eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
358 دنبال‌کننده
32.4هزار عکس
13.9هزار ویدیو
156 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷فرمان حضرت امام درباره ترك خدمت سربازي ارتش شاهنشاهي كه پخش شد، 📰عباس كه سرباز چهارده ماه بود، از پادگان جيم شد و رفت قاطي تظاهرات و تجمعات مردم.😇 🌷 به كه نمي‌توانست برگردد چون در يك شهر كوچك سريع شناسايي و دستگير مي‌شد.😰 چند ماه باقي مانده را در تهران سر كرد. خواهرش ساكن پايتخت بود و او زياد غريبي نمي‌كرد. كه پيروز شد✌️ برگشت سر خانه و زندگي پدرش‌اش. اما عباس ديگر خيلي فرق كرده بود، حتي هم متفاوت از گذشته بود😳 🌷 و ريش تازه سياه و نرم، صورت آفتاب ☀️سوخته و بر و روي جذاب، و تحسين‌برانگيز را هم به صفات هميشگي‌اش اضافه كرده بود👌 و در اعمال و رفتارش هم ديگر آن آرامش به چشم نمي‌خورد و مادر حيران مانده بود كه چطور عباسش در عرض چند ماه اين طور عوض شده است.😍 همه مي‌گفتند:‌ ماشاء الله پسر كربلايي يلي شده ... 🌷 📎سالروز ولادت نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
دل را . . . بہ فدای قدمت می ریـزم یڪ بارِ دگر ، اگر تـو تڪرار شوی #شهید_صادق_عدالت‌اکبری🌷 #سالرو
💢صادق کلاً شهدا بود با اینکه آنها را ندیده بود و ارتباطی نداشت،😍 اما توفیق این را داشت که بعد از آمدن پیکرهای تفحص‌شده شهدا به شهرمان در قسمت ایثارگران فعالیت کند و استخوان‌های پاک و این شهدا🕊 را با همکاری دوستانش در پارچه‌ها بپیچند و به خانواده‌ها تحویل دهند؛😔 💢 تا اینکه به زمانی رسیدیم که پیکر شهدای به وطن آمدند که در این زمان هم جنازه‌ها ⚰را از فرودگاه‌ها تحویل می‌گرفت و و دفن آنها را خودشان انجام می‌دادند. با خانواده شهید حامد جوانی ارتباط زیادی برقرار کرده بود،👌 حتی زمانی که شهید جوانی در بیمارستان تهران بستری🛏 بود و از ناحیه هر دو و هر دو دست مصدوم و مجروح بود به ملاقاتش رفته بود؛ ❣ 💢الان در کنار شهید جوانی صندلی تعبیه شده است که آن صندلی را صادق از انبار سپاه گرفته بود و جوشکاری💥 و بقیه کارهایش را نیز خودش انجام داده بود؛ با این نیت که پدر مادر مدافعان حرم در کنار مزار فرزندانشان راحت باشند 😇و خسته نشوند. در امسال از سوریه با پدر شهید جوانی تماس گرفته بود☎️ و روز پدر را تبریک گفته بود، 💢 وقتی آقای از اوپرسیده بود «از کجا تماس گرفته‌ای؟»⁉️ گفته بود: «من از کنار پسرتان حامد با شما تماس می‌گیرم.» یعنی احساس می‌کرد که با حامد دوش به دوش ایستاده است☺️؛ صادق خودش را احساس کرده بود، آقای جوانی از او پرسیده بود که چه زمانی باز می‌گردید گفته بود: «دو گروه هستیم ✌️که یک گروه برگشته‌اند و در حال بازگشتند.» اشاره‌ای نکرد که خودش هم بر می‌گردد.😔 🌷 📎سالروز ولادتـــــ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
❤️بسم الرب الشهداء و الصدیقین❤️ شهید مدافع حرم کربلایی حامد بافنده در روز دوم خرداد ماه سال هزار و
💠حامد هدیه امام رضا به من بود. 🌷برای زیارت اومده بودیم مشهد،🕌 جهت اقامه نماز مرتب به می‌رفتیم و زیارت و دعا می‌خواندیم و برمی‌گشتیم، اما یک‌بار که با تعدادی از اعضای و دوستانم به حرم رفتیم، وقتی که زیارت و دعا و مناجات‌ها را خواندیم و شب زنده‌داری کردیم،😇 تصمیم گرفتیم که تا در حرم بمانیم، صبح زود فهمیدیم که حرم را تا چند دقیقه دیگر عوض می‌کنند، به همین دلیل در حرم ماندیم، خیلی شلوغ بود 😰و در همان شلوغی 2 تا بزرگ آوردند، من یک غنچه از وسط یک تاج گل بیرون کشیدم، دوستانم گفتند «اتفاق خوب و خاصی برای من می‌افتد». همان روز خانواده «حامد» به من در مشهد آمدند.😳 🌷«حامد» به همراه مادر و عمه‌ها‌ی خود در مشهد به خواستگاریم آمد،🙈 این قضیه در همان گیر و دار و درمان پدرم اتفاق افتاد. پدرم خیلی اصولی و قبول نکرد و دلایل خود را تفاوت‌های فرهنگی و نوع آداب و رسوم در و سبک زندگی را عنوان کرد و نیز حتی این نکته را بیان کرد که نحوه دختر‌ها در شهر ما ملک، آب و خانه است👌 و نتیجه گرفت که دختر من به شما نمی‌خورد. 🌷بعد از مدتی که گذشت، «حامد» از مشهد به آمد و پیش برادرم وتمام مواردی را که لازم بود را به گفت و تأکید کرد💯 که می‌خواهم با خواهر شما زندگی کنم و حتی گفت که حاضرم در رفسنجان زندگی کنم.😊 🌷 وقتی برادرم مسئله را مجددا به پدرم مطرح کرد🗣، پدرم هم یک مهریه سنگینی را طبق آداب و رسوم منطقه خودمان تعیین کرد، تعدادی سکه، سه دانگ خانه، تمتع و سفر ، چند هزار شاخه گل و مبلغی پول که درست یادم نیست😐، حق سکونت در رفسنجان را نیز پدرم شرط ازدواج ما قرار داده بود و حامد همه را پذیرفت.😍 🌷در حقیقت پدرم کاری کرد که اگر حامد فقط به یک ظاهری اقدام کرده است پشیمان شود و برود🚶، غافل از آن که مردان خدایی دل در گرو حق دارند و بی‌خودی پا در میدان نمی‌گذارند. اراده آن‌ها و پای در راهی که می‌گذارند استوار است و هرگز نمی‌لغزند.⚠️ ✍راوی : همسرشهید 🌷 📎سالروز شهادت نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
عاشقــان را با تعلق هـا چه ڪار ... روز اول عهد با خون بسته‌ایم گر به جـان ما زَنـد مولا محڪ لیت
🌷برشی از کتاب : کناره سفره نشستیم عاقد پرسید: عروس خانم 👰مهریه رو که صیغه موقت رو فسخ کنیم به حمید نگاه کردم، گفتم : نه من نمیبخشم! نگاه همه با به من برگشت،😳 🌷ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟ رک و راست گفتم : بله میگیرم💯، حمید و گفت: چشم مهریه رو میدم، همين الان هم حاضرم پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد ☺️و گفت: پس مهریه عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه👌 🌷بعد از خواندن عقد دائم به رستوران 🏫رفتیم، تا غذا حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم!😇 پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه! حمید خندید😄 و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده حمید چرخاندم و داخل صندوق که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر آقای من! 😍 ✍راوی؛همسر شـ‌هید 🌷 📎سالـروز ولادت http://eitaa.com/zakhmiyan_eshgh