eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
350 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
136 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
#روایٺــ_عِـشق ✒️ شهید رضوان #نسبت به اهل خانه 🏡بسیار عاطفی و مهربان بود. تا جایی که هرگاه از #عملیات بازمی‌گشت و به بیروت می‌رسید، با وجود خستگی‌های 😰زیاد، همان نیمه‌شب با پای پیاده چند #ساعت راه می‌آمد تا به شعث برسد و چند ساعتی⏰ بیش‌تر کنار همسر و #فرزندانش باشد. او سعی می‌کرد در کنار مشغله‌های فراوان، جای #خالی خود را با محبت بیش‌تر و بازی با بچه‌ها👨👧👦 پر کند. در میان جوانانی که تازه وارد شاخه #نظامی و جبهه‌ها شده بودند نیز به‌خاطر حسن خلق،آموزش دلسوزانه❣ و کمک‌هایی که بی هیچ #ادعایی به آن‌ها می‌کرد بسیار محبوب بود.👌 📎شهیدحزب الله #شهید_حاج‌رضوان_قاسم‌العطار #سالروز_شهادت نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🌷 🔰یک روز که حسابی دلش هوای را کرده بود، دور از چشم خانواده اش به خانه خودشان🏘 رفت. کلید را که به در🚪 انداخت و وارد شد بیشتر احساس 💔 کرد. 🔰خیلی دلش برای روح الله تنگ شده بود😢 با قدم های آهسته و چشمی ، خودش را به اتاق او رساند. به کتابخانه📚 نگاه کرد. از بین آن همه کتاب و جزوه های ، نگاهش روی هشت کتاب سهراب سپهری، که روح الله برایش کادو🎁 خریده بود ثابت ماند‌. 🔰جلو رفت و آن را از بین کتاب های دیگر بیرون کشید📕 با دست خاک رویش را پاک کرد و آن را باز کرد📖 را ورق زد، دوتا گل رز🌹خشک شده از آن بیرون افتاد. عادت داشت، گل هایی را که روح الله برایش می خرید، پرپر می کرد و لای کتاب می کرد. 🔰در یکی از های روح الله، وقتی دلتنگش💔 شده بود، روی یکی از گلبرگ ها نوشت: آن چنان در دل و جان جای گرفت، که اگر برود از دل و از جان نرود❌ این گلبرگ را خودش نوشته بود. 🔰اما جریان را نمی دانست. وقتی آن را برگرداند، دستخط را شناخت که روی نوشت بود: ••●❣ عشقِ من ❣●•• 🌷 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
💢به اسم حبیب 💠روایت اول 🔰محمدحسین تحصیلات نداشت❌ مثل همت, اما خوب بلد بود چه میخواهد. هر جا که بود بجای اینکه بگوید بروید میگفت: . خودش اول از همه راه میافتاد, . 🔰به نقل از میگفت: شهادت🌷 یه لباسه هر وقت اندازت بشه میپوشیش. محمد حسین زود بزرگ شد. خوب به تنش نشست. بعضی جاها آدم یهو میشه یکیش جنگه💥 اول تو جنگ فرهنگی بزرگ شد بعد تو سوریه شاید بخاطر همین بود راه چهار ساله رو کمتر از یک سال رفت👌(از فرماندهی گردان به فرماندهی تیپ سیدالشهداء رسید) 🔰حتی اینجا هم به اسم جلو رفت از فرماندهیش که نگم, اکثرا نیروهای غیر ایرانی🇮🇷 میگرفت. عراقی, ...زندگی با این آدما سخته, اخلاقشون, کاراشون زندگیشون با ما ولی محمد حسین باهاشون سر یه سفره مینشست همین شد که همشون شدن همه نیروهاش خالکوبی عمار داشتن یا پلاک اسمشو🏷 همیشه چند نفر👥 اسکورتش میکردن طوریش نشه، وقتی اومد همه تعجب کردن چطور با اون فدایی ها عمار شهید شده⁉️ 🔰وقتی درگیری💥 شدید باشه کسی نمیتونه زخمی برگردونه عقب ولی کسی ندید تنها برگرده🚫 بعد از شهادش🌷 یکی از دوستانش که تیرمیخوره توان برگشتن نداشته. پشت بی سیم میگه: مثل تنها شدم کجایی عمار😭 خیلی رو مقید بود, دوران دانشجوییش کل خونه پر بود از عکس . حرمت نگه میداشت, هم اتاقیش میگفت: سیگار🚬 کشیدیم عکس شهدا🕊 رو جمع کرد ورفت. 🔰بعد هیئت کتیبه وپارچه سیاه های هیئت🏴 رو باز میکرد بعد میگفت بشینین به شوخی. میگفت: زیارت که رفتین بدون اذن دخول وارد نشین⛔️ اشکه اونقدر منتظر بمونین تا اذن بگیرین. میگرفت که گره از کار باز بشه اعمال مستحبی📿 که براش عادی بود تا جایی که روزه روز دوشنبه وپنج شنبه📆 رو برای بچه های شورای الزامی کرده بود. 🔰تک خوری نمیکرد هرجا که بود همه تیپ آدمی رو دورش👥 جمع میکرد کتاب میخوند📖 کتاب هم میداد کتاب های ساندویچی تا بچه ها کتابخون بشن. رو همه تاثیر میذاشت✅ ولی تاثیر نمیگرفت. با هر تیپ آدمی که بود موقع بلند میشد به نماز بچه ها هم دنبالش. 🔰محرما غذای هیئت بود میگفت اشک رو زیاد میکنه.گوشت🍖 که میگرفت, گوشت بود شاید براتون سوال بشه چرا گوشت شتر؟ گوشت شتر رو زیاد میکنه. به همین سادگی... ، همون چیزی که ابر قدرت های دنیا ازش هراس😨 دارن. همیشه این بود که اطرافیانش رو جذب میکرد. با همه میجوشید ولی یه نقطه مشترک بین همه رفقاش بود👇 📚برگرفته از کتاب عمار حلب نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
💠برشی از کتاب می ترسم اگه بفهمن طراحی و خطاطی بلدم، من رو ببرن تو قسمت .‌ من آدم ام. دوست دارم تو همین قسمت بمونم.‌ ‌اصلا فکر میکنی برای چی هنر رو ول کردم⁉️ درصورتی که واقعا درسم خوب بود.‌ چون حس کردم دانشگاه هنر من رو از (ع) دور می کنه، اما سپاه نه، داره من رو به اون چیزی که دوست دارم می رسونه😍 راه سپاه راه امام حسینه _اینجوری که میگی به علاقه داشتی💖 پس برات سخت بوده که بخوای ولش کنی، نه؟ +آره سخت بود یه روز تو نمازخونه دانشگاه هنر که بودم، نشستم باخودم فکر کردم💬 گفتم الان اینجایی که وایسادم چقدر با امام حسین (ع) داره؟‌ دیدم خیلی فاصله دارم💕 این فاصله به جایی رسیده بود که انگار لبه بودم. کافی بود فقط یک قدم، فقط یک قدم بردارم تا همه چیز نابود بشه💥موقعیت همه چیزم برام فراهم بود، اما من راه امام حسین (ع) رو انتخاب کردم✅ دل کندم از اونجا. ‌ ‌‌ روح الله قربانی🌹 سالروز تاسیس گرامی باد🇮🇷 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
صبح است بیا دوباره پرواز کنیم دروازه دل به دوستی باز کنیم دیروز که رفت رفته را غم نخوریم یک روز دگر به شوق آغاز کنیم @zakhmiyan_eshgh
🍀فکه ، سرزمینی است؛ که هر قسمت اش ، قصه گوشت و پوست و استخوان رزمنده هایی را در به یادگار دارد.دلاور مردانی که با عاقبت بخیر شدند. و خونشان ، این روزها‌، دل هر را به بازی می گیرد‌. 🍀در روز ولادت ، چشم به جهان گشود و در شناسنامه اش نام ثبت شد اما همه او را با نام حسن باقری می شناسند. 🍀فرمانده ای که هدایت را نه از پشت میز بلکه در منطقه عملیات به عهده گرفت .شناسایی مقر را به نیروهایش آموزش داد.همانی که لقب دفاع به او دادند و همیشه یک قدم جلوتر از دشمن بود.. 🍀مثل همان روز سرنوشت ساز ، که برای شناسایی مکان عملیات با همراه شدند و هردو با خمپاره دشمن و با ذکر آسمانی شدند .آسمانی از جنس که شاید مزد شب زنده داری های شهید بود .‌ ✍نویسنده : 🍁به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۲۵ اسفتد ۱۳۳۴ 📅تاریخ شهادت: ۹ بهمن۱۳۶۱ 📆تاریخ انتشار : ۹ بهمن ۱۳۹۹ 🥀محل دفن : بهشت زهرا تهران نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
شهید حرمی که مثل مادرش زهرا س بین درو دیوار سوخت..💔 یڪی دو سال بود خیلی اصرار می ڪرد واسه رفتن به . من میگفتم: عباس نه، زمان رفتن تو رو من مشخص میڪنم، هنوز وقتش نرسیده . توے این دو سال اڪثر دوره هاۍ از جمله جنگ افزار و تاڪتیڪ و... رو گذروند.✅ یه مدتی ڪه از گذشت، بهش گفتم: عباس تو از اون مردهاے میشی، چون تا حالا به هیچ نامحرمی حتی نڪردی بهم خندید . چند روز گذشت؛ اومد پیشم، گفت: حاجی تو رو خدا بذار برم، اینبار اصرار ڪردنش متفاوت بود.😢 گفتم: چیزی شده؟ گفت: سردار دارم زمین گیر میشم . آره؛ عباس داشت میشد، ولی از همه چیز براي " " زد..........✅ 🔶🔹 اولین نامحرمی ڪه دیده بود نامزدش بود.....❤️ شهید‌عباس‌دانشگر🌹نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh