eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.7هزار عکس
34.7هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
(۱۷) از آن جا كه اين سخنراني مشتمل بر يك دوره تاريخ انقلاب اسلامي و وجود بسياري از حقايق مربوط به آن مي‌باشد كه حاكي از مظلوميت اسلام و اين ملت است، براي آگاهي و پندگرفتن نسل جوان، قسمتهاي عمده آن را در انتهاي كتاب در اختيار قرار مي‌دهيم. از جمله سفرهاي ديگري كه معظم له به خارج از كشور داشتند، سفري بود كه به «كره شمالي » كردند. اين سفر مورد توجه حضرت امام خميني قدس سره قرار گرفت و به گفته مرحوم حاج احمد آقا خميني (ره)، امام مشتاقانه اين سفر را از سيماي جمهوري اسلامي ايران پي مي‌گرفتند و با ملاحظه استقبال مردم از ايشان و مذاكرات معظم له با مقامات كره شمالي، به صلاحيت آيت الله خامنه اي براي رهبري اشاره فرمودند: وقتي كه آيت الله خامنه اي در سفر كره (شمالي) بودند، امام گزارشهاي آن سفر را از تلويزيون مي‌ديدند. از آن منظره ديدار از «كره »، استقبال مردم و با سخنرانيها و مذاكرات خود در آن سفر، خيلي جالب بود و امام گفته بودند (الحق ايشان شايستگي رهبري را دارند). (۱۸) حضرت امام (ره) با توجه به ويژگيها و شايستگيهاي بي چون و چراي آيت الله خامنه اي، علاقه وافري به ايشان داشتند و به همين دليل، خطاب به ايشان مي‌فرمودند: هر موقعي كه تو به سفر مي‌روي، من مضطرب هستم كه برگردي، خيلي سفر نرو. (۱۹) سفرهاي آيت الله خامنه اي در داخل و خارج و بخصوص ديدارهاي بين المللي ايشان، رهآوردهاي بزرگي براي انقلاب اسلامي داشت. شناساندن انقلاب اسلامي و اصول اساسي و ارزشهاي والاي آن، حقانيت جمهوري اسلامي در دفاع مقدس عليه استكبار جهاني، تبيين مواضع جمهوري اسلامي نسبت به مسائل مختلف جهاني، توضيح مسائل داخلي و زدودن شبهه‌ها و ترديدها از اذهان، تشريح انقلاب و دميدن روح خودباوري و اميد در مسلمانان و مستضعفان جهان و بالاخره انعكاس توجه و محبت حضرت امام قدس سره به مردم محروم، مسلمان و مستضعف جهان از يك طرف و انعكاس علاقه‌ها و محبتها و تاسي مسلمانان و مستضعفان به راه امام و پيام روشن انقلاب از طرف ديگر، بخشي از اين رهآوردهاست. معظم له در طول مسؤوليتهاي خويش به كشورهاي سوريه، ليبي، پاكستان، هند، چين، الجزاير، موزامبيك، انگولا، تانزانيا، زيمبابوه، يوگسلاوي (سابق)، روماني و كره شمالي سفر فرموده اند. در خاطرات متعددي كه ايشان از اين سفرها نقل كرده اند، نكات بسيار و برداشتهاي عالمانه و روشن براي عبرت گيري وجود دارد و از توجه دقيق ايشان به نكات عبرت آموز ديدارها حكايت دارد. به دو، سه نمونه آن به خاطر همين نكات اشاره مي‌كنيم: من به كشورهاي انقلابي جنوب آفريقا - كه پنج، شش كشورند - رفته‌ام و با رهبران انقلابي اينها ديدار كرده‌ام و خانه‌ها و قصرها و زندگي و ذهنشان را ديده ام، و ساعتها با آنها حرف زده‌ام و درست تجربه شان كرده ام. ديدم همان گونه كه ما انتظار داريم - كه بيش از آن، اصلا نمي شود انتظار داشت - يك گروه با تفكر چپ، يك كودتاي نظامي كرده اند و يك حركت نظامي چريكي يا منظم انجام داده اند. بعد هم قدرت را در دست گرفته اند و جاي قدرتمندان قبل از خودشان نشسته اند. قصري كه قبلا حاكم پرتغالي در كشور موزامبيك در آن استقرار داشت و حكومت مي‌كرد، همان قصري بود كه «سامورا ماشل »، رهبر انقلابي موزامبيك - كه بعد هم كشته شد - در آن جا زندگي مي‌كرد. او از من هم در همان قصر پذيرايي كرد و من ديدم كه وضع با گذشته فرق نكرده است. در آن فرشي بود كه من مشغول نگاه كردن به آن شدم. گفت: «اين، از آن فرشهايي است كه از زمان پرتغاليها مانده است. » ديدم نه فقط در همان قصر و در همان زندگي و در همان تشريفات زندگي مي‌كردند، بلكه به همان روش هم زندگي مي‌كردند! انگار نه انگار كه اينها يك گروه انقلابي و مردميند، كه واقعا مردمي هم نبودند و اصلا در آن جا از مردم خبري نبود. ما وقتي مي‌خواستيم وارد سالن ميهماني بشويم، ديديم در كنار در بزرگي كه اين سالن را به سالن پذيرايي وصل مي‌كرد، دو نفر ايستاده اند، درست مثل غلامهاي افسانه اي در دربار سلاطين كه در آن، حاكم پرتغالي هم همان طور زندگي مي‌كرده است. واقعا دو نفر غلام سياه بودند. حالا اين دو نفر، سياه بودند، اما ديگر غلام نبودند، چون خود حاكم هم از همان گروه بود. اين دو نفر مامور با لباسهاي مشخصي، غلامگونه دو طرف در ايستاده بودند و بايد طوري عمل مي‌كردند كه وقتي سلطان - يعني همين رهبر انقلابي - با ميهمانش كه من بودم، در مقابل اين در مي‌رسيديم، اين دولت در به طور برابر و طاقباز، باز شده باشد و اينها در حال تعظيم باشند و همين كار را هم كردند! من لبخند مي‌زدم و نگاه مي‌كردم، بعد هم با او - كه خودش را مثل همان حاكم پرتغالي، با همان ژستها گرفته بود - وارد سالن ميهماني شديم. همه جا همين طور بود. مسافرتهايي كه من به خارج از كشور مي‌كردم، غالبا به همين كشورهايي بوده است كه به اصطلاح در آن جاها انقلابي اتفاق افتاده است.
مثلا ليبي، الجزاير، موزامبيك، زيمبابوه، چين و كره ي شمالي، غالبا از اين قبيل بوده است. ما زندگي و تفكر و رابطه ي رجال و رهبران انقلابي با مردم را از نزديك ديده ايم و لمس كرده ايم. هيچ كدام از اينها، مصداقي براي آن مفهومي كه از يك انقلاب و حكومت مردمي در ذهنمان هست، نيست. لذا وقتي هم مي‌ميرند، تشييع جنازه شان، همان تشييع جنازه اي است كه براي سلاطين انجام مي‌گيرد، و نه چيزي بيشتر. از مردم خبري نيست. مردم در هيچ قضيه اي از قضاياي اين كشورها، نقش و حضور ندارند، چون در انقلابشان، مردم نقش و حضور نداشتند، كودتايي شده، حزبي سركار آمده، قدرت را به دست گرفته، رقبايش را از بين برده و گاهي سالها با هم رقابت كرده اند و جنگ قدرت به راه انداخته اند. https://eitaa.com/zandahlm1357
