eitaa logo
ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
6.2هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
867 فایل
السلام علیک یاابا عبدالله کانال ویژه مقتل امام حسین ع با متن عربی و ترجمه از منابع معتبر و پاسخ به شبهات مقتل است ایتا @zameneashk1 تلگرام @zameneashk باب الحسین ع https://t.me/Babolhusein آی دی پاسخ به سوالات @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
18 مقتل علی اصغر ع به روایت مرحوم سپهر در ناسخ التورایخ شیر هم در سینه ی مادرش خشکیده است تذکر : متون زیر روضه های مشهوری است که بیشتر پیر غلامان استفاده می کردند توصیه می شود خصوصا ذاکرین جوان از این روضه استفاده کنند علي اصغر که هنوز شش ماه مدت افزون نداشت، تشنه و گرسنه مي‏ناليد؛ چه مادرش از شدت عطش شير در پستان نداشت. امام عليه‏السلام فرمود: «فرزند من علي را به من سپاريد تا با او وداع گويم.» و قماط (قماط (بکسر قاف): پارچه‏اي که شير خواره را در آن پيچند.) آن طفل را بگرفت و او را ببوسيد و گفت: ويل لهؤلاء القوم اذا کان جدک محمد خصمهم. يعني: «واي بر آن قوم، آن روز که جد تو محمد مصطفي با ايشان خصومت آغازد.» و آن طفل را بياورد و در برابر صف برافراشت. گويا همي‏گفت: «اي بار خداي! در گنجينه‏ي من جز اين گوهر بجاي نمانده، او را نيز همي‏خواهم در راه تو فدا کنم.» آن گاه با کوفيان خطاب کرد که: «اي شيعيان آل ابوسفيان! اگر مرا گناهکار دانسته‏ايد، بدين کودک گناهي نتوانيد بست. او را آب دهيد که از شدت عطش شير در پستان مادرش بخوشيده (خوشيدن (بر وزن پوشيدن): خشکيدن).» هيچ کس او را پاسخ نگفت: حرملة بن کاهل اسدي تيري به سوي او گشاد داد و آن تير بر حلقوم علي اصغر آمد و درگذشت و خون روان گشت. امام عليه‏السلام کف به زير آن خون مي‏داشت و چون سرشار مي‏شد، به سوي آسمان برمي‏افشاند. حضرت باقر عليه‏السلام مي‏فرمايد: «از آن خون قطره‏اي به سوي زمين بازنيامد.» حسين عليه‏السلام فرمود: هون علي ما نزل بي أنه بعين الله. يعني: «آسان است بر من چند که هدف سهام اين دواهي باشم، چه خداوند اين جمله را نگران است.» ثم قال: لا يکون أهون عليک من فصيل. اللهم! ان کنت حبست عنا النصر، فاجعل ذلک لما هو خير لنا. عرض کرد: «اي پروردگار! قتل طفل من، در نزد تو سهل‏تر از کشتن بچه‏ي ناقه‏ي صالح نيست. اگر امروز بازداشته‏اي از ما فتح و نصرت را، ما را پاداشي از آن بهتر عنايت فرما.» اين وقت، به روايت ابن‏جوزي که از علماي اهل سنت و جماعت است، هاتفي ندا در داد: دعه يا حسين! فان له مرضعة في الجنة. يعني: «اي حسين! دست از اين کودک بازدار که در بهشت از براي او مرضعي (مرضع: زن شيرده (چون از صفات مختصه‏ي زنان است، محتاج به تاء تأنيث نمي‏باشد: مانند حائض و حامل).) مقرر است که او را شير دهد.» پس حسين به روايت صاحب عوالم، بدن علي اصغر را با خون او براندود. در شرح شافيه مسطور است که: «از اسب فرود آمد و بر او نماز گذاشت و بابن غلاف تيغ، حفره‏اي در زمين کرد و او را مدفون ساخت.» سپهر، ناسخ التواريخ سيدالشهدا عليه‏السلام، 365 - 363 / 2 ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
19 مقتل علی اصغر ع در ابصار العین سماوی سندی که به صراحت می فرماید سر علی اصغر ع به نیزه نشد (فائدة) قُطعت في الطّفِّ رؤوس أحبّة الحسين عليه السلام وأنصاره جميعاً بعد قتلهم، وحُملت مع السّبايا إلّارأسين. رأس عبداللَّه بن الحسين عليه السلام الرّضيع، فإنّ الرّواية جاءت أنّ أباه الحسين عليه السلام حفر له بعد قتله بجفن سيفه ودفنه. بریده شد در روز طف سر دوستان امام حسین ع و انصارش و با اسراء حمل شد . غیر از دوسر که با اسراء حمل نشد. 1 سر عبد الله بن الحسین الرضیع (علی اصغر ع ) که در روایت است پدرش با غلاف شمشیر برایش حفره ای کند و او را دفن نمود 2 نفر دوم حربن ریاحی است که قومش او را بردند و.. تذکر : ابصار العین درباره ی شهدای کربلا نگارش یافته است و بسیار معتبر است عزیزان در 17 جلسه مباحثه علی اصغر در گروه مقتل متضمن البکاء مطالب کاملا مباحثه و باز شده است رجوع کنید السّماوي، إبصار العين،/ 127/ عنه: الزّنجاني، وسيلة الدّارين،/ 413 ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
20 زینب س و مقتل علی اصغر ع تواتر مقاتل در شهادت علی اصغر ترجمه در بالاست به لحاظ اسنادش اورده شد) قال: ولمّا رأى الحسين عليه السلام مصارع فتيانه وأحبّته، عزم على لقاء القوم بمهجته‏ ونادى: هل من ذابّ يذبّ عن حرم رسول اللَّه صلى الله عليه و آله؟ هل من موحِّد يخاف اللَّه فينا؟ هل من مغيث يرجو اللَّه بإغاثتنا؟ هل من معين يرجو ما عند اللَّه في إعانتنا؟ فارتفعت أصوات النِّساء بالعويل‏، فتقدّم إلى [باب‏] الخيمة، وقال‏ لزينب: ناوليني ولدي‏ الصّغير حتّى أودِّعه، فأخذه وأومأ إليه ليقبِّله‏ فرماهُ حرملة بن الكاهل الأسديّ لعنه اللَّه تعالى بسهم، فوقع في نحره فذبحه. فقال لزينب: خذيه، ثمّ تلقّى الدّم بكفّيه،فلمّا امتلأتا، رمى بالدّم نحو السّماء، (7*) ثمّ قال: هوّن‏ عليَّ ما نزل بي أ نّه بعين اللَّه. قال الباقر عليه السلام: فلم يسقط من ذلك الدّم قطرة إلى الأرض 8. 11 ابن طاوس، اللّهوف،/ 116- 117/ عنه: البهبهاني، الدّمعة السّاكبة، 4/ 335؛ الدّربنديّ، أسرار الشّهادة،/ 402؛ القمّي، نفس المهموم،/ 349؛ القزويني، تظلّم‏الزّهراء،/ 203؛ الحائري، ذخيرة الدّارين، 1/ 140، 141، المازندراني، معالي‏السّبطين، 1/ 423- 424؛ النّقدي، زينب الكبرى،/ 105- 106؛ الميانجي، العيون‏العبرى،/ 171- 172؛ الزّنجاني، وسيلة الدّارين‏ ،/ 283، 284 ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
21 به علت سنگینی مقتل ترجمه نشد فقط عاشقان روی کلمه اضطرب دقت کنید و خودتان تحقیق کنید قُتل في حجر أبيه عليه السلام وهو صبيّ رضيع، أصابه سهم من رجل من بني أسد، فاضطرب ومات. أبو نصر، سرّ السّلسلة،/ 300 ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
22 به علت سنگینی مقتل ترجمه نشد فقط عاشقان روی کلمه انشابة دقت کنید و خودتان تحقیق کنید وكان عبداللَّه بن الحسين يوم قُتل صغيراً، جاءته نشابة وهو في حجر أبيه، فذبحته. أبو الفرج، مقاتل الطّالبيّين،/ 59/ عنه: المجلسي، البحار، 45/ 47؛ البحراني، العوالم، 17/ 290؛ البهبهاني، الدّمعة السّاكبة، 4/ 336؛ الحائري، ذخيرة الدّارين، 1/ 140؛ الزّنجاني، وسيلة الدّارين،/ 281 ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
23 خبر شهادت علی اصغر ع به روایت ناسخ التواریخ در شب عاشوراء نکته:امام حسین دو جا روضه علیاصغرع را خوانده است اول در شعر شیعتی و دوم در شب عاشوراء ابوحمزه ثمالي از علي بن الحسين عليه‏السلام روايت مي‏کند که: قال: لما کان اليوم الذي استشهد فيه أبي، أجمع أهله و أصحابه في ليلة ذلک اليوم فقال لهم: يا أهلي و شيعتي! اتخذوا هذا الليل جمالکم فانهجوا بأنفسکم، فليس المطلوب غيري و لو قتلوني ما فکروا في غيري فانجوا رحمکم الله، فأنتم في حل وسعة من بيعتي و عهدي الذي عاهدتموني. ابوحمزه مي‏گويد: سيد سجاد فرمود: «در شب آن روز که پدر من شهيد شد، اهل و اصحاب خود را حاضر ساخت و فرمود: اي اهل من و شيعيان من! در اين شب شتران خود را برنشينيد و جان خود را به سلامت درگذرانيد. مطلوب اين قوم جز من نيست؛ چون مرا بکشند، هرگز ياد از شما نکنند. طريق نجات پيش داريد که من بيعت خود را و عهدي که شما با من استوار بستيد، از گردن شما ساقط ساختم.» چون آن جماعت اين کلمات را اصغا (اصغاء: گوش دادن.) نمودند، همگان به يک زبان ندا دردادند که: «اي ابوعبدالله! اي سيد و مولاي ما! سوگند با خداي که هرگز دست از دامن تو باز نداريم تا مردمان گويند، ترک گفتند امام خود را و بزرگ خود را و او را فريدا وحيدا (فريدا، وحيدا: تنها، يکتنه.) به جاي گذاشتند، چه عذر در نزد خداي بر تراشيم که امام خود را دست باز داشتيم؟ لا أم، جز اين نيست که در رکاب تو کشته شويم.» فرمود: «اي قوم! من فردا کشته مي‏شوم و شما همگان کشته مي‏شويد و يک تن از شما باقي نمي‏ماند.» گفتند: «سپاس خداي را که گرامي داشت ما را به نصرت تو و تشريف کرد ما را به سعادت شهادت در حضرت تو، اي پسر رسول خداي! آيا شاد نباشيم از ملازمت خدمت شما؟» فقال: جزاکم الله خيرا. و دعا لهم بخير فأصبح و قتل و قتلوا معه أجمعون، فقال له القاسم الحسن: فأنا فيمن يقتل؟ فأشفق عليه، فقال له: يا بني! کيف الموت عندک؟ قال: يا عم! أحلي من العسل، فقال: أي و الله - فداک عمک - انک أحد من يقتل من الرجال معي بعد أن تبلي ببلاء عظيم خبر شهادت علی اصغر ع و ابني عبدالله، فقال: يا عم! و يصلون الي النساء حتي يقتل عبدالله و هو رضيع؟ فقال: - فداک عمک - يقتل عبدالله، اذا جفت روحه عطشا و صرت الي خيمنا فطلبت ماء و لبنا فلا أجد قط، أقول: ناولوني ابني لأشربه من في، فيأتونني به، فيضعونه علي يدي، فأحمله لأدنيه من في، فيرميه فاسق - لعنه الله - بسهم فينحره، و هو يناغي، فيفيض دمه في کفي، فأرفعه الي السماء و أقول: اللهم! صبرا و احتسابا فيک، فتعجلني الأسنة منهم و النار تستعر في الخندق الذي في ظهر الخيم، فأکر عليهم في أمر أوقات في الدنيا، فيکون ما يريد الله، فبکي و بکينا، و ارتفع البکاء و الصراخ من ذراري رسول الله في الخيم، و يسأله زهير بن القين و حبيب بن مظاهر من علي فيقولون: يا سيدنا! فسيدنا علي - فيشيرون الي - ماذا يکون من حاله؟ فيقول مستعبرا: ما کان الله ليقطع نسلي من الدنيا فکيف يصلون؟ و هو أبوثمانية أئمة. فرمود: «خداوند خير دهاد شما را!» و چون روز برآمد، آن حضرت شهيد شد و همگان با او شهيد شدند. هنگام تقرير اين کلمات، قاسم بن حسن عرض کرد: «من کشته مي‏شوم؟» فرمود: «اي پسرک من! مرگ در نزد تو چگونه است؟» عرض کرد: «از عسل شيرين‏تر است.» فرمود: «اي والله - عم تو فداي تو شود - تو نيز بعد از ابتلاي عظيم کشته شوي و فرزند من عبدالله نيز کشته شود.» گفت: «اي عم! اين لشکر تا به نزد زنان تاختن کنند و عبدالله شيرخواره را بکشند؟» فرمود: «- عم تو فداي تو باد - عبدالله را مي‏کشند، گاهي که از عطش مشرف بر موت باشد و چند که من در خيمه‏ها طلب آب و شير مي‏کنم، چيزي نمي‏يابم. مي‏فرمايم: پسر مرا به من آريد تا او را شربتي از دهان خود بچشانم. چون او را به من آوردند، برگيرم و گاهي که به نزديک دهان آورم، فاسقي تيري به سوي او رها دهد و او را نحر (کشتن شرعي شتر را «نحر» گويند و طريقه‏ي آن اين است که دستهاي او را بسته، کاردي به گلوگاهش فروبرند.) کند و دست من از خون او سرشار مي‏شود و به سوي آسمان مي‏افشانم و مي‏گويم: اي پروردگار من! صابرم بر بلاي تو و احتساب از تو مي‏جويم. اين وقت لشکر با تيغ و سنان بر من حمله مي‏افکنند و آتش از خندقي که در پشت خيام است، زبانه زدن مي‏گيرد و من حمله مي‏کنم در تلختر وقتي از اوقات دنيا و اين چنين خداي خواسته است.» سيد سجاد مي‏فرمايد: چون اين کلمات را بفرمود، بگريست و ما همگان بگريستيم. بانگ گريه و فزع از ذريه‏ي رسول خدا بالا گرفت. اين وقت زهير بن القين و حبيب بن مظاهر خواستند بدانند که سيد سجاد نيز شهيد مي‏شود. عرض کردند: «اي سيد ما! چون است حال مولاي ما علي؟» با ديده‏ي اشک آلود فرمود: «خداوند نسل مرا در دنيا منقطع نمي‏گذارد. چگونه با او دست توانند يافت و حال آن که او پدر هشت امام است؟!»
24 داستان فصیل صالح و رضیع الحسین ع ثم قال: لا يکون أهون عليک من فصيل. اللهم! ان کنت حبست عنا النصر، فاجعل ذلک لما هو خير لنا. عرض کرد: «اي پروردگار! قتل طفل من، در نزد تو سهل‏تر از کشتن بچه‏ي ناقه‏ي صالح نيست. اگر امروز بازداشته‏اي از ما فتح و نصرت را، ما را پاداشي از آن بهتر عنايت فرما.» گریز به روضه حضرت زهراء س وناقه صالح ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk سپهر، ناسخ التواريخ سيدالشهدا عليه‏السلام، 365 - 363 / 2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 8 فهرست هشتم روضه های سنتی ، شب هفتم محرم 8 فهرست قسمتی از روضه های مقتل ،علی اصغر ع شهادت طفل شیر خوار در آغوش پدرش ( علی اصغر ع) در میدان 1. روضه علی اصغر ع به روایت سید بن طاووس ره 2. روضه ی علی اصغر ع به روایت ارشاد شیخ مفید 3. روضه ی علی اصغر به روایت ابو مخنف 4. نقل شهادت علی اصغر درشب عاشوراء توسط امام حسین ع برای حضرت قاسم ع 5. روایت امام باقر ع در باره شهادت علی اصغر ع 6. روایت خونخواهی امام باقر ع از مرد اسدی 7. روایت امام صادق درباره شهادت علی اصغر ع 8. روایت امام باقرع درباره برنگشتن خون علی اصغر ع به زمین 9. روایت عطش کودکان در روضه ی جبرئیل بر حضرت موسی ع 10. روضه ما هذا الذنب الرضیع از سخنان امام مهدی عج 11. شب عطش ، شب علی اصغر ع 12. روضه وداع امام حسین ع با علی اصغر ع 13. روضه بوسه امام حسین ع بر علی اصغر ع 14. روضه پاشیدن خون علی اصغرع به آسمان 15. روضه اشگهای امام حسین ع در شهادت علی اصغر ع 16. روضه خشگ بودن شیر رباب و عطش و گرسنگی علی اصغر ع 17. بی حال شدن علی اصغر ع از عطش در صبح عاشوراء 18. اضطراب اهل حرم از عطش علی اصغرع 19. سعی اصحاب خصوصا عباس ع برای سیراب کردن اطفال 20. سفارش امام حسین ع درباره علی اصغرع به ام کلثوم 21. روضه دفن علی اصغرع 22. روضه حرمله و تیر سه شعبه 23. روضه سوال مختار بر مظلومیت امام حسین از حرمله لع 24. روضه ی چگونه تیر به گلوی کوچکی که معلوم نبود خورد 25. زبانحال شیر خوردن علی اصغر ع در کنار خانه خدا(مکه) 26. روضه ی نگاه و لبخند علی اصغر بر امام حسین ع هنگام شهادت به روایت اسرار الشهاده فاضل دربندی 27. روضه ی حضرت زینب س در کنار بدن پر خون علی اصغر ع به روایت ارشاد شیخ مفید 28. روضه ی رباب س در مجلس ابن زیاد لع (ذکر شعر لا تنس حسینا ابدا..) 29. سخنان ام کلثوم به امام حسین ع درباره عطش علی اصغر ع 30. روضه شهادت علی اصغر ،اذن من اذن 31. روضه حجم تیر از گلو بیشتر بود.(،اجتهادی) 32. روضه خون علی اصغر به سمت ملکوت (روایت امام باقر به تواتر مقاتل) 33. روضه حالت امام حسین ع با دیدن عطش علی اصغر ع 34. روضه حالت امام حسین ع هنگام بردن علی اصغر ع به سمت خیام 35. روضه ی دع یا حسین ع، مرضعه ی بهشتی ،ندای آسمانی به روایت ابن جوزی 36. روضه کلمه یتلظی در کلام امام حسین ع در عطش علی اصغر 37. روضه پاشیدن خون با کف دست یا دستان ،در مقاتل کلمه ملات و ملاتا اشاره به چه مطلبی دارد؟ 38. روضه ی هون علی انه بعین الله بعد از آمدن تیر 39. روضه ی علی اصغر ع ذخیره امام حسین ع در آخرت . 40. روضه ماندن حضرت رباب س در کنار قبر بعد از ورود به کربلا 41. روضه ی نماز خواندن امام حسین ع بر بدن خونی علی اصغر ع 42. روضه ی دفن علی اصغر ع 43. سر تعجیل امام حسین ع در دفن علی اصغر ع چه بوده است ؟ 44. روضه ی رباب س در مجلس ابن زیاد لع 45. روضه مالیدن خون علی اصغر ع به قنداق و بدنش 46. روضه و ذکر الهی انشدک بدم المظلوم در توسل به علی اصغر ع 47. روضه ی عطش علی اصغر ع و طلب آب 48. روضه شنا کردن عمرسعد لعنت الله در اوج تشنگی اطفال در شب عاشورا در فرات 49. روضه بیرون آمدن ابی عبدالله برای بردن علی اصغر از لباس جنگی 50. روضه ی سرانجام حرمله لع قاتل علی اصغر ع 51. روضه خبر به درک واصل شدن ابن زیاد لع و سوال امام سجاد ع درباره حرمله لع : حرمله لع چه شد؟ 52. روضه آن زن در مدینه وقتی مواجه با رباب شد ، از حضرت زینب س سوال نمود نام این کنیز چیست ؟ 53. روضه ی مذبح الطفل و الی اذن من اذن . 54. اصابت تیر به بازوی امام حسین ع بعد از اصابت به گلوی به علی اصغر ع به روایت روضه الشهداء 55. روضه ی ناولینی و ناولونی در مقتل علی اصغر ع . 56. روضه ی توقف امام حسین ع به سمت خیام و برگشتن از سمت خیام 57. روضه ی تعزیت و تسلیت خدا در شهادت علی اصغر ع به امام حسین ع 58. روضه ی مُنوا علی در عطش علی اصغر ع به سند ریاض القدس فقط 59. روضه ی ذبح در مقتل علی اصغر و امام حسین ع با اشاره به روایت ابن شبیب 60. روضه ی حضرت ع وقتی خون را به آسمان پاشید فرمود خدایا شاهد باش این قوم نذر کرده اند که یک نفر از ذریه پیامبر را باقی نگذارند . 61. گریز به عطش :حدیث مقتلی :مسترک الرسائل ح 3 ص 130 : پیامبر فرمود اگر کسی در بیابان به کسی آب بدهد با پیامبران وارد بهشت میشود و از حوضهای کوثر می نوشد 62. روضه ی عبا کشیدن امام حسین بر روی علی اصغر ع تا میدان تا طفل در بین راه به شهادت نرسد. 63. سلام امام زمان عج بر علی اصغر ع در ناحیه مقدسه
‍ فهرست قسمتی از روضه های عطش 1. روضه ی نزدیکی فرات نهر علقمه به خیام امام حسین ع،شنیدن صدای آب 2. روضه ی عطش کودکان امام حسین ع 3. روضه عطش علی اصغر ع 4. روضه سقا و مشک 5. روضه عطش عباس ع و شریعه فرات 6. روضه و ذکر العظش الحسین هنگام ورود به شریعه و دیدن آب 7. روضه نوشیدن اب وسلام بر امام حسین ع 8. روضه لبهای تشنه،ناحیه مقدسه 9. روضه ی بستن اب در کربلاء در شب هفتم 10. روضه مراسم طشت گذاری به یاد عطش امام حسین ع و بیعت 11. روضه اب مهریه فاطمة 12. روضه برداشتن کام کودک از اب فرات 13. روضه سیراب کردن سپاه حر 14. روضه شماتت کردن دشمن به اب فرات در عطش امام حسین ع 15. روضه سلام بر تو ای کشته تشنه ، السلام علیک یا قتيل الظماء 16. روضه شدت عطش امام حسين عليه السلام،زبان خشکش که دهانش را مجروح می کرد 17. روضه روزه آب (روزه عشاق در روزعاشوراء) 18. گریز عطش عاشوراء به عطش و تشنگی صحرای محشر 19. روضه عطش اهل البیت ع واسراء،عطش در خیام امام حسین ع 20. روضه ی بیان عطش در شعر شیعتی 21. روضه رسيدن امام حسين عليه السلام به شريعه فرات و نخوردن آب با عرض سلام خدمت ذاکران سید الشهداء قسمت اعظم روضه ها در مباحث گروه مقتل ضامن اشک و گروه مقتل مطرح شده است با ورود به گروه مقتل روی پین مباحث بزنید فهرست روضه ها تمام مطالبشان در ده کتابی که معرفی شده است در کانال کتابخانه با پی دی اف ان موجود است دوستان از مقاتل سوال داشتند در آی دی حقیر یا در گروه مقتل ارسال کنند عزیزان با توجه به روز جهانی علی اصغر ع،یقینا به برکت علی اصغر ع عاشوراء جهانی می شود و مقدمات ظهور فراهم می گردد در خواندن روضه های صحیح علی اصغر ع دقت کنید و برای گرفتن اشک هر مطلبی را اظهار نفرمائید در کانال نوای مقتل بالای 90 روضه از علی اصغر ع قرار داده شد التماس دعا لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk ای دی حقیر برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ بسم الله الرحمن الرحیم شعر شیعتی سرود دولت عاشوراء روز يازدهم محرم مورخان اتفاق نظر دارند بر اينکه عمر سعد در روز دهم محرم کربلا را ترک نگفت. بلکه تا زوال آفتاب روز يازدهم در آنجا ماند. او کشتگان خود را جمع کرد و بر آنها نماز خواند، ولي نور چشم زهراي بتول (س) و يارانش را بدون غسل و کفن بر روي زمين رها کرد. بعدازظهر روز يازدهم محرم بود که خاندان امام حسين عليه‏السلام را از کنار قتلگاه عبور مي‏دادند. همين که سکينه به کنار بدن مطهر اباعبدالله عليه‏السلام رسيد، گردن به گردن مطهر ولي الله نهاد. بعد از آن خود فرمود که شنيدم از حنجره مبارک (حضرت اباعبدالله الحسين عليه‏السلام) اين ندا آمد: 1- شيعتي ما ان شربتم ماء عذب فاذکروني أو سمعتم بغريب أو شهيد فاندبوني‏ اي شيعيان من! هرگاه آب گوارا بنوشيد، مرا ياد کنيد، و هر گاه غريبي يا شهيدي را ببينيد بر غريبي و شهادت من ندبه و نوحه کنيد. 2- و أنا سبط الذي من غير جرم قتلوني و بجرد الخيل بعد القتل عمدا سحقوني‏ آخر من فرزند پيغمبر شمايم که مرا بي‏جرم و گناه کشتند و بعد از کشتن، بدن مرا پامال سم اسبان کردند. 3- ليتکم في يوم عاشوراء جميعا تنظروني کيف أستسقي لطفي فأبوا أن يرحموني‏ کاش شما در روز عاشورا حاضر بوديد و مي‏ديديد که چگونه استغاثه مي‏کنم و شربت آبي از براي طفلم مي‏طلبم و آنان به من ترحم نکرده و به من آب ندادند. 4- و سقوه سهم بغي عوض الماء المعين يا لرزء و مصاب هد أرکان الجحون‏ آنان در عوض آب، تير بر حلقوم طفل من زدند، اي داد از اين مصيبت! که ارکان هدايت را منهدم کرد. 5- ويلهم! قد جرحوا قلب رسول الثقلين فالعنوهم ما ستطعتم شيعتي في کل حين‏ واي بر اين گروه! که قلب رسول‏ خدا صلي الله عليه و آله و سلم را مجروح کردند، پس آنان را هر چه مي‏توانيد در همه‏ي اوقات لعين کنيد. چون به هوش آمد، بر سر و صورت خود مي‏زد و موي خود را مي‏کند. جماعتي از اعراب بي‏دين به دور او جمع شده و او را از آن بدن شريف کشيدند. [2] [2] مصباح کفعمي: 741 فصل خطبه‏ها، رجوع شود به: الدمعة الساکبه: 374/4 و 375، ذريعة النجاة: 299 و 300. شعر ضمیمه همخوانی مداحان با شعر شیعتی من شهید کربلایم،سر بریده از قفایم من این چنین بی کس نبودم کا ندرین وادی رسیدم بی کسم کردید و چَشم از چشمه خون مالامالم من شهید کربلایم،سر بریده از قفایم وحش و طیر این بیابان ، جمله سیرابند و چون تو من که از آل رسولم ، تشنه آب زلالم من شهید کربلایم،سر بریده از قفایم اکبرم کُشتید و عون و جعفر و عباس و قاسم این منم کظلم چون تو،طائر بشکسته بالم من شهید کربلایم،سر بریده از قفایم پس هر چه کردند نتوانستند او را از بدن پدر جدا سازند تا اين که گروهي جمع شده، به زور او را از جسد مطهر امام جدا ساختند. [2] . درسي که مي‏توان گرفت: بي‏شک گوش و چشم همگان براي ديدن يا شنيدن حقايق عالم شايستگي ندارد. تنها کساني که تقواي الهي را پيشه خود ساخته‏اند با چشم و گوش برزخي به عالم معنا راه مي‏يابند. اما کساني که چشم يا گوش و اعضا و جوارح را به لذت زودگذر دنيوي مشغول مي‏دارند، مصداق اين آيه خواهند شد: «انک لا تسمع الموتي و لا تسمع الصم الدعا)؛ [3] به درستي که تو (اي رسول ما) صداي مردگان را نمي‏شنوي و خواندن لال را نمي‏شنوي». [1] شجرة طوبي، ج 2، ص 451؛ مستدرک الوسائل، ج 17، ص 26. [2] تظلم الزهراء، ص 224. [3] نمل، آيه 80. 1-کانال ضامن اشک : ویژه مقتل امام حسین (علیه السلام ) @zameneashk 2- گروه متضمن البکا فاطمه الزهرا :ویژه پرسش و پاسخ و ارسال مطالب مقتل در رابطه با مقتل امام حسین (علیه السلام ) برای ورود به گروه مقتل به آی دی زیر رجوع کنید @m_h_tabemanesh1
خلاصه چند مقتل معتبر درباره شهادت امام حسین ع آلاف التحیة و السلام امام حسين -عليه‏السلام- پس از شهادت طفل شيرخوارش عازم ميدان پيکار شد و پيکارگر طلبيد و اشعاري خواند. هر کس در برابر او مي‏آمد به خاک هلاکت مي‏افتاد و کسي جرئت پيکار با او را نداشت، تا اينکه تعداد بسياري از آنان را کشت، و به مرکز لشکر خويش بازگشت و فرمود: لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم. عمر بن سعد وقتي صحنه را اينچنين ديد، فرياد برآورد: واي بر شما! آيا مي‏دانيد با چه کسي مي‏جنگيد و با چه شجاعي نبرد مي‏کنيد؟ او فرزند علي بن ابيطالب -عليه‏السلام- است که شجاعان عرب و دليران روزگار را به خاک نيستي مي‏انداخت. پس همگي همدست شويد و دسته جمعي از هر سو بر وي حمله کيند، تا او را به زانو درآوريد. لشکر دشمن بطور دسته جمعي و از هر سو بر امام حسين -عليه‏السلام- تاختند و به سوي او تيرها از کمان رها نمودند. آن گاه پيرامون حضرت را فرا گرفتند و بين او و خيمه‏هاي اهل بيتش فاصله انداختند و حايل شدند، و شماري از دشمنان به سوي خيمه‏ها رفتند. امام حسين -عليه‏السلام- تا اين صحنه را ديد، بانگ بر آنان زد و فرمود: ويحکم يا شيعة آل أبي‏سفيان! ان لم يکن لکم دين و کنتم لا تخافون المعاد، فکونوا أحرارا في دنياکم و ارجعوا الي أحسابکم اذ کنتم أعرابا. واي بر شما اي پيروان آل ابوسفيان! اگر دين نداريد و از روز معاد نمي‏ترسيد، پس در دنياي خود آزادمرد باشيد و به حسب و نسب خويش بازگرديد، زيرا شما عرب هستيد (و عربها غيرت دارند). شمر رو به حضرت کرد و گفت: اي پسر فاطمه! چه مي‏گويي؟ حضرت به او فرمود: من با شما جنگ دارم و نبرد مي‏کنم و شما نيز با من مي‏جنگيد و نبرد مي‏کنيد، پس زنان چه تقصير و گناهي کرده‏اند؟ تا من زنده هستم، نگذاريد که سرکشان شما به اهل و عيال من تعرضي کنند. شمر فرياد زد: اي لشکر! از خيمه‏ها و سراپرده‏ي اين مرد دور شويد و به سوي خودش برويد که به جان خودم سوگند، او حريفي جوانمرد است. پس لشکر دشمن بر آن حضرت حمله کردند و او نيز مانند شيري خشمناک بر آنان حمله مي‏نمود و آنها را به خاک مي‏انداخت، تا سرانجام به خاطر تشنگي بسيار به سوي شريعه و شط فرات رفت. لشکر دشمن بر حضرت حمله کردند و نگذاشتند که او به سوي آب فرات برود. ولي حضرت صفوف دشمن را شکافت و خودش را با اسب به آب رساند. اسب حضرت نيز سخت تشنه بود و سر در آب گذاشت تا آب بياشامد. در اين هنگام امام حسين -عليه‏السلام- فرمود: أنت عطشان و أنا عطشان. والله، لاذفت الماء حتي تشرب. (اي اسب!) تو تشنه‏اي و من نيز تشنه‏ام. سوگند به خدا من آب نمي‏آشامم تا هنگامي که تو آب بياشامي. گويي اسب، سخن حضرت را فهميد و سر از آب بيرون آورد و آب نياشاميد، يعني من در آشاميدن آب بر تو پيشي نمي‏گيرم. حضرت به اسب خود فرمود: آب بياشام، من نيز آب مي‏آشامم. حضرت مشتي آب براي حيوان برداشت تا بياشامد، که ناگاه سواري فرياد زد: يا أباعبدالله! تتلذذ بشرب الماء و قد هتک حرمک. اي اباعبدالله! تو آب مي‏آشامي و حال آنکه لشکر به سراپرده و خيمه‏هاي تو مي‏روند و هتک حرمت تو مي‏کنند. امام حسين -عليه‏السلام- تا اين سخن را شنيد، آب را ريخت و با شتاب از شريعه‏ي فرات بيرون آمد و بر لشکر دشمن حمله کرد و خود را به خيمه‏ها رساند. اما معلوم شد که کسي متعرض خيمه‏ها نشده و فريبي در کار بوده است. حضرت دوباره با اهل بيت خود خداحافظي کرد و آنان را به صبر و شکيبايي دعوت نمود و به آنها وعده‏ي ثواب و پاداش داد و فرمود تا چادر اسيري به سر کنند و آماده‏ي بلا و مصيبت شوند. و همچنين به آنان فرمود: بدانيد خداي بزرگ، شما را حفظ و حمايت مي‏کند و از شر دشمنان نجات مي‏دهد و عاقبت کار شما را ختم به خير مي‏نمايد و دشمنانتان را به انواع بلاها عذاب مي‏کند و در برابر آن به شما انواع نعمتها و بخششها را عطا مي‏نمايد. پس مواظب باشيد که زبان به شکايت نگشاييد و سخني نگوييد که از قدر و منزلت شما بکاهد. حضرت اين سخنان را فرمود و دوباره به سوي لشکر دشمن رفت و بر آنان حمله کرد. لشکر نيز از هر سو او را تيرباران کردند، به گونه‏اي که سينه‏ي حضرت از تعداد زياد تيرها مانند خارپشت شد. فوقف يستريح ساعة و قد ضعف عن القتال. فبينما هو واقف اذ أتاه حجر فوقع في جبهته، فأخذ الثوب ليمسح الدم عن وجهه فأتاه سهم محدد مسموم له ثلاث شعب فوقع السهم في صدره و في بعض الروايات علي قلبه.... امام حسين (ع) در حالي که توان کارزار نداشت درنگي کرد تا استراحتي کند، که ناگاه يکي از دشمنان سنگي به سوي حضرت انداخت و به پيشاني مبارک حضرت خورد و خون از پيشاني بر صورت نازنينش جاري شد. حضرت جامه‏اي برداشت تا چشم و صورت خود را از خون پاک نمايد که ناگهان تيري زهرآلود و سه شعبه بر سينه‏ي مبارکش - و به گفته‏اي بر قلب مبارکش - نشست و از پشت بيرون آمد. حضرت در اين حال فرمود:
بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله. آن گاه امام حسين -عليه‏السلام- سر به آسمان برد و عرض کرد: الهي! انک تعلم انهم يقتلون رجلا ليس علي وجه الأرض ابن نبي غيره. ثم أخذ السهم فأخرجه من قفاه. اي خداي من! تو مي‏داني اين گروه مردي را مي‏کشند که بر روي زمين پسر پيغمبري جز او نيست. سپس حضرت دست برد و آن تير را از پشت بيرون کشيد. فانبعث الدم کالميزاب، فوضع يده علي الجرح فلما امتلأت رمي به الي السماء. (از جاي تير) خون مانند ناودان سرازير شد. حضرت دست خود را زير جاي جراحت گرفت و چون از خون پر شد، آن را به سوي آسمان پاشيد (و از آن خون شريف قطره‏اي به سوي زمين برنگشت). دوباره کف دست خود را از خون پر کرد و به سر و صورت و محاسن خود کشيد و فرمود: هکذا أکون حتي القي جدي رسول الله و أنا مخضوب بدمي و أقول: يا رسول الله! قتلني فلان و فلان. من با سر و صورت خون آلود خواهم بود تا اينکه جدم پيامبر خدا (ص) را ديدار کنم و نام قاتلان خود را به او بگويم. در اين هنگام ضعف و ناتواني بر آن حضرت چيره شد و از کارزار باز ايستاد، تا آنکه مالک بن يسر به حضرت دشنام داد و با شمشير خود ضربه‏اي بر سر مبارک امام حسين -عليه‏السلام- زد: کان عليه قلنسوة فقطعها حتي وصل السيف الي رأسه فأدماه فامتلأت القلنسوة دما. به گونه‏اي که کلاه آن حضرت شکافته شد و شمشير به سر مقدسش رسيد و خون از آن جاري گشت، به حدي که آن کلاه پر از خون شد. حضرت در حق او نفرين کرد و سپس آن کلاه پر خون را از سر مبارک انداخت و دستمالي گرفت و زخم سر را بست و کلاه ديگري بر سر گذاشت و عمامه‏اي بر آنبست. لشکر دشمن لحظه‏اي از جنگ با حضرت درنگ نمودند، ولي دوباره پيرامون او را فراگرفتند. در اين هنگام عبدالله بن الحسن - عليهماالسلام - بيرون آمد (و به گونه‏اي که پيش از اين گفته شد به شهادت رسيد.) سيد بن طاووس و ديگران گفته‏اند که پس از اين، حضرت سيد الشهداء -عليه‏السلام- فرمود: براي من جامه‏اي بياوريد که کسي براي پوشيدن، رغبتي در آن نداشته باشد و آن را زير جامه‏هايم بپوشم تا پس از مرگم کسي آن جامه را از تن من بيرون نياورد. جامه‏اي براي حضرت آوردند که کوچک و تنگ بود، حضرت فرمودند: اين جامه‏ي اهل ذمه و ذلت است. جامه‏اي بزرگتر از اين بياوريد. پس جامه‏اي بزرگتر آوردند و حضرت آن را پوشيد. به روايت سيد بن طاووس جامه‏ي کهنه‏اي آوردند. حضرت چند جاي آن جامه را پاره کرد تا از قيمت افتاد و بي‏ارزش شد و آن را در زير جامه‏هاي خود پوشيد: فلما قتل عليه‏السلام جردوه منه. اما چون امام حسين -عليه‏السلام- به شهادت رسيد، آن جامه‏ي کهنه را نيز از تن حضرت بيرون آوردند. شيخ مفيد - رحمت الله عليه - فرموده است که آن حضرت گر چه از بسياري زخم و جراحتها سنگين شده بود، ولي با اين حال بر دشمنان حمله مي‏کرد و آنان را به چپ و راست پراکنده مي‏نمود. شمر که اين صحنه را ديد، دستور داد تا حضرت را دوباره تيرباران کنند. آن قدر او را تيرباران کردند تا از جنگ باز ايستاد و لشکر دشمن در برابرش توقف نمودند. حضرت زينب - عليهاالسلام - که چنين ديد، بر در خيمه آمد و بر عمر بن سعد فرياد کشيد و به او فرمود: ويحک يا عمر! أيقتل ابوعبدالله و أنت تنظر اليه؟ اي عمر! واي بر تو، حضرت اباعبدالله را مي‏کشند و تو به آن مي‏نگري؟ عمر سعد پاسخي نداد و به روايت طبري اشکش جاري شد و صورت خود را از سوي حضرت زينب - عليهاالسلام - برگرداند. سپس حضرت زينب - عليهاالسلام - رو به لشکر دشمن کرد و فرمود: ويحکم! ما فيکم مسلما؟ واي بر شما! آيا مسلماني در ميان شما نيست؟ ولي هيچ کس پاسخ او را نداد. سيد بن طاووس - رحمت الله عليه - روايت کرده است: در اين هنگام که امام حسين - عليه‏السلام- توان کارزار نداشت، صالح بن وهب المزني (اليزني) از کنار حضرت آمد و با قدرت تمام نيزه‏اي بر پهلوي مبارکش زد: فسقط الحسين عليه‏السلام‏عن فرسه الي الأرض علي خده الأيمن. پس امام حسين -عليه‏السلام- چنان از روي اسب افتاد که با طرف راست صورت مبارکشان بر زمين فرود آمد. آن گاه حضرت فرمود: بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله صلي الله عليه و آله. حضرت دوباره برخاست و ايستاد. حضرت زينب - عليهاالسلام - که تمام نگاهش به برادر بود، چون اين صحنه را ديد، از در خيمه بيرون دويد و فرياد زد: وا أخاه! وا سيداه! وا أهل بيتاه! ليت السماء أطبقت علي الأرض و ليت الجبال تدکدکت علي السهل. اي کاش آسمان خراب مي‏شد و بر زمين مي‏افتاد! اي کاش کوهها از هم مي‏پاشيد و بر روي بيابانها پراکنده مي‏شد! راوي مي‏گويد: شمر بن ذي الجوشن لشکر خود را صدا زد و گفت: براي چه ايستاده‏ايد و انتظار مي‏کشيد؟ چرا کار حسين را تمام نمي‏کنيد؟ آن گاه همگي بر امام حسين - حمله بردند، تا او را از پاي درآوردند.
‍ در روايت ابن‏ شهرآشوب است که تير به سينه‏ي مبارک حضرت رسيد. آن حضرت بر زمين افتاد و خون مقدسش را با کف دست خود گرفت و بر سر خود ريخت. عمر سعد به مردي که در طرف راست او بود، گفت: از اسب پياده شو و به سوي حسين برو و کار او را تمام کن. خولي چون اين سخنان را شنيد، براي کشتن حضرت بر آن مرد پيشي گرفت. اما هنگامي که پياده شد تا سر مبارک آن حضرت را از بدن جدا کند، لرزشي بدن او را فراگرفت و نتوانست اين کار را بکند. شمر ملعون به او گفت: خدا بازويت را قطعه قطعه کند! چرا مي‏لرزي؟ و نزل شمر اليه فذبحه. پس خود شمر سر مقدس آن حضرت را از بدن جدا کرد. سيد بن طاووس و ابن‏نما و برخي ديگر گفته‏اند که سنان ابن‏انس سر مقدس آن حضرت را از بدن جدا کرد. در اين هنگام غبار زيادي که سياه و تاريک بود، در هوا پيدا شد و باد سرخي وزيدن گرفت، و چنان هوا تيره و تار شد که هيچ کس ديگري را نمي‏ديد. مردم منتظر عذاب بودند، تا اينکه پس از مدتي هوا روشن شد و تاريکي آن برطرف گرديد. از امام صادق - روايت شده است: هنگامي که امام حسين -عليه‏السلام- شهيد شد، لشکريان شخصي را ديدند که ناله و فرياد مي‏کند. به او گفتند: اي مرد بس کن! اين همه ناله و فرياد براي چيست؟ در پاسخ گفت: چگونه ناله و فرياد نکنم و حال آنکه پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - را مي‏بينم که ايستاده است و گاهي به آسمان و گاهي به محل کارزار شما نگاه مي‏کند، و من مي‏ترسم که خدا را بخواند و نفرين کند و همه‏ي اهل زمين را هلاک نمايد و من هم در ميان ايشان هلاک شوم. برخي لشکريان گفتند که اين مرد، ديوانه است و سخن سفيهانه مي‏گويد، و گروهي ديگر که به آنها «توابين» مي‏گويند، از اين سخنان متنبه شدند و گفتند به خدا سوگند، ستمي بزرگ به خويشتن کرديم و سرور جوانان اهل بهشت را کشتيم. آن گاه همان جا توبه کردند و سپس بر ابن‏زياد خروج نمودند وقيام کردند. راوي از امام صادق -عليه‏السلام- پرسيد که آن فرياد کننده چه کسي بود؟ حضرت فرمود: ما او را به جز جبرئيل کس ديگري نمي‏دانيم. منتهي الآمال، ص 468-459 و نفس المهموم، ص 371-351. ؛ سرشگ خوبان، عبدالرحيم موگهي ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1 قتل صبر . قتل صبر آن است که انساني يا حيواني را بسته نگهدارند و بکشند.در حديث است که ‏پيامبر «ص‏» کسي را اينگونه نکشت و از اين گونه کشتن چهار پايان نهي شده است، يعني ‏اينکه جانداري را زنده نگهدارند و آن قدر به او ضربه بزنند تا بميرد.[1] به شهدا و اسيراني‏ که کشته مي‏شوند نيز «مصبور» گفته مي‏شود.در مورد حيواناتي که زجرکش مي‏شوند نيز به کار مي‏رود.[2] از مظلوميت ‏سيدالشهدا «ع‏» و قساوت کوفيان يکي هم آن بود که حسين بن ‏علي‏ «ع‏» را در حالي که هنوز رمق در بدن داشت، مورد ضربه‏هاي شمشير و نيزه قراردادند. امام سجاد «ع‏» بعنوان افشاگري از ستم يزيديان، در خطبه‏اي که در کوفه در حال ‏اسارت خواند و خود را به مردم فريب خورده و به خواب سياسي رفته معرفي کرد، ازجمله فرمود: «انا ابن من قتل صبرا و کفي بذلک فخرا»[3] من پسر کسي هستم که به‏ «قتل‏صبر» کشته شد و همين افتخار مرا بس! در مورد مسلم بن عقيل نيز در تاريخ آمده است که ‏ابن زياد او را به‏ «قتل صبر» کشت.[4] . فرهنگ عاشورا / جواد محدثي [1] مجمع البحرين، کلمه‏ «صبر». [2] دائرة المعارف الاسلاميه، ج 14، ص 137. [3] اعيان الشيعه، ج 1، ص 614، مقتل الحسين، مقرم، ص 411، مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 115. [4] تاريخ الاسلام، ذهبي، ج 5، ص 21. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
2 متوسل شدن حضرت زهراء در قیامت برای داد خواهی به پیراهن مقدس امام حسین ع تُحْشَرُ ابْنَتِي فَاطِمَةُ ع يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مَعَهَا ثِيَابٌ مَصْبُوغَةٌ بِالدِّمَاءِ تَتَعَلَّقُ 2- ن، [عيون أخبار الرضا عليه السلام‏] أَحْمَدُ بْنُ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَيْهَقِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْجُرْجَانِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْقَطَّانِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ الطَّائِيِّ عَنْ أَبِي أَحْمَدَ بْنِ سُلَيْمَانَ الطَّائِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص تُحْشَرُ ابْنَتِي فَاطِمَةُ ع يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مَعَهَا ثِيَابٌ مَصْبُوغَةٌ بِالدِّمَاءِ تَتَعَلَّقُ بِقَائِمَةٍ مِنْ قَوَائِمِ الْعَرْشِ تَقُولُ يَا عَدْلُ احْكُمْ بَيْنِي وَ بَيْنَ قَاتِلِ وُلْدِي قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ يَحْكُمُ اللَّهُ لِابْنَتِي وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ باب 8- تظلمها صلوات الله عليها في القيامة و كيفية مجيئها إلى المحشر بحارالأنوار ج : 43 ص : 220 نکات پیراهن خونی در دست فاطمة س 1- پیراهن های خونی در دست فاطمة س در روزقیامت در دادخواهی از فرزندانش 2- حکم خدا در باره قتلة اولاد فاطمة س در روز قیامت 3- نقل امام رضا ع از پدرانش در باره داد خواهی فاطمة س در روز قیامت (2) 2- نيز در كتاب: عيون اخبار رضا عليه السّلام از پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله روايت ميكند كه فرمود: دخترم فاطمه در حالى وارد صحراى محشر مى‏شود كه لباسهائى غرقه بخون همراه خود دارد. وى پايه عرش خدا را ميگيرد و ميگويد: اى خداى عادل و عالم! بين من و آن افرادى كه فرزندان مرا كشتند حكم كن! بحق خداى كعبه كه آن روز پروردگار عادل براى دخترم قضاوت خواهد كرد. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
خلخال نوعي زينت ‏ساقه پا، حلقه‏اي از طلا و نقره و امثال آن که در پاي کنند،[1] پاي برنجن. به ‏نقل فاطمه دختر امام حسين‏ «ع‏»، سپاه عمر سعد پس از شهادت امام، به خيمه‏ها حمله ‏ور شدند و به غارت پرداختند، از جمله دو خلخال، از پاهاي او در آوردند و بردند.[2] راوي‏ اين نکته و گفتگوهاي ميان آن غارتگر و دختر امام حسين‏ «ع‏»، خود دختر آن حضرت‏ است.[3] . فرهنگ عاشورا / جواد محدثي [1] لغت نامه، دهخدا. [2] بحار الانوار، ج 45، ص 83. [3] امالي صدوق، ص 140. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
قال: فأشهد أنه استحيا، فذهب لينصرف. و حمل عليه زهير بن القين في رجال من أصحابه عشرة، فشد علي شمر بن ذي‏الجوشن و أصحابه، فکشفهم عن البيوت، حتي ارتفعوا عنها، فصرعوا أباعزة الضبابي، فقتلوه، فکان من أصحاب شمر. و تعطف الناس عليهم، فکثروهم، فلا يزال الرجل من أصحاب الحسين قد قتل، فاذا قتل منهم الرجل و الرجلان تبين فيهم، و أولئک کثير لا يتبين فيهم ما يقتل منهم. [20] . الطبري، التاريخ، 439 - 437/5 مساوي عنه: القمي، نفس المهموم، /270 - 268؛ القزويني، الامام الحسين عليه‏السلام و أصحابه، 285 - 283/1؛ المقرم، مقتل الحسين عليه‏السلام، /300 - 298؛ بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه‏السلام، /397 - 396؛ المحمودي، العبرات، 38 - 37، 35 - 34/2 گويد: تا نيمروز سخت‏ترين جنگي را که خدا آفريده بود، به آنها کردند و چنان بود که نمي‏توانستند جز از يک سوي به آنها حمله کنند که خيمه‏ها فراهم بود و راست و چپ به هم پيوسته بود. گويد: و چون عمر بن سعد چنين ديد، کساني را فرستاد که خيمه‏ها را از پاي درآرند که آنها را در ميان گيرند. ياران حسين سه و چهار ميان خيمه‏ها مي‏رفتند و به هر که خيمه را از پاي در مي‏آورد و غارت مي‏کرد، حمله مي‏بردند و مي‏کشتند و از نزديک تير مي‏زدند و از پاي مي‏انداختند. در اين وقت عمر بن سعد گفت، خيمه‏ها را آتش بزنند و وارد آن شوند و از پاي بيندازند. گويد: آتش بياوردند و سوزانيدن آغاز کردند. حسين گفت: «بگذاريد بسوزانند که چون آتش در آن افتاد، نمي‏توانند از آن جا به شما دست يابند.» و چنين شد و نمي‏توانستند جز از يک سوي با آنها جنگ کنند. گويد: زن آن مرد کلبي برون شد و به طرف شوهر خويش رفت و بر سر وي بنشست و خاک از آن پاک مي‏کرد و مي‏گفت: «بهشت تو را خوش باد.» گويد: شمر بن ذي‏الجوشن به غلامي رستم نام گفت: «سرش را با چماق بزن!» و رستم سر او را بزد و بشکست و در جا بمرد. گويد: شمر بن ذي‏الجوشن حمله برد و نيزه در خيمه‏ي حسين فرو برد و بانگ زد: «آتش بياريد تا اين خيمه را بر سر ساکنانش آتش بزنم.» گويد: زنان فرياد زدند و از خيمه برون شدند. گويد: حسين بدو بانگ زد: «اي پسر ذي الجوشن! تو آتش مي‏خواهي که خانه‏ي مرا بر سر کسانم آتش بزني، خدا تو را به آتش بسوزاند.» حميد بن مسلم گويد: به شمر بن ذي الجوشن گفتم: «سبحان الله! اين کار شايسته‏ي تو نيست. مي‏خواهي دو چيز را بر خويشتن بار کني. مانند خداي عذاب کني و فرزندان و زنان را بکشي. به خدا همان کشتن مردان، امير تو را خشنود مي‏کند.» گويد: گفت: «تو کيستي؟» گفتم: «به خدا نمي‏گويمت کيستم.» گويد: «به خدا بيم داشتم که اگر بشناسدم به نزد حکومت زيانم زند.» گويد: يکي که شمر نسبت به وي مطيع‏تر از من بود، يعني شبث بن ربعي، بيامد و گفت: «سختي بدتر از سخن تو نشنيده‏ام و رفتاري زشت‏تر از رفتار تو نديده‏ام. ترساننده‏ي زنان شده‏اي؟» گويد: شهادت مي‏دهم که شرمنده شد و مي‏خواست بازگردد که زهير بن قين با گروهي از ياران خويش که ده کس بودند، حمله برد و به شمر و يارانش تاخت و آنها را از خيمه‏ها عقب راند که از آن جا دور شدند. ابوعزه‏ي ضبابي را که از ياران شمر بود از پاي درآوردند و خونش بريختند. گويد: جماعت به آنها حمله بردند و بر ايشان فزوني گرفتند و پيوسته از ياران حسين کشته مي‏شد و چون يک کس يا دو کس از آنها کشته مي‏شد، نمودار بود؛ اما آن گروه بسيار بودند و هر چه از آنها کشته مي‏شد، نمود نمي‏کرد. پاينده، ترجمه‏ي تاريخ طبري، 3041 - 3040/7 ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نقل قسمتی اشک های امام حسین ع در روز عاشوراء به نقل مرحوم شوشتری گريه بر مصائب اهل بيت از اعظم عبادات است يکي آنکه خود گريه بر مصائب اهل بيت از اعظم عبادات است، ديگر آنکه به جهت اضمحلال دين خدا بوده، سوم اينکه ايشان از لوازم بشريه خالي نبودند، همچنان که گرسنگي و تشنگي وخستگي از براي ايشان بود، لابد در مصائب دلسوختگي نيز عارض ايشان مي‏شد، چنانکه حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) در فوت طفلش ابراهيم گريان شد و فرمود: «دل مي‏سوزد و اشک مي‏ريزد، و ليکن نمي‏گويم حرفي را که موجب غضب الهي باشد» [1] و آن حضرت نيز تأسي به جد بزگوارش نموده، آيا چگونه ممکن است بشر را که به بيند خود را تنها و بي‏کس بعد از کثرت اصحاب و برادران و اولاد، در حالتي که مظلوم باشد، و روي زمين را بر او تنگ گرفته باشند، و از اطراف دشمنان، او را احاطه نموده باشند، در ميان عيال و اطفالي که همه گرسنه و تشنه، يکي ناخوش، يکي در غش، و ديگري محتضر، و مهيا شده که ايشان را بگذارد و برود به سوي مرگ، و به آنها مي‏گويد: که مهياي اسيري باشيد، و صبر کنيد، و صيحه و جزع نکنيد، پس مي‏خواهد روانه شود دختر صغيره‏اش سر برهنه مي‏آيد، و به جامه‏اش مي‏چسبد و عرض مي‏کند: اندکي توقف کن تا توشه‏اي از تو بگيرم که اين وداع آخر است، پس دست و پاي او را ببوسد، پس بنشيند و او را بدامان خود بنشاند، در چنين حالت گريان نشود، اين بود که حضرت گريان شد و اشک خود را با آستين پاک نمود، و مي‏فرمود: سيطول بعدي يا سکينة فاعلمي منک البکاء اذ الحمام دهاني‏ يعني: اي سکينه بدان که بعد از من گريه‏اي طولاني برايت هست، آنگاه که مرگ مرا فرارسد. اين يک وقت بود از اوقات گريه‏ي آنحضرت [2] . دوم: آن وقت بود که آمد به نزد جسد برادرش عباس، ديد بر خاک افتاده مشک سوراخ شده در يک طرف، و دستهاي قطع شده هر يک در يک طرف، پس گريه‏ي شديد مي‏نمود. [3] . سوم: وقتي که قاسم اراده‏ي قتال نمود، پس او را در بغل کشيد و آنقدر گريست که غش کرد. [4] . چهارم: وقتي بود که آمد بنزد جسد قاسم و ديد که از سم اسبان پامال شده. [5] . پنجم: وقتي که پسرش علي‏اکبر به ميدان رفت اشکش جاري شد و محاسن شريفش را به روي دست گرفت و سر به آسمان کرد و مناجات نمود. [6] . ششم: وقتي که تسلي مي‏داد خواهرش زينب را از گريه و جزع، در آنحال گريه بر خودش غالب شد و چند قطره اشک از چشمش فروريخت باز خود را نگاه داشت [7] و هر گاه تأمل کني در اين حالت مذکوره، مي‏داني که عادتا محال است که صاحب قلب رئوف و مهربان گريان نشود در اين احوال. خاتمه: بدانکه عنوان سابق در خصايص صفات آنجناب بود در تمام ايام حيات، و اين عنوان در خصائص خصائص آن حضرت بود که در روز عاشورا ظاهر شد، و اين خاتمه در بيان خصائص خصائص خصائص خصائصي است که در روز عاشورا بروز نمود، و حاصل آن دو صفت عجيبه است: اشگ روان بر امیر کاروان [ صفحه 129] [ صفحه 130] [1] بحار 157:22. فروع کافي 72:3. [2] مناقب ابن شهر آشوب 257:3. [3] بحار 42:45 - مثير الاحزان ص 71 - لهوف ص 51. [4] بحار 35:45. [5] بحار 36 - 35 :45. [6] بحار 42:45 - مقتل خوارزمي 30:2. [7] بحار 2:45 - ارشاد مفيد 96:2. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
استغاثه‏ي امام و تأثير آن بر دو نفر از لشگر ملعون عمر سعد پس از کشته شدن گروه بسياري از اصحاب، امام عليه‏السلام محاسن شريف خود را به دست گرفت و فرمود: خشم خداوند وقتي بر يهوديان سخت و شديد شد که براي او فرزندي قائل شدند، و خشم خدا بر ترسايان شديد شد که بخدايان سه‏گانه (خداي پدر، خداي پسر، روح‏القدس) قائل شدند، و خشم او بر گبران وقتي فزوني يافت که آفتاب و ماه را به جاي خدا پرستش کردند، و خشم و غضب خدا بر قوم ديگر وقتي شدت يافت که براي کشتن پسر دختر پيغمبرشان دست به‏هم داده و متحد شدند. پس از آن فرمود: بدانيد، به خدا قسم من به هيچ يک از خواسته‏هاي اينها پاسخ مثبت نخواهم داد (بر عقيده‏ي خود استوار مي‏مانم) تا با محاسن رنگين شده‏ي از خون خود بلقاء الله برسم «اما والله لا اجيبهم الي شي‏ء مما يريدون حتي ألقي الله و أنا مخضب بدمي». آنگاه صدايش را به استغاثه بلند کرد: «اما من مغيث يغيثنا؟ اما من ذاب يذب عن حرم رسول الله» آيا فريادرسي نيست که به فرياد ما برسد؟ آيا کسي نيست از حرم رسول خدا (ص) دفاع کند؟ چون صداي امام بگوش بانوان حرم رسيد صدايشان به گريه بلند شد و بسيار گريستند. و دو نفر ديگر به نام سعد بن حارث انصاري و برادرش ابوالحتوف انصاري که در لشکر عمر سعد بودند صداي استغاثه و مظلوميت ابي‏عبدالله و گريه‏ي زنان را که شنيدند تغيير عقيده داده و سلاح خود را به سوي همراهيان خود کج کردند و پس از مقاتله‏ي شديدي در رکاب امام شهيد شدند. خدايشان رحمت کند. سالار کربلاء [ صفحه 384] ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
شمر گفت‌: «لَک‌َ ذلِک‌َ يا ابن فاطمة‌َ!» فرزند فاطمه‌! اين حق را به تو مي‌دهيم‌. سپس سپاهيانش را صدا کرد: «اِلَيکُم عَن حَرَم‌ِ الرّجُل‌ِ وَ اقْصُدوه‌ُ بِنَفْسِه‌ِ...»؛ دست از حرم وي برداريد و به خود وي حمله ور شويد... به اين ترتيب‌، متجاوزان‌، از محاصره خيام حرم دست برداشتند و ديگر باره به حضرت حمله ور شدند. 3. امام هنگامي که به اجساد اصحاب و يارانش‌، که چون سروهاي بي سر، روي‌زمين افتاده بودند؛ نگاه کرد. و به جوانان بني هاشم‌، که با پيکرهاي خونين‌، چون شاخه‌اي‌جدا شده از نخل‌، روي خاک گرم کربلا آرميده بودند، چشم دوخت‌؛ دلش به درد آمد و خطاب به آن‌ها فرمود: «اين اخي‌، اين مساعدي‌، اين العباس‌، يا اخي الآن قِلَّت حِيلَتي‌... يا اخي ترکتني‌وحيداً غريباً بين الاعداء؛ فنادي يا مسلم بن عقيل‌! و يا هاني بن عروه‌، يا حبيب بن مظاهرو يا زهير بن قين‌... مالي اناديکم فلا تجيبوني‌، و ادعوکم فلا تسمعوني‌، انتم نيام ارجوکم تنتبهون‌، ام حالت مودتکم عن امامکم فلا تنصرونه‌، فهذه نساء الرسول لفقد کم قدعلاهن النحول فقوموا عن نومتکم ايها الکرام البررة و ادفعوا عن حرم الرسول‌،...»برادر و ياورم عباس کجاست‌؟ برادرم‌! من در ميان جمع لشکر، غريب و تنها مانده‌ام و برايم سخت است که تو را در خون غوطه ور ببينم‌. اي مسلم بن عقيل‌! اي هاني ابن عروه‌، اي حبيب‌! اي زهير...! چرا جواب مرا نمي‌دهيد؟ چرا صداي مرا نمي‌شنويد؟ آيا به خواب رفته‌ايد و يا از پيشواي خود، رشته محبت بريده‌ايد که به ياري اش بر نمي‌خيزيد. اين زنان رسول خدايند که آواي غريبي‌شان بالا گرفته است‌. پس از خواب برخيزيد، اي نيک مردان کريم‌! از حرم رسول خدا،دشمن را دور سازيد... 4. کاروان سالار عشق‌، در گودي قتلگاه افتاده بود. پيشاني اش بر اثر سنگ جفا شکسته بود. تير ستم‌، به قلب نازنينش فرو رفته بود. تنها بود و بي کس‌! جز کودکان و زنان‌، يار و مددکاري نداشت‌. لحظه به لحظه بر درنده خويي دشمن‌، افزوده مي‌شد. نه مِهر مکتبي داشتند و نه نشان آدمي‌. حيوانان‌هاي درنده خويي که لباس آدمي بر تن کرده بودند. از بدن مبارک امام‌، خون بسيار رفته بود. کم کم قواي بدني‌اش به تحليل رفت‌. از ديدگانش اشک پيروزي سرازير شد. صداي گريه‌اش در گودي قتل‌گاه پيچيد. در آن واپسين لحظات زندگي‌، چنين استغاثه نمود: «واجداه‌، وامحمداه‌، واابتاء، واعلياه‌، وااخاه‌، واحسناه‌، واعباساه‌، واغربتا،واغوثاه‌، واقلة ناصراه‌، اقتل مظلوماً و جدي محمد المصطفي‌، اذبح عطشاناً و ابي علي‌المرتضي‌، اترک مهتوکا و امي فاطمة الزهراء» آه جدم‌! آه پدرم‌! آه برادرم‌! امان از بي کسي و بي ياوري‌. من مظلومانه کشته مي‌شوم‌، در حالي که جدم محمد مصطفي است‌؛ آيا مرا تشنه لب مي‌کشيد، در حالي که مي‌دانيد پدرم علي مرتضي است‌؟! آيا احترام مرا از ميان مي‌بريد، در حالي که مادرم فاطمه زهرا است‌؟ 5. قتل‌گاه شاهد بود که در آخرين لحظات زندگي اش‌، نگاه طولاني و ممتدي به آسمان انداخت‌. دلش را به مهر خداي بزرگ گره داد. چون بنده فرمان‌بردار که بار مسئوليتش را به سامان رسانده باشد، چنين به درگاه فرياد رس عالميان استغاثه کرد: «صَبراً عَلي قَضائِک‌َ يا رَب‌ِّ، لا اِله‌َ سِواک‌َ يا غِياث‌َ المُسْتَغيثين‌، مالِي‌َ رَب‌ُّ سِواک‌َ،وَ لا مَعْبُودٌ غَيرَک‌َ، صَبراً عَلي حُکْمِک‌َ يا غِياث‌َ مَن‌ْ لا غِياث‌َ لَه‌ُ، يا دائِماً لا نَفادَ لَه‌ُ، يامُحْيِي الْموتي‌، يا قائِماً عَلي کُل‌ِّ نَفس‌ٍ بِما کَسَبَت‌ْ، اُحْکُم‌ْ بَيني وَ بَينَهُم وَ اَنْت‌َ خَيرُالحاکِمين‌َ» ...اي پروردگاري که به جز تو خدايي نيست‌، در مقابل قضا و قدرت‌، شکيبايم‌. مراجز تو پروردگار و معبودي نيست‌، اي فريادرس داد خواهان‌! برحکم و تقديرت صابر و شکيبايم‌. اي فرياد رس آنکه فريادرسي ندارد! اي هميشه زنده‌اي که پايان ندارد! اي زنده کننده مردگان‌! اي خدايي که هر کسي را با اعمالش مي‌سنجي‌، در ميان من و اين مردم حکم کن که تو بهترين حکم کنندگاني‌. يکي درد و يکي درمان پسندد يکي وصل و يکي هجران پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد و در حالي که عبارت «بِسم‌ِ الله و بالله و في سَبيل‌ِ الله و علي مِلّة‌ِ رسول‌ِ الله.» را زيرلب زمزمه مي‌کرد، روحش به آسمان‌ها پر گشود و بعد از تحمل آن همه زخم شمشير،خنجر، سنگ و سنان‌، به ميهماني خداي کريم و رسول عظيم و امامان مبين شتافت‌. سلام حق جويان و حق پژوهان بر تو اي قرباني راه حق و اي درخت سرسبز باغستان نبوت و امامت‌! لعن و نفرين باد بر قاتلان سنگدلت که حقت را نشناختند و با نهايت شقاوت‌، بالبان تشنه شهيدت کردند؛ و با خاموش ساختن نور و بي توجهي به فضايلت‌، جهاني را ظلماني کردند. غافل از اين که نور خدا هرگز خاموش نمي‌شود! دشمنت کشت ولي نور تو خاموش نگشت آري آن نور که فاني نشود، نور خداست‌ راز ماندگاری عاشوراء
استغاثه امام و منقلب شدن حر بن يزيد رياحي و توبه نمودنش و ملحق شدن آن با سعادت به اردوي کيوان شکوه به نوشته ابومخنف همينکه از در خيمه ناله غريبي مظلوم کربلاء به هل من ناصر ينصرنا و هل من مجير يجيرنا بلند شد صداي استغاثه و زاري آن بزرگوار در آن صحراي وحشتزا پيچيد و به گوش حر بن يزيد رياحي رسيد دلش از جا کنده شد، بدنش به لرزه درآمد و در درياي حيرت فرو رفت و غرق در بحر تفکر شد، بنا کرد در غرق حميتش به زدن و خون تشيعش در جوشيدن، نور هدايت در ساحت دل آن مقبل تابيد و صورتش مثل قرص قمر درخشيد و دست قدرت سبحاني وي را از جنگ وساوس شيطاني نجات داد و حضرت پروردگار خطاب به شيطان فرمود: ان عبادي ليس لک عليهم سلطان يعني وي از عباد مخلص ما است تو را قدرتي بااين صاحب همت نيست، پس حر دلاور تازيانه بر مرکب زد و خود را به پسر سعد بداختر رسانيد فرمود: أتقاتل انت مع هذا الرجل، آيا با اين غريب بي‏يار خيال مقاتله و کارزار داري يا اينکه اينها اسباب چيني است براي بيعت گرفتن؟ آن ناپاک گفت: اي و الله قتالا شديدا يعني آري به ذات خدا جنگي سخت خواهم کرد که آسانترش آن باشد که سرها از تن و دستها از بدن جدا شود. حر فرمود: آنچه پسر فاطمه از شما خواهش کرده به عمل نخواهيد آورد؟ پسر سعد گفت: اگر اختيار با من بود هر آينه خواهش حسين را اجابت مي‏کردم اما چکنم حکم امير است يا بيعت و يا جنگ. رخسار حر زرد شد، سر بزير انداخت، خود را به عقب کشيد در موقف خود ايستاد، پسر فرخنده سيرش هم با سنان و سپر در لشگر ايستاده بود، يک طرف حر، قرة بن قيس رياحي که پسر عموي حر بود قرار داشت، حر به او فرمود: هل سقيت فرسک آيا مرکب خود را آب داده‏اي؟ گفت: نه يابن عم حر فرمود: چرا کوتاهي کردي، حالا نمي‏خواهي آب بدهي؟ قره از گفتار حر به خيال افتاد با خود گفت: اين شيرمرد مي‏خواهد از جنگ طفره بزند و با پسر فاطمه روبرو نشود گفت: من اسب خود را آب نخواهم داد. حر گفت: پس من مي‏روم مرکب خود را آب بدهم، حر در اين خيال بود که ناگاه دو مرتبه ناله استغاثه و زاري حضرت به گوشش رسيد که مي‏فرمود: اما من مجير يجيرنا، اما من معين يعيننا، اما من ناصر ينصرنا. ابومخنف مي‏گويد: حر دلاور که اين نداي امام عليه‏السلام را شنيد رو کرد به قره فرمود: پسر عم آيا نمي‏شنوي صداي غريبي امام ابرار و ناله بي‏کسي سلطان بي‏يار را؟ اما تنظر الي الحسين عليه‏السلام کيف يستغيث و لا يغاث و يستجير و لا يجار آيا نگاه نمي‏کني چگونه در خيمه تکيه به نيزه بي‏کسي داده هر چه استغاثه مي‏کند کسي به فريادش نمي‏رسد فهل لک ان تسيربنا اليه و نقاتل بين يديه آيا مي‏تواني با ما يار شوي اين لشگر را بگذاري دست از اين عالم برداري با هم برويم خدمت جگر گوشه مصطفي اگر بناي کارزار شد ياريش کنيم فان الناس عن هذه الدنيا راحلة و کرامات الدنيا زائلة فلعلنا نفوز بالشهادة و نکون من اهل السعادة. اي پسر عم دنيا جاي ثبات و قرار نيست و نعمتهاي دنيا بر هيچ کس پايدار نمي‏ماند، شايد از دولت اين غريب دولت شهادت نصيب ما گردد و نام ما در زمره اهل سعادت مرقوم شود در حشر با پسر پيغمبر محشور شده و از نعم باقيه مسرور گرديم. قره بي‏سعادت گفت: مرا با اين کار حاجت نيست. حر سعادتمند روي از آن بيگانه برگردانيد و روي به پسر فرخ‏سير خود آورد و فرمود: يا بني لا صبر لي علي النار و لا علي غضب الجبار و لا ان يکون غدا خصي احمد المختار. پسرم مرا طاقت حرارت جهنم نبوده و نمي‏توانم غضب حق تعالي را تحمل کنم و توان اينکه در فرداي قيامت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم دشمن من باشد ندارم، شنيدي صداي استغاثه جگر گوشه پيغمبر را هر چه زاري کرد کسي ياري ننمود يا بني سر بنا اليه برو تا به سوي حسين رو نهيم. فرزند ارجمند حر گفت: يا ابه حبا و کرامة به چشم فرمان تو بر من مطاع است. فجعل يدنوا من الحسين عليه‏السلام قليلا قليلا، پس به قصد شرفيابي حضور سلطان العالمين آهسته آهسته، کم کم پيش آمدند و صفوف را شکافتند و از کنار اوس مهاجر عبور کردند اوس مهاجر پرسيد: اي دلير چه خيال داري، مي‏خواهي ميدان داري و اظهار شجاعت و دلاوري کني؟ حر جواب مهاجر را نداد فاخذه مثل الافکل بدن حر در پشت زين مثل بيد مي‏لرزيد که صداي استخوانهاي بدنش شنيده مي‏شد. مهاجر گفت: اي حر بالله حالت تو را دگرگون مي‏بينم، من تو را در معارک ديدار کرده‏ام دليريهاي تو را سنجيده و پسنديده‏ام اگر کسي از اشجع شجاعان کوفه از من سؤال مي‏کرد من تو را نشان مي‏دادم حال چطور اين قدر مضطرب و ترسان مي‏باشي؟ حر گفت: و الله اخير نفسي بين الجنة و النار، اي مهاجر به ذات پروردگار خود را ميان بهشت و نار مي‏بينم ولي بهشت را اختيار مي‏کنم، اين بگفت تازيانه بر مرکب نواخت مثل باد صرصر تاخت. مرحوم سيد در لهوف مي‏نويسد:
و يده علي رأسه و هو يقول: اللهم اليک انبت فتب علي فقد ارعبت قلوب اوليائک و اولاد بنت نبيک. حر سعادتمند و سرافراز دست بر سر گذارده با حالتي زار و گريان و از روي عجز و نياز مي‏گفت: پروردگارا به سوي تو بازگشتم، توبه مرا قبول و گناهم را ببخشاي که دل دوستان تو را بترس انداختم و اولاد دختر پيغمبر تو را مضطرب ساختم از کردار زشت خود پشيمانم. همين نحو زمزمه مي‏کرد و گريان گريان مي‏آمد تا خود را به صف اصحاب حضرت رساند، ياران راه دادند آن مرد ديندار چون چشمش بر جمال پر ملال حسيني افتاد ناله از دل کشيد خود را از مرکب به زير انداخت صورت به خاک ماليد، قدم امام عليه‏السلام را بوسيد و زار زار گريست و عرضه داشت: شعر آمدم اي دوست با حال خراب سينه‏ام شد از غم هجرت کباب‏ جان نباشد آنکه از بهر تو نيست خشک باد آبي که در نهر تو نيست‏ يابن رسول الله التوبه التوبه، از سر تقصير من در گذر ابومخنف مي‏نويسد: ثم بکي بکاءا شديدا و قال الامام عليه‏السلام: ارفع رأسک يا شيخ. بعد از گريه بسيار امام ابرار فرمودند: اي جوانمرد سر بردار زيرا فرد جوانمرد: سر نامور لايق خاک نيست سزاي ثريا جز افلاک نيست‏ به روايتي خود حضرت دست آورد و سر حر را از روي خاک برداشت با دست مرحمت گرد و غبار از سر و صورت آن فرخنده اقبال پاک کرد. مقتل از مدینه تا مدینه [ صفحه 457]تا [ صفحه 460] ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ذکر مصيبت اصحاب امام شيخ جعفر شوشتري - رحمة الله عليه - چنين مي‏گويد سلام کنيم بر اصحاب امام: اول سلام کنيم بر يکي از اجلاي (بزرگان) اصحاب امام، به نام ابوثمامه انصاري، در آن حالتي که بر زمين افتاد، و عرض کنيم: اي ابوثمامه! روز چهارم محرم بود که سيدالشهدا، در کمال سلامت، در خيمه‏ي خود نشسته بود لشکر عمر سعد، وارد کربلا شد. گفت: کسي بيايد و پيغامي براي حضرت ببرد. به هر کسي گفت، قبول نمي‏کرد و مي‏گفت: من، خودم نامه براي او نوشته‏ام، کجا بروم؟ خجالت مي‏کشم. ملعوني گفت: اگر مي‏خواهي، من مي‏روم. عمر سعد، پيغام را به او داد. آن شخص آمد تا نزديک خيمه‏ها رسيد. ابوثمامه او را ديد. به او فرمود: اجازه نداري با شمشير خدمت امام بروي. شمشيرت را بگذار. آن ملعون گفت: شمشيرم را از حمايلم جدا نمي‏کنم. ابوثمامه فرمود: دستم را به قبضه‏ي شمشيرت مي‏گيرم، آن وقت حرف بزن. آن ملعون، قبول نکرد. فرمود: پس برگرد. گفت: برمي‏گردم. مي‏خواهم بگويم: اي ابوثمامه! اين را نتوانتستي ببيني؛ اما کجايي که ببيني سنان بن انس آمد بالاي سر حضرت. هم نيزه داشت و هم شمشير و هم تير و کمان، و هر سه را به کار برد. امام باقر عليه‏السلام فرمود امام حسين عليه‏السلام را به گونه‏اي کشتند که پيامبر صلي الله عليه و آله از کشتن حيوانات درنده به آن نحو، نهي کرده بودند: «لقد قتل بالسيف و السنان و بالحجارة و بالخشب و بالعصا». [1] . سلامي مي‏کنم به جناب حر. بدانيد که اصل سبب هدايتش که او را منقلب کرد، استغاثه‏ي (کمک‏خواهي) اول حضرت بود که حضرت، فرياد استغاثه بلند کرد، در حالي که هنوز اصحاب بودند. چون حر آن صدا را شنيد، عمويش همراهش بود. گفت: عمو، «أما تنظر الي الحسين کيف يستغيث». ببين چه طور استغاثه مي‏کند! اي حر! استغاثه آن حالت او را ديدي، جان خود را فدا کردي؛ اما اگر مي‏ديدي استغاثه او را آن وقتي که در ميدان افتاده بود، چه مي‏کردي؟ سعيد بن عبدالله آمد خدمت حضرت، عرض کرد «يابن رسول الله هؤلاء قد إقتربوا منک» آقا جان اينها نزد شما شدند. من تاب ندارم ببينم؟ مرا اذن بده، بروم کشته شوم. يا سعيد بن عبدالله! تاب نداشتي ببيني لشکر دشمن، نزديک حضرت شوند. کجايي ببيني که لشکر داخل خيمه‏ها شدند. [2] . و اضافه کنم که خيمه‏ها را آتش کشيدند، در حالي که زنان و کودکان، در خيمه‏ها بودند و امام زين‏العابدين عليه‏السلام درون خيمه بود و از شدت بيماري، توان حرکت کردن نداشت. از آن ترسم که آتش برفروزد ميان خيمه بيمارم بسوزد از آن ترسم که آتش شعل گيرد ميان خيمه بيمارم بميرد لب تشنه کي کشند کسي را کنار آب گيرم حسين سبط نبي خدا نبود آتش به آشيانه‏ي مرغي نمي‏زنند گيرم که خيمه‏ي آل عبا نبود [1] کبريت الأحمر، ص 134 (يعني: با شمشير و نيزه و سنگ و چوب و عصا امام را کشتند). [2] مجالس المواعظ. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk