eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.5هزار عکس
36.1هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
بحث ادبی ابن خالویه در کتابش به نام بلباب می‌نویسد: در کلام عرب مؤنثی که بر مذکر غالب شده باشد جز در سه جا نیست. اول در تاریخ که می‌نویسند: ثلاث مضین و ثلاث ان بقین، به اثبات ان شرطیه. چون یقینی به بقا آن نیست. چون ممکن است ماه ناقص باشد. یا می‌گویند لخمس عشرة لیلة خلت و نمی گویند لنصف خلا، چون یقین به نصف ندارد. یا می‌گویند صمتُ عشراً و نمی گویند عشرة در حالی که صوم در روز است و نیز سرت عشراً نه عسرة. ۲- در مثال الضبع العرجاء، که عرجاء مؤنث اعرج است ولی برای مذکر و مؤنث می‌آید. ۳- می‌گویند: ثلاثة انفس، هرچند اینکه مراد از نفس مرد باشد نمی گویند ثلاث انفس. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بچه‌ها جنگ روایت‌ها شروع شده... 📌 ۲ توصیه به فعالان رسانه‌ای ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰 حاج حسین یکتا ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🍂 🔻 ۲۱۱ خاطرات سردار گرجی‌زاده بقلم، دکتر مهدی بهداروند پرسیدم: «جرا از دین اسلام خوشت نمی آید؟ - چون دین ما را عوام و ساده بار می آورد و اصولا دين افيون ملت هاست. ابراهیم، این حرفها را مارکسیست ها می زنند و حرف غلطی است. - چرا غلط؟ - تو الان دین را در ایران عامل تحرک مردم و جامعه میدانی یا عامل سکون؟ - این حرفها سرم نمی شود. ولی می دانم عوام شیعیان خرافاتی اند که به دنبال استدلال و منطق قوی نیستند. ولی علما و فقهای شیعه الحق و الانصاف آدم های معقول و اهل منطق و دلیل هستند. آنها برای هر ادعایی که دارند دلیل های متعدد و محکمی هم ارائه می کنند. حس میکنم علمای شیعه، آدم های مترقی و مدرنی اند که راحت هر حرف و ادعایی را قبول نمی کنند و زمانی که برای آن دلیل عقلی و محکمی پیدا نکنند آن را رد می کنند. در مقابل این ها، علمای اهل سنت، سطحی اند که اولا کار قوی عقلی نمی کنند. ثانيا وابسته به دولت و جیره خوارند. ولی مردم اهل سنت به عکس شیعیان، مردمی منطقی و مترقی اند که زیر بار خرافات و اباطیل نمی روند. باید اعتراف کنم که علمای ما هزار سال از تاریخ عقب اند و حرکتشان لاک پشتی است. به همین خاطر، از علمای شیعه خوشم می آید و با تمام وجود به آنها احترام می گذارم. - حالا که این طور است بیا شیعه شو. - من دین را قبول ندارم. تو میگویی بیا شیعه شوا - به راستی کاک ابراهیم، تو این نظریات و حرف ها را از کجا فهمیده‌ای؟ مطالعه کرده ای یا کسی برایت گفته؟ - این اطلاعات را از مطالعه زندگی علمای شیعه و سنی در عراق و جهان به دست آورده ام و همه آنها مستند است. من فتواهای زیادی از علمای شیعه را در مقابل دشمنانشان مثل انگلیس آمریکا، شوروی، و اروپایی ها دیده ام و با خواندن آنها واقعا از عمق وجودم احساس کردم یک آدم باید چقدر قدرت روحی داشته باشد که با اطمینان قلبی در برابر دشمنان خود این طور فتوایی بدهد و بعد پایش هم بایستد. فتوای تحریم تنباکوی میرزای شیرازی را واقعا حرکتی بی نظیر می دانم. مگر می شود یک فرد که هیچ امکاناتی ندارد این طور با یک قلم و یک جمله ابرقدرتی را از پای دربیاورد؟ بعد داستانی تعریف کرد که بیشتر شبیه جوک بود. - در کردستان عراق ما، فردی بود که همیشه به نماز جمعه می رفت و هیچ وقت این کار را ترک نمی کرد. زبان عربی را بلد نبود. و فقط زبان کردی را که زبان مادری اش بود می فهمید. یکی از جمعه ها که به مصلی می رود و امام جمعه هم مشغول خطبه خوانی بوده، قدری ناراحت می شود و بعد از نماز می رود پیش امام و می گوید: «آقا، من مدتی است به نماز جمعه شما می آیم و سعی کردم هیچ وقت این کار را ترک نکنم.» امام جمعه هم می گوید: «پدر جان، خدا خیرت بدهد. حالا مشکل شما چیست؟» می گوید: «مشکل من این است که شما همیشه در خطبه هایتان اسم عمر و ابوبکر و عثمان و دیگر افراد را می بری و در مورد زندگی و اخلاق و رفتارهای آنها حرف میزنی. می خواهم بدانم چرا اسم مرا یک بار نمی آوری.» امام جمعه می پرسد: «عیبی ندارد. اسم شما چیست؟» می گوید: اسم من بامبا پیر است.» امام جماعت قول می دهد در نماز جمعه بعدی اسم او را هم در خطبه ها بیاورد. اما می گوید: «پدر جان، این کار خرج دارد و خرج آن این است که باید سی رأس بز برای من بیاوری.» مرد با تعجب علت را می پرسد، و او می گوید که فقط در صورت قبول شرط اسم مرد را در خطبه می آورد. هفته بعد آن مرد با سی راس بز به نماز جمعه می رود تا آنها را به امام جمعه بدهد. وقتی امام جمعه او را می بیند شروع به خواندن خطبه می کند. بعد از مقدمات می گوید: «ایها بامباپیر انک لخنزیر کبیر و آن جهنم مهادک و لبئس المصير؛ ای بامبا پیرا تو یک خوک بزرگ هستی و جهنم در انتظار توست و عاقبت تو رفتن به آنجاست.» آن مرد تا اسم خودش را از زبان امام جمعه می‌شنود شروع به فریاد می کند: «اسم من را در خطبه های نماز جمعه آوردند، امام جمعه اسم مرا آورد. بامباپیر من هستم. من!» عده ای از علمای اهل سنت که در صف جلو نشسته بودند با شنیدن سروصدای مرد به عقب بر می گردند. آنها به نشانه اعتراض به حرف های امام جمعه از جایشان بلند می شوند تا او را از این کار منع کنند. آنها میدانستند حرفهای امام جمعه به عربی چه معنایی دارد. ولی آن مرد نمی فهمید. امام جمعه تا متوجه این حرکت اعتراضی علما در صف نماز جمعه می شود، با تردستی و زرنگی خاصی می گوید: اسكتوا أسكتوا! المعز ثلانونا لكم عشره ولی عشرونا؛ ساکت باشید ساکت باشید! این بزها سی تا هستند. ده تا برای شما و بیست تا برای من.» علما با شنیدن این وعده امام جمعه می نشینند و دیگر اعتراضی نمی کنند؟ ابراهیم پس از تعریف این قصه، خندید. سعی کردم نخندم و گفتم: «کاک ابراهیم، شاید این یک امام جمعه یا ده تای دیگر این طوری بوده اند یا هستند. ولی دلیل نمیشود بگویی همه علمای اهل سنت این گونه اند. اشتباه می کنی. اگر یک خلبان مثل تو خلاف کرد همه
خلافکارند؟» - نه. فقط او خلافکار است. - علما هم همین طورند. حرف مرا قبول نمی کرد و می گفت: «همه آنها سروته یک کرباس اند.» البته این حرف چرند او ناشی از تفکرات مارکسیستی بود. همراه باشید @zandahlm1357
استاد مهدی طائب - جلسه هشتم کم حجم 1.mp3
13.39M
✳️ درس تاریخ تطبیقی 🎙 استاد مهدی طائب 🔹 ویژه علاقه‌مندان به تاریخ 🔹 جلسه هشتم ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
شهادت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) اشاره بعد از جنگ نهروان، گروهى از خوارج كوفه به مكه رفتند و انجمنى تشكيل دادند و بر كشتگان نهروان گريستند، تا اين كه روزى به اين نتيجه رسيدند كه اميرالمؤمنين (عليه السّلام)، معاويه و عمروعاص باعث دگرگونى دين خدا شده اند. لذا با قتل آن‌ها بايد امت اسلام را نجات داد. سه تن به اين منظور داوطلب شدند تا در سحرگاه روز نوزدهم رمضان (سال ۴۰ هجرى) آن‌ها را به قتل رسانند. عبدالرحمن بن ملجم مرادى داوطلب قتل على (عليه السّلام) شد. وى كه از تيره اى از قبيلۀ كنده و اهل كوفه بود، از مكه به كوفه آمد و در محلۀ كنده منزل كرد. روزى كه به ديدن يكى از ياران خود مى رفت، قَطام دختر اخضر تيمى را ديد و شيفتۀ او شد و از وى خواستگارى كرد. قَطام [۲] كه پدر و برادرش از خوارج و در نهروان به هلاكت رسيده بودند، مهر خود را سه هزار درهم و غلام و كنيزى، و از همه مهم تر قتل اميرالمؤمنين (عليه السّلام) تعيين كرد و گفت: اگر او را به قتل رساندى، دل مرا شفا داده اى و به من خواهى رسيد. چنانچه در اين راه كشته شدى، آنچه در آخرت به تو مى رسد، ثواب آن بيشتر است. ابن ملجم كه ---------- [۲]: . پيرامون اصل و نسب اين زن نگاه كنيد به: كوفه و نقش آن در قرون نخستين اسلامى، پاورقى صفحۀ ۲۸۰. بدين وسيله دريافت، آن زن عقيدۀ خوارج دارد، قصد خود را با او در ميان گذاشت. قَطام گفت: من جمعى از قبيلۀ خود را با تو همراه مى كنم. آن گاه وردان بن مجالد را كه از قبيلۀ او بود، براى كمك به ابن ملجم فرا خواند. ابن ملجم در آن اوقات مردى به نام شبيب بن بجره را كه عقيدۀ خوارج داشت، ملاقات كرد و او را براى ترور اميرالمؤمنين (عليه السّلام) به يارى خود دعوت كرد. شبيب ابتدا مخالفت كرد، ولى با اصرار ابن ملجم با او همراه شد. از سوى ديگر مأمور قتل معاويه به هنگام مقرر در نماز صبح او حاضر شد و ضربتى بر او وارد كرد كه كارى نبود. به نقلى معاويه او را كشت و به قول ديگر او گفت: رفيق من بايد على را مى زد. مرا رها كن به كوفه بروم، اگر رفيقم موفق نشده بود، من كار او را تمام مى كنم و به سوى تو باز مى گردم. معاويه او را زندان كرد، و پس از رسيدن خبر شهادت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) آزاد كرد. مأمور قتل عمروعاص نيز در مسجد مصر موضع گرفت، ولى آن روز صبح، عمروعاص قاضى مصر را به جاى خود براى نماز فرستاده بود. مرد خارجى نيز به تصور اين كه امام جماعت عمروعاص است، او را كشت و خود به دستور عمروعاص اعدام شد. ✍️استاد محمد حسین رجبی https://eitaa.com/zandahlm1357