آزادي براي همه طبقات اختناق در اسلام نيست؛ آزادي است در اسلام براي همه طبقات؛ براي زن، براي مرد، براي سفيد، براي سياه، براي همه. مردم از اين به بعد بايد از خودشان بترسند نه از حكومت؟ از خودشان بترسند كه نبادا خلاف بكنند. (۱۳۵) ۱۲/۱۱/۵۸ رأي آزادانه اسلام شما را آزاد كرده است؛ اسلام مرد و زن را آزاد فرموده است و همه آزادانه بايد رأي بدهيد. (۱۳۶) ۱۷/۱/۵۸ دخالت در سرنوشت شما امروز آزاد هستيد. همه برادران و خواهران ما امروز آزادند. و آزادانه انتقاد مي‌كنند از دولت. انتقاد مي‌كنند از هرچيزي كه بر خلاف مسيرشان باشد. و تفاضا مي‌كنند مسائل اساسي را از دولت. اين نهضت شما را آزادكرد، و از آن بندهايي كه بر ملت بود، و از آن قيد و بندها شما را آزاد كرد. الآن آزادانه در اينجا مجتمع هستيد، و آزادانه مسائل سياسي و اجتماعي محل احتياج ملت را طرح مي‌كنيد. شما بانوان، بانوان چند سال پيش از اين نيستيد. برادران، برادران چند سال پيش از اين نيستند. شما امروز خودتان در سرنو شت خودتان دخالت مي‌كنيد، خودتان مسائل سياسى را طرح مي‌كنيد، و از دولت مي‌خواهيد. اين معناي آزادي است. (۱۳۷) ۱۲/۴/۵۸ آزادي در جهت كمك به رشد انسان اين آزادي كه الاَن براي ملت ما هست، براي زن، براي مرد، براي نويسنده ها، اين آزادي آزادي است در كليه اموري كه اين امور به نفع خود شما هست. شما آزاديد بياييد بيرون مطالبتان را بگوييد؛ انتقاد از دولت بكنيد؛ انتقاد از هركس كه پايش را كج گذاشت بكنيد. هيچ كس نيست كه به شما بگويد چرا. برويد در جهاد سازندگي؛ با ملت خودتان برويد و همراهي كنيد آزاديد، مي‌رويد مي‌كنيد. تمام چيزهايي كه در رشد انسان، در رشد خواهرها و برادرها، و اين كودكهاي عزيز، دخالت دارد، اينها همه آزاد هستند. آني كه اسلام جلويش را گرفته و آزاد نيست؛ قماربازي است كه تباه مي‌كند ملت را؛ شرابخواري است كه تباه مى كند ملت را؛ انواع فحشايي كه در زمان اين مرد جنايتكار بود و فراهم كرده بودند اسبابش را. اينهاست كه در اسلام ممنوع است. (۱۳۸) ۸/۷/۵۸ سؤال: (در حكومت آينده، آزادي زنان چگونه خواهد بود؟ آيا اينها بايد مدارس را رها كرده و به منازل بروند، يا اينكه برايشان امكان آزادي در تحصيل خواهد داشت به تحصيلات خود ادامه دهند؟ ) جواب: اين حرفهايي كه راجع به زنان و يا مسائل ديگر شنيده ايد، اينها هم تبليغات شاه و اشخاص مغرض است. زنها آزاد هستند و در تحصيل هم آزاد هستند، در كارهاي ديگر هم آزادند، همان طوركه مردها آزادند. حالاست كه نه زن آزاد است و نه مرد. (۱۳۹) ۲۲/۸/۵۷ https://eitaa.com/zandahlm1357
سکوت و جدل 25.mp3
4.54M
25 🔻حفظ زبان، عین عمل بقرآن است. بدون نگه داشتــن زبان، محال است انسان به باطن قرآن راه پیدا کند. ❌نَفْسِ خلوت: قرآن را بهتر میفهمد، و بهتر عمل می کند
🕌در محضر امام روح الله (۲۱۱) 📌 امام خمینی (ره ): ما سازش را از هر کس و به هر شکلی باشد نخواهیم پذیرفت چون ملت نخواهد پذیرفت. در مذاکرات خود با این اشخاص مطالب خود را قاطعانه بیان کرده ایم، هر کس قبول کند، با ماست، والا از ما جداست. 📚صحیفه نور، جلد ٢،صفحه ٢۶۵ 📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر ، بدون ذکر منبع هم مجاز است. @zandahlm1357
