AUD-20201201-WA0018.mp3
5.85M
استاد محمود سلطانی
"رویکرد هوش متعادل"
عبور از نگرانی ها ٢۴۰
#زندگی_در_شرایط_بحران
AUD-20201202-WA0009.mp3
5.78M
استاد محمود سلطانی
"رویکرد هوش متعادل"
عبور از نگرانی ها ٢۴۱
#زندگی_در_شرایط_بحران
AUD-20201203-WA0019.opus
1.89M
استاد محمود سلطانی
"رویکرد هوش متعادل"
عبور از نگرانی ها ٢۴٢
#زندگی_در_شرایط_بحران
دو كشتي نجات.pdf
583.8K
📚 کتاب بسیار زیبای " دو کشتی نجات "
👌 ویژه کودکان و نوجوانان
🔰 ارتباط بین امام حسین (ع) و امام زمان (عج) به صورت داستانی
👌 تهیه شده در بنیاد مهدویت کشور
👈 هم بخوانید و هم نشر دهید
#محرم
راههای #رفع یبوست:
👈🏻شربت ها رو در طول روز بخورید (سرکه شیره،خاکشیر بارهنگ اسفرزه عسل)
👈🏻استفاده از روغن زیتون روی غذا
👈🏻مخلوط روغن بادام شیرین و یک استکان آب ولرم هنگام صبح ناشتا و قبل از ناهار و قبل از شام
👈🏻مقدار ۵عدد انجیر و آلو بخارا شب در آب خیسانده و صبح ناشتا به مدت ۱۰روز استفاده شود.
👈🏻روغن شیر گاو 5قاشق بارهنگ یک قاشق مخلوط ب اندازه نخود صبح یک نخود شب بخوره
👈🏻آﺵ اﻟﻮ
👈🏻ﺧﻮﺭﺩﻥ اﻧﻮاﻉ اﻟﻮﻫﺎ
👈🏻ﻣﺎﺳﺎﮊ ﺷﻜﻢ ﺑﺎ ﺭﻭﻏﻦ ﺯﻳﺘﻮﻥ
👈🏻ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺧﺎﻛﺸﻴﺮ ﺑﺎ اﺏ ﻭﻟﺮﻡ هرصبح ناشتا
👈🏻ممنوعات رو رعایت کنید
👈🏻و سردیجات( خیار گوجه قارچ،ماکارونی، ترشیجات ....) و لبنیات ( شیر ماست دوغ پنیر ) را نخورید
👌🏼 به هیچ عنوان مدفوع رو نگه ندارید .
👌 از میوه جات بیشتر استفاده کنید
👌بین غذاها آب نخورید.
👌خوردن گلابی
👌 غذا رو خوب بجوید و شمرده شمرده میل کنید.
👌 از روغن های سالم مثل کره محلی، روغن دنبه، روغن ارده کنجد و روغن زیتون استفاده کنید
👌 حتما روزانه پیاده روی داشته باشید
👌 از مصرف سرخ کرده ها پرهیز کنید.
👌چای سیاه، موز و در میان سبزی ها نعنا یبوست زاست تا درمان کامل پرهیز کنید.
👌#تنقیه روغن زیتون
فواید بسیار دارد از جمله ضد یبوست .ضد ورم روده و کبد .نرم کننده روده و....
روش استفاده :
۲ ق غ روغن زیتون با ته استکان آب جوشیده ولرم شده مخلوط با لوازم تنقیه یا سرنگ ۲ سی سی داخل مقعد واژینال میکنن
👌درمان فوری #یبوست
روغن بادام شیرین با عسل شبی1ق مرباخوری(نسبت5ب2)
یا 5عدد انجیر در آب خیسانده و به همراه آب انجیر میل شود.
تذکر : بعداز غذا چای نخورد
https://eitaa.com/zandahlm1357
https://eitaa.com/zandahlm1357
✅ نشانه های #سنگ کلیه
۱- ادرار تیره و غلیظ و بوی مشمئزکننده دارد
۲- مصرف غیرمتعارف قندو شکر سفید ؟
۳-تب و لرز ها
۴- استفراغ و یا حالت تهوع
۵- موقع تخلیه ادرار و مدفوع احساس درد
۶- خوابیدن روی شکم ؟
۷- مصرف کافئین ها
۸- مصرف زیاد ویتامین ث
۹- تکرر ادرار و چکه چکه خارج شدن و کاهش قطر ادرار و کاهش شتاب ادرار درخروج ان
۱۰- غم و افسردگی و غمبادها را با انها رفیق شدن ؟
۱۱-خودارضایی درتمام سنین
۱۲- تکیه نکردن درموقع تخلی حرم برپای چپ
۱۴- نوشابه خواری گازدار واب یخ
۱۵- خوردن اسفناج با ماست و عامل سنگ شدن
۱۶- صدای شرشر اب و طنین صدایش درگوش
۱۷- نشستن دریکجا و فشارچندساعت در تخلیه مجاری ادراری
۱۸- سبزی نخوردن ها
۱۹- خستگی مستمر بدن
۲۰- کاهش اشتهاها
✅راهکارهای درمانی برای سنگ کلیه
۱- دمنوش شش گیاه ( بابا آدم + خارخاسک + خارشتر+ کاکل ذرت + دم گیلاس + ناخنک ) تا روزی سه لیوان و موقع خوردن با عسل
برای زنان باردار ممنوع
۲- ضماد یکی ازروغنهای( کرچک و یابادام تلخ و یا سیاهدانه و یا گردو و یا ….) به روش ارام و بستن با پارچه نازک و تمیز
۳- قطع تغذیه های سوداوی و بلغمی مگر با مصلحات
۴- مصرف شربت خاکشیر با اب داغ و ناشتابا عسل تا چندماه
۵- مصرف زیادمیوه جات سرد مزاج بشدت مضراست
۶- مصرف چایهای سیاه و سبز ممنوع و جایگزینش گیاهان دمنوشی منجمله هل + اسطوخدوس + بهارنارنج +کوهی+ بادرنجبویه + زنیان اندک و…
۷- شیره و شربتهای انگور و توت و انجیر و خرما
۸- پختن کل هندوانه و یا خربزه های سیده با کل پوست و دانه به روش بدون ریختن اب
فقط به تفکیک
اگردرد درکلیه محسوس است گیاه آنغوزه یک قاشق درهندوانه
۹- دمنوش چای زعفران وبرای زنان باردار و یا درایام عادت ماهانه ممنوع
۱۰- دمنوش گلسرخ مثل چای و یا گلقند روزی یک قاشق
۱۱-خوردن مویزسیاه و یا قرمز مثل جویدن آدامس
۱۲- خوردن آب ترب
۱۳- ترکیب بابونه گیاهی با خاکشیر و با انجیر
۱۴- دمنوش آب جعفری داروی تاثیرگذار
۱۵-مصرف عسل با نیمکوب سیاهدانه بعنوان داروی بسیارخاش پرتودرمانی
۱۶-گرم کردن پهلوها با اتوداغ و یک حوله و یا پارچه
۱۷- خوردن یک قاشق روغن بادام تلخ درآب جوش + یایک دانه بادام تلخ درکپسول
۱۸- پیاده روی پیاده روی و یا ورزش نیمه سبک
۱۹- ضمادنوره درپهلوها و روی مثانه برای بازشدن منافذپوست و عروق
۲۰- ترکیب دمنوش بسیارقوی تخم های خیارو کرفس و هویخ و خربزه و طالبی و کرفس
۲۱- جوشانده گیاه بنسر بدون عسل بسیارمجرب
۲۲- مصرف آش جو با چنددانه نخود
۲۳- دمنوش گیاه گزنه مناطق سردسیر با عسل
۲۴-خوردن انبه
۲۵- دمنوش زنجبیل رقیق با عسل
۲۶- دمنوش گل نسترن
۲۷- گریپ فروت
۲۸-مصرف پودر پوسته سنگدان مرغ بسیار موثراست به روش آبگوشتی
۲۹- خوردن سقز گیاهی مثل ادامس
۳۰- خوردن شلغم
۳۱- جوشانده هسته خرما بهداشتی روزی نصف استکان
۳۲- ترکیب دوسین ( سیاهدانه یک واحد با عسل سه واحد)
۳۳- خرما با شنبلیله
۳۴- دمنوش و یا اب کرفس با گزنه
۳۵- توت سفید
۳۶- تربچه با برگش
۳۹- سبزی شاهی
🌹 مسجد جامع شافعی _ کرمانشاه
در راستای بازار کرمانشاه یا تاریکه بازار که حرکت کنید، گنبدها و منارههای مسجد جامع شافعی خودنمایی میکنند و وقتی که مقابل آن قرار بگیرید، معماری چشمنواز و خیرهکننده آن شما را مسحور خود خواهد کرد. این مسجد توسط جمعی از خیرین اهل سنت در سال ۱٣٢۴ ه.ش با مساحت ۱۰۶۰ مترمربع و با الگوبرداری از مساجد کلاسیک عثمانی احداث شده است.
نمای داخلی مسجد با گچ بریهای بینظیرش که با آیات قرآن کریم تزیین شده، به زیبایی بنا و روح معنوی آن افزوده است. گنبد و نیم گنبدهای عظیم بلند و استوار، منارههای قلمی نوک تیز، تزیینات و جزئیات نقاشیهای داخل بنا، کتیبههایی به خط «طغرا»، ستونهای قطور و فضای مرکزی مرتفع زیر گنبد اسلامی، همگی نماینگر بارز معماری مساجد در ترکیه هستند.
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1_6613899.mp3
3.33M
.......:
قبر و قرآن
حضرت حاج آقاى هاشم زاده فرمودند:
يك قبر كنى در ( (تخت فولاد اصفهان) ) قبركنى مى كرد. يك روز يك بنده خدايى مى ميرد و وصيت مى كند كه اگر مُردم قبر مرا در پياده رو و جاده قرار دهيد تا مردم از روى قبر من رد شوند و فاتحه اى نثارم نمايند.
قبركن زمينى را شروع به كندن مى كند يك وقت متوجه مى شود قبرى ظاهر شد. داخل قبر مى شود سنگى را مى بيند، وقتى سنگ را بر مى دارد. مى بيند يك بنده خدايى نشسته ويك رحل با قرآن در مقابلش گذاشته و دارد
قرآن مى خواند.
مى ترسد وسنگ را سر جايش مى گذارد و روى قبر را مى پوشاند واين قبر را براى خودش مى گذارد و به صاحبان متوفا مى گويد: اين قبر توى قبرى در آمده و نمى توان در آنجا مُرده دفن كرد جاى ديگرى قبرى ميكَند و ميت را در آنجا به خاك مى سپارد.
پنجاه سال از اين ماجرا مى گذرد بعد از پنجاه سال قبر كن با خود مى گويد بروم ببينم اشتباه نديده باشم، نكند هواسم پرت بوده و خواب ديده ام، خلاصه قبر را مى كَند و پايين مى رود و سنگ را از روى آن قبر بر مى دارد.
مى بيند بله آن بنده خدا هنوز نشسته و مثل پنجاه سال قبل، قرآن مى خواند.
يك وقت آن بنده خدائى كه در قبر نشسته بود و قرآن مى خواند سرش را بالا مى كند و مى گويد: تو خجالت نمى كشى هر روز هر روز نگاه مى كنى؟ تو كه ديروز اينجا بودى و نگاه كردى دوباره امروز آمدى نگاه مى كنى؟
قبر كن فورى سنگ را روى قبر مى گذارد و بر مى گردد.
وقتى كه مرگش نزديك مى شود وصيت مى كند كه اگر مُردم مرا اينجا خاك كنيد اما اين سنگ را بر نداريد و توى قبر را نگاه نكنيد.
اينها چيزهايى است كه هضمش براى افراد مشكل است.
بله ؛ مردان خدا در حال حيات به هر چه عادت داشتند در حال مهات هم به آن مداومت دارند.
غلام حاجى
ايشان فرمودند:
خدا رحمتش كند يك ( (درويش عباسى) )
بود، توى مقبره خاتون آبادىها بزرگانى در اين تكيه خاتون آبادى بودند كه اينها از اغتاب و اوتاد و از سادات بزرگوارند اين مرد خادم مقبره خاتون آبادى هابود، و خودش هم مَرد بزرگوارى بود. شبها حالاتى داشت، اصلا اين مرد خواب نداشت، همه اش مشغول عبادت و ذكر و رياضت بود. ايشان براى من تعريف كرد:
غلامى بنام ( (فولاد) ) بوده كه نوكرىِ خانه حاجى را مى كرده، غلامهاى ديگر از روى حسادتى كه به ( (فولاد) ) داشتند پيش حاجى بدگويى مى كردند.
حاجى مى گفته من تا با چشمانم نبينم حرفهاى شماراباورنمى كنم، هر دفعه كه مى گفتند: حاجى مى گفت: من هنوز چيزى نديدم.
تااينكه سالى خشك سالى مى شود و همه جهت دعاى باران به تخت فولاد براى مناجات مى روند. فولاد نزد حاجى مى آيد و اجازه مى گيرد كه آقا اگر مى شود امشب به من اجازه بدهيد من آزادباشم.
حاجى براى مچ گيرى او را آزاد مى گذارد. غلام به طرف قبرستان تخت فولاد آب دويست وپنجاه ازاينجا عبور مى كرد و سابقا مرده شور خانه بود مى آيد و وضو مى
گيرد و دو ركعت نماز مى خواند و صورتش را روى خاك مى گذارد و صدا مى زند خدا صورتم را از روى اين خاكها بر نمى دارم تا باران رحمت خودت را بر اين بندگان گنه كارت نازل كنى، ديگر نمى خواهم اين مردم بيايند و به زحمت بيفتند.
حاجى مى گويد: يك وقت ديدم يك لكه ابرى بالا آمد و
باران رحمت نازل شد. من طاقتم تمام شد و آمدم فولاد را صدا زدم و گفتم از اين تاريخ من خادم تو هستم.
غلام گفت: براى چه؟ گفتم من شاهد قضاياى توى بودم و خدا هم بخاطر دعاى مستجاب تو باران را نازل كرد. از امشب من هر چه دارم مال تو باشد.
غلام وقتى فهميد كه خواجه پى به امور اوبرده، گفت: اى ارباب تو مرا آزاد كن، ارباب مى گويد: من غلام تو هستم. غلام سرش را روى خاك مى گذارد و مى گويد: خدايا اين خواجه مرا آزاد كرد، از تو مى خواهم مرا از اين دنيا آزاد كنى. خواجه مى بيند غلام سر از سجده برنداشت. وقتى نگاه مى كند مى بيند فولاد به رحمت خدا رفته. همانجابه خاكش مى سپارند.
https://eitaa.com/zandahlm1357
0220 ale_emran 172-174 .mp3
12.29M
#لالایی_خدا ۲۲۰
#سوره_آل_عمران آیات ۱۷۴ - ۱۷۲
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
#نمایشنامه
(جنگ احد)
منبع قصّه این برنامه👇
📚برگرفته از کتب «مجمع البيان في تفسير القرآن» اثر فضل بن حسن طبرسی، جلد ۲، صفحه ۸۸۶؛
و «تفسير نمونه» اثر آیت الله مکارم شیرازی، جلد ۳، صفحه ۱۷۴
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و هفتاد و ششم و نیازی به این همه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و هفتاد و هفتم
سپس چشمانش به هوای هوسی شیطانی به رنگ جهنم در آمد و با لحنی شیطانیتر آرزو کرد: «به زودی همه این حرمها رو با خاک یکی میکنیم تا دیگه هیچ مرکز شرکی روی زمین وجود نداشته باشه!» سپس از جا بلند شد و همانطور که شال بزرگش را روی سرش مرتب میکرد تا حجابش را کامل کند، با قلدری ادامه داد: «حالا هِی از مردم پول جمع کنن و این حرم رو بسازن! به زودی دوباره خرابش میکنیم!» مات و متحیرِ مغز خشک و فکر پوچ این دختر وهابی، تنها نگاهش میکردم که حجابش را به دقت رعایت میکرد، بیحجابی را گناه میدانست و تخریب اماکن مقدس اسلامی را ثواب! و همانطور که به سمت در میرفت، در پیچ و خم عقاید شیطانیاش همچنان زبان درازی میکرد و من دیگر نفهمیدم چه میگوید که دیدم در اتاق باز شده و مجید با همه هیبت غیرتمندانهاش، مقابل نوریه قد کشیده است.
چهره مردانهاش از خشم آتش گرفته و چشمان کشیده و زیبایش از سوز زخم زبانهای نوریه شعله میکشید و میدیدم نگاهش زیر بار غیرت به لرزه افتاده که بلاخره زبانش تاب نیاورد و آتشفشانِ گداخته در سینهاش، سر بر آورد: «خونهات خراب شه نامسلمون!» پاکتهای میوه از دستش رها شد و قدمی را که نوریه از وحشت به عقب کشیده بود، او به سمتش برداشت و بر سرش فریاد کشید: «در و دیوار جهنم رو سرِت خراب شه!» نوریه باور نمیکرد از زبان مجید چه میشنود که به سمت من برگشت و مثل اینکه عقل از سرش پریده باشد، فقط گیج و گنگ نگاهم میکرد و من احساس میکردم قلبم از حیرت آنچه میبیند و میشنود، از حرکت بازمانده و دیگر توان تپیدن ندارد.
نه میتوانستم کاری بکنم، نه میشد حرفی بزنم که بدنم حتی رمق سرِ پا ایستادن هم برایش نمانده بود و تنها محو غیرت جوشیده در چشمان مجید نگاهش میکردم که آتش چشمانش از آذرخش عشق و احساس درخشید و باز به سمت نوریه خروشید: «این حرم رو ما با اشک چشممون ساختیم و دست کسی رو که دوباره بخواد به سمتش دراز شه، قطع میکنیم!» و شاید نمیدید تا چه اندازه رنگ زندگی از صورتم پریده و عزم کرده بود هر چه در این مدت از مسلک شیطانی نوریه بر سینهاش سنگینی میکرد، بر سرش آوار کند که بی هیچ پروایی نوریه را زیر چکمه کلماتش لگدمال می کرد: «بهت آدرس غلط دادن! اونجایی که مغز امثال تو رو شستشو میدن و این مزخرفات رو تو سرتون فرو میکنن، باید از بین بره! اون جایی که باید با خاک یکی شه، اسرائیله! اونی که دشمن اسلامه، آمریکاست! اونوقت سرِ تو بچه وهابی رو به این چیزها گرم میکنن، تا به جای اینکه با اسرائیل بجنگی، فکر منفجر کردن حرم مسلمونا باشی!» و باید باور میکردم مجید همه حرفهای نوریه را شنیده و سرانجام آتش غیرت خوابیده زیر خاکستر صبر و سکوتش زبانه کشیده و این همان لحظهای بود که همیشه از آن میترسیدم و حالا مقابل چشمانم جان گرفته بود که نوریه به سمتم آمد و با صدایی که از پریشانی به رعشه افتاده بود، بازخواستم کرد: «شوهرت شیعهاس بدبخت؟!!!»
و به جای من که دیگر حالی برایم نمانده بود، مجید جوابش را با فریادی جسورانه داد: «برای تو شیعه و سنی چه فرقی میکنه؟!!! تو که غیر از خودت همه رو کافر میدونی!» که نوریه روی پاشنه پا به سمتش چرخید و مثل حیوان ناتوانی که در بند شجاعت و جسارت مجید گرفتار شده باشد، زوزه کشید: «تو شیعهای؟!!!» و مجید چقدر دلش میخواست این نشان افتخار را که ماهها در سینه پنهان کرده بود، به رخ این وهابی بکشد که با سرمستی عاشقانهای شهادت داد: «خیلی از شیعه میترسی، نه؟!!! از شنیدن اسم شیعه وحشت میکنی؟!!! آره، من شیعهام!» و دیگر امیدم برای مخفی نگه داشتن این راز به ناامیدی کشید که قامتم از زانو شکست و ناتوان روی زمین نشستم و تازه به خودم آمدم که قلب کوچک کودکم چطور به تپش افتاده و دیگر به درستی نمیفهمیدم نوریه با دهان کف کرده بالای سرم چه داد و قالی به راه انداخته و فقط فریاد آخر مجید را شنیدم: «برو بیرون تا این خونه رو رو سرِت خراب نکردم!» و از میان چشمان نیمه بازم دیدم که نوریه شبیه پارهای از آتش از در بیرون رفت و از مقابل نگاهم ناپدید شد و همچنان صدای جیغهای دیوانهوارش را میشنیدم که به من و مجید ناسزا میگفت و برایمان خط و نشانهای آنچنانی میکشید.
https://eitaa.com/zandahlm1357
با ما همراه باشید🌹