eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
349 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
136 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
Quran_-_Joze_02.mp3
6.55M
ترجمه شنیداری جزء دوم قرآن کریم.
aghigh.ir - استاد معتز آقائی.mp3
4.05M
تندخوانی قرآن کریم جزء دو ( جز دوم ) با صوت استاد معتز آقایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| ✘ یه فرمول برای این تشخیص: ما قلب‌مون واقعاً درگیرِ امام مون هست، یا اداشُ در میاریم❗️ 🌴💎🌹💎🌴
اَلسَّلامُ عَلَيْكمَ يا بَقِيَّةَ الله✋ 💠 لیلای در غیبت بیا، دنیا شده مجنون تو 💠 موسای عصر آخری، ما جملگی هارون تو 💠 ای یوسف زهرا بیا یعقوب دلها کور شد 💠 همچون زلیخا یک جهان سر گشته و مفتون تو [الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج] 🌴💎🌹💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک‌بار هم نشد حرمت موی سفید ما را بشکند یا بی‌سوادی ما را به رخمان بکشد. هر وقت وارد اتاق می‌شدم، نیم‌خیز هم که شده از جا بلند می‌شد. اگر بیست بار هم می‌رفتم و می‌آمدم، بلند می‌شد. می‌گفتم: علی‌جان! مگه غریبه هستم؟! چرا به خودت زحمت می‌دی؟! می‌‌گفت «احترام به والدین، دستور خداست.» یک روز که خانه نبودم، از جبهه آمده بود. دیده بود یک مشت لباس نشُسته گوشه‌ حیاطه، همه را شُسته بود و انداخته بود روی بند. وقتی رسیدم، بهش گفتم: الهی بمیرم برات مادر، تو با یک دست، چطوری این‌همه لباس را شستی؟! گفت «اگه دو دست هم نداشتم، بازهم وجدانم قبول نمی‌کرد من اینجا باشم و شما زحمت شستن لباس‌ها را بکشی» 🌱شهید 🕊🌹 ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️ مقام معظم رهبری(مدظله العالی)؛ ✨اگر این شهدایی که شلمچه، یادگار آنها و این بیابانهای خونین حامل نشانه‌های آنهاست نبودند، امروز در این کشور از استقلال ملی، از شرف ملت، از اسلام و از هیچ چیز ایرانی، نشان برجسته ای نبود. 🌷۲۰ اسفند، روز ملی راهیان نور گرامی باد.🌷 ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🔰شلمچه،سرزمینِ‌عشق 🌱 ☘۲۰ اسفند، روز ملی راهیان نور‌گرامی روز ۲۰ اسفند ماه سال ۱۳۷۵ امام خامنه ای برای اولین‌بار در جمع زائران راهیان نور در یادمان شهدای هویزه حاضر شدند. این روز به عنوان «روز ملی راهیان نور» از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی در تقویم رسمی کشور ثبت شد. ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙صدای ماندگار شهید آوینی 🌟ما یافتیم آنچه را دیگران نیافتند ماهمه افق های معنویت را در شهدا تجربه کردیم ..... عشق را هم امید را هم کرامت را هم شجاعت را هم عزت را هم وهمه ی آنچه را که دیگران جز در مقام شهادت نشنیده اند ما به چشم خود دیدیم ،ما معنای جهاد اصغر واکبر را درک کردیم ..... و پادگان دوکوهه به اینهمه شهادت خواهد داد. ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۰ اسفندماه ۱۳۷۵ سالروز حضور تاریخی و با برکت رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنه ای بر تربت پاک شهدای مظلوم کربلای هویزه و نامگذاری روز ملی راهیان نور گرامی باد. ❤️ ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 ❣هر روز صد صلوات هدیه ❣به روح پاک و مطهر همه شهدا ❣برای تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انشاءالله هدیه به روح پاک و مطهر صلوات❤️ شهید ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
سالروز شهادت🌷 🔰شهید عبدالحسین برونسی فرمانده تیپ 18 جوادالائمه (ع) در بیست و سوم شهریور ماه سال 1321 در گلبوعلياي كدكن تربت حيدريه به دنیا آمد. او از نخستین افرادی بود که در درگیری‌های ضد انقلاب به کردستان اعزام شد و دشمن به قدری از او ترس داشت که برای سرش جایزه تعیین کرد. 🔹 برونسی بعد از زیارت خانه خدا به مرحله‌ای از شهود رسیده بود كه‌ زمان‌ و مكان‌ شهادت‌ خودش‌ را مي‌ديد و سرانجام‌ در عمليات‌ بدر، در ۲۳ اسفند ماه ۱۳۶۳ در چهارراه‌ خندق‌ به‌ شهادت‌ رسيد. پيكر شهيد برونسي بعد از شهادت مفقودالاثر بود تا این که در سال 1390 پیکرش کشف شد ۲۳ اسفند سالروز شهادتت مبارک❤️ شهید ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷صحبت های دلنشین شهید برونسی سالروز شهادت 🔹 شهید عبدالحسین برونسی (۱۳۶۳-۱۳۲۱ ش) از شهدای بزرگ دوران دفاع مقدس بود که در عملیات‌های متعددی چون عاشورا، فتح‌المبین، بیت المقدس، رمضان، والفجر ۳، خیبر و بدر حضور فعال داشت و سرانجام در حالی که فرماندهی تیپ هجده جواد الائمه (علیه السلام) را بر عهده داشت، به شهادت رسید. شهید🕊🌹 ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 شهید احمد کاظمی: 🌷 شهدا قبل از شهادت به یقین می‌رسند ... ۱۴ اسفند ۶۳ --- عملیات بدر -- مقر تاکتیکی جزیره دوران جنگ تحمیلی به مناسبت ۲۲ اسفند -روز بزرگداشت شهدا یاد همه شهدا ❤️ خاصا شهید حاج احمد صلوات شهید🕊🌹 ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🔴💭 آرامگاه یک ابرمرد 🔹تصویر مزار شهید عبدالرسول زرین؛ تک تیرانداز قهار دفاع مقدس شهید ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
♦️پلیس شهیدی که فرزندش را ندید 🔹شهید حسن دلاور متاهل و دارای دو فرزند است که در قالب خدمت عملیاتی در استان سیستان و بلوچستان مشغول خدمت بود و فرزند دوم این شهید ۱۸ اسفند به دنیا آمد که پدر را هرگز ندید. 🔹همسر شهید حسن دلاور می‌گوید؛ حدود ۲ ماه دور از خانواده بود و ما خیلی چشم انتظار آمدنش بودیم. او در هیچ مراسمی کنار خانواده‌اش نبود و همیشه با آغاز تعطیلات کار آنها شروع می‌شد. شهید ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🏅قهرمانان دفاع مقدس 📸تا بحال عکس، به این زیبایی دیده بودید که همه شهید شده باشند؟ هدیه محضر همه شهدا صلوات ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
📚 📝 نویسنده ♥️ جزوه هایم را گرفتم و نگاهش كردم. او هم نگاهم كرد. آهسته گفتم : خیلي شرمنده ام ببخشید براي شما هم دردسر درست كردم. با خنده گفت : نه مهم نیست من فقط نگران شما هستم . این پسره خیلي شر است. نگران پرسیدم : طوري كه نشد؟ سرش را به علامت منفي تكان داد . غمگین گفتم : نمي دونم چكار كنم . با لحني آرامش بخش گفت : خدا بزرگه نترسید من هم همیشه در خدمت هستم. ناراحت نگاهش كردم و گفتم : چرا باید براي من این اتفاق بیفتد این همه دختر تو دانشگاه هست. آقاي ايزدي با خجالت گفت : ولي هيچكدام به زيبايي شما نيستن. بعد وحشتزده از حرفي كه زده بود با عجله راه افتاد. چند لحظه اي سر جايم ماندم بعد آهسته و ناراحت راه افتادم . وقتي سوار ماشين شدم و به سر خيابان دانشگاه رسيدم، آقاي ايزدي را ديدم كه منتظر تاكسي ايستاده است. ماشين را نگه داشتم و بوق زدم تا متوجه ام شود. دستش را به علامت تشكر بالا آورد، شيشه را پايين كشيدم و گفتم : - بفرماييد تا يك جايي مي رسونمتون. پس از چند لحظه ترديد چون ماشين پشت سري آقاي ايزدي سوار شد. روي صندلي جابه جا شد و گفت : مزاحم شدم. نگاهش كردم وخنديدم چند لحظه هر دو ساكت بوديم ، بعد من پرسيدم : - كدوم سمت مي ريد ؟ سري تكان داد و گفت : شما هر جا مسيرتون هست بريد من بين راه پياده مي شم. با خنده گفتم : من هميشه دوستام رو مي رسونم شما هم براي من يك دوست هستيد بگيد كدوم سمت برم. ماسك را از روي دهان و بيني اش پايين كشيد و گفت : آخه مزاحم مي شم . دو دل پرسيدم : چرا هميشه ماسك مي زنيد؟ البته به من ربطي نداره .... همانطور كه داشت از پنجره بيرون را نگاه مي كرد گفت : ريه ام زود دچار عفونت ميشه يك كم هم تنگي نفس دارم. لحظه اي نگاهش كردم او هم به من نگاه كرد پرسيدم : آسم داريد؟ سري تكان داد و گفت : نه . نمي دانم در آن لحظه چرا آنقدر كنجكاو شده بودم دوباره پرسيدم : سل ؟ با خنده سري تكان داد. منتظر نگاهش كردم با صدايي كه به سختي شنيده مي شد گفت : - تو جبهه شيميايي شدم. آنقدر جا خوردم كه محكم زدم روي ترمز ! با شنيدن بوق ممتد ماشينها متوجه خطرناك بودن كارم شدم. ولي بي توجه گفتم : راست مي گي ؟ از آن لحظه نمي دانم به چه دليل شما تبديل به تو شد و فعلها از حالت جمع درآمد. وقتي جوابي نداد پرسيدم : ازدواج كردي ؟ آقاي ايزدي سرش را برگرداند و نگاهم كرد . بعد با لبخندي محو پرسيد : اين دو سوال چه ربطي بهم داره؟ - هيچي . به سادگي گفت : نه تنها زندگي مي كنم . ازدواج هم نكردم. صدايم مي لرزيد گفتم : آقاي ايزدي .... با خنده گفت : من تا حالا به هيچكس اين حرفها را نگفته بودم . پس حالا كه مي دوني جزو محارم هستي و منو ديگه ايزدي صدا نكن. با خجالت گفتم : پس چي صدا كنم ؟ آرام گفت : حسين . اشك چشمهايم را پر كرد ماشين ها رد مي شدند و با چراغ علامت مي دادند كه حركت كنم . اما نمي توانستم با بغض گفتم : تو هم منو مهتاب صداكن ، حسين. سري تكان داد و گفت : نمي خواد حركت كني ؟ با پشت دست چشمهايم را پاك كردم حسين معصومانه دستمال كاغذي را به طرفم گرفت و گفت : - چرا گريه مي كني ؟ با خنده گفتم : چون به قول برادرم سهيل زر زرو هستم ! هردو خنديديم و من حركت كردم. پايان فصل 8 ادامه دارد.... ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ ❤️خدا خدا خدا ‌ 🔔هر وقت هر جا ناامید شدی بدون که کارت می خواد درست بشه 🌷 مرحوم آیت الله مجتهدی رحمت الله علیه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎
{بسم الله الرحمن الرحیم...
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور