#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
کارتون دختری به نام نل از سری کارتونهای دهه شصت قسمت هفتم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون دختری به نام نل
از سری کارتونهای دهه شصت
قسمت هشتم
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت سیصد و یکم مجید در راه برگشت، برایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت سیصد و دوم
چشمانم را به زیر انداختم و نمیتوانستم بپذیرم امشب به مسجد نروم که از اینهمه کم سعادتی خودم به گریه افتادم. خودم هم میدانستم حال خوشی ندارم که از شدت چرک خوابیده در گلویم، به سختی نفس میکشیدم و مدام عطسه میکردم، ولی شب قدر فقط همین یک شب بود! مجید بشقابش را روی سفره گذاشت، خودش را روی تخت بیشتر به سمتم کشید، دستم را گرفت و با لحن گرم و گیرایش صدایم کرد: «الهه! داری گریه میکنی؟» شاید باورش نمیشد دختر اهل سنتی که تا همین چند شب پیش، پایش برای شرکت در مراسم احیاء پیش نمیرفت، حالا برای جا ماندن از قافله عشاق الهی، اینچنین مظلومانه گریه میکند که با صدای مهربانش به پای دلِ شکستهام افتاد: «الهه جان! قربون اشکهات بشم! غصه نخور عزیزم! تو خونه با هم احیاء میگیریم!» ولی دل من پیِ شور و حال مسجد و مجلس آسید احمد بود که میان گریه بیصدایم شکایت کردم: «نه! من میخوام برم مسجد...» ولی حقیقتاً توانی برای رفتن نداشتم که سرانجام تسلیم مجید شده و به ماندن در خانه رضایت دادم و چقدر جگرم آتش گرفته بود که مدام گریه میکردم. ده دقیقهای به ساعت ده مانده بود که مامان خدیجه آمد تا حالی از من بپرسد. او هم میدانست نمیتوانم به مسجد بروم که با لحنی جدی رو به مجید کرد: «پسرم! شما برو مسجد، من پیش الهه میمونم!» ولی مجید کسی نبود که مرا با این حالم تنها بگذارد، حتی اگر پرستار مهربان و دلسوزی مثل مامان خدیجه بالای سرم باشد که سر به زیر انداخت و با مهربانی نجیبانهای پاسخ داد: «نه حاج خانم! شما بفرمایید! من خودم پیش الهه میمونم!» و هر چه مامان خدیجه اصرار کرد، نپذیرفت و با دنیایی تشکر و التماس دعا، راهیاش کرد تا با خیال راحت به مسجد برود و من چقدر دلم سوخت که از مراسم احیاء جا ماندم.
به گمانم از اثر آمپول و کپسول و شیر برنج گرم مامان خدیجه بود که پس از خواندن نماز، همانجا روی تخت به خواب سبکی فرو رفته و همچنان در حالت بدی بین تب و لرز، دست و پا میزدم که صدای زمزمه زیبایی به گوشم رسید. چشمان خوابآلودم را به سختی از هم گشودم و دیدم مجید کنار تختم روی زمین نشسته و با صدایی آهسته دعا میخواند. حالا پس از چند بار شرکت در مراسم شب قدر شیعیان، کلمات این دعای عارفانه برایم آشنا بود و فهمیدم دعای جوشن کبیر میخواند. کمی روی تخت جابجا شدم و آهسته صدایش کردم: «مجید...» سرش را بالا آورد و همین که دید بیدار شدهام، با سرانگشتانش اشکش را پاک کرد و پرسید: «بیدار شدی الهه جان؟ بهتری عزیزم؟» کف دستم را روی تشک عصا کردم، به سختی روی تخت نیمخیز شدم و همزمان پاسخ دادم: «بهترم...» و من همچنان بیتاب شب بیداری امشب بودم که با دل شکستگی اعتراض کردم: «چرا بیدارم نکردی با هم احیاء بگیریم؟» هنوز هم باورش نمیشد یک دختر سُنی برای احیای امشب اینهمه بیقراری کند که برای لحظاتی تنها نگاهم کرد و بعد با مهربانی پاسخ داد: «دیدم حالت خوب نیس، گفتم یه کم استراحت کنی!» و من امشب پیِ استراحت نبودم که رواندازم را کنار زدم و با لحنی درمانده التماسش کردم: «مجید! کمکم میکنی وضو بگیرم؟» و تنها خدا میداند به چه سختی خودم را از روی تخت بلند کردم و با هر آبی که به دست و صورتم میزدم، چقدر لرز میکردم و همه را به عشق مناجات با پرودگارم به جان میخریدم. هنوز سرم منگ بود و نمیدانستم باید چه کنم که مجید با دنیایی شور و حال شیعیانه به یاریام آمد. سجادهام را گشود تا رو به قبله بنشینم و با لحن لبریز محبتش دلداریام داد: «الهه جان! من فقط جوشن کبیر خوندم. اونم به نیت هر دومون خوندم.»
https://eitaa.com/zandahlm1357
با ما همراه باشید
@shervamosigiirani-3 - آواز افشاری.mp3
833.2K
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت
#حافظ
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
کانال ولایت مدار✌️
برای
امت ولایت مدار✊
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✅با محتوای
عقیدتی_اجتماعی_ فرهنگی _سیاسی
#تازنده ایم _رزمنده ایم🌺
#پیام رسان ایتا
با ما همراه باشید👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
#پیام رسان سروش
👇👇👇
https://sapp.ir/joingroup/KOwcfFpBCixzgEJGabZID0No
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
کتاب خانه تازنده ایم رزمنده ایم🇮🇷
👇👇👇
https://sapp.ir/joingroup/rIC6kaP4d5vMTDNisZ1jFV9H
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
دنیایی از مطالب
علمی،اجتماعی،سرگرمی،جک و....
تنوع مطلب
با
مجله تازنده ایم رزمنده ایم👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
eitaa.com/joinchat/3717922818Ca7721d8525
https://eitaa.com/zandahlm1357
😍ادعا نداریم، بهترینیم اما #تـــضمین می دهیم که متفاوت ترینیم 👌پس امتحانش #مجانیه☝️☝️☝️
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
شايسته است مسؤولان دولتي با سازماندهي نيروهاي انقلابي و مردمي و جهت دادن به كار و سرمايه و ابتكار م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
پيام تشكر و تجليل از آحاد مردم، به خاطر شركت گسترده در انتخابات رياست جمهورى و همه پرسى قانون اساسى
پيام تشكر و تجليل از آحاد مردم، به خاطر شركت گسترده در انتخابات رياست جمهوري و همه پرسي قانون اساسي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اليوم يئس الّذين كفروا من دينكم فلاتخشوهم و اخشون (۱) ملت رشيد و عزيز ايران! خداي را سپاسگزارم كه يك بار ديگر در امتحاني بزرگ و الهي، سربلند و پيروز و موفق گشتيد و با حضور گسترده و چشمگير خود
در صحنه ي همه پرسي و انتخابات، ضمن اداي وظيفه ي حق شناسي خود نسبت به امام عظيم الشّأن فقيد (اعلي اللَّه مقامه) و ميثاق مجدّد با آرمانهاي والاي انقلاب اسلامي، اصلاحات قانون اساسي را تصويب كرديد و رئيس جمهور خود را برگزيديد. خنّاسان و بدخواهاني كه با انواع وسوسههاي شيطاني و با بهره گيري از كاستيها و فشارهاي ناشي از توطئههاي دشمنان و جنگ تحميلي، تلاش مذبوحانه يي را به همراه همه ي بوقهاي تبليغاتي دشمنان براي نااميد كردن مردم و خالي كردن صحنه با تمام توان آغاز كرده بودند، امروز ناكام و مأيوس گرديدند و صفوف فشرده ي ملت در جمعه ي ششم مرداد كه متبرك به نزديكي با ايام عيد بزرگ غدير خم و روز ولايت و امامت بود، ان شاءاللَّه زمينه ي نزول رحمت و بركت بيشتر از جانب خداوند متعال بر اين ملت و رضايت و خرسندي وليّ اللَّه الاعظم (ارواحنافداه) را فراهم كرد و تيري بر قلب كفر و استكبار و نفاق بود. جاي آن است كه همه ي كساني كه دانسته و ندانسته در سراسر جهان، اسير تحليلهاي غلط و غير واقعيِ خود و ديگران درباره ي ايرانند، اكنون به خود آيند و حقايق كشور عزيز ما را در رفتار و موضعگيريهاي ملتِ بزرگمان صحيح و واقع بينانه درك كنند. اميد است وحدت صفوف شما ملت عزيز كه هميشه بركات و فضل الهي را به همراه داشته است، اين بار نيز منشأ تحوّلات مباركي در جامعه گشته و با كمك عموم ملت، سعادت، رفاه، ترقي، عزت و استقلال و پيشرفت آرمانهاي انقلاب اسلامي را به ارمغان آورد. قانون اساسي جديد كه يكي از آخرين يادگارهاي امام عزيزمان است، ميثاق امت با انقلابي است كه بيش از
ده سال آماج توطئههاي همه ي دشمنان عنود و لجوج و نادان و بزرگ و كوچك بوده و مسير خونبار خود را با استقامت و سرفرازي پيموده و با خط برجسته و نوراني در تاريخ ثبت گردانيده است. اين جانب، به عنوان خدمتگزاري كوچك از آحاد مردم غيور و عزيز، برادران و خواهران، جوانان و نوجوانان و سالخوردگان كه با زحمت خود را به صندوقها رساندند و نيز از همه ي برگزار كنندگان انتخابات؛ از شوراي محترم نگهبان و وزارت محترم كشور و صدا و سيما و نيروهاي انتظامي و مباشرين امور صندوقهاي آراء كه آن چنان باشكوه و آرامش و نظم اين مانور عظيم انقلابي را برگزار كردند و ساير دست اندركاران
صميمانه تشكر ميكنم و براي همگان از خداي متعال موفقيت و سعادت استدعا دارم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه - سيّد علي حسيني خامنه اي - هشتم مرداد ماه شصت و هشت - بيست و ششم ذيحجةالحرام ۱۴۰۹
https://eitaa.com/zandahlm1357
يادي از شهيد دكتر مصطفي چمران
يادي از شهيد دكتر مصطفي چمران بنده اول جنگ رفتم اهواز. اولين بار اين لباس را من شب ورود به اهواز پوشيدم؛ معمول هم نبود آن وقت معممين لباس نظامي بپوشند! من ديدم لباس سربازي را ريخته اند آن جا؛ با مرحوم چمران رفته بوديم و از تهران هم يك عده با ما بودند... ديدم دارند آن لباسها را ميپوشند، به چمران گفتم چه طور است من هم يكدانه بپوشم؟ گفت چي!؟ يكدانه لباس سربازي برداشتم پوشيدم و عمامه و عبا را گذاشتم كنار؛ تفنگ هم داشتم، تفنگ را هم برداشتم. همان شب ورود ما به عمليات ايذايي عليه دشمن، بنده هم با اينها راه افتادم رفتم، هنوز شايد يك ماه هم از جنگ نمي گذشت. پا شديم رفتيم شب تاريك؛ چندين شب متوالي بنده در عمليات ايذايي عليه تانكهاي دشمن شركت كردم. آن وقت سپاه تشكيلات خيلي كوچكي داشت؛ ارتش هم در يك جاهايي مستقر بود.
تحركي نبود در ناحيه ي اهواز، يك عده داوطلب، چه سپاهي، چه آن گروه داوطلبيني كه ما داشتيم با مرحوم چمران در اهواز، راه ميافتادند شبانه ميرفتند تانكهاي دشمن را يكي دو تا سه تا با آرپي جي ميزدند. چند نفر هم كلاشينكف به دست، اينها را حفاظت
مي كردند؛ رفتم ديدم عجب دنياي جديدي است. ديدار با طلاب و روحانيون عازم جبهه ۲۶/۰۸/۱۳۶۶
https://eitaa.com/zandahlm1357
#آیه_نگار
💌 خدای تو، همون خدای ابراهیمه، پس اگه تو آتیش مشکلات افتادی فراموشش نکن و بهش امید داشته باش حتما نجاتت میده
📖 برگرفته از آیه ۶۹ سورهالانبیا
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)