم:بابا محمد چی میگید؟ بابا ابوذر رو ی تخت دراز کش خوابیده کلیه میخواد شما میگی نه؟ بدون اینکه پاسخم را بدهد سمت دکتر سهرابی میرود و میگوید:بزاریدش تو لیست پیوند. داشتم آتش میگرفتم.... سمتش رفتم و رو به رویش ایستادم و گفتم:بابا الان وقتش نیست! به خدا که وقتش نیست! نگاه عروست کن...داره پس میوفته. قلبشو دیدی چطور میزنه؟ نگاه مادرش کن؟ مامان پری رو دیدی؟ به اندازه بیست سال پیر شده تو این دوساعت! حالا؟ الان وقتش نیست بابا... هیچ نمیگوید و این سکوت دارد راه نفسم را بند می آورد. نگاه میکنم مامان حورا را سر به زیر گوشه ای ایستاده. منفجر میشوم و سمتش میروم. آستین لباسش را میگیرم و دنبال خودم میکشمش .... میبینم که با چشمانی گرد شده نگاهمان میکنند ولی منِ آیه دیگر به حد انفجار رسیده ام... منِ آیه دیگر تاب ندارم. دنبالم می آید و همانطور میگوید:آیه صبر کن... آیه چیکار میکنی؟ درب اتاق مخصوص استراحت پرستاران را باز میکنم و کسی نیست میفرسمتش داخل اتاق و با صدای بدی درب اتاق را میبندم. نفس میگیرم بلکه اکسیژن به مغزم برسد و بفهمم که دارم چه میکنم؟نمیفهمم دهان بی فکر باز میکنم و همانطور رو به در و پشت به او با صدای تقریبا بلندی میگویم:نه؟.... نه؟؟؟ زهرخندی میزنم و تکرار میکنم:نــه؟؟ سمتش بر میگردم و به چشمهای ترسیده اش نگاه میکنم و میگویم: واقعا نه؟؟ بیست و چهار سال نبودی نگرانی کنی برام...حالا یکاره اومدی الان و تو این موقعیت میگی نه؟ حالا یادت افتاده نگرانی کنی؟ حالا که داداشم گوشه ی تخت افتاده و داره درد میکشه ؟ حالا یادت افتاده بگی نه؟ نگاه مادرش کردی؟ پنج ساله که بودم و تب کردم دو روز تمام بالا سرم بیدار موند و تیمارم کرد!اونموقع کجا بودی که حالا یادت افتاده بگی نه؟ کل دوران ابتدایی رو اون به جات اومد و پیگیر وضعیت درسیم شد کجا بودی اونموقع که حاال یادت افتاده نه بگی؟ نگاهش کن... لباس نو تن بچه هاش نکرد تا وقتی که تن من نکرده بود کجا بودی اونموقع ها که حالا میگی نه؟میشناختی بابا محمد رو که گفتی نه!میدونستی بهت احترام میزاره ... میدونستی به حرمت حق مادری و اون چند ساعت درد میگه نه و گفتی نه؟؟ اشکهایش سرازیر شد و لب باز کرد:آیه...ببین... نگذاشتم حرفش را ادامه دهد و گفتم: نه من هیچی نمیفهمم الان...الانی که ابوذرم گوشه ی تخت افتاده و من میتونستم کاری براش بکنم و شما نزاشتی هیچی نمیفهمم.... حضرت مادر الان خیلی خوشحالی نه؟ حس مادرانه ات ارضا شد؟ شدی فرشته ی نجاتو نزاشتی خط به تن بچه ات بیوفته... دیوانه وار تشویقش کردم و گفتم:آفرین تو آخرشی... تو یه مادر به تمام معنایی داد کشید:بس کن آیه ..گوش کن... من دیوانه شده بودم...خودم هم این آیه را نمیشناختم : بس نمیکنم... دست گذاشتم زیر بیخ گلویم و گفتم :ببین به اینجام رسیده.... تمومش نمیکنم ... بد کردی با من امشب حضرت مادر! بد کردی.... (کوثر_امیدی) . ❤نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh.
💠بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ💠 💟 در را باز کردم و به آیین متعجب جلوی در ایستاده توجهی نکردم و برگشتم سمت بخش... دوباره سراغ بابا محمد رفتم:بابا بس کنید...بیایید و این رضایت نامه ی لعنتی رو امضا کنید بابا محمد نه نگاهم میکند و نه حرفی میزند. ناباورانه میگویم:بابا... سمت مامان پری برمیگردم و میگویم: تو یه چی بگو مامان پری اشاره ام میرود سمت زهرا ی گریان گوشه ی سالن و میگویم: مگه نمیبینید تو چه حالیه؟ هیچ کدام چیزی نمیگویند. مامان پری اما با چشمهایش التماس بابا محمد میکند. تاب نمی آورم هوای سرد و تلخ بخش را میزنم بیرون... توی محوطه هی نفس میگیرم ...هی نفس میگیرم بلکه خون برسد به مغزم...بلکه سلول هایم از این خفقان نجات پیدا کنند.... نمیشود...نمیشود... _خدا...خدا بسه...تمومش کن این کابوسو. نمیدانم چند دقیقه گذشت که دیدم حاج رضاعلی و امیر حیدر از بیمارستان بیرون می آیند. نگاهی به ساختمان بیمارستان می اندازم... نمیتوانم تحملش کنم. داشتند سوار ماشین امیرحیدر میشدند که بی فکر سمتشان میروم... _حاجی برمیگردد سمتم... _اینجایی دخترم؟ دنبالتون بودن. شانه ای باال می اندازم و میگویم:مهم نیست...میشه یه خواهشی ازتون بکنم؟ _بفرمایید... نگاهم میرود سمت امیر حیدری که متعجب نگاهم میکند. سرم را پایین می اندازم ومیگویم: دلم طاقت نمیاره اینجا بمونم...میشه...میشه همراهتون بیام... میخوام برم امامزاده نزدیک حوزه... همونجایی که ابوذر همیشه میره...میخوام یکم آروم شم...لبخند محوی میزند و میگوید:بفرمایید دخترم...حتما. ببخشید گویان سوار ماشین میشویم و من دلم میخواست یک دل سیر گریه کنم. سرم را تکیه میدهم به شیشه و بی صدا گریه میکنم... ابوذرم..ابوذر عزیزم. صدای امیرحیدر مرا از خلسه ام بیرون می آورد:حالتون خوبه خانم آیه؟ صاف تر مینشینم و میگویم:خوبم آقا سید...شرمنده شما هم شدم. _این چه حرفیه... راستی...گروه خونیه ابوذر چیه؟ +A دیگر هیچ نمیگوید و من میمانم و این درد استخوان سوز... چادر سفید امام زاده را دور خودم میپیچم تا اندکی از سرمای درونم را بکاهد .داخل نمیروم. توی حیاط گوشه ی حوض کوچک امامزاده مینشینم و به گنبد فیروزه ای و چراغ سبز روی آن خیره میشوم.... تهی شده ام گویا...لبخندی که بی شباهت به پوزخند نیست روی لبم نقش میبندد. آرام و زمزمه وار لب میگشایم:رسما شوکه ام کردی امشب... دقیقا چی شده؟ چی شده که اینجوری داری حکمتتو به رخم میکشی؟ منو با رحمتت بد عادت کردی و حالا داری با حکمتت میای جلو؟ حاج رضاعلی سمت حوض می آید و آستین بالا میزند برای وضو. دلم هوس دو رکعت نماز کرده.پوزخند میزنم نماز را که هوسی نمیخوانند. نگاهم میچرخد گرد محوطه ی ساکت و بی صدای امام زاده ی کوچک محله ی حوزوی ها. جز من و حاج رضا علی و امیرحیدر کسی اینجا نیست. دوباره خیره ی حرکات حاج رضا علی میشوم.با دقت مسح پا میکشد و بعد آستین پایین میزند. دلم حرف زدن میخواست. حس میکردم خالی اگر نشوم متلاشی شدنم حتمی است. ببین خدا!لوس تر از این حرف هایم. رو به حاج رضاعلی میکنم . داشت عمامه اش را روی سرش میگذاشت.میپرسم: چرا حاج رضاعلی؟ نگاهم میکند. با همان لبخند محجوب روی لبش میپرسد:چی چرا دخترم؟ (کوثر_امیدی) . نشر معارف شهدا در ایتا zakhmiyan_eshgh
ای شهیـد . . . دعاکن برای عاقبت‌ بخیری ما تویی که ختم به‌ خیر شد عاقبتت شبتون شهدایی نشر معارف شهدا در ایتا zakhmiyan_eshgh.
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻روز چهارشنبه به نام حضرت_موسى بن جعفر و حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادى علیهم السلام است. زیارت آن بزرگواران: السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا حُجَجَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا نُورَ اللهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللهَ مُخْلِصِینَ وَ جَاهَدْتُمْ فِی اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاکُمُ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللهُ أَعْدَاءَکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا إِبْرَاهِیمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى یَا مَوْلایَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَنَا مَوْلًى لَکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ جَهْرِکُمْ مُتَضَیِّفٌ بِکُمْ فِی یَوْمِکُمْ هَذَا وَ هُوَ یَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِآلِ بَیْتِکُمُ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ. سلام بر شما اى دوستان خدا، سلام بر شما اى حجتّ هاى خدا، سلام بر شما اى نور خدا در تاريكي هاى زمين، سلام بر شما، درودهاى خدا بر شما و بر خاندان پاكيزه و پاكتان، پدر و مادرم فدايتان، به راستى خدا را خالصانه پرستيديد و در راه خدا آنچنان كه شايسته بود جهاد نموديد تا مرگ شما را دربر گرفت، لعنت خدا بر دشمنانتان از تمام پريان و آدميان، من به سوى خدا و به سوى شما از دشمنانتان بيزارى می جويم، اى سرور من يا ابا ابراهيم موسى بن جعفر، اى سرور من يا ابا الحسن علی بن موسى، اى سرور من يا ابا جعفر محمّد بن على، اى سرور من يا ابا الحسن على بن محمّد، من دل بسته شما هستم، ايمان دارم به نهان و آشكار شما، در اين روز شما كه روز چهارشنبه است از شما درخواست پذيرايى دارم، و به بارگاه شما پناه می جويم، پس مرا پذيرا باشيد و پناهم دهيد، به حقّ خاندان پاكيزه و پاكتان.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امام زمانم✋🌸 اگربه دیده ظاهر تو را نمی بینم ولی تو را ز جان ودل جدا نمی بینم چنان که شیفته ی آن جمال زیبایم به هرچه مینگرم جز تو را نمی بینم صبحتون شهدایی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh