هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖کــتاب صــوتی « ققنوس فـــاتــــــــح » 🔵 زندگــینــــامـــه داستـــانی ســــردار شهـــید مــــح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part08_ققنوس فاتح.mp3
15.44M
📖کــتاب صــوتی
« ققنوس فـــاتــــــــح »
🔵 زندگــینــــامـــه داستـــانی ســــردار شهـــید مــــحـــسـن وزوایــــی
🔷 قـــــســــمـــت 8
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: تاثیر حضور به وضوح میدیدیم که حضور ما در آنجا خیلی مؤثر است. همین حضور، شهر را از حالت خش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
تیر خلاص
عراقیها خرمشهر را محاصره کرده بودند و صدای انفجار از همه جا بلند بود. در همین وقت یکی از بچههای سپاهی آمد و گفت:
«وسایلتون رو جمع کنین و سوار وانت بشین تا شما رو به کوت شیخ ببریم. »
ما لجبازی کردیم و گفتیم: «شهر را رها نمی کنیم. »
گفت: «شهر را رها نمی کنیم یعنی چه؟ عراقیها خیابان به خیابان جلو اومدن. الان تو خیابان پشت سری ما هستن... » باز هم گفتیم: «ما نمی آییم. »
گفت: «اگر نیاین همین الان به هر کدامتون یک تیر خلاصی میزنم تا دست عراقیها نیفتین. » چاره ای جز رفتن نبود. [۱]
----------
[۱]: راوی: سهام طاقتی
خواهر و برادر
آخر ین نی رو ها، با آخر ین گلوله میجنگیدند. امکان تامین نیروها نبود. پل خرمشهر در تیررس گلولههای مستقیم بود.
رزمندگان که تعداد آنان در آخرین روز شاید به چهل
نفر نمی رسید، سرسختانه مقاومت میکردند. کم کم کوچهها از خون آخرین یاران ارغوانی میشد، من جزو آخرین نفراتی بودم که به ساحل رودخانه رسیدم.
امکان گذشتن از پل نبود. آخرین ماشینی که تعدادی زخمی را از پل میگذارند هدف گلوله آرپی جی قرار گرفت و روی پل ماند. مجبور شدیم از سقف پل حرکت کنیم. آویزان به میلههای سقف پل، همراه با تجهیزات انفرادی، با اندک رمقی که مانده بود. گلولهها به اطراف میخورد. ترکشها صفیر زنان از کنارمان میگذشتند. بیش از چهل دقیقه آویزان به سقف پل، خود را به آن سوی پل رساندیم. آن طرف رودخانه دهها زخمی افتاده بودند. چند دختر جوان مشغول پانسمان و مداوای زخمیها بودند.
دختری جوان سر یکی از رزمندگان را بر
زانو گرفته بود. رزمنده جوان تمام سطح لباسش خون آلود بود. نزدیک تر که شدم کلمات مقطع و بریده بریده اش را میشنیدم که میگفت: «مرا بگذار و به بچهها برس. » معلوم شد خواهر و برادرند. دختر جوان، دکمه لباس جوان را که خون از آن میجوشید گشود. گویی تاب دیدن نداشت. جوان آرام این شعر را خواند و آسمانی شد: مو از «قالو بلی... » تشویش دیرم گنه از برگ و بارون بیش دیرم اگر «لا تنقطوا... » دستم نگیره مو از «یاویلنا... » اندیش دیرم صدای رزمنده ای زخمی، دختر جوان را از جا کند، سر برادر را به نرمی بر زمین گذاشت و به سراغ زخمی رفت. [۱]
----------
[۱]: راوی: دکتر محمد رضا سنگری- نشریه فرهنگ پایداری شماره دوم
📚خاطراتی از حضور زنان در دفاع مقدس
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: ملائکه فلکی بالجمله، چنانکه از برای هر فلکی از افلاک تسعه نفسی است، نیز به ازای هر فلکی عق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
ملائکه عمّاله
و باطن ملائکه عمّاله اشاره به قواء سبعه نباتیه است که هریک در عملی که مأمور بر اویند، و به منزله عبادت آنها است مشغول اند، و آن جاذبه و ماسکه و هاضمه و دافعه و نامیه و مصوّره و مرتبه است.
باری، کلام قدماء از حکماء است: « الملک و الشیطان و الجنّ متّحدین بالنوع، مختلفین بحسب الأعمال و الأفعال ان لم یصدر منه إلاّ خیراً فهی ملائکة، و ان لم یصدر منه إلاّ شرّاً فهو شیطان و ان صدر منه تارَة الخیر و تارَة الشر، فهو جنّ ».
اگر چه لفظ جن بر هر مرتبه سه قسم [۱] اطلاق شده به اعتبار استتارهم عن العیون، کما قال تعالی فی حقّ الشیطان: « کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ [۲] »، أی کان من الملائکة.
و جای دیگر فرماید: « وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا [۳] »، یعنی: قرار دادند بین خدا و بین ملائکه المعبّر عنها بالجنّ نسبت، به این که گفته اند الملائکة بنات اللّه.
[حَمْداً یَفْضُلُ سَائِرَ الْحَمْدِ کَفَضْلِ رَبِّنَا عَلَی جَمِیعِ خَلْقِهِ]
----------
[۱]: ۱ - کذا در اصل / اصح: بر هر سه قسم مرتبه.
[۲]: ۲ - سوره مبارکه کهف، آیه ۵۰.
[۳]: ۳ - سوره مبارکه صافات، آیه ۱۵۸.
.......:
📚✍ #شرحی بر صحیفه سجادیه
میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: ستمگر یکی از خلفاء کسی را سالیان طولانی حبس کرد، وقت وفاتش نامه ای به خلیفه نوشت و به زندا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
رضی الدین علی لالا
جامی در اوائل«ثلث» و آخر «نفحات» میگوید: رضی الدین به هند رفت و در آنجا با ابورضا رکن همنشین شد، ابوالرضا شانه ای که میگفت شانه ی رسول خداست به او عطا کرد.
نویسنده نفحات میگوید: این شانه بعد از آن نزد علاءالدوله سمنانی بود و ممکن است از رضی الدین به وی رسیده باشد. علاءالدوله آن را در پارچه ای پیچید و آن را در میان ورقی گذاشت و بر آن با خط خود نوشت: این شانه ای است از شانههای رسول خدا و این پارچه همان است که از ابوالرضا رکن به این ناتوان رسیده است. علاءالدوله هم به خط خود نوشته بود: این شانه امانت بود از رسول خدا که به دست رضی الدین لا لا برسد.
البته آنچه مؤلف نفحات نوشته خالی از تأمل نیست... در قاموس آمده است که رکن از یاران پیامبر نبوده بلکه دروغگویی هندی است که پس از ششصد سال در هند مدعی شد به همنشینی پیامبر رسیده است...
#کشکول شیخ بهاء
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
❇️ سلسله جلسات کارگاه #مبانی_ولایت_فقیه 28 💠 جلسه 8⃣2⃣(رابطه ولایت فقیه و قانون اساسی ) 🎤 #استاد_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا