eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.7هزار عکس
34.7هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
اعمال شب بیست و سوم ماه رمضان مارا دنبال کنید👈@zandahlm1357
خاطراتي درس آموز از زندگي مقام معظم رهبري (۷) شجاعت حيدرگونه نزديك به چهل روز در خرمشهر مقاومت كرديم تا نگذاريم شهر به اشغال عراقيها درآيد. در اين مدت آيت الله خامنه اي با شجاعتي كم نظير به مواضع دشمن بعثي يورش مي‌برد، آرايش تانكهاي آنان را به هم مي‌زد و مانع پيش روي عراقيها مي‌شد. معظم له گاه در گروههاي ۳ و ۵ نفره، تا اعماق نيروهاي دشمن پيش مي‌رفتند و با شناسايي دقيق منطقه عملياتي، اطلاعات نابي را به دست مي‌آوردند; تا هنگام ملاقات با امام خميني رحمه الله، بهترين و جديدترين اطلاعات را به ايشان بدهند. حجة الاسلام والمسلمين ذوالنوري (فرمانده تيپ مستقل ۸۳ امام جفعر صادق عليه السلام) ضرورت مراقبت بيشتر در خارج از كشور زماني كه مي‌خواستم براي تبليغ به خارج از كشور سفر كنم، محضر مقام معظم رهبري رسيدم و از آقا توصيه اي خواستم. آقا فرمودند: سعي كنيد در آنجا مستحبات را دو برابر انجام دهيد، چون آنجا براي مصونيت از گناه به تلاش بيشتري نياز داريد. اگر اين كار را انجام دهيد وقتي برگشتيد اگر كامل تر نشده باشيد، لااقل همان هستيد كه بوديد، چون در آن فرهنگ بايد از پادزهر قوي تر استفاده كنيد. اين نكته در آن سالها براي من خيلي ارزنده بود. حجة الاسلام والمسلمين دكتر مرتضي تهراني (عضو هيئت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله - قم) عتاب رهبري در مواجهه با صحنه سازيها در يكي از سفرهاي مقام معظم رهبري به استان مازندران، آقا وارد منطقه محرومي به نام «ارس ماخوست » شدند. معظم له وقتي براي بازديد به مدرسه اي وارد مي‌شوند، مشاهده مي‌كنند كه تمام ميز و صندليها نو است. آقا احتمال مي‌دهند كه اين كارها تشريفاتي است و براي ورود معظم له اين كارها انجام گرفته است. مقام معظم رهبري با تيزبيني و زكاوتي كه دارند از بچه‌ها سؤال كردند كه به من بگوييد اين ميز و صندليها را چه زماني براي شما آورده اند. يكي از بچه‌هاي كلاس جواب داد: آقا همين ديروز اينها را آورده اند. آقا نگاه عتاب آلودي به آن مسئول انداختند و فرمودند: ضرورت ندارد به خاطر مسئوليني كه خودشان نسبت به مشكلات واقفند، بخواهيد صحنه سازي كنيد. سردار باقرزاده - مسئول كميته جستجوي مفقودين (تهران) @zandahlm1357
دفاع يك امر عمومي ما وظيفه داريم كه اين اسلامي كه الان به ما رسيده حفظش كنيم تا آن فرد آخري هم كه- خداي نخواسته- كشته مي‌شود، موظف براي حفظ اسلام، براي دفاع از ملت، دفاع از كيان اسلامي، دفاع از كشور اسلامي تا آن آخر زن و مرد، بچه و بزرگ مكلف اند كه دفاع كنند. مسأله دفاع يك امر عمومي است براي همه؛ هر كس قدرت دارد دفاع كند. به هر مقدار كه قدرت دارد دفاع كند از كشور اسلام، بايد دفاع كند. (۳۴۱) ۲۷/۵/۶۰ آمادگي براي دفاع وقتي كشور اسلام مورد تهديد دشمنهاي اسلام است، دفاع از كشور اسلام و نواميس مسلمين بر همه ما، بر تمام ما واجب است؛ با همه كوشش واجب است. وقتي يك همچو مطلبي پيش آمد و شما هم بحمدالله، همه كشور ما، هم زن و مردش آماده براي اين مسأله هستند، ديگر خوف اين نيست كه از پاريس يك دسته راه بيفتند بيايند چه بكنند يا از يك جاي ديگر مي‌خواهند بيايند چه؛ نه اين خوفي نيست. يك دفعه هم تجربه اش راكردند وصدام را رهاكردند تا پريد به ايران و سيلي اش را هم خورد. (۳۴۲) ۲۷/۵/ ۶۰ دفاع از اسلام، زن و مرد نمي شناسد من اميدوارم كه شما۱... هم در ميدان تحصيل كه يكي از امور مهمه است مجاهده كنيد و هم در ميدان دفاع از اسلام، اين از مهماتي است كه بر هر مردي، بر هر زني، بر هر كوچك و بزرگي جزء واجبات است. دفاع از اسلام، دفاع از كشور اسلامي، احدي از علماي اسلام، احدي از اشخاصي كه در اسلام زندگي كرده اند و مسلم هستند، در اين جهت خلاف ندارند كه اين واجب است. آن چيزي كه محل حرف است، محل صحبت است، قضيه جهاد اولي است، آن بر زن واجب نيست، اما دفاع از حريم خودش، از كشور خودش، از زندگي خودش، از مال خودش و از اسلام، دفاع بر همه واجب است. (۳۴۳) ۱۱/۱۲/۶۴ حضور بانو ان در صحنه ها چنانچه- خداي نخواسته- يك وقت دفاع عمومي واجب شد بر همه؛ يعني، همه ي ما بي استثنا، هر كس قدرت دارد بى استثنا، دفاع بر او واجب شد، مهيا باشيد از براي دفاع. و البته سنگر علم هم يك سنگر دفاعي است، دفاع از همه ي فرهنگ اسلام. شما مي‌دانيد كه فرهنگ اسلام در اين مدت مظلوم بود، در اين مدت چند صد سال، بلكه از اول ۱. بانوان بعد از پيغمبر- سلام الله عليه- تا برسد به حالا، فرهنگ اسلام مظلوم بود، احكام اسلام مظلوم بودند و اين فرهنگ را بايد زنده كرد. و شما خانمها همان طوري كه آقايان مشغول هستند، همان طوري كه مردها در جبهه علمي و فرهنگي مشغول هستند، شما هم بايد مشغول باشيد. و من اميدوارم كه خداوند به همه شما توفيق عنايت كند و در اين سنگر هم پيشروي كنيد و دعاكنيدكه آنهايي كه در جبهه‌ها مشغول به دفاع از كشور خودشان و از اسلام هستند، آنها هم ان شاءالله، پيروز باشند. و همه شما ان شاءالله مؤيد و موفق و سالم و سلامت باشيد. (۳۴۴) ۱۱/۱۲/۶۴ مسأله اسلام بر زن و مرد واجب است مسأله، مسأله يك حكومت نيست، مسأله، مسأله يك جنبه نيست، مسأله، مسأله اسلام است. مسأله اسلام؛ يعني، بر زن و مرد اين كشور واجب است كه دفاع كنند، هركس به اندازه اي كه تواند بايد دفاع بكند و اين دفاع را بايد تعقيب بكنيم تا ان شاءالله، به پيروزيهايي كه خداي تبارك و تعالي مي‌خواهد، برسيم. (۳۴۵) ۲۸/۴/۶۵ @zandahlm1357
سبک زندگی شاد 39.mp3
9.41M
۳۹ محبتِ هیچکسی رو رد نکنیم! پذیرفتنِ محبت های کوچک دیگران نیز، با رویِ باز؛ 🎊ابزارهایِ شادی آفرین برای نَفْسِ انسانند!
🕌در محضر امام روح الله (۲۶۴) 💠 نماز از همه‌ی فریادها بالاتر است. 📌 امام خمینی (ره ): شیطان‏ها از نماز مى‏‌ترسند از مسجد مى‏ ترسند نگویید که ما انقلاب کردیم، حالا باید هى فریاد بزنیم. خیر، نماز بخوانید، از همۀ فریادها بالاتر است. 📚صحیفه نور، جلد ١٢، صفحه ١۴٩ 📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر ، بدون ذکر منبع هم مجاز است. مارا دنبال کنید👈@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 قصه‌ «افطاری عمه جون» ✍️ نویسنده: مجتبی ملک محمد 🎤 با اجرای: ناهید هاشم نژاد، ملیکا عبدالکریمی، بهاره دوستی، محمدعلی حکیمی و راحیل سادات موسوی 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 موضوع قصه: دوری از بداخلاقی با زبان روزه مارا دنبال کنید👈@zandahlm1357
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
شفاي دردها (شفاي دردها) مشهدي رستم پسر علي اكبر سيستاني فرمود: من دوازده سال قبل از اين تاريخ (سيزدهم ماه ربيع الثاني سنه ۱۳۳۵) از سيستان به مشهد مقدس مشرف و مقيم شدم پس از دو سال زوجه‌ام از دنيا رفت و بعد از آن درد شديدي به پاي راست وكمرم عارض شد. به نحوي كه از درد بي تاب شده و قوه برخواستن نداشتم و به جهت ناداري و پريشاني نتوانستم به طبيبهاي ايراني رجوع كنم . لذا به حمالي گفتم تا مرا بر پشت نموده و به بيمارستان انگليسي برد و دكتر انگليسي در آنجا چهل روز باقسام مختلفه و دواهاي بسيار در مقام علاج برآمد. هيچ اثر بهبودي ظاهر نشد. بلكه پاي راستم كه درد مي‌كرد روح از آن رفت و خشك شد به نحوي كه ابداً احساس حرارت و برودت نمي كردم. لذا از درد پا راحت شده لكن كمرم مختصري درد مي‌كرد و به جهت بي حس شدن پا نمي توانستم حتي با عصا بايستم. دكتر هم چون از علاج من ناميد شد به حمّالي گفت تا مرا از مريضخانه بيرون آورده پهلوي كوچه اي كه نزديك ارك دولتي بود گذاشت و من قريب ده سال در آن كوچه و نزديكي آن تكدّي مي‌كردم و بذلت تمام روزگار را مي‌گذارندم تا در اين اواخر بدرد بواسير مبتلا شدم. چون درد شدّت گرفت بسيار متاذي شدم و خود را به طبيب رساندم و او جاي بواسير مرا قطع كرد و بيرون آمدم از اثر قطع بواسير بيضتينم ورم كرد و مانند كوزه بزرگي شد و با اين حال درد كمرم نيز شدت كرد. و در عذاب بودم. روزي يك نفر ارمني از آن كوچه مي‌گذشت و شنيد كه من از درد ناله مي‌كنم از راه شماتت گفت شما مسلمانهإ؛ّّ مي‌گوئيد هركس به كنيسه ما پناه برد دردش بدرمان مي‌رسد پس تو چرا پناه نمي بري كه شفا بيابي (مقصود او از كنيسه حرم مطهر حضرت ثامن الائمه (عليه السلام) بود شماتت آن ارمني خيلي بر من اثر كرد بطوريكه درد خود فراموش كردم گويا بي اختيار شدم و باو گفتم كه پدرسگ تو را با كنيسه ما چكار است. ارمني نيز متغيّر شده به من بد گفت و چوبي هم بر سر من زد ورفت. من با نهايت خلق تنگي و پريشاني قصد آستان قدس امام هشتم حضرت رضا (عليه السلام) نمودم و چون قدرت راه رفتن نداشتم با سر زانوي چپ، خود را كم كم كشانيدم تا به حرم مطهر رسيدم و بالاي سر مطهر خود را بريسماني بضريح بستم و عرض كردم آقا جان من از در خانه ات بجائي نمي روم تا مرا مرگ يا شفا دهي و مرگ براي من بهتر است زيرا كه طاقت شماتت ندارم. پس دو روز در آستان آن حضرت بودم روز سوم درد كمر وبواسير شدت گرفت و يكي از خدام در حرم مرا اذيّت مي‌كرد كه برخيز و از حرم بيرون شو. مي گفتم آخر من شلم و دردمندم و به كسي كاري ندارم و از مولاي خود شفا يا مرگ مي‌خواهم پس با دل شكسته بقدري عرض كردم يا مرگ يا شفا و مرگ براي من بهتر است تا خوابم برد. در عالم خواب ديدم دو انگشت از ضريح مطهر بيرون آمد و بر سينه‌ام خورد و صدائي شنيدم كه فرمود برخيز!! من خيال كردم همان خادم است كه مرا اذيت مي‌كرد. گفتم اذيت مكن بار ديگر دو انگشت از ضريح بيرون آمد و بر سينه ام رسيد و فرمود برخيز. گفتم نه پا دارم و نه كمر: فرمود كمرت راست شد! در اين حال چشمم را باز كردم، ميان ضريح مطهر آقائي ديدم كه قباي سبز در بر و فقط عرق چيني بر سر داشت و از روي مباركش ضريح پر از نور شده بود. فرمود: برخيز كه هيچ دردي نداري. تا اين سخن را فرمود فوراً برخاستم و به سرعت دست دراز كردم كه دامن آن بزرگوار را بگيرم و حاجت ديگر بخواهم از نظرم غائب شد. ملتفت خودم شدم كه خواب هستم يا بيدار و ديدم صحيح وسالم ايستاده‌ام و از درد كمر و از مرض بواسير و ورم بيضتين اثري نيست. - ۷هذا حرم فيه شفاء الاسقام فيه لملائك السموات مقام من يمم بابه ينل مطلبه من حل به فهو علي النار حرام @zandahlm1357
51.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شفای اهل سنت از سیستان و بلوچستان مارا دنبال کنید👈@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌤 🎥 ماجرای و شهادت مولا امیرالمومنین علیه‌السلام 💔 با بیان کودکانه شب قدره بچه ها دعا کنید همه باهم خدارو صدا کنید بگید ای خدا خدای مهربون خدای زمین خدای آسمون هرکسی تنش مریضه تو به اون شفا بده هرکسی گشنه و تشنه اس تو بهش غذا بده هرکسی غمگین و خسته س به دلش صفا بده تن سالم لب خندون به ما بچه ها بده به تمام بنده هات خدای من، دل پاک و خالی از ریا بده مارا دنبال کنید👈@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیباترین انسانها... ⬅️ خداوند فرمود: اینجور آدمها رو خیلی دوست دارم... استاد مارا دنبال کنید👈@zandahlm1357
چشم به راه - قسمت صد و چهارم 320.mp3
28.81M
🎬 قسمت: صد و چهارم 👇👇👇👇👇👇 قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاریخشون به روز نیست @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5985754547291688491.mp3
8.46M
🍂 نوحه قدیمی در شهادت حضرت علی علیه السلام 🔹 حاج صادق آهنگران ای وای مرتضی امشب قصد رفتن از این جهان دارد شاعر: حاج حبیب الله معلمی مارا دنبال کنید👈@zandahlm1357
🍂 🔻 9⃣4⃣ سردار علی ناصری به ابوکاظم مأموریت دادم که به غرب دجله برود و از روستاهای آن نواحی قایق موتورداری برایمان بخرد. دینار عراقی هم با خود برده بودیم. با اینکه انواع مدارک عراقی را جعل کرده بودیم و از این نظر مشکل خاصی نداشتیم، بنا به دلایل امنیتی و حفاظتی ترجیح می دادیم از طریق آب و با قایق حرکت کنیم و از جاده های خشکی کمتر بگذریم. در جاده ها، دژبانی عراقیها به فاصله های خاصی مستقر بود که عابران را کنترل می کردند و ریسک عبور از مقابل آنان بالا بود. قرار بود از طریق هور ناصریه به طرف رودخانه فرات و چبایش برویم و از آنجا خود را به حوالی بصره برسانیم. چند روزی در همان هور چکه ماندیم و با برخی از عناصر نفوذی که داشتیم، تماسهایی گرفتیم و آخرین اطلاعات را به دست آوردیم. سرانجام به ما خبر دادند که ابوکاظم قایق موتورداری تهیه کرده و منتظر ماست. روزی سید ابو صادق به ابوذر ساعدی گفت: - ما از بد غذایی مردیم. امشب در خانه ات شامی درست کن و ما را مهمان کن! منزل ابوذر در روستاهای حوالی شهر المشرح (حلفاییه) و در جای پرخطری بود. من گفتم: - برای شام ؟ او که مرد بسیار شجاعی بود، گفت: - کارت نباشه! شام رفتیم خانه ابوذر. شام مفصلی تدارک دیده بود، ماست، نان، ماهی، برنج، مرغ و ... هنگام صرف شام، برای آنکه به کمین نخوریم، همگی سلاحمان کنار پایمان بود. فقط سید ابوصادق بی خیال بود؛ انگار که در هتلی یا خانه دوستی در ایران است و نه در خاک دشمن. مرد جسوری بود. خبر آماده شدن قایق که رسید، قرار شد به طرف ابوكاظم برویم. برای اطمینان، شبی به روستای العوج رفتیم. دوستی در آنجا داشتیم که آخرین خبرها از وضعیت راهها را از او گرفتیم و شام را نیز در بیرون خوردیم. پس از کسب آخرین وضعیت، شبانه به راه افتادیم. من بودم و سید صالح و ابو احمد و ابو سعد. مسیر طولانی و پرخطری بود. هوا گرم بود و پشه و شرجی حسابی اذیتمان می کرد. نرسیده به حلفاییه، حسابی خسته شدیم. امامزاده ای در آن حوالی بود. محصول زمینهای کشاورزی اطراف را هم برداشت کرده بودند. زمینها به صورت کانال کانال بود. به بچه ها گفتم: - در همین کانالها استراحت کنیم ابن احمد گفت: . خطرناک است. باید به چکه برگردیم. اما من مخالفت کردم و گفتم: - نه. تا ما به چکه باز گردیم، هوا روشن می شود و خطر بیشتری ما را تهدید می کند. ابوسعد گفت: . علی که ایرانی است، ترسی ندارد؛ ما که عراقی هستیم، چرا ترس داشته باشیم؟ بگیریم بخوابیم. همان جا در همان کانالها چند ساعتی خوابیدیم. قبل از طلوع بیدار شدیم. همه جا زمین کشاورزی بود و از آب هم خبری نبود. تیمم کردیم و نماز صبح را خواندیم. در این وقت، کشاورزان با گوسفندهایشان زدند بیرون. بچه ها گفتند: - چه کار کنیم؟ - هیچی. می رویم کنار جاده و سوار ماشین می شویم! - به همین سادگی؟ من با خیال راحت پاسخ دادم: . بله، به همین سادگی! ابوسعد هم گفت: .ها ..... على راست میگه. برویم. پیگیر باشید مارا دنبال کنید👈@zandahlm1357