#شهید_میشم...:
🍒 داستان آموزنده و واقعی با نام
👈 #تا_خدا_فاصلهای_نیست....🍒
👈 #قسمت_سی_و_چهارم
تا ساعت 9 خوابیدم که با صدای گوسفندها بیدار شدم زود بلند شدم لباسهام خشک شده بود پوشیدم اون مادر مهربون اومد گفت چرا بیدار شدی؟ گفتم دیره باید برم گفت صبر کن صبحانه بخور بعد برو...
ازش تشکر کردم کولم رو برداشتم گفت صبر کن الان میام دم در ایستادم رفته بود برام چند تا لقمه و گردو و کشمش تو یه نایلون کرده بود گفت راهت دوره تو راه بخور... وقتی گذاشت تو جیبم دستش رو بوسیدم گفتم مادر جان شرمنده بخدا چیزی ندارم بهتون بدم حلالم کنید....
گفت این چه حرفیه پسرم همین که دنبال یه لقمه نون حلالی با این سن کمت یک دنیا ارزش داره تو هم مثل پسرم هستی... به پسرش گفت تا راه رو بهم نشون بده ؛ رفتم همش میگفت به خدا سپردمت خدا پشت پناهت باشه مواظب خودت باشه
از خونشون دور شده بودم که به پشت سرم نگاه کردم دیدم هنوز داره برام دعا میکنه....
به پسرش گفتم مادرت زن خوبیه گفت بخدا یه تار موش رو به دنیا نمیدم من پدرم رو تو بچگی از دست دادم مادرم برام پدری کرده و هم مادری...
گفتم زن نداری گفت پارسال ازدواج کردم زنم رفته خونه پدرش قهر کرده میگه باید بریم شهر من گفتم آخه کجا برم من که کاری بلد نیستم برم اونجا کارگری کنم
اینجا گوسفند دارم یه تیکه زمین دارم بیام شهر که چی بشه...
گفت سه بار رفتم دنبالش گفته نمیام منم قسم خوردم که دیگه نرم دنبالش گفتم باید قانعش میکردی که اینجا بهتره...
پرسیدم راستی چرا صبح کسی برای نماز نیومد گفت امام جماعت گفته هوا سرده هر کی خونه خودش نماز بخونه گفتم مگه میشه همچنین چیزی؟؟ گفت حالا که اینجا شده گفتم شرمنده خیلی اذیت شدید ،
راه رو بهم نشونم داد و گفت این چوب و چاقو را داشته باش
مواظب گرگ ها باش مستقیم برو اگر رسیدی سر دو راهی از سمت راست برو نری سمت چپ مین گذاری هست...
اگر گرگ ها رو دیدی تا میتونی ازشون دور شو اگر خدایی نکرده بهت حمله کردن قوی ترینشون رو بزن اگر اون رو بزنی بقیه ازت میترسن...
گفت راهت خیلی طولانی است از مسیرت خیلی دور شدی باید 5 ساعت راه بری ازش تشکر کردم حلالیت طلبیدم و رفتم تو راه به مادر مهربانش فکر میکردم که چه زن مهربانی بود میگفتم اگر خدا بهم عمر داد حتما میام براشون جبران میکنم ، وقتی بهش فکر میکردم یاد مادرم افتادم که همیشه برام دعا میکرد...
همیشه میگفتم آخه دعا به چه درد من میخوره، اونم میگفت احسان از خدا میخوام عمرت باعزت بهت بده از هر بلای به دور باشی....
چندتا کوه رفتم کفشهام خیس شده بود هوا خیلی سرد بود چشام رو به زور باز میکردم تمام زمین فقط سفید بود برف همه جا رو گرفته بود غیر از سفیدی رنگ دیگری نمیدیدم یه جا پام رو گذاشتم تمام پام فرو رفت توی برف به زور پام رو آوردم بیرون که کفشم جا موند دستم رو فرو کردم توی برفها که که بکشمش بیرون ولی پاره شد وقتی آوردمش بیرون با بند کفشم بستمش به پام ولی انگار چیزی تو پام نبود ،
نون و گردوها رو در آوردم و خوردم داشتم راه میرفتم از یه کوه تا اخرای کوه رفته بودم ؛ وقتی ایستادم مثل دیوانه ها میخندیدم که احسان پارسال این موقع یه کمونیست و بی دین بودی و تو چه خوشی ولی الان دیندار و تو چه زحمت بدبختی هستی خندم میومد آنقدر خندیدم بعد گفتم خدایا راضیم به رضایت....
🗻خودم رو به بالای کوه رساندم ولی هیچ چیزی نمیدیدم پام رو احساس نمیکردم انگار دیگه پایی نداشتم آدرسی که داده بود درست اومده بودم به خاطر سردیه پام میلنگیدم...
🔹یه کم نون و گردو برام مونده بود خوردم با دستم پام رو فشار میدادم که خون توشون جریان پیدا کنه ولی انگار بی تاثیر بود بلند شدم به راهم ادامه دادم به یه جایی رسیدم نمیدونم چی بود ترس تمام بدنم رو گرفته بود انگار از یه چیزی میترسیدم ولی نمیدونم چی بود احساس میکردم دارن از پشت بهم ضربه میزنن ولی به هر طرف که نگاه میکردم چیزی نمیدیدم خودم رو آماده کردم برای درگیری ولی خدایا با چی من که چیزی نمیبینم...
⬅️ ادامه دارد...
https://eitaa.com/zandahlm1357
🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#شکر_در_سختی_ها "آخــــر" ✴️یه دردهایی هست؛ که اگه به جونِت بیفته؛ تمومِ غمهایِ ریز و درشتِ دیگه ر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#روانشناسی_قلب 1
🎧آنچه خواهید شنید؛👇
❣خروجی های قلب تو...
نشون ميده؛
چقدر دلت سالمه!
راستی؛
💓 قلبت کجا گیره...؟
همونجا، قیمت قلبت محک می خوره👇
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای حسین جان بطلب تا که فقط سیر نگاهت بکنم...
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 شوریده حالی که در مسیر بهشت آرام گرفت...
🔹زن پژوهشگر فرانسوی که متحول و شیعه شد و وصیت کرده بود، پس از مرگ او را در مسیر پیاده روی اربعین (نجف به کربلا) دفن کنند و سرانجام در حسینیه ای در عمود ۱۷۲ آرام گرفت.
#الحسين_يجمعنا
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
کانال ولایت مدار✌️
برای
امت ولایت مدار✊
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✅با محتوای
عقیدتی_اجتماعی_ فرهنگی _سیاسی
تازنده ایم رزمنده ایم🌺
#پیام رسان ایتا
با ما همراه باشید👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
#پیام رسان سروش
👇👇👇
https://sapp.ir/joingroup/KOwcfFpBCixzgEJGabZID0No
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
کتاب خانه تازنده ایم رزمنده ایم🇮🇷
👇👇👇
https://sapp.ir/joingroup/rIC6kaP4d5vMTDNisZ1jFV9H
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📕برنامه هفتگی کانال
مجله تازنده ایم رزمنده ایم📰👓
#شنبه📖آیه گرافی📚نهج البلاغه🌳گل وگیاه🌍 صفحه سبک زندگی
👨👩👧👦اتاق مشاور📂داستان
#یکشنبه📖آیه گرافی📝احکام
🇮🇷 شاعران 📡امر به معروف 👨👩👧👦اتاق مشاور📂داستان
#دوشنبه 📖آیه گرافی👼فرزند سالم 🔬پزشکی📜اولیاء الله📺طبیعت ....📂داستان
#سه شنبه📖آیه گرافی 💑همسرداری🏘نکته و تجربه🎓موضوع بصیرتی🖋کلاس مربی📂داستان
#چهارشنبه📖آیه گرافی⏱نماز
💅حجاب🔍پرسش و پاسخ🌍حکایت
📂داستان
#پنج شنبه📖 آیه گرافی🌍تدبر در قرآن⚰معاد شناسی
تست هوش💠آیه درمانی📂داستان
#جمعه 📖آیه گرافی☀️مهدویت 👂روایت تاریخ 💻آیا می دانید😂لبخند📂داستان
با ما همراه باشید👇👆
@zandahlm1357
●❥ ﷽ ❥●
🌺هم نشینی آیات و تصاویر🌺
🔷أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى «» فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى
-------------------------------
🔶آيا (مىپنداريد كه) انسان، به هر چه آرزو دارد مىرسد؟ پس آخرت و دنيا براى خداوند است.
------------------------------
🔺Do you (consider that) people, in the hopes that like? After the hereafter and the world for the Lord.
📘 آیه ۲۴و۲۵سوره نجم
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قراعت مجلسی رفعت حسین حفظه الله
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
✏️📘✏️📕✏️ #متن_شرح_زیارت_جامعه_کبیره ⬅️قسمت سیزدهم 👌هدف از #خلقت🌱 حرکت به سمت خداست، آن حرکت اصلی
✏️📘✏️📕✏️
#متن_شرح_زیارت_جامعه_کبیره
⬅️قسمت چهاردهم
🔆«وَ اعْلامِ التُّقَی ..»
⚜می گوید شما عَلم هستید یعنی #علامت و پرچم مسیر #تقوا هستید، یعنی شما آن قله ی تقوا هستید. اگر من می خواهم به حقیقت تقوا برسم شما آن عَلم و پرچم🚩 و نشانه اش هستید.
👈باید شما را ببینم و از #طریق شما به تقوا برسم، تقوا هم فقط به معنای دوری از #گناه نیست، به معنای پارسایی، به معنای خود نگهبانی🔐، انسان خودش را از گناهان نگهبانی بکند.
🔆«وَ ذَوِی النُّهَی ..»
📕نُهی از نهیه می آید، نهیه به
معنای عقل است که ناهی، #بازدارنده از شهوات🔥 است. عقل از عقال می آید، عقال آن پابندی است که به زانوی پای شتر چموش می بندند تا چموشی و سرکشی نکند.🐪
👌پس عقال به معنای بازدارنده، #جلوگیری_کننده، قفل است. عقل هم به این معناست که از شهوات، از نفس سرکش بازدارندگی میکند.
🚫پس آن کسی که طاغی و سرکش است عقل ندارد، قفل🔒 و نگهبان ندارد! میگوید شما #اهل_بیت صاحبان✨ کمال عقل در آن درجه ی اعلی هستید.
🎤استاد احسان عبادی
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
⭕️️دفــاع از #قــرآن 📖✒️ 👈شبهه ششم 6⃣ 😳ادعای ابهام در قرآن👇 👤سها اشاره به مبهم بودن قرآن می کند،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️️دفــاع از #قــرآن 📖✒️
👈شبهه هفتم 7⃣
🔵 فهـم قـــــرآن👇
👤سها مدعی است که منابع اسلام فقط دو✌️ چیزند: قرآن و سنت. منظور از سنت گفتار و کردار محمد است که در کتب حدیث و سنن و سیره آمده است.❗️
📝جواب شبهه:
عقل👌 هم یکی از منابع اسلام است، که سها به آن اشاره نکرده است🤓.
👈ضمن اینکه سها سنت را منحصر در قول و فعل پیامبر می داند، در حالی که به تقریر ☀️پیامبر صلی الله علیه و آله☀️، اشاره نمی کند.
👈👈مراد از تقریر این است که
در محضر معصوم، گفتار یا کرداری از شخصی صادر شود و یا در عصر وی سیره و عادتی میان عرف رایج و معمول باشد و معصوم بدون هیچ عذری از آن عمل باز ندارد.☺️
✅قبلا بیان شد که✨اهل بیت✨ نیز از مفسران واقعی قرآن هستند.😌
🖇ادامه دارد ...
#دفاع_از_قرآن ۱۱
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
💠🔷🔹
🔷
🔹
چیزی که #شب_اول_قبر بدردم خورد
☺️💐📎کمی طولانی امابسیار خواندنی
حضرت #آیت_الله_مرعشی_نجفی می فرمودند:
چند شب بعداز ارتحال #آیت_الله_شیخ_مرتضی_حائری، او را در عالم خواب دیدم. حواسم بود که از دنیا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟ !
پرسیدم: آقای حائری، اوضاع تان چطور است؟
آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه،انگار که از گذشته ای دور صحبت کند شروع کرد به تعریف کردن… همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند… بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم .
ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می آید. صداهایی رعب آور و وحشت افزا! صداهایی نامأنوس که موهایم را بر بدنم راست می کرد.
به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا #تشیع و #تدفین کرده بودند خبری نبود. بیابانی بود #برهوت با افقی بی انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست، به من نزدیک می شدند.
تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می کشید و مانع از آن می شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می زدند و مرا به یکدیگر نشان می دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن.
خواستم جیغ بزنم ولی صدایم در نمی آمد. تنها دهانم باز و بسته می شد و داشت نفسم بند می آمد. بدجوری احساس بی کسی غربت کردم . در دل گفتم :خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم ….
همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من میآمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر میشد آن دو نفر آتشین عقبتر و عقبتر میرفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند.
نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. نوری چشم نواز آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمیتوانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟
من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، آن هم چه ترسی! هرگز در تمام عمرم تا به این حد نترسیده بودم. اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ترک میشدم و خدا میداند چه بلایی بر سر من میآوردند . بعد به خودم جرأت بیشتر دادم و پرسیدم: راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید؟
و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من مینگریستند فرمودند:
من #علی_بن_موسی_الرضا هستم. آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به #زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدتان خواهم آمد، این اولین مرتبه اش بود؛ ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد…
کرامات امام رضا علیه السلام از زبان بزرگان ؛ صفحه ۹۲
#حکایات_امام_رضا(ع)
https://eitaa.com/zandahlm1357