🍂
🔻#زندان_الرشید ۲۵۶
خاطرات سردار گرجیزاده
بقلم، دکتر مهدی بهداروند
نفر دومی گوشی را برداشت و گفت: «شما که هستی؟ چه گفتی که این زن غش کرده؟» گفتم: «بابا، من فریدون گرجیام. لطف کن زن برادرم را خبر کن.» گفت: «آها، فهمیدم که هستی. پس تو هم آزاد شده ای؟»
- بله. به لطف خدا دیروز آزاد شدم. ولی تو را به خدا تو یکی دیگر غش نکن!
- غش چرا. کی آمدی؟ الان کجایی؟
- الان کرمانشاه هستم و قرار است به اهواز بیایم.
- خدا را شکر.
گفت: «چند دقیقه صبر کن؛ الان زن برادرت را صدا می زنم.» رفت و بعد از دو سه دقیقه زن برادرم گوشی را گرفت و سلام و احوالپرسی کرد. اولین سؤالی که کردم این بود: «همسرم و بچه هایم کجا هستند؟ سالم و سرحال هستند؟ پس چرا کسی جواب تلفن خانه را نمی دهد؟» گفت: «طوری نیست. خبر دارم حال همه شان خوب است، آنها اهواز هستند.»
او حرف می زد و من دلم برای همسرم، زهرا، و محمدصادق یک ذره شده بود. با خودم میگفتم: «حالا چطور با آنها روبه رو شوم؟» دلم هم برای خانواده تنگ شده بود و هم دلشوره على هاشمی تمام وجودم را گرفته بود. همسر برادرم پرسید: «حالا کی می خواهند شما را به خوزستان بیاورند؟» گفتم: «نمی دانم. ولی اول به تهران می برند؛ بعد به اهواز می آیم.» از حال و روز خواهرهایم، پدر و مادرم، برادرهایم و بچه هایش پرسیدم و او با ذوق میگفت:
الحمدلله همه خوب اند و فقط ناراحتی شان تو بودی که حالا آمده ای.»
با او خداحافظی کردم و از اتاق بیرون رفتم، محمد و رستم منتظرم بودند. محمد گفت: «علی آقا، اسارت با همه سختی هایش گذشت. الان مانده ام دوری تو را چطور تحمل کنم.» محمد و رستم هر کدام چیزی می گفتند. لحظات جدایی شیرین و به یادماندنی بود. در آغوش هم یاد عراق و لحظات محجر کردیم. محمد میگفت:
نکند یادمان نکنی!» رستم با بغض می گفت: «ما دیگر برادر شده ایم. یادمان باش.»
ساعت دوازده ظهر صدای اذان بلند شد. وضو گرفتیم و نمازمان را خواندیم. ناهار را هر طوری بود خوردم. عجله داشتم کی به تهران می رسیم و بعد به اهواز. رستم و محمد خداحافظی کردند و به کرمانشاه رفتند.
لحظات به کندی می گذشت. یکی از در اتاق وارد شد و گفت: برادران تا ساعت چهار و نیم استراحت کنید. چون ساعت پنج، به تهران پرواز می کنیم.» ساعت پنج، سوار هواپیما شدم و روی صندلی کنار پنجره نشستم.
ساعت شش و ربع عصر بود که هواپیما بالای شهر تهران رسید. با نشستن هواپیما روی باند فرودگاه، بعد از دو سال و اندی از پله های هواپیما وارد پایتخت کشورم، یعنی تهران، شدم. تا به آخرین پله رسیدم، دیدم در کنار هواپیما گروه سرودی آماده اجرای برنامه هستند. وقتی همه از هواپیما پیاده شدیم با حرکت دست یک نظامی، گروه سرود شروع به نواختن سرود جمهوری اسلامی کرد. گروه سرود می خواند و بچه ها گریه می کردند. هیچ بهانه ای برای آرام ماندن نبود. به کشورمان آمده بودیم و داشتیم آزادانه به سرود ملی مان گوش می دادیم. سرود تمام شد و نوبت استقبال از ما بود. هر چه چشم انداختم دیدم عجب! پس مگر قرار نیست کسی از ما استقبالی کند؟ از قرارگاه، سپاه ششم، و خبری نبود.
عده ای از نیروهای سپاه تهران با دیدن بچه های تهران به سمت ما آمدند و با همه ما چاق سلامتی کردند. بعد چند اتوبوس ما را به منطقه نوبنیاد که در انتهای خیابان پاسداران در شمال تهران بود بردند. از کسی که مسئول این کار بود و اتفاقا جلوی ماشین نشسته بود پرسیدم: «کجا میرویم؟»
- نوبنیاد.
-آنجا چرا؟
- محل قرنطینه آزادگان است.
- یعنی چه؟
- آنجا کارهای بهداشتی امنیتی شما را انجام می دهند. یک سری تشریفات است که باید انجام شود.
- خیلی طول می کشد؟ . به هر حال، کار حساسی است که باید انجام شود.
یک ساعت بعد، ماشین به محوطه ورزشگاه وزارت دفاع وارد شد و ما را به یکی از ساختمانها بردند، شب شده بود. یاد شبهای عراق افتادم. گویی قرار نبود عراق از یادم برود. هر خوبی ای که می دیدم یاد بدی های عراق می افتادم.
وضو گرفتم و نمازم را خواندم. از پنجره اتاق ساختمانهای اطراف را نگاه می کردم. در خیابان مردم رفت و آمد می کردند. زندگی جریان داشت. با خود گفتم: «مردم، قدر این نعمت حیات و زندگی را بدانید. من و امثال من می دانیم چه نعمت بزرگی است.»
همراه باشید
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
به کوروش به آرش به جمشید قسم
به نـقـش و نـگار تخت جمشید قسـم
ایــــران همی قلب و خون مـن اســــت
گـــرفــتـــه زجــان در وجـــود مــن اســت
بـــخــوانـیــم ایــن جـــمـلـه در گــوش بــــاد
چـــو ایــــــران مـــبــــاشــد تــن مـــن مــبــاد
#صفحه_شاعران_ایران_زمین
.......:
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
در سبب نظم كتاب ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part03_بوستان سعدی.mp3
17.43M
باب اول: درعدل وتدبير وراي
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
عرفان_و_رندی_در_شعر_حافظ_یا_هستی_شناسی_از_داریوش_آشوری.pdf
4.96M
📚 عرفان و رندی در شعر حافظ، بازنگری هستی شناسی حافظ
✏️ نویسنده: داریوش آشوری
🇮🇷 ناشر: مرکز
📄 تعداد صفحات: ۴۱۶
📣 زبان: فارسی
#️⃣ #دیوان_حافظ #شعر_حافظ #تسنیم #کتابخانه_مجازی
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
۵۲- «رَبِّ العالَمینَ» تفسیر نماز » «رَبِّ العالَمینَ» خداوند، پروردگار همه هستی است. آنچه در آسما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵۳- «اَلرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
تفسیر نماز » «اَلرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
ترجمه این دو کلمه به «بخشنده مهربان» ترجمه کامل و رسائی نیست، زیرا به قول علاّمه شهید مطهّری، بخشنده مهربان ترجمه جواد و رئوف است، نه رحمن و رحیم و اصولاً برای این دو کلمه، واژه معادلِ فارسی یافت نشده است.
گرچه «رحمن» و «رحیم» هر دو از ریشه «رحمة» گرفته شده اند، امّا «رحمن» به رحمتِ گسترده الهی گفته میشود که ابتدائی است و همه انسانها را شامل میشود، ولی «رحیم» رحمتی است که به عنوان پاداش و نتیجه کارهای خوب تنها بر نیکوکاران نازل
می شود. لذا به فرموده امام صادق علیه السلام خداوند نسبت به تمام مخلوقات «رحمن» است، اما تنها به مؤمنان رحیم است. خداوند رحمت را بر خود واجب کرده است:
«کَتبَ عَلی نَفسِهِ الرَّحمَة» [۱] چنانکه پیامبر و کتاب او نیز برای هستی، رحمت است: «رَحْمَةً لِلْعالَمینَ» [۲]
پرورش و تربیت او بر اساس رحمت است و کیفر و عقوبت او نیز همچون چوب معلّم لازمه تربیت است. بخشیدن گناهان و قبول توبه بندگان و عیب پوشی آنان و دادن فرصت برای جبران گذشته همه مظاهر رحمت فراگیر او هستند.
اصولاً هستی جلوه رحمت اوست و هرچه از جانب او به هر موجودی برسد لطف و رحمت است، لذا همه سورههای قرآن با «بسم اللّه الرحمن الرحیم» آغاز میشود.
«الرحمن الرحیم» در کنار «ربّ العالمین»، یعنی تربیت الهی بر اساس لطف و رحمت است، چنانکه تعلیم او نیز بر پایه رحم و مهربانی است: «اَلرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرآنَ» [۳] خدایِ مهربان قرآن را به بشر تعلیم کرد. و این خود درسی برای ما انسان هاست که معلّم و مربّی باید همواره مهربان و رحیم باشد.
----------
[۱]: ۱۹۷) سوره انعام، آیه ۱۲.
[۲]: ۱۹۸) سوره انبیا، آیه ۱۰۷.
[۳]: ۱۹۹) سوره الرحمن، آیه ۲.
#تفسیر_نماز
✍محسن قرائتی
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
پرسمان؛ استاد محمود زارعی مدیریت اقامه نماز در مدارس.mp3
4.26M
#پرسش_های_شما
باسلام وعرض ادب
📌بهترین منبع برای مطالعه و پاسخگویی به دانش آموزان دختر متوسطه دوم در خصوص نماز چی هست
📌بچه هایی که بدون وضو وترس از کم شدن نمره انضباط میان نماز و حتی نماز صبح ونماز مغرب وعشا هم نمیخونن فقط به خاطر اینکه نمره نماز را بگیرند بدون وضو بین بقیه نمازگزارها قرار میگیرند.
📌افرادی که دربین صفوف نمازگزارها نماز شون را فرادا میخونند اقتدا نمیکنند یا حتی قبل تمام شدن نماز از صف خارج میشن باید با این گروه چطوری برخورد کرد؟
پاسخ شما👆
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
سلام درس بیستم ۶-ششمین مورد از شک های صحیح، وقتیه که در حالیکه ایستاده هستیم بین اینکه چهار رکعت خو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا