46.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ سلسله جلسات کارگاه #مبانی_ولایت_فقیه 17
💠 جلسه 7️⃣1️⃣ ( مبانی مشروعیت حکومیت / قسمت اول )
🎤 #استاد_احسان_عبادی
🔸انتشار فایلها آزاد و بلامانع است
👌 مبانی ولایت فقیه خود را قوی کنید تا در فتنه های آتی در امان باشید
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
به: الاما مة و السياسة، ج ۱، ص ۱۸ و زندگانى اميرالمؤمنين (عليه السّلام)، ص ۲۰۶. شما برگردانيدند. ا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چگونگى بيعت گرفتن از اميرالمؤمنين (عليه السّلام)
با سخنان محكم و كوبندۀ عباس، ابوبكر و همراهانش بدون گرفتن نتيجۀ مطلوب از خانۀ عباس بيرون آمدند. همان گونه كه گذشت، گروهى از نيكان صحابه از بيعت با ابوبكر سرباز زدند و خواهان خلافت على (عليه السّلام) بودند. عده اى از آنان به عنوان اعتراض به ناديده گرفتن وصيت پيغمبر (صلّى الله عليه وآله) و كنار گذاشتن جانشينى كه آن حضرت تعيين و معرّفى كرده بود، در خانۀ دختر رسول خدا گرد آمدند و متحصّن شدند و از اين راه مخالفت خود را با غاصبان خلافت ابراز داشتند. به جز على (عليه السّلام) و زبير، اين ده تن در تحصّن حضرت زهرا (سلام الله عليها) حضور داشته اند: عباس بن عبدالمطلب، عتبة بن ابى لهب، سلمان فارسى، ابوذر غفارى، عمار بن ياسر، مقداد بن عمرو، براء بن عازب، ابى بن كعب، سعد ابن أبى وقّاص [۲] و طلحه بن عبيد الله. عده اى از بنى هاشم و جمعى از مهاجران و انصار نيز در جمع متحصّنان بوده اند. آنها به اين اعتبار در خانۀ دختر پيغمبر خدا (صلّى الله عليه وآله) و در حمايت از على (عليه السّلام) پناه گرفتند، كه قداست و احترام حضرت زهرا (سلام الله عليها) و خانۀ آن بزرگوار با وجود سفارش هاى بسيار پيغمبر اكرم، بر همگان معلوم بود و شكستن حرمت آن حضرت، محال مى نمود.
ابوبكر و عمر خبر يافتند كه جمعى از مهاجران و انصار در خانۀ دختر پيغمبر خدا (صلّى الله عليه وآله) در كنار على (عليه السّلام) گرد آمده اند و مقصودشان بيعت با على (عليه السّلام) است. عمر به ابوبكر با اصرار
گفت تا از على بيعت نگيرى پايه هاى خلافت تو محكم نخواهد شد، لذا مصلحت آن است كه او را احضار كنى و از او بيعت بگيرى تا بقيۀ مدافعان نيز بيعت كنند.
ابوبكر، خالد بن وليد و عبدالرحمان بن عوف را همراه با عمر به خانۀ حضرت زهرا فرستاد و آنها منظور خود را به على (عليه السّلام) اعلام داشتند. حضرت سخن آنها را نپذيرفت و از ورود آنها به منزل جلوگيرى كرد. ابوبكر پس از اين ماجرا به عمر مأموريت داد كه همه را از خانۀ فاطمه (سلام الله عليها) بيرون آورد و اگر مقاومت كردند با آنها بجنگد.
عمر همراه با گروهى، در حالى كه شعلۀ آتشى با خود داشت رو به خانۀ فاطمه (سلام الله عليها) نهاد و آنان را به بيرون آمدن فرا خواند، ولى آنها اعتنايى نكردند. عمر گفت: قسم به خدايى كه جان عمر در دست اوست، اگر بيرون نياييد خانه را با اهل آن آتش خواهم زد.
به او گفتند: فاطمه (سلام الله عليها) در اين خانه است. گفت: باشد!
حضرت فاطمه (سلام الله عليها) بر در خانه با او روبه رو شد و فرمود: اى پسر خطاب! آيا تو هستى كه مى خواهى خانۀ ما را آتش بزنى؟ عمر گفت: آرى اين كار، آنچه را كه پدرت آورده محكم تر مى كند، و با اين كه مى دانم رسول خدا هيچ كس را به اندازۀ تو دوست نداشت، اين حقيقت مرا از قصدم باز نمى دارد. اگر اين چند نفر در خانۀ تو اجتماع كنند، دستور خواهم داد در خانه را به روى تو آتش بزنند. سرانجام در باز شد. عمر خواست وارد خانه شود، ولى حضرت زهرا (سلام الله عليها) جلوى او را گرفت. [۱]
ابن قتيبۀ دينورى از مورخان قديمى سنى در كتاب الامامة و السياسة خود شرحى از اقدام غاصبان خلافت براى گرفتن بيعت از اميرالمؤمنين (عليه السّلام) آورده است كه اين بيان در نوع خود (و در ميان مورخان سنى) كم نظير و يا بى نظير است. وى مى نويسد:
ابوبكر پس از تحقيق متوجه شد گروهى از بيعت با او خوددارى كرده اند و در خانۀ على كرّم الله وجهه اجتماع نموده اند. پس عمر را به سراغ آنها فرستاد. عمر به خانۀ على (عليه السّلام) آمد و آنها را صدا زد، ولى ايشان از بيرون آمدن خوددارى مى كردند. عمر گفت هيزم بياوريد! سوگند به كسى كه جانم در دست اوست، بايد از اين خانه خارج شويد و يا خانه را با اهلش خواهم سوزاند. به او گفته شد: اى اباحفص! فاطمه در اين خانه است. گفت: اگرچه او در آن خانه باشد... آن گاه فاطمه (سلام الله عليها) بر در خانه ايستاد و فرمود: به ياد ندارم كه با گروهى بد كردارتر از شما روبه رو شده باشم. بدن پيغمبر خدا را نزد ما رها كرديد و ما را با پيكر آن حضرت تنها گذاشتيد و بدون صلاح انديشى با ما به غارت خلافت پرداختيد و آن را براى خود به پايان برديد و با ما مشورت نكرديد و حق ما را رعايت ننموديد.
پس عمر نزد ابوبكر بازگشت و به او گفت: چرا اين مردى كه از بيعت تو سرپيچى مى كند را دستگير نمى كنى؟ ابوبكر به قنفذ غلام عمر گفت: برو و به على بگو تا نزد من آيد. قنفذ نزد على رفت. آن حضرت به او فرمود: چه مى خواهى؟ گفت: جانشين رسول خدا با تو كار دارد. د.
اميرالمؤمنين (عليه السّلام) فرمود: چه زود به پيغمبر دروغ بستيد. قنفذ بازگشت و سخن آن حضرت را به ابوبكر ابلاغ كرد. ابوبكر مدتى طولانى گريست. عمر مجدداً گفت به اين متخلّف از بيعت مهلت مده. ابوبكر به قنفذ گفت: سوى على برو و به او بگو خليفۀ خدا از تو مى خواهد با او بيعت كنى.
قنفذ پيغ
كه از تو كينهها دارند. [۳]
در اين برخورد بود كه على (عليه السّلام) از غاصبان خلافت پرسيد: شما چگونه انصار را مجاب و قانع كرديد كه خلافت به آنها نمى رسد؟ عمر گفت: به سبب برترى قريش بر ساير عرب، مهاجران بر انصار، و نزديكى و خويشاوندى ما نسبت به شخص پيغمبر (صلّى الله عليه وآله). على (عليه السّلام) فرمود: من نيز به اين استدلال مى كنم، با اين كه دلايل ديگرى نيز دارم. اگر شما به علت خويشاوندى با رسول خدا، بر انصار سبقت گرفتيد، همه مى دانند كه من از تمام عرب به آن حضرت نزديكترم؛ من پسر عمو، داماد و پدر دو فرزند پيغمبر مى باشم. ۱.
آن گاه اميرالمؤمنين رو به مردم كرد و فرمود: اى مهاجران، از خدا بترسيد و خلافت و حكومت پيغمبر را از خاندانش كه خدا در آن قرار داده است، بيرون نبريد. به خدا سوگند ما اهل بيت به اين مقام از شما سزاوارتريم. از هواى نفس خود پيروى نكنيد كه از راه حق دور مى افتيد. سپس بدون اين كه بيعت كند به خانه بازگشت. [۱]
بنابر مشهور اميرالمؤمنين (عليه السّلام)، تا همسر عاليقدرش حضرت زهرا (سلام الله عليها) زنده بود، با ابوبكر بيعت نكرد. بيش تر منابع سنى اين مدت را شش ماه و ساير منابع اسلامى سه ماه ذكر كرده اند. بنا به نقل برخى مورّخان، على (عليه السّلام) با ابوبكر بيعت نكرد، تا آن كه ارتداد و شورش اعراب بالا گرفت. در آن موقعيت على (عليه السّلام) ناگزير در خانه خود با ابوبكر بيعت كرد. در پى بيعت آن حضرت، ساير بنى هاشم نيز با كراهت با خليفه بيعت كردند. [۲]
----------
[۲]: . در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج ۲، ص ۵۶ آمده است كه «روايت شده سعد بن ابى وقاص نيز در خانۀ زهرا (سلام الله عليها) متحصّن بود». اين نكته مى رساند حضور وى در جمع متحصنين محل اختلاف است.
[۱]: . نگاه كنيد به: الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۹. ابن قتيبه در ص ۱۸ به مقاومت مسلحانه زبير و و خلع سلاح او نيز اشاره دارد. همچنين نگاه كنيد به: شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۵۶ به بعد؛ و نيز تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۲۵؛ يعقوبى هم به مقاومت مسلحانه زبير اشاره مى كند و اين كه عمر بن خطاب پس از خلع سلاح شدن زبير با او گلاويز شد.
[۱]: . بخشى از آيۀ ۱۵۰ سورۀ اعراف؛ زبان حال هارون برادر موسى خطاب به اوست، هنگامى كه در غياب موسى، بنى اسرائيل بر هارون شوريدند و جايگاه و سخنش را وقعى ننهادند و او را رها كرده از سامرى و گوسالۀ او پيروى كردند.
[۲]: . الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۹ و ۲۰ پيرامون اقوال مختلف در اين خصوص نگاه كنيد به: بيت الاحزان، ص ۸۳ تا ۹۵.
[۱]: . نگاه كنيد به: اسرار آل محمد (صلّى الله عليه آله)، ترجمه كتاب سليم بن قيس هلالى، ص ۲۲۵ تا ۲۳۰ و بيت الاحزان، ص ۱۱۶ تا ۱۳۴ به نقل از سليم بن قيس و تفسير عياشى و اصول كافى كلينى و بحار الانوار مجلسى و علم اليقين ملا محسن فيض كاشانى و ارشاد القلوب ديلمى. و كتاب بر امير مؤمنان (عليه السّلام) چه گذشت، ص ۵۴ تا ۶۰ و زندگانى حضرت فاطمۀ زهرا (سلام الله عليها) و دخترانش، سيد هاشم رسولى محلاتى، ص ۱۵۳ تا ۱۶۵ نه نقل از منابع معتبر سنى و شيعه. از عجايب است كه آنچه ابن قتيبۀ دينورى سنى در شرح چگونگى بيعت گرفتن از حضرت على (عليه السّلام) و مظلوميت آن حضرت آورده حتى مقابلۀ عمر بن خطاب با حضرت زهرا (سلام الله عليها) به غير از هجوم به داخل خانه و ضرب و شتم سرور بانوان دو عالم، با آنچه سليم بن قيس هلالى نقل كرده، منطبق است!
[۲]: . شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۵۷.
[۳]: . الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۸ و نگاه كنيد به: عبدالله بن سبا، ج ۱، ص ۱۳۱.
[۱]: . الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۹.
[۲]: . نگاه كنيد به: كامل بهايى، ج ۲، ص ۹۹.
.......:
ام را ابلاغ كرد. على (عليه السّلام) فرمود: سبحان الله، چيزى را ادعا كرده كه شايستۀ آن نيست.
قنفذ بازگشت و پاسخ على (عليه السّلام) را به ابوبكر رساند. ابوبكر بسيار گريه كرد.
آن گاه عمر به همراه عده اى به در خانۀ فاطمه (سلام الله عليها) آمد و در زد. چون فاطمه (سلام الله عليها) صداى آنها را شنيد با فرياد گفت: اى پدر! اى رسول خدا! ما پس از تو از پسر خطاب و پسر ابى قحافه (ابوبكر) چهها ديديم! مردم تا صداى فاطمه و گريۀ او را شنيدند، گريه كنان بازگشتند و نزديك بود (از شدت غم) دل هايشان شكافته شود و جگرهايشان پاره پاره گردد؛ اما عمر با تعدادى ماندند و على (عليه السّلام) را از خانه بيرون آوردند و به نزد ابوبكر بردند و در آن جا به او گفتند: بيعت كن! على (عليه السّلام) فرمود: اگر بيعت نكنم چه مى شود؟ گفتند: به خداى يكتا سوگند گردنت را مى زنيم. فرمود: در اين صورت بندۀ خدا و برادر پيغمبرش را مى كشيد. عمر گفت: بندۀ خدا آرى، ولى برادر پيغمبرش نه! ابوبكر ساكت بود و حرفى نمى زد. عمر به او گفت: در بارۀ على دستورى نمى دهى؟ ابوبكر گفت: تا فاطمه در كنار اوست، او را به انجام كارى وادار نمى كنم.
آن گاه امام على (عليه السّلام) كنار قبر پيغمبر خدا رفت و در حالى كه صيحه مى زد و مى گريست، پيغمبر (صلّى الله عليه وآله) را صدا زد و عرض كرد: اِبْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي؛ [۱] اى پسر مادرم! اين گروه مردم مرا خوار و زبون داشتند و نزديك بود مرا بكشند. [۲]
منابع سنى راجع به حوادث بعد از تهديد عمر سكوت كرده اند. در احاديث و منابع شيعه آمده است كه با مقاومت حضرت زهرا (سلام الله عليها) درِ خانه را آتش زدند و سپس وارد منزل شدند، و حضرت فاطمه (سلام الله عليها) را كه در پشت در قرار داشت و با ناله و استغاثه در برابر آنان مقاومت مى كرد، با تازيانه و پشت شمشير مورد حمله قرار دادند، و پهلو و بازويش را مضروب ساختند. پس از آن على (عليه السّلام) را فوراً محاصره كردند و در حالى كه بازوان او را بسته بودند، كشان كشان به جانب مسجد مى بردند، كه حضرت زهرا (سلام الله عليها) پيش رفت و جامۀ او را محكم گرفت و مانع شد. وقتى ديدند زهرا (سلام الله عليها) دست از حضرت امير (عليه السّلام) برنمى دارد، به دستور عمر به قدرى با تازيانه به دست او زدند تا بازويش كبود شد. در ازدحام جمعيت، دختر پيغمبر خدا، ميان در و ديوار قرار گرفته بود و چنان بر پهلويش فشار وارد شد كه پهلو را شكست و طفلى كه در شكم داشت سِقْط شد.
حضرت زهرا (سلام الله عليها) وقتى به خود آمد، متوجه شد على (عليه السّلام) را به مسجد برده اند و جان او در معرض خطر است. لذا با تن خسته و پهلوى شكسته، خود را به مسجد رساند و در جمع مردم فرمود: «دست از پسر عمويم برداريد وگرنه به خدا سوگند گيسوانم را پريشان كرده و به درگاه خدا بر شما نفرين مى كنم». سپس همراه حسن و حسين (عليهماالسّلام) به سوى قبر پيغمبر (صلّى الله عليه وآله) براى نفرين۵.
حركت كرد. اميرالمؤمنين (عليه السّلام) به سلمان فرمود: دختر پيغمبر خدا را درياب و از نفرين كردن منصرف كن. سلمان خدمت حضرت زهرا (سلام الله عليها) رسيد و عرض كرد: اى دختر پيغمبر! پدرت، رحمت براى جهانيان بود از نفرين منصرف شو. حضرت فاطمه (سلام الله عليها) فرمود: اى سلمان بگذار تا دادِ خود را از اين ستمكاران بگيرم. سلمان عرض كرد: اى دختر پيغمبر خدا، على (عليه السّلام) مرا خدمت شما فرستاده و امر كرد تا به منزل بازگرديد. حضرت زهرا (سلام الله عليها) وقتى امر على (عليه السّلام) را شنيد، فرمود: چون او دستور داده است، اطاعت مى كنم و شكيبايى را پيشه مى سازم. [۱]
به گفتۀ ابوبكر جوهرى از علماى اهل تسنن كه ابن ابى الحديد معتزلى آن را نقل كرده است، مهاجمان حدود سيصد نفر رجّاله بودند، و عمر و خالد وليد پيشاپيش آنها قرار داشتند. وقتى بدان گونه على (عليه السّلام) را به مسجد آوردند، در حالى كه ابوبكر روى منبر پيغمبر نشسته بود، عمر به على (عليه السّلام) گفت: با خليفۀ رسول الله بيعت كن. حضرت فرمود: اگر بيعت نكنم چه خواهيد كرد؟ عمر گفت: تو را خواهيم كشت. اميرالمؤمنين فرمود: آيا برادر پيامبر خدا را مى خواهيد بكشيد؟ عمر گفت: بنده خدا آرى، ولى برادر پيغمبر نه! دست از تو بر نخواهيم داشت تا بيعت كنى. [۲]
على (عليه السّلام) به عمر فرمود: پستان خلافت را بدوش، كه نيمى از آن تو است. بنيان حكومت ابوبكر را محكم گردان تا فردا خلافت را به تو بسپارد. به خدا قسم گفتارت را نمى پذيرم و از تهديدت باكى ندارم. ابوبكر گفت: اى ابوالحسن آرام باش. ما بر تو سخت نمى گيريم و اجبار نمى كنيم. عمر هم ساكت شد. در اين جا ابوعبيده جراح به على (عليه السّلام) گفت: اى پسر عمو، پيوند تو را با رسول خدا انكار نمى كنيم و سوابق و خدمات تو را فراموش نخواهيم كرد. تو جوان هستى و مردم در برابرت خاضع نمى شوند؛ مخص
وصاً قريش
#تاریخ تشیع
✍️استاد محمد حسین رجبی
https://eitaa.com/zandahlm1357
🔵 رضاخان یکی از عوامل اصلی حمله عراق به ایران
#شما_یادتون_نمیاد_ولی...
💠 #رضا_خان کبیر آنچنان بخشنده بود که در پیمان نامه سعدآباد همه رودخانه #اروند رو رفاقتی به عراق بخشید. که البته بعد از مرگش در پیمان نامه الجزایر این قرار داد رو لغو کردیم.
بعد از انقلاب، #صدام بنابر پیمان نامه سعدآباد که رضاخان امضا کرده بود درخواست مالکیت اروند رو داشت و این مسئله یکی از بهانه های اصلی او برای حمله به ایران بود.
یعنی بهانه اصلی جنگ 8 ساله ایران و عراق پدر ایران زمین رضاخان بود.
📚 منبع:کتاب خاطرات باقر کاظمی وزیر خارجه زمان رضاخان/ صفحه39و40
جرعه ای از زیارت عاشورا 2.MP3
5.7M
💠 سلسله جلسات #جرعه_ای_از_زیارت_عاشورا 2
✳️ شرح معرفتی و کوتاه #زیارت_عاشورا
🎤 حجت الاسلام و المسلمین استاد نصوری ( معاونت محترم ارتباطات و تبلیغ مرکز تخصصی مهدویت قم)
🎬 جلسه 2️⃣
انسانها کلاغ ها را دست کم میگیرند. این موجودات از آن چیزی که ما انسانها فکر میکنیم باهوشتر هستند. بر اساس مشاهدات جدید، گونههای مختلفی از زاغ خود آگاهی دارند و میتوانند بر افکارشان عمیقا تمرکز کنند.
کلاغ ها حتی قادرند تا شغلی برای خود اتخاذ کنند. آنها دانش خود را با یکدیگر به اشتراک گذاشته و برای سوگواریهای خود مراسم میگیرند./ دانستنیها
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: ه در اطاعت و سلک آن حضرت وارد میشد. بهمین جهت خلیفۀ ثانی سخت عصبانی گردیده برای آنها محدو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بچه محل امام رضا:
ظهور تشیع در دورۀ مغولها
تا در سال ۶۹۴ هجری که سلطنت ایران بغازان خان مغول که (نام اسلامی او محمود بود) رسید چون توجه خاصی باهل بیت طهارت پیدا نموده مذهب حقّ تشیع ظاهر تر گردید و بعد از وفات او در سال ۷۰۷ که سلطنت بالجایتو (محمد شاه خدابنده) برادر غازان
خان رسید بنا بر آنچه حافظ ابرو عالم و مورّخ شافعی همدانی در تاریخ خود آورده
مناظرۀ علامه حلی با قاضی القضاة
در اثر مباحثات و مناظراتی که در حضور شخص پادشاه در دربار شاهنشاهی بین جمال الملّة و الدّین علاّمه کبیر حسن بن یوسف بن علی بن مطهّر حلّی که از نوابغ دهر و مفاخر علماء شیعه در آن عصر بوده است با خواجه نظام الدین عبد الملک مراغی قاضی القضاة شافعی که افضل و اعلم علماء اهل سنت در آن زمان بوده واقع گردید.
و در آن محضر مبحث امامت مورد گفتگو قرار گرفت و جناب علاّمه با دلائل ساطعه و براهین قاطعه اثبات امامت و خلافت بلافصل أمیر المؤمنین علی علیه السّلام و ابطال دعوی دیگران را بوجهی ظاهر نمود که راه تشکیک برای احدی از حاضران نماند تا جائی که خواجه نظام الدین گفت ادلّۀ جناب علاّمه بسیار ظاهر و قوی است ولی چون گذشتگان ما راهی را رفته اند ما هم باید برای اسکات عوام و جلوگیری از تفرقۀ کلمۀ اسلام آن راه را برویم و پرده دری ننمائیم.
در آن میانه چون شاهنشاه تعصبی نداشت و با گوش عقلانی دلائل طرفین را استماع مینمود بعد از خاتمۀ مباحثات حقیقت تشیع بر او ظاهر و هویدا گردید لذا مذهب حق امامیه را اختیار و اعلان آزادی مذهب شیعه را بتمام بلاد ایران صادر نمود.
و از همان مجلس بتمام حکّام و فرمانداران ولایات اعلام نمود که در تمام مساجد و مجامع خطبه بنام امیر المؤمنین و ائمه طاهرین سلام اللّه علیهم اجمعین بخوانند و امر داد روی دنانیر مسکو که کملۀ طیّبۀ لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه علی ولی اللّه در سه سطر متوازی نقش کردند.
عکس برداری از صفحه ۷۳ مقدمه کتاب احقاق الحق بقلم حجة الاسلام الآیة الحجة ابو؟؟؟ المعالی آقا سید شهاب الدین نجفی مرعشی دام ظله
و جناب علاّمۀ حلّی را که از حلّه برای حل مسأله محلّل احضار نموده بود (و بهمین جهت در آن مجلس باب مناظره باز و حقیقت تشیع ظاهر گردید) در نزد خود نگاهداشت
و برای او مدرسۀ سیّاره تهیّه و طلاّب علوم اطراف آن جناب را گرفتند در اثر تبلیغات بسیار که بی پرده علنی و بر ملا حقایق را بیان مینمودند بی خبران هم پی بحقیقت طریقۀ حقّۀ امامیه برده خورشید درخشندۀ ولایت از زیر ابر تقیّه بیرون آمد از همان زمان مذهب حقّ تشیّع خورشیدوار از زیر أبر جهل و نادانی ظاهر و هویدا گردید.
و بعد از هفتصد سال تقریبا بتقویت سلاطین با اقتدار صفویه و تبلیغات کاملۀ آن زمان ابرهای تیره و تار بکلی پراکنده و خورشید ولایت و امامت جهانتاب شد.
پس اگر روزی ایرانیان مجوسی و معتقد بدو مبدء (یزدان) و (اهریمن) بودند لکن بمحض آنکه دلائل و براهین منطقی اسلامیان را شنیدند بجان و دل پذیرفتند و إلی الحال با صمیمیّت کامله بر عقیده اسلامی خود ثابت اند.
و اگر افرادی در میان ایرانیان پیدا شوند که مجوسی یا پایبند بجائی نباشند یا در سلسلۀ غلات وارد و علی علیه السّلام را از مقام خودش ترقی داده در مرتبۀ الوهیّت وارد کنند و او را خالق و رازق عباد بدانند یا معتقد بحلول و اتحاد و وحدت وجود باشند ربطی باصل جامعه و جمعیت ایرانیان پاک دل ندارد.
در هر قوم و ملتی این نوع مردمان بی علاقه یا بی فکر و خرد پیدا میشوند ولی اکثریت ملت نجیب و دانشمند ایرانی دارای عقیده و ایمان ثابت بوحدانیت حق تعالی جلّت عظمته و نبوت خاتم الانبیاء صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و پیروان أمیر المؤمنین و یازده فرزندان آن حضرت حسب الامر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میباشند.
حافظ- عجب است از جنابعالی حجازی مکّی و مدنی برای ایّامی چند که در ایران توقف نمودید آن قدر طرفداری از ایرانیان مینمائید و آنها را پیرو علی کرّم اللّه وجهه میدانید در حالتی که علی خود بنده و مطیع و فرمانبردار پروردگار متعال بوده
ولی شیعیان ایرانی همگی علی را خدا میدانند و از خدا جدا نمی دانند و در اشعار خود علی را نازل منزلۀ حق بلکه عین حق میدانند.
چنانچۀ در دیوانها و دفترچههای آنها این نوع کفریات ظاهر است مگر نه این قبیل اشعار از عرفای شیعه ایرانی وارد است که از قول علی کرّم اللّه وجهه میگویند (و قطعا علی از چنین عقیده ای بیزار است).
من طلسم غیب و کنز لاستم
چون بکنز لا رسی الاّستم
یعنی از للّه و لا بالاستم
نقطهام با را ببا گویاستم
کژ مغژ تار است پندارت کنند
مظهر کلّ عجایب کیست من
مظهر سرّ غرایب کیست من
صاحب عون نوائب کیست من
در حقیقت ذات واجب کیست من
دیگری گفته:
در مذهب عارفان آگاه (گمراه)
اللّه علی علی است اللّه
داعی- عجب از شما است که بدون تحقیق تمام شیعیان ایرانی را غالی و علی پرست میدانید و بهمین کلمات
امر را بر برادران سنی بی خبر ما مشتبه میکنید برادرکشی را باب مینمائید که در افغانستان و هندوستان و ازبکستان و تاجیکستان و غیره بقدری از مسلمانان شیعه کشتند که خونها جاری نمودند؟
مسلمانان ازبکستان و ترکستان در اثر تحریکات علماء خود که میگفتند شیعیان علی پرست و مشرک و کافر و قتلشان واجب است آن همه خونها از مسلمانان ایرانی ریختند که اوراق تاریخ را لکه دار نمودند!!
عوام بیچاره اهل تسنن برهبری امثال شما آقایان علماء با نظر کینه بلکه کفر و شرک و ارