🌹#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
#حکمت_82
أُوصِيکُمْ بِخَمْس لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْهَا آبَاطَ الاِْبِلِ لَکَانَتْ لِذَلِکَ أَهْلاً: لاَ يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلاَّ رَبَّهُ، وَلاَ يَخَافَنَّ إِلاَّ ذَنْبَهُ، وَلاَ يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لاَ يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ: لاَ أَعْلَمُ، وَلاَ يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ، وَعَلَيْکُمْ بِالصَّبْرِ، فَإِنَّ الصَّبْرَ، مِنَ الاِْيمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَلاَ خَيْرَ فِي جَسَد لاَ رَأْسَ مَعَهُ، وَلاَ فِي إِيمَان لاَ صَبْرَ مَعَهُ.
امام(عليه السلام) فرمود:
شما را به پنج چيز سفارش مى کنم که اگر براى تحصيل آن شتران راهوار را به سرعت حرکت دهيد (و همه جا را براى به دست آوردن آن گردش کنيد) سزاوار است:
هيچ يک از شما جز به پرورگارش اميدوار نباشد (و دل نبندد).
هيچ کس جز از گناه خود نترسد.
هيچ کس از شما اگر چيزى را از او پرسيدند که نمى داند حيا نکند و (صريحاً) بگويد: نمى دانم. و اگر کسى از شما چيزى را نمى دانست از فرا گرفتن آن خجالت نکشد.
بر شما باد که صبر و استقامت پيشه کنيد، زيرا صبر و استقامت در برابر ايمان همچون سر است در برابر تن. تن بى سر فايده اى ندارد همچنين ايمان بدون صبر و استقامت.
پنج اصل مهم ج-۱۲
شرح و تفسير
پنج اصل مهم
امام در اين حکمت پربار به پنج موضوع از مهم ترين مسائلى که در زندگى انسان سرنوشت ساز است و اهميت فوق العاده اى دارد با تأکيد اشاره مى کند. نخست مى فرمايد: «شما را به پنج چيز سفارش مى کنم که اگر براى تحصيل آن شتران راهوار را به سرعت حرکت دهيد (و همه جا را براى به دست آوردن آن گردش کنيد) سزاوار است»; (أُوصِيکُمْ بِخَمْس لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْهَا آبَاطَ الاِْبِلِ لَکَانَتْ لِذَلِکَ أَهْلاً).
تعبير به «ضَرَبْتُمْ إلَيْها آباطَ الاْبِلِ; زير بغل شتران را بزنيد) کنايه از نهايت تلاش و کوشش در اين راه است، زيرا هنگامى که مى خواستند شتر را با سرعت به سوى مقصد حرکت دهند به يکى از نقاط حساس بدن او از جمله زير بغل ضربه مى زدند تا با سرعت حرکت کند.
آن گاه به بيان آنها يکى پس از ديگرى پرداخته مى فرمايد: «هيچ يک از شما جز به پرورگارش اميدوار نباشد (و دل نبندد)»; (لاَ يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلاَّ رَبَّهُ).
زيرا اولاً: مسبب الاسباب خداست و بر اساس توحيد افعالى معتقديم: لا مؤثر فى الوجود الا الله; همه چيز به فرمان او و رشته تمام امور در قبضه قدرت اوست، بنابراين چه بهتر که انسان آب را از سرچشمه بگيرد و هرچه مى خواهد از او بخواهد و سرنوشت خود را در تفکرى شرک آلود در دست ديگرى نبيند.
ثانياً به فرض که ديگران هم سرنوشت ساز باشند، خضوع و تواضع در برابر غير خدا ذلت است و در برابر پروردگار عزت.
در روايتى آمده است هنگامى که برادران يوسف مى خواستند او را به چاه بيفکنند و بر اثر حسادت او را مى زدند ناگهان يوسف شروع به خنديدن کرد. برادران سخت در تعجب فرو رفتند که اينجا جاى خنده نيست گويى برادر ما مسئله به چاه افکندن را شوخى مى انگارد; ولى يوسف پرده از اين راز برداشت و درس بزرگى به آنها و به همه ما آموخت. گفت: به خاطر دارم روزى به شما برادران نيرومند با آن بازوان قوى و قدرت فوق العاده نظر انداختم و با خود گفتم کسى که اين همه يار و ياور نيرومند دارد چه غمى دارد. آن روز بر شما تکيه کردم و به بازوان نيرومندتان دل بستم ولى امروز خود را در چنگال شما گرفتار مى بينم و از شما به شما پناه مى برم ولى به من پناه نمى دهيد. خدا از اين طريق به من آموخت که من بر غير او تکيه نکنم.(1)
البته اين مسئله منافاتى با استفاده از عالم اسباب و نيروهاى ديگران براى رسيدن به اهداف مادى و معنوى ندارد; مهم آن است که انسان بداند هر سببى که تأثيرى دارد آن هم از ناحيه خداست و اگر لحظه اى چشم الطاف الهى بر جهان اسباب بسته شود همه آنها از کار باز مى مانند. آرى بايد در پشت پرده اسباب مسبب الاسباب را ديد.
سپس امام(عليه السلام) دومين توصيه را بيان مى دارد و مى فرمايد: «هيچ کس جز از گناه خود نترسد»; (وَلاَ يَخَافَنَّ إِلاَّ ذَنْبَهُ).
دليل آن روشن است چيزى که دشمن واقعى انسان است گناه اوست که او را در دنيا و آخرت به درد و رنج گرفتار مى کند. در حالى که اسباب هولناک اين جهان حتى بمب اتم آخرين کارى که با انسان مى کند اين است که حيات او را مى گيرد. اگر اين مسئله در راه رضاى خدا باشد به افتخار شهادت مى رسد که بزرگترين افتخار است.
آن گاه به سومين دستور پرداخته مى افزايد: «هيچ کس از شما اگر چيزى را از او پرسيدند که نمى داند حيا نکند و (صريحاً) بگويد: نمى دانم»; (وَ لاَ يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لاَ يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ: لاَ أَعْلَمُ).
گفتن نمى دانم عيب نيست. عيب آن است که انسان جواب خطايى بدهد و ديگران را به گمراهى بيفکند و عقلاً و شرعاً در برابر آنها مسئول باشد. مخصوصاً هرگاه قول بدون علم در مقام قضاوت يا فتوا بوده باشد که مسئوليت بسيار عظيمى دارد.
در کتاب شريف کافى حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْم وَلاَ هُدًى لَعَنَتْهُ مَلاَئِکَةُ الرَّحْمَةِ وَمَلاَئِکَةُ الْعَذَابِ وَلَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْيَاهُ; کسى که بدون علم و هدايت فتوا بدهد فرشتگان رحمت و عذاب، او را لعنت مى کنند و گناه کسانى که به فتواى او عمل کرده اند بر دوش او خواهد بود».(2)
شمول لعن فرشتگان عذاب نسبت به چنين کسى روشن است; اما چرا ملائکه رحمت او را لعن مى کنند؟ ظاهرا به اين دليل است که از گفتن نمى دانم در جواب، که مايه رحمت الهى است خوددارى کرده است.
افراد مغرور به علم، خود بايد بدانند که به قول معروف «همه چيز را همگان مى دانند و همگان از مادر نزاده اند» بلکه مى توان گفت: همگان نيز همه چيز را نمى دانند. پس چه عيبى دارد که انسان جمله نمى دانم را در اين گونه موارد به فراموشى نسپارد.
آن گاه در چهارمين دستور مى افزايد: «اگر کسى از شما چيزى را نمى دانست از فرا گرفتن آن خجالت نکشد»; (وَ لاَ يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ
الشَّيْءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ).
هنگامى که انسان از مادر متولد مى شود چيزى نمى داند و با گذشت زمان با سؤالات پى در پى از اين و آن حقايق بسيارى را فرا مى گيرد. بزرگترين دانشمندان جهان يکى از دلايل پيشرفتشان در علم و دانش، سؤال بوده است. آرى سؤال، کليد علم و دانش است.
همان گونه که در حديثى از امام باقر(عليه السلام) آمده است: «الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَالْمَفَاتِيحُ السُّؤَالُ فَاسْأَلُوا يَرْحَمُکُمُ اللَّهُ فَإِنَّهُ يُؤْجَرُ فِي الْعِلْمِ أَرْبَعَةٌ السَّائِلُ وَالْمُتَکَلِّمُ وَالْمُسْتَمِعُ وَالْمُحِبُّ لَهُمْ; علم و دانش به منزله خزائنى است و کليد آن سؤال و پرسش است، بنابراين (هرچه را نمى دانيد) سؤال کنيد، زيرا در آموزش علم چهار کس پاداش مى گيرند: سؤال کننده، گوينده، شنونده (زيرا ممکن است در مجلس شنوندگانى غير از سؤال کننده وجود داشته باشند) و آن کس که آنها را دوست دارد».(3)
در پايان به پنجمين و مهم ترين دستور پرداخته مى فرمايد: «بر شما باد که صبر و استقامت را پيشه کنيد، زيرا صبر و استقامت در برابر ايمان همچون سر است در برابر تن. تن بى سر فايده اى ندارد همچنين ايمان بدون صبر و استقامت»; (وَعَلَيْکُمْ بِالصَّبْرِ، فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاِْيمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَلاَ خَيْرَ فِي جَسَد لاَ رَأْسَ مَعَهُ، وَلاَ فِي إِيمَان لاَ صَبْرَ مَعَهُ).
مى دانيم مهم ترين حواس انسان در سر اوست: بينايى، شنوايى، چشايى و بويايى و مهم ترين ابزار ارتباط انسان با ديگران که زبان است در سر قرار دارد. دروازه ورود غذا به بدن; يعنى دهان نيز جزء اين پيکر است. از همه مهم تر، فرمانده تمام اعضا که مغز است در وسط جمجمه قرار دارد که اگر کمترين آسيبى به آن برسد بخشى از فعاليت هاى بدن تعطيل مى شود. در سکته مغزى که گاه نيمى از بدن انسان فلج مى گردد عامل اصلى خونريزى بعضى از رگ هاى مغز است که آن بخش را از کار انداخته است.
امروز در بسيارى از شهرهاى صنعتى اتاق کنترلى وجود دارد که از آنجا به تمام بخش ها فرمان لازم داده مى شود و يا دستور توقف مى دهند. مغز انسان در واقع اتاق کنترل تمام بدن است.
همه اينها در سر قرار دارد; اگر سر از بدن جدا شود، انسان دست و پاى مذبوحانه اى مى زند و پس از چند دقيقه تمام دستگاه ها تعطيل مى شود. صبر و استقامت نسبت به ايمان نيز چنين است. اگر از ايمان جدا شود دوام و بقايى براى ايمان نخواهد بود، زيرا نه در برابر گناه تاب تحمل ترک دارد، نه در برابر مشکلات اطاعت، توانى در خود مى بيند و نه در مصائب صبر مى کند.
به همين دليل هنگامى که فرشتگان رحمت به استقبال بهشتيان مى آيند به آنها مى گويند: «اين همه نعمت در برابر صبر و استقامتى است که به خرج داديد»: «(وَالْمَلائِکَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ کُلِّ باب * سَلامٌ عَلَيْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ); مؤمنان وارد باغ هاى جاويدان بهشتى مى شوند و همچنين پدران، همسران و فرزندان صالح آنها و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد مى شوند و به آنها مى گويند سلام بر شما (اينها همه) به دليل صبر و استقامت تان است چه نيکو است سرانجام آن سراى جاويدان».(4)
اين سخن را با حديث پرمعنايى از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) پايان مى دهيم. فرمود: «الصَّبْرُ خَيْرُ مَرْکَب ما رَزَقَ اللّهُ عَبْداً خَيْراً لَهُ وَ لا أوْسَعَ مِنَ الصَّبْرِ; صبر بهترين مرکب راهوار است و خداوند هيچ بنده اى را چيزى بهتر و گسترده تر از صبر (و استقامت) نداده است.(5)
(1). تفسير نمونه، ج 9، ذيل آيه 15، سوره يوسف.
(2). کافى، ج 1، ص 42، ح 3.
(3). بحارالانوار، ج 1، ص 196، ح 1.
(4). رعد، آيه 23 و 24.
(5). ميزان الحکمه، ج 5، ح 10025.
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
لینک کانال را با دوستان خود به اشتراک بگذارید تا با دنبال کردن حکمت ها و
انشالله با عمل به حکمت ها ،
🌹 مرام علی پررونق تر از نام علی بشه
https://eitaa.com/zandahlm1357
صفحه
گلدان من🌳🌳🌳🌳
با ما همراه باشید👇👇👇
.......:
@zandahlm1357
دومین دلیل خرابی ساکولنت ها 👇👇
💦 آبیاری
🌵
اگه بخوام ساکولنت را در یک جمله تعریف کنم به هر گیاه گوشتی که قادر به ذخیره آب در اندام خود باشد ساکولنت گفته می شود. با توجه به این تعریف اگر آبیاری زیاد انجام گیرد ساکولنت شما یا ترک میخورد یا به سرعت دچار پوسیدگی ریشه و مشکلات قارچی می گردد.
اکثر کاکتوس ها به خشکی مقاوم هستند اما ساکولنت ها نیاز به آبیاری منظم دارند.
اولین نشانه تشنگی در ساکولنت ها چروک شدن برگها یا ریزش برگهای گیاه است. ساکولنت ها نیاز به آبیاری منظم و به اندازه دارند🌵🌷
آبیاری کم یا زیاد گیاه دچار پوسیدگی ریشه و در نهایت مرگ آن می شود💧
#گل_و_گیاه_
#کروتن
#سوال:برگها در تمام اندام گیاه میریزند؟؟؟
👈تغییرات شدید درجه حرارت باعث این عارضه است،درجه حرارت را ثابت نگه دارید
#سوال:برگ های پائین بوته ریزش میکنند؟؟
👈هوا سرد و خشک است،گلدان را به محل گرمتر منتقل و با ابفشان غبارپاشی کنید
#گل_و_گیاه_ 🌿
#کروتن
#تکثیر
🔻انتهای قلمه های جوان و کاشت در بستری از ماسه نرم و نگهداری در گلخانه گرم و مرطوب در بهار
🔻خوابانیدن هوایی ساقه ها در بهار یا پائیز
#گل_و_گیاه_🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طرز تهیه کود خانگی😍👌
عزیزان علاقه مند به گل وگیاه
حتما ببینند
#گل_و_گیاه_ 🌿
#نکات_مهم_خرید_کاکتوسها
✅نداشتن زخم و جای تیغ
یکی از علتهای قارچ گرفتگی کاکتوسها🌵 زخمهای روی بدنه آنها است که بر اثر برخورد تیغ سایر کاکتوسها به وجود میاید حتماً در هنگام خرید به زخمی نبودن کاکتوس دقت کنید
فـصـل دوم : در تـجـويـز خـوردن طـعـامـهـاى لذيـذ و مـذمـت حـرص و افـراط در آن
بـدانـكـه از احـاديـث اهـلبـيـت عـليـهـم السلام ظاهر ميشود كه طعامهاى لذيذ خوردن و بمردم خـورانـيدن و تكلف در خوبى و پاكيزه گى اينها خوبست و طعامهاى لذيذ را برخود حرام كردن خوب نيست اما بايد از حلال باشد و آنقدر نخورد كه او رااز عبادت الهى باز دارد و مـانـنـد حـيـوانـات پـيـوسـته همتش مصروف بخوردن و آشاميدن نباشد بلكه بايد منظور و مقصود او از خوردن و آشاميدن تحصيل قوت عبادت باشد و بايد آنقدر صرف كند كه نسبت بحال او اسراف نباشد كه خدا مسرفان را دوست نميدارد.
بـسـنـد مـعـتـبـر مـنـقـولستكه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام بسيار بود كه نانها و فـرنـى نفيس و حلواهاى لذيذ بمردم ميخورانيدند و ميفرمودند كه هرگاه خدا برما توسعه ميدهد ما نيز توسعه ميدهيم و هرگاه خدا بر ما تنگ ميگيرد ما نيز تنگ ميگيريم .
در حديث معتبر ديگر از آنجناب منقولستكه سه چيز است كه حق تعالى مؤ من را در قيامت بر ايـنـهـا حـسـاب نميكند طعاميكه بخورد و جامه كه بپوشد وزن صالحه كه ياور او باشد و فرج او را حرام نگاه دارد.
ابـو خـالد كـابـلى مـيـگويد كه بخدمت حضرت امام محمد باقر عليه السلام رفتم حضرت چـاشـت طـلبـيـدند و من خوردم با آنجناب طعاميكه هرگز از آن نيكوتر و پاكيزه تر طعامى نـخـورده بـودم پس فرمود كه چگونه ديدى طعام ما را؟ گفتم فداى تو شوم هرگز باين خـوبـى طـعـام نخورده بودم ليكن بيادم آمد اين آيه كه در كتاب خدا است وَلَيُسْئَلُنَّ يـَوْمـَئِذٍ عـَنِ النَّعـيـم كـه تـرجـمـه اش ايـنـسـتـكـه البـتـه سـؤ ال كـرده خـواهيد شد در روز فيامت از نعمت الهى حضرت فرمود مراد از نعيم در اين آيه مذهب تـشـيـع و ولايـت اهـلبـيـت عـليـه السـلام اسـت كـه در روز قـيـامـت از شـمـا سئوال خواهد شد.
بـسند صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقولستكه حقتعالى از آن كريم تر است كه سـؤ ال كـنـد از مـؤ مـن از خـوردنـى و آشـامـيـدنـى كـه در دنـيـا بـر او حلال كرده باشد.
بسند حسن از آنجناب منقولستكه طعام بعمل بياور و ياران خود را بطلب و باايشان بخور.
از حـضـرت رسـول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقولستكه باسيرى چيزى خوردن مورث پيسى است .
از حـضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقولستكه سه چيز است كه خدا دشمن دارد صاحب آنـهـا را خـواب كـردن بـدون بـيـدارى شـب و خـنـده كـردن در غـيـر مخل تعجب و خوردن طعام در هنگام سيرى .
از حـضـرت رسـول مـنـقـولسـتـكـه مومن در يك شكم چيزى ميخورد و كافر در هفت شكم چيزى ميخورد يعنى بسيار ميخورد.
در حـديـث ديـگـر مـنـقـولسـتـكـه ابو جحيفه بخدمت آنجاب آمد و آروق ميزد از سيرى حضرت فـرمـود كـه آروق خود را منع كن كه هر كه در دنيا سيرتر است در قيامت گرسنه تر است پس ابو جحيفه بعد از آن طعام سير نخورد تا از دنيا رفت .
در حديث ديگر فرمود كه هيچ چيز را خدا دشمن نميدارد مانند شكم پر از طعام .
از جـناب اميرالمؤ منين منقولستكه حضرت عيسى عليه السلام بشهرى رسيد كه مرد و زنى فرياد ميكردند وبا يكديگر نزاعى داشتند از سبب آن پرسيد مرد گفت كه اين زن من است و صالحه است و عيبى ندارد اما من او را دوست نميدارم و ميخواهم از او جدائى اختيار كنم فرمود كـه بـهمه حال سبب اين كراهت را بگو چيست گفت كه رويش كهنه و بيطراوت شده است بى آنـكه پير شده باشد حضرت عيسى عليه السلام بآنزن فرمود كه ميخواهى كه آب رويت بـرگـردد و تـازه شـود گفت بلى فرمود طعام كه ميخورى سير مخور زيرا كه طعام زياد كـه در مـعـده بـجـوش آمـد آبـرو را مـيـبـرد آنـزن چـنـيـن كـرد پـس بحال طراوت برگشت و محبوب شوهر شد.
از حـضـرت امـام موسى عليه السلام منقولستكه اگر مردم ميانه رو باشند در طعام خوردن هميشه بدن ايشان صحيح باشد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقولستكه پنج خصلتست كه مورث برص و پـيـسـى اسـت نـوره كـشـيـده در روز جـمـعـه و چـهـارشـنـيـه و وضـو وغـسـل كـردن بـآبـى كـه در آفـتاب گرم شده باشد و در حالت جنابت چيزى خوردن و در حال حيض با زن جماع كردن و در وقت سيرى چيزى خوردن .
از حـضـرت امـام جعفر صادق عليه السلام منقولستكه آدمى را ناچار است از طعامى كه بآن قـوت بـيـابـد و هـرگـاه طـعـامـى خـورد بايد كه يك حصه شكم را براى طعام قرار دهد و يـكـحـصـه را براى آب و يكحصه را براى نفس و سعى مكنيد در فربه كردن خود چنانچه حـيـوانـات را بـراى كـشـتـن فـربه ميكنند و فرمود كه هرگاه شكم سير شد باعث طغيان و فـسـاد مـيشود و فرمود كه هر دردى و بيمارى از بسيارى خوردن بهم ميرسد بغير از تبر كه آن بناگاه ميرسد.
در حـديـث ديـگـر مـنـقـولسـتـكـه حـضـرت عـيـسـى عـليـه السـلام فـرمـود كـه اى بـنـى اسـرائيـل تـا گـرسـنـه نـشـويـد چيزى مخوريد و هرگاه گرسنه شويد بخوريد و سير مـخـوريـد زيـرا كـه چـون سـيـر شديد گردنهاى شما گنده ميشود و پهلوهاى شما فربه م
يشود و پروردگار خود را فراموش ميكنيد.
از حـضـرت امـام جـعـفـر صـادق عـليه السلام منقولستكه كفران نعمت الهى است اينكه كسى گويد فلان طعام را خوردم مرا آزار كرد.
از حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم مـنـقـولسـتـكـه روزى شـيـر و عـسـل بـنـزد آنـجـنـاب آوردنـده ، انـدكـى تـنـاول نـمـودنـد و بـرزمـيـن گـذاشـتند گفتند يا رسـول اللّه حـرام مـيكنى خوردن اين را؟ فرمود كه نه اما تواضع و شكستگى ميكنم براى خـدا و پـالوده بـسـيـار طـيـّب و خـوشـبـوى بنزد حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آوردند انگشتى بآن فرو بردند و بدهان گذاشتند و فرمودند كه حرام نيست اما نميخواهم خود را عادت دهم بچيزيكه عادت نكرده ام .
در حـديـث ديـگـر وارد اسـت كـه فـرمـود چـيـزيـكـه حـضـرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نخورده است نميخواهم بخورم .
در حـديـث ديـگرازآنحضرت منقولستكه هميشه اين امت با خير و نعمت باشند مادام كه لباس عـجـمـانـرانـپـوشـنـد و طـعـامـهـاى عـجـمانرا نخورند پس چون چنين كنند خدا ايشانرا خوار و ذليل كند.
از حـضـرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقولستكه نيكونان خورشى است سركه و همين بس است در اسراف كه نعمتى را بنزد او بياورند دشمن دارد و نخواهد.
.......:
@zandahlm1357
حلیة_المتقین
https://eitaa.com/zandahlm1357
فصل سوم : در بيان بعضى از آداب و اوقات طعام خوردن
سنت است كه چاشت رابامداد بخورد و درميان روز ديگر چيزى نخورد وبعد از نماز خفتن بار ديـگـر طـعـام خـورد ولقـمه را كوچك بردارد و نيكو بجايد و بروى مردم نظر نكند و طعام بسيار گرم نخورد و در طعام گرم ندمد بلكه بگذار تا سرد شود و بعد از آن بخورد و نانرا به كارد نبرد و استخوانرا پاك نكند و بكمتر از سه انگشت چيزى نخورد و دست در پـيـش ديـگران دراز نكند و كاسه و انگشتانرا بليسد و در حالت جنابت مكروهست طعام و آب خـوردن و اگـر وضـو بـسـازد يـا دسـت بـشويد ومضمضه واستنشاق بكند يا دست و رو را بشويد و مضمضه بكند يا دستها رابشويد و مضمضه بكند كراهتش ضعيف ميشود.
در حـديـث ديـگـر وارد اسـت كـه اگـر چـيـزى بـخـورد در حال جنابت بى آنكه اينها را بعمل آورد بيم آنستكه پيس شود.
در حـديـث مـعـتـبـر ديـگـر منقولست كه پسر برادر شهاب بحضرت امام جعفر عليه السلام شـكـايـت كـرد از دردهـا و امـتلا و فساد معده حضرت فرمود كه چاشت و شام بخور و در ميان ديـگـر چـيـزى مـخـور زيـرا كـه خـداونـد عـالمـيـان در وصـف طـعـام اهـل بـهـشـت مـيفرمايد لَهُمْ رِزْقُهُمْ فيها بُكْرَةً وَعَشّيا ترجمه اش اينستكه مهيا است براى اهل بهشت روزى ايشان در بهشت در بامداد و پسين يا خفتن .
در حـديـث مـعـتـبـر از حـضـرت امـيـرالمؤ منين عليه السلام منقولست كه طعام خوردن آخر روز پيغبران بعد از نماز خفتن است پس آنرا ترك مكنيد آه تركش موجب خرابى بدن است .
در حـديـث ديگر منقولست كه ترك طعام خوردن طرف شب آدميرا پير ميكند و فرمود كه چون آدمـى پـير شد بايد كه در شب پيش از خواب البته چيزى بخورد كه بهتر خواب ميرود و دهانش خوشبو ميشود يا خلقش نيكو ميشود.
از حضرت امام موسى عليه السلام منقولستكه چيز خوردن شب را ترك مكنيد اگر چه بپاره نان خشكى باشد كه باعث قوت بدن و قوت جماع است .
از حـضـرت صادق عليه السلام منقولستكه هر كه ترك كند طعام خوردن را در شب شنبه و شـب يـكـشـنـبـه پـى هـم قـوت از او بـر طـرف شـود كـه تـا چهل روز باو برنگردد و فرمود كه طعام شب نافع تر از طعام روز است .
از حـضـرت امـام رضا عليه السلام منقولستكه در بدن رگى هست كه آن عشا نام دارد و هر كه در طرف شب چيزى نميخورد آن رگ او را نفرين ميكند تا صبح ميگويد خدا ترا گرسنه بـدارد چـنـانـچـه مـرا گـرسـنـه داشتى خداترا تشنه بدارد چنانچه مرا تشنه داشتى پس البته ترك مكنيد عشا را اگر چه بلقمه نان باشد و اگر چه بدمى آب باشد.
از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام منقول است سزاوار نيست كه مومن از خانه بيرون رود تا آنكه چاشت نخورد كه باعث زيادتى عزت او است .
در حديث ديگر فرمود كه هرگاه خواهى كه پى حاجتى بروى پاره نان با نمك بخور كه بيشتر باعث عزت تو است و حاجتت زودتر بر ميآيد.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقولستكه طعام را بگذاريد تا سرد شود بدرستيكه طـعـامـى بـنـزديك رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم آوردند فرمود بگذاريد تا سرد شود كه خدا آتش را طعام ما نگردانيده و بركت در طعام سرد است .
از حـضـرت امام رضا عليه السلام منقولستكه طعام گرم بركت ندارد وشيطان در آن بهره دارد و در حـديـث مـوثـق از سـليـمـان بـن خـالد مـنـقـولستكه گفت حاضر شدم شب بر سفره حـضـرت امـام جـعـفـر صـادق عليه السلام در تابستان خوانى آوردند آه نانى در آن بود و كـاسـه آوردنـد كـه تـريـد و گـوشت در آن بود پس دست بر آن گذاشتند و بر داشتند و فـرمـودنـد كه امان ميطلبيم از خدا از آتش جهنم پناه مى بريم بخدا از آتش جهنم تاب اين گـرمـى را نـداريم و صبر بر آن نميتوانيم كرد چگونه تاب آوريم و صبر كنيم برآتش جـهـنـم . ايـنـرا مـكـرر فـرمـودنـد تـا طـعـام چـنـان شـد كـه مـيـتـوانـسـت خـورد پـس تناول فرمود ما نيز تناول كرديم .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقولست كه نهى فرمود از دميدن در خوردنى و آشاميدنى .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه مكروه است سه دميدن در گرهها وافسانه ها و در طعام و در موضع سجده .
در حـديـث ديـگـر از آن حـضـرت منقولستكه اگر از براى سرد كردن بدمد قصور ندارد و حمل بر ضرورت و حالت استعجال ميتوان كرد.
از حـضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه مخوريد از بالاى تريد و از پهوهايش بخوريد كه بركت در بالاى طعام است .
در حـديـث مـعـتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقولست كه هرگاه يكى از شما طعام خورد بايد كه از پيش خود بخورد.
در حديث ديگر منقولستكه آنحضرت كاسه طعام را ميليسيدند و ميفرمودند كه هر كه كاسه طعام را بليسد چنانستكه مثل آن طعام را تصدق كرده باشد.
مـنـقـولسـتـكـه حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام بـتـمـام انـگـشـتـان تناول ميفرمود و ميگفت كه هر كه كاسه طعام را بليسد ملائكه بر او صلوات فرستند و دعا كنند براى او بفراخى روزى و حسنات مضاعف براى او بنويسند.
از
حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه در وقت طعام خوردن دو زانو بروش بـنـدگـاه مـى نـشـسـتـنـد و دسـت بـرزمـيـن مـيـگـذاشـتـنـد و بـسـه انـگـشـت تـنـاول مـيـكـردنـد و مـيـفـرمـودنـد كـه رسـول خـدا صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم چـنـين طعام تناول ميفرمودند نه بروش متكبران و جباران كه بدو انگشت چيز ميخوردند.
بسند معتبر منقولستكه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه هرگاه كسى طعام خورد و انگشتان خود رابليسد وبمكد خداوند عالميان فرمايد كه خدا بركت دهد ترا.
از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام مـنـقـولسـت كـه آنحضرت كراهت داشتند از اينكه دست را بـدسـتمال پاك كنند در وقتيكه چيزى از طعام در آن باشد تا آنكه خود ميمكيدند يا بطفلى كه در پهلوى آنحضرت بود ميدادند كه ميمكيد براى حرمت طعام .
از حـضـرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقولستكه كسى كه خواهد طعام او را ضرر نرساند تـا گـرسـنـه نـشـود و معده پاك نشود چيزى نخورد و چون خواهد بخورد بِسْمِ اللّهِ اَلرْحـْمـنِ اَلرْحـيـمِ بـگـويد و نيكوبجايد ودست از طعام وقتى بكشد كه هنوز خواهش طعام داشته باشد.
بـسـنـد مـعـتبر منقولستكه حضرت على بن الحسين عليه السلام فرمود كه استخوانرا پاك مـكـنيد كه جنيان را در آن بهر هست و اگر پاك كنيد ايشان از خانه شما ميبرند چيزى را كه بهتر از اين باشد.
بـسـنـد مـعـتـبـر از حـضرت امام حسن منقولستكه در خوان دوازده خصلت است كه برهر مسلمان واجبست كه بداند: چهار از آنها فرض است و چهار ديگر سنت است و چهار ديگر تاءديب است اما فرض آنستكه منعم خود را بشناسد و بداند كه نعمت از جانب پروردگار است و راضى بـاشـد بآنچه خدا باو عطا كرده است و بسم اللّه بگويد و خدا را شكر كند و اما سنت پس دست شستن پيش از طعام و برجانب چپ نشستن و بسه انگشت چيز خوردن و انگشتان راليسيدن و امـا تـاءديب پس از پيش خود چيز خوردن و لقمه را كوچك برداشتن و بسيار خائيدن و در روى مردم نگاه نكردن .
در حـديـث مـعـتـبـر مـنـقـولسـتـكه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بحضرت امام حسن عليه السـلام فـرمـود كـه ميخواهى ترا تعليم كنم بچهار خصلت كه اگر بجا آورى از طبابت طـبـيـبـان مـسـتـغـنـى شـوى ؟ گـفـت بلى يا اميرالمؤ منين فرمود منشين بر طعامى مگر وقتيكه گـرسـنه باشى و برمخيز از طعام مگر وقتيكه خواهش داشته باشى و نرم بجا و هر گاه خواهى كه بخواب روى بيت الخلا برو.
از حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم مـنـقـولسـت كـه وقـتـيـكـه طعام ميخوردند بـِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرّحيم مى گفتند و از پيش ديگرى چيزى بر نميداشتند و پـيـش از مـهـمانان شروع بطعام ميكردند و بانگشت مهين و انگشت بعد از آن و انگشت ميانين طعام ميخوردند و گاهى انگشت چهارم را هم ضم ميكردند و گاهى بتمام انگشتان ميخوردند و هرگز بدو انگشت چيزى نميخوردند و ميفرمودند كه اين خوردن شيطان است .
.......:
@zandahlm1357
حلیة_المتقین
https://eitaa.com/zandahlm1357
#پرسش_پاسخ
#مشاور_خانواده
سلام علیکم
صبح شمابخیر وخوشی
بنده میخوام باشما مشاوره داشته باشم
بنده بیست ودوسالمه وشوهرم بیست وچهار سالشونه
یه پسریه سال ودوماهه هم دارم
الان دوساله که ازدواج کردیم
باخانواده ی شوهرم تقریبا یه سال ودو سه ماه زندگی کردیم..مشکلات زیادی اتفاق افتادن...اوایل ازدواجم مادرشوهرم خیلی ازمن حسودیش میشد چون پسرش رو خیلی دوست داشت..خودشوهرمم خیلی مادرش رو دوست داره همش هم بهم میگه منوبزرگ کردوازین حرفا
من اعتراف میکنم یک فرد بسیارخجالتی بی اعتمادبه نفس زیادهم اجتماعی نیستم.نتونستم باهاشون خوب ارتباط برقرار کنم
خانواده شوهرم فکرمیکردن که من حالا یه چیزی توسرمه یاحالا دوست ندارم باهاشون حرف بزنم یاشرمیخوام درست کنم ولی من درواقع مشکلم یه چیز دیگه اس
مادرشوهرم شروع کرد به تیکه انداختن..خییلی دوست داشت باهام دعوا راه بنداازه یعنی بعضی موقعه ها خیلی بمن توهین میکرد ولی من نه جواب میدادم نه دعوا میکردم فقط میرفتم تواتاق خودم گریه میکردم
همه ی اعضا ی خانواده هم باهاش حزب تشکیل داده بودن
شوهرمم ازخانواده اش میترسه میگفت که مامانمو راضی نگه دار حتی اگه خانواده شوهرم چیزی بهم میگفتن ازمن دفاع نمیکرد..من توااین دوسال خیلی اذیت شدم
بعدها دید که من اونجور آدم بدی نیستم یکم اخلاقش بهتر شد ولی اون کراهت قلبی نسبت به من هنوز داره
بین من وشوهرم دخالت میکردن شوهرمم وقتیکه میخواستیم بریم بیرون میرفت ازشون اجازه میگرفت یابهم میگفت ببین اوضاع چجوریه یعنی میرفتم بهشون میگفتم اگه راضی ان میرفتیم
بله تقصیر خودمن هم همست چون میدیدم شوهرم اینطوریه منم میترسیدم همه ازمادرشوهرم حساب میبردن
تااینکه پسرم بدنیا اومد راستش رو بخواید من دوست نداشتم پسرم رو بلند کنن
ازبس اذیتم کرده بودن
بعدها دیدن نقطه ضعفم پسرمه خیییلی اذیتم کردن منم فقط حرص میخوردم پدرشوهرم نمیزاشت خواب راحت داشته باشم ازبس دخالت میکرد توکارای پسرم مادرشوهرم میگه چون خیلی دوسش داره حتی تو پوشاک کردنش هم دخالت میکرد توشستنش وحمام بردنش
خلاصه من افسردگی شدید گرفتم ازاول ازدواجم تااا همون دوساله کامل فقط گریه میکردم شوهرمم ساکته هیچ کاری نمیکنه بهش میگفتم بزار خونه بگیریم بریم میگن من چجوری ازپیش خانوادم برم
تااینکه خودشون ازخرجمون خسته شدن ویه طبقه بالا ساختن رفتیم بالا
حالا نسبت به اول ازدواجم رابطه ی من وشوهرم خیلی بد شده شوهرم حرف من رو جدی نمیگیره هرچی بهش میگم انگار نگفتم ولی درعوض هرچی مامانش بهش میگه میگه چشم
اصلا اول ازدواج بمن خرجی نمیده بزور میکشوندمش بازار واسم لباس بگیره اونم بعدش قهر میکنه خیلی آدم حساس وزودرنجه وازمن خیلی توقع داره
حالا یکم حالت بخلش بهتر شده ولی همونه نه واسم هدیه میگیره نه بمن خرجی میده وسایل مورد نیاز خورد وخوراک رو بزور میخره
خسته شدم بگین که من چیکارکنم چن بار میخواستم برم خونه بابام وبه طلاق هم فکر کردم..لطفا راهنمایی ام کنید
تاحالا هم وقتی حرفی از خانوادش بزنم زود ازشون دفاع میکنه و هرچی بهش میگم بریم خونه بابام دوست نداره بره
من خیلی عصبی شدم بعضی موقعه ها ازش متنفر میشم چون به یاد اونروزا میفتم چقد ذلیل خونوادش بودیم
باورنمیکنید فقط وقتیکه میخواست به خواهرش یامادرش پول بده بمنم میداد تامن ناراحت نشم
یه بار به خواهرش پول داد بهش گفتم پس من چی حتی لباس هم نمیخری اونموقع هم به خواهرت میدی ومن زنت حتی روسری هم واسم نمیخری
انگار جادوش کرده بودن خونوادش حرف مادرش خیلی روش تاثیر داشت
مادرش همیشه منو میکوبوند یامنو جلو جمع آبرومو میبرد
یه پسر مجرد دیگه ای هم دارن ولی ایشون رو خیلی بیشتر دوست دارن چون خیلی آروم وحرف گوش کن بوده واسشون
میگم که من بلد نبودم چجوری نیتم رو نشون یاگرم بگیرم
اما خودشون میدونن که من آدم ساده ایم بخاطر اینه که نمیترسن که من جوابشون رو خوب بدم یادعوا کنم راحت به من سرکوفت میزنن
قبلا بهتر بوده وخانوادم رو خیلی دوست داشت ولی الان حتی دوست نداره بره
آخه من پدرو مادرم خیلی ساده ان وبی سواد هستن مادرم هیچی به من یاد نداد از روابط اجتماعی
اصلا ماخانوادگی اینطوری هستیم خجالتی توخودی غیر اجتماعی
البته الان خیلی بهتر نسبت به قبل اخلاقم شده منظورم رابطه ی اجتماعی
خیلی دوست دارم خانوم زرنگی باشم که بتونه شوهرشو جذب خودش کنه😔
وقتیکه عصبی نباشم وخوش اخلاق باشم خیلی بهم ابراز علاقه میکنه
ولی وقتیکه بهش تیکه میندازم یاادعواش کنم سراغم نمیاد رابطه ی جنسیمون هم سرد میشه من که اصلا ازوقتیکه بچم بدنیا اومد وافسردگیم شدید شد دیگه حوصله ندارم واسه این چیز وبیشتر وقتا بزور تن به رابطه ی جنسی میدم
لطفا بگین چکار کنم؟
#پاسخ_سرکارخانم امیری مشاور خانواده
سلام علیکم خدمت شما .
ببینید عزیز من «مهم نیست چه کسی مقصر است، مهم این است که یادمان باشد عمرمان کوتاه است و در پایان زندگی خواهیم گفت: کاش فقط چند لحظه بیشتر فرصت داشتیم
تا خوب بهم نگاه کنیم و همه ناگفته های مهرآمیز یک عمر را در چند ثانیه بگوییم»
خانم عزیز به خاطر داشته باشید که اوّلین گام در چنین مواردی آن است که ابتدا علّت رفتار همسرتان معیّن گردد تا بتوانید راهکار مؤثّری در ارتباط با وی در پیش گیرید. متأسّفانه ما از جزئیات مسأله ای که بین شما و همسرتان اتّفاق می افتد و باعث می گردد وقت و بی وقت دلخوری پیش بیاد اطّلاعی نداریم؛ لذا نمی توانیم آن طور که شایسته است موضوع را تحلیل و راهکار جامعی ارائه دهیم؛ بنابراین جا دارد به این نکته اشاره گردد که اگر طی جملاتی کوتاه به اصل ماجرا اشاره می نمودید از این بابت که باعث می شد بصیرت بیشتری از موقعیّت مورد نظر به دست آید، مناسب تر می بود. به هر حال به خاطر داشته باشید که قهر و در کنار آن آشتی نیز یکی از شیرینی های تلخ زندگی خانوادگی است که گاهی روابط زناشوئی را مورد تهاجم قرار می دهد؛ مهم آن است که این حالت تکرار نشود؛ زیرا می تواند لطمات عدیده ای بر پیکره زندگی مشترک وارد نماید.
به نظر می رسد علّت این همه دلخوری کمبود اعتماد بنفس در شما هست واینکه همسرتون بین شما وخانواده ی جورهایی گرو کشی شده ومونده وسط دوطرف
مطمئن باشید که شوهرتان نیز در شرایط خوبی قرار نداشته و دوست ندارد در فضای دلخوری وناراحتی قرار گیرد؛ بنابراین جا دارد از هر طریقی راه های تعامل صحیح با دیگران رو یاد بگیرید به عنوان مثال از وی خواسته شود از روشهای ارتباطی جایگزین برای اعلام احساس و نظر مخالف خود استفاده کند و در فضایی صمیمی و با کلامی متناسب، مخالفت خود را با شما در میان بگذارد.
بهترین راهکارآن است که با شناخت روحیّه واخلاقیات خانواده همسرتون از دلخوری پیشگیری کنید سعی کنید رابطه عاطفیتون رو با خانواده همسرتون بیشتر کنید تا زمانی که دیدگاه بد نسبت به خانواده همسرتون دارید نمی تونید یک ارتباط خوب وموثر ایجاد کنید وقتی انسان از کسی دلخور است از لحاظ روانی در محیطی بسیار مسموم و منفی قرار می گیرد که جز به نکات منفی و ضعف طرف مقابل به چیزی دیگر نمی اندیشد. پس سعی کنید نکات مثبت خانواده همسر وهمسرتون رو هم ببینید
به این نکته بیندیشید که اگر هم همسرتان از نظر شما به نقطه استحقاق بخشش نرسیده، آیا خود شما استحقاق مصون ماندن از آسیبهای روانی چنین روابط ناسالمی را ندارید؟! به خود لطف نمایید؛ زیرا حیف است که سلامت روح و جسم خود، همسر و زندگی زناشویی تان را با انباشته کردن تلخی هابه خطر بیندازد.
از تجربیات افراد با تجربه در برخورد با همسرتان استفاده نموده و سعی کنید نکات مثبت همسرتون وخانوادش رو بزرگ کنید وبه خودشون هم بگید وقدر دانی کنید
به هر طریقی به همسرتان بفهمانید که در وضعیّت ناراحتی نه تنها هیچ مشکلی حل نمی گردد، بلکه دامنه اختلاف روز به روز عمیق تر شده و دل هایتان بیشتر از همدیگر فاصله خواهد گرفت.
در مورد فضای روابط عاطفی بین شما و شوهرتان نیز گفتنی است که به یاد داشته باشید محبت و جذابیت متقابل در بافت صمیمیت، وفاداری، اعتماد و دوستی، عشقی قوی تر و عمیق تر را در روابط شما و همسرتان پایه گذاری خواهد کرد، بنابراین از طریق راهکارهایی که در ادامه ارائه می گردد به دنبال ایجاد صمیمیّتی در روابط خود باشید که با گذر زمان به دست میآید. بدین منظور با همکاری همسر خود به دنبال عواملی باشید که ضامن ایجاد و حفظ صمیمیت در روابط شما باشد تا در این رهگذر به خواسته های عاطفی تان نیز به شکلی مناسب پاسخ داده شود، نظیر :
- احترام متقابل؛ زن و شوهر باید مؤدبانه با هم سخن بگویند و از سخنان زشت و رکیک اجتناب نمایند. صحبت مؤدبانه، سلام کردن به یکدیگر و استقبال و بدرقه همسر از مصادیق احترام گذاشتن همسران به یکدیگر و مصداقی از محبّت آنان به همدیگر است.
- ابراز محبت؛ محبت کردن زن و شوهر به یکدیگر، جلوی ایجاد کدورت را گرفته و صمیمیت را افزایش می دهد؛ بنابراین شایسته است فضای خانه مملو از ابراز های کلامی و غیر کلامی (نظیر هدیه دادن و ...) زن و شوهر به یکدیگر باشد.
- مشورت و تبادل نظر؛ مشورت زن و شوهر با هم در اموری که به خانواده و زندگی مربوط می شود، نشان دهنده علاقه آنان به یکدیگر و نیز افزایش دهنده نزدیکی و صمیمیت میان آنان است.
- اهمیت دادن به نظر و خواسته همسر و مقدم ساختن آن بر نظر و خواسته خود؛ از نشانه ها و نیز عوامل افزایش صمیمیت آن است که زن و شوهر برای خواسته ها و تمایلات همسر، بیشتر از خواسته و میل خود ارزش قائلند و سعی می کنند تا حد امکان به خواسته همسر جامه عمل بپوشانند.
- گذشت از خطاها و مدارا با یکدیگر؛ در خانواده که کانون انس و الفت است و بر اساس محبت بنا شده است، زن و شوهر باید از -احترام گذاشتن به بستگان یکدیگر انسانها به طور طبیعی به
بستگان خود، بویژه والدین شان علاقه دارند. از خوشحال بودن آنها، خوشحال و از ناراحت بودن آنها غمگین می شوند. کسی را که به آن
ها نیکی کند، دوست می دارند و از کسی که به آنها بدی کند، بیزار می گردند. با توجه به این مطلب در می یابیم که احترام گذاشتن به والدین همسر و برخورد نیک با آنها تا چه حد در جلب محبت همسر و افزایش صمیمیت میان آنها مؤثراست.
- گفتگوی صمیمانه؛ منظور از گفتگوی صمیمانه، در میان گذاشتن احساسات، رؤیاها، خواسته ها، نگرانی ها و شادی ها با یکدیگر است.
ودر اخر توصیه بنده به شما این هست که خود کم بین نباشید وخانواده خودتون رو هیچ وقت زیر سوال نبرید بلاخره انسانها با هم متفاوت هستن واینکه شما نکات ضعف خودتون رو پیدا کردید سعی کنید حتما اونها رو کم کم تغییر بدید گفتین اگر بد اخلاقی نکنید همسرتون خیلی خوبه رفتارهاش پس عزیزم در خودتون کم کم تغییر ایجاد کنید اینکه میگید حرف مادرشون رو خیلی قبول دارن ببینید اونها چطور همسرتون رو جذب کردن شما هم اونطور برخورد کنید سعی کنید احترام همسرتون رو پیش خانواده اش خیلی نگه دارید وهیچ وقت از خانواده همسرتون بدگویی نکنید که این مانند سم هست در زندگی .با تغییر در نگرش ورفتار خودتون حتما روزهای سخت به خوبی سپری میشن وشما پیروز این میدان هستید .سعی کنید در هر کار ورفتاری خدا رو مد نظر داشته باشید به امید خدا مشکلتون به مرور زمان حل میشه .موفق باشید
https://eitaa.com/zandahlm1357
#قسمت_بیست_و_نهم_رمان_نسل_
سوخته: هادی های خدا
- خداوند می فرمایند داستان: بنده من ... تو یه قدم به سمت من بیا... من ده قدم به سمت تو میام ... اما طرف تا 2 تا کار خیر می کنه ... و 2 قدم حرکت می کنه ... میگه کو خدا؟ .. چرا من نمی بینمش؟ ...
فاصله تو تا خدا ... فاصله یه ذره کوچیک و ناچیز از اینجا تا آخر کهکشان راه شیریه ... پیامبر خدا ... که شب معراج ... اون همه بالا رفت ... تا جایی که جبرئیل هم دیگه نتونست بالا بیاد ... هم فقط تا حدود و جایی رفت ...
حالا بعضی ها تا 2 قدم میرن طلبکار هم میشن ... یکی نیست بگه ... برادر من ... خواهر من ... چند تا قدم مورچه ای برداشتی ... تازه اگر درست باشه و یه جاهایی نلرزیده باشی ... فکر کردی چقدر جلو رفتی که معرفتت به حدی برسه که ...
تازه چقدر به خاطر خدا زندگی کردی؟ ... چند لحظه و ثانیه زندگیت در روز به خاطر خدا بوده؟ ... از مالت گذشتی؟ ... از آبروت گذشتی؟ ... از جانت گذشتی؟ ...
آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه و فال به نام من دیوانه زدند ...
اما با همه اون اوصاف .. عشق ... این راه چند میلیون سال نوری رو ... یک شبه هم می تونه بره ... اما این عشق ... درد داره ... سوختن داره ... ماجرای شمع و پروانه است ...
لیلی و مجنونه ... اگر مرد راهی ... و به جایی رسیدی که جرات این وادی رو داری ... بایست بگو ... خدایا ... خودم و خودت ... و الا باید توی همین حرکت مورچه ای بری جلو ... این فرق آدم هاست که یکی یک شبه ... ره صد ساله رو میره ... یکی توی دایره محدود خودش ... دور خودش می چرخه ...
واکمن به دست ... محو صحبت های سخنران شده بودم ... و اونها رو ضبط می کردم ... نماز رو که خوندن ... تا فاصله بین دعای کمیل رو رفت بالای منبر ...
خیلی از خودم خجالت کشیدم ... هنوز هیچ کار نکرده ... از خدا چه طلبکار بودم ... سرم رو انداختم پایین ... و توی راه برگشت ... تمام مدت این حرف ها توی سرم تکرار می شد...
اون شب ... توی رختخواب ... داشتم به این حرف ها فکر می کردم که یهو ... چیزی درون من جرقه زد ... و مثل فنر از جا پریدم ...
- مهران ... حواست بود سخنرانی امشب ... ماجرای تو و خدا بود ... حواست بود برعکس بقیه پنجشنبه شب ها ... بابا گفت دیر میاد ... و مامان هم خیلی راحت اجازه داد تنها بری دعای کمیل ... همه چیز و همه اتفاقات ... درسته ... خدا تو رو برد تا جواب سوالات رو بده ...
و اونجا ... و اولین باری بود که با مفهوم هادی ها آشنا شدم ...
اسم شون رو گذاشتم هادی های خدا ... نزدیک ترین فردی... که در اون لحظه می تونه واسطه تو با خدا باشه ... واسطه فیض ... و من چقدر کور بودم ... اونقدر کور که هرگز متوجه نشده بودم ...
دوباره دراز کشیدم ... در حالی که اشک چشمم بند نمی اومد ... همیشه نگران بودم ... نگران غلط رفتن ... نگران خارج شدن از خط ... شاگرد بی استاد بودم ...
اما اون شب ... خدا دستم رو گرفت و برد ... و بهم نشون داد... خودش رو ... راهش رو ... طریقش رو ... و تشویق ... اینکه تا اینجا رو درست اومدی ...
اونقدر رفته بودم که هادی ها رو ببینم و درک کنم ... با اون قدم های مورچه ای ... تلاش بی وقفه 4 ساله من ...
.
.ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بامــــاهمـــراه باشــید🌹