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
دختر درمانده (دختر درمانده) شهيد بزرگوار دانشمند معظم جناب آقاي سيد عبدالكريم هاشمي نژاد در كتاب پربهاي خود مناظره دكتر و پير قضيه اي نقل فرموده كه اين است: در يكي از قراء مازندران در خانواده ثروتمند و محترم آنجا دختري تقريباً در سن هشت سالگي دچار مرض سختي مي گردد كه اثر محسوس آن عارضه و تب و صعف مفرط و فوق العاده وزردي صورت بود. خانواده مريض او را در شهر نزد دكترهاي معروف مي‌برند ومعالجات زيادي هم انجام مي‌دهند ولي كمترين نتيجه اي از آنهمه معالجات گرفته نمي شود، لذا از آنجا مريض را به ساري و بابل كه دو شهر از شهرستانهاي مركزي شمال است برده و باطباي مشهور آنجا مراجعه مي‌كنند ولي باز فائده و اثري نمي بينند. بدينجهت مريض مزبور را از آنجا به تهران ميبرند و براي اولين بار در تهران شوراي پزشكي براي تشخيص مرض تشكيل ميشود و پس از معاينات دقيق دستورات لازمه را بخانواده مريض داده وآنها با گرفتن دستور بده خود برميگردند. ولي متاسفانه تفاوت محسوسي در حال مريض مشاهده نمي كنند. بدين لحاظ بار ديگر او را بتهران برده پس از عكسبرداري او را در بيمارستان نجميه كه از بيمارستانهاي مشهور تهران است بستري كرده و بنا بدستور دومين كميسيون پزشكي مريض مزبور را تحت عمل جراحي قرار مي‌دهند. اما در اين بار نيز پس از انجام عمل و مراجعت بمسكن خود حال مريض خود را مانند گذشته مي‌بينند ناچار براي بار سوم مريض بتهران برده دوباره عكسبرداري ميشود و براي دومين بار عمل جراحي انجام ميگردد اما با كمال تعجب باز پس از مراجعت بمحل خود تفاوتي در حال مريض محسوس نميشود!! خلاصه براي چهارمين بار كه خانواده مريض بتهران مراجعت ميكنند پس از دو مرتبه عمل كردن و به بيشتر اطباء معروف تهران مراجعه نمودن و آنهمه شوراي طبي و كميسيون پزشكي تشكيل شدن و نزديك به پانزده هزار تومان خرج كردن جواب يأس شنيده و تنها نتيجه قطعي كه خانواده مريض پس از اينهمه زحمات وخسارتها بدست مي‌آورند. اينكه بايد بانتظار مرگ دختر مريض خود باشند و از معالجه اش قطع اميد بنمايند!! البته پيداست كه يك خانواده محترم پس از آنهمه رنج و مشقت و صرف آن مبالغ گزاف با شنيدن اين جواب تا چه درجه ناراحت شده و با يكدنيا تأثر مريض را بمسكن هميشگي خود بر مي‌گردانند و هر آن در انتظار مرگ دختر بسر مي‌برند. اما از آنجائيكه بايد اين بشر مغرور از اين خواب گران بيدار شود از آنجائيكه خداي قادر ميخواهد قدرت خود را بافراد غفلت زده و آنهائيكه يكبار آفريدگار تواناي خود را فراموش كرده اند نشان بدهد. از آنجائيكه بايد خداوند براي مغزهاي بي استعدادي كه غوغاي گوش خراش دنياي ماديت آنها را از ياد همه چيز حتي خدا برده است اتمام حجت كند همان مريضي كه از همه جا دست رد بر سينه او زده شد و الآن به انتظار مرگ خود بسر مي‌برد در همان حال ضعف فوق العاده و عجيب گويا از عالم غيب مدد گرفته و مي‌گويد. مرا به مشهد ببريد طبيب حقيقي امام رضا (عليه السلام) است. ولي اين سخن با كمال بي اعتنائي تلقي مي‌شود زيرا مريض كه حد اكثر فعاليت طبي براي معالجه او انجام گرديد و پس از مراجعه به ده‌ها دكتر معروف و جراح و متخصص و تشكيل چند شوراي طبي وكميسيون پزشكي و انجام و عمل جراحي آنهم از طريق معنوي وغيرعادي بنظر بيشتر مردم قطعاً غيرقابل قبول است لذا اين سخن جز از طرف مادر دل سوخته اش مورد استقبال واقع نگرديد ولي موافقت يك مادر در برابر مخالفتهاي شديد عموم افراد چه اثري خواهد داشت؟! اما خوشبختانه با آنكه تمام كسانيكه از حال مريض اطلاعي داشتند بالاتفاق معتقد بودند كه مريض را تا بمشهد هم زنده نتوان برد و با كمال تعجب اين نظريه از طرف دكترها واطباء بمشهد هم مورد تأئيد واقع گرديده بود ولي باز پافشاري واصرار مادرش كار خود را كرده در حاليكه تمام افراد آن خانواده دست از مريض شسته بودند و ديدار او رإ؛گ كّ ّ آخرين بار ملاقات مي‌پنداشتند. مادر دختر مريض خود را به مشهد آورده و بليط قطار خريده بقصد مشهد مقدس بهشهر را ترك گفت. اما فراموش نشود كه در بهشهر كارمندان ايستگاه بعلت آنكه مرگ مريض را حداكثر براي چند ساعت بعد قطعي مي‌دانستند ابتدا از دادن بليط خودداري نمودند ولي بلحاظ شخصيت و احترام آنخانواده بالاخره بليط داده شده و در يك كوپه دربست دختر مريض را در حالتي كه مادرش وسه زن ديگر براي پرستاري او بهمراه بودند قرار دادند. در بين راه رئيس قطار هنگام كنترل بليط با ديدن حال مريض بمادرش پرخاش كرده و اعتراض مي‌نمايد و مي‌خواست آنها را در يكي از ايستگاههاي بين راه پياده نمايد زيرا مي‌گفت اين مريض قبل از رسيدن بمقصد در بين راه قطعاً خواهد مرد.
اما با ديدن گريه مادر و ناله او از پياده كردن آنها صرف نظر نموده تا اينكه قطار بايستگاه گرمسار رسيد. در آنجا مريض را با مادرش بكمك سه زن ديگر پياده كرده وخود براي تهيه بليط مشهد بگيشه بليط فروشي مراجعه نمود ولي متصدي فروش از دادن بليط امتناع ورزيده و گفت اين مريض در بين راه ميان قطار خواهد مرد. اما بالاخره اشگهاي ريزان مادر جگر سوخته اش اثر خود را بخشيده بليط را خريداري نمودند تا خلاصه دختر را زنده بمشهد مقدس رساندند و بمجرد پياده شدن از قطار دختر را بصحن بزرگ حمل كرده و او را در پشت پنجره پولادي كه پشت سر مطهر امام هشتم (عليه السلام) واقع شده است قرار مي‌دهند. در حالتي كه مريض بحال عادي نيست ولي مادرش بناي گريه وناله را گذارد و با سوزدل و اشك ريزان شفاي كامل دختر خود را از طبيب واقعي يعني پروردگار توانا بوسيله و شفاعت ثامن الائمه خواستار است. شب فرا مي‌رسد، مردم براي استراحت از خستگي روزانه بمنازل خود مي‌روند درهاي حرم و صحن هم بسته مي‌شود وپاسبانان و خدمتگزاران آستان قدس رضوي هم آنجا را ترك مي‌گويند، تنها عده اي از آنان دربين حرم و داخل صحن مشغول نگهباني بودند و گاهگاهي از حال آن مادر و دختر مريضش كه در پشت پنجره پولادي قرار داشتند جويا مي‌شدند. ساعت اواخر شب را نشان مي‌داد. مادر رنج ديده آن مريض در اثر رنج سفر و خستگي فوق العاده اي كه ناشي از گريه هاي شديد او بود بخواب عميقي فرو رفته بود ولي با كمال تعجب آن مادر در اين هنگام دستي را روي شانه خود حس مي‌كند كه تكاني به او مي‌دهد با صدائي كه آميخته با يكدنيا عاطفه و محبت است مي‌گويد مادر. مادر برخيز من شفا يافته ام، حالم خوب شده امام رضا بمن شفا عنايت فرموده است!! مادر رنج ديده آن مريض با شنيدن اين صدا چشمهاي خودرا باز كرده و دخترش را سالم و بدون هيچگونه احساس ناراحتي بالاي سر خود نشسته ديد ولي اين منظره براي آن مادر آنقدر غير منتظره بود كه با ديدن آن بلافاصله فريادي زده غش كرد و روي زمين قرار مي‌گيرد!! خدامي كه در داخل صحن مشغول پاسباني بودند با شنيدن فرياد آن زن بدورش جمع مي‌شوند و پس از گذشتن چند دقيقه و بهوش آمدن آن زن او را باتفاق دختر شفا يافته اش بمسافرخانه اي مي‌رسانند. مادر آن دختر در اولين فرصت شفا يافتن مريض و حركت فوري خود را تلگرافي بخانواده اش اطلاع مي‌دهند ولي اين تلگراف بعنوان خبر مرگ تفسير شده و كنايه از مردن تلقي مي‌شود، بدنبال اين تفسير بيجا و خلاف واقع عده اي از زنان نزديك وخويشاوندان آن خانواده در منزلشان جمع آمده و بناي گريه وناله را بعنوان عزاداري مي‌گذراند. از آنطرف دختر شفايافته به اتفاق مادر و سه زن ديگر از همراهان بتهران حركت كرده و بار ديگر حركت خود را از تهران بوسيله تلگراف اطلاع مي‌دهند. اما مرگ آن دختر مريض بقدري براي آنها قطعي و مسلم بود كه با رسيدن تلگراف دوم هم يقين بحيات و زنده بودن دختر پيدا نمي كنند، تا بالاخره يك خبر قطعي دائر بر سلامتي دختر و حركت آنها بآن خانواده ميرسد. پس از دريافت اين خبر قطعي افراد آن خانواده در ايستگاه بهشهر از كاروان كوچك خود كه با يكدنيا افتخار و سربلندي از سفر پر ميمنت مشهد مراجعت ميكردند، استقبال مي‌نمايند، اين خبر عجيب بسرعت در بهشهر منتشر گرديد. اطباء معالج آن دختر حاضر شده و از او معاينه دقيق بعمل آوردند و سپس باتفاق صحت كامل مزاج وي را تصديق مي‌نمايند و از وقوع اين حادثه تا حال چند سال ميگذرد و آن دختر هنوز در كمال صحت و سلامتي و بدون هيچگونه عارضه اي حتي عوارض كسالتهاي جزئي بسر مي‌برد، اطباء معالج آن دختر در بهشهر وساري و بابل و تهران و جراجاني كه دوبار او را تحت معاينه وعمل جراحي قرار داده اند هنوز زنده و در حال حياتند، عكسهائي هم كه از آن دختر براي تشخيص مرض برداشته شده بود موجود است. (- مناظره دكتر و پير. ) هر نسيمي كه بمن بوي خراسان آرد چون دم عيسي در كالبدم جان آرد دل مجروح مرا مرهم راحت سازد جان پر درد مرا مايه درمان آرد بوي پيراهن يوسف كه كند روشن چشم باد گوئي كه به پير غم كنعان آرد امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
- اهداف رهبران غلات: از مهم ترین اهداف و انگیزه‌هایی که می‌توان برای رؤسای غلات، مخصوصاً در زمان مورد بحث، برشمرد عبارتند از: ۱. دست یافتن به جاه و مقام ۲. دستیابی به پول و ثروت ۳. اباحی گری و رهایی از قیود دینی که این هر سه مورد، درفرقۀ بشیریه مشاهده می‌شود؛ چرا که آنان پس از شهادت امام موسی کاظم (علیه السلام) مدعی شدند که امام کاظم (علیه السلام) همان مهدی موعود است که در هنگام غیبتش، محمد بن بشیر را جانشین خود قرار داده و محمد بن بشیر پس از او امام است. [۱] ---------- [۱]: نوبختی، پیشین، ص۸۳؛ طوسی، پیشین، ص۷۷۵، رقم ۹۰۶. همچنین رؤسای غلات، برای اینکه بتوانند خود را پیامبر معرفی نمایند، از جایگاه والای ائمه: در نزد مردم استفاده کرده وآنان را خدا می‌خواندند تا بتوانند خود را پیامبر این خدا معرفی کنند. محمد بن بشیر یکی از کسانی است که این ادعا را برای امام کاظم (علیه السلام) نمود و او را خدا خواند و درپی آن، با استفاده از شعبده بازی و فریب مردم، خود را پیامبر معرفی کرده و دلیل خود را نیز کارهای خارق العاده و شعبده بازی هایش ذکر کرد. [۲] وقتی واجب الاطاعه بودن سران غلات، در نتیجۀ نبوت و امامت آنها اثبات می‌شد، نوبت سرازیر شدن پول و ثروت به سمت آنها می‌رسید. چنانکه پیروان محمد بن بشیر موظف بودند ---------- [۲]: اشعری قمی، پیشین، صص۶۲-۶۳. که پس ازمرگ او، حقوقی که به او می‌پرداختند و از اموال خود به او می‌دادند، جهت تقرب به خداوند به جانشینان او پرداخت نمایند. [۱] همچنین بشیریه می‌گفتند که هرکس در راه خدا به چیزی وصیت کند و اموالی را به ارث بگذارد، متعلق به سمیع بن محمد (پسر محمد بن بشیر) است. [۲] اباحی گری و رهایی از قیود دینی و مذهبی، نیز از دیگر مواردی بود که رهبران غلات را به سمت این عقاید باطل می‌کشاند، زیرا آنان بدین گونه و با این عقاید می‌توانستند بسیاری ازفرایض و بلکه همۀ آنها را نادیده بگیرند و با حلال شمردن محرمات، به خواسته‌های نفسانی خود برسند و همچنین از این طریق می‌توانستند افراد فاسد و جاهل را به دورخود جمع کرده وبر پیروانشان بیافزایند. غالیان، حتی برای رسیدن به خواسته‌های خود، گفتار ناشایستی را در حقّ امام رضا (علیه السلام) روا داشته [۳] و حتی گفته شده پیروان محمد بن بشیر بر ضد امام رضا (علیه السلام) و همۀ افراد آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) اقدام کردند. ---------- [۱]: اشعری قمی، پیشین، صص ۹۱-۹۲؛ نوبختی، پیشین، ص ۸۳؛ طوسی، پیشین، ص ۷۷۵، رقم ۹۰۷. [۲]: اشعری قمی، پیشین، ص۹۲. [۳]: ر. ک: اشعری قمی، پیشین، ص۹۲. ✍نعمت الله صفری https://eitaa.com/zandahlm1357
چشم به راه - قسمت پنجاه و دوم.mp3
28.81M
🎬 قسمت: پنجاه و دوم 👇👇👇👇👇👇 قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاریخشون به روز نیست @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار بانوای: حاج صادق آهنگران همه آماده بهر عملیات دیگر        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄@zandahlm1357
"ماهِ تمامِ" اوّلِ "ماهِ خدا " شدی تو پنجمین ستاره ی بی انتها شدی سقف فقاهت از قد عِلمَت شکاف خورد تا باقرالعلومِ همه ماسِوا شدی (ع) 🌺 و حلول مبارڪ🌙🌺 @zandahlm1357
تکلم امیرالمؤمنین (علیه السلام) با اژدها محمد بن یحیی و احمد بن محمد از جابر نقل کرده اند که حضرت امام باقر (علیه السلام) فرمودند: در زمانی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) ]در مسجد کوفه[ بر منبر بود، اژدهایی از طرف یکی از درهای مسجد روی آورد، مردم آهنگ کشتن آن را کردند، امیرالمؤمنین (علیه السلام) فردی را فرستاد تا دست نگه دارند، مردم از کشتن آن خودداری کردند و او سینه کشان می‌رفت تا پای منبر رسید، برخاست و روی دمش ایستاد و به امیرالمؤمنین (علیه السلام) سلام کرد. حضرت اشاره فرمود که بنشیند تا خطبه اش تمام شود، چون از خطبه فارغ گشت، متوجه او شد و فرمود: کیستی؟ گفت: من عمرو بن عثمان خلیفه شما بر طایفه جن هستم، پدرم مُرد و به من سفارش کرد خدمت شما آیم و رأی شما را بپرسم، اکنون نزد شما آمدم تا چه دستور دهی و نظر فرمایی. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: تو را به تقوای خدا سفارش می‌کنم و اینکه بازگردی و در میان جنیان به جای پدرت باشی و تو خلیفه من بر ایشان هستی. [۱] این ماجرا در برخی مصادرِ دیگر از «حارث همدانی» این چنین نقل شده است: روزی امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مسجد خطبه جمعه می‌خواندند در این هنگام یک افعی از سوی «باب الفیل» با سری بزرگ تر از سر شتر، به سوی منبر به حرکت درآمد و مردم از روی ترس به دو سوی مسجد روی آوردند و خود را به سمت دیوار کشاندند، سپس افعی به راه خود ادامه داد تا از منبر بالا رفت و سرش را به نزدیک گوش امام (علیه السلام) رساند و گویا چیزهایی گفت و بعد پایین آمد و از همان راه بازگشت و چون به باب الفیل رسید ناپدید شد. همه مردم مؤمن آن را از عجایب کار امام (علیه السلام) دانستند و منافقین آن را اثر سحر و جادو پنداشتند. امام (علیه السلام) فرمود: ای مردم من ساحر نیستم، مسأله ای که مشاهده کردید، آثار وصایتی است که بر جنّ و انس دارم و پیامبر (صلی الله علیه و آله) مرا وصی خویش کرده است و این حیوان بیش از شما از من اطاعت می‌کند و او خلیفه من در میان آن‌ها است، اکنون در میان جنیان درگیری‌هایی واقع شده که خون یکدیگر را ریخته اند و راه حکم و چاره را نمی دانستند، او از من سؤال کرد و من راه حق را به وی نشان دادم و این تمثّلی که پیدا کرده بود، برای نشان دادن فضل من بر شما بود که او به این فضل آگاه تر از شما است. [۱] ---------- [۱]: . بصائر الدرجات ۱۱۷؛ الکافی ۱/۳۹۶؛ الخرائج و الجرائح ۲/۸۵۴؛ الفصول المهمه ۱/۴۰۱؛ مدینة المعاجز ۱/۱۳۷؛ بحار الانوار ۳۹/۱۶۴؛ مرآة العقول ۴/۲۹۶. https://eitaa.com/zandahlm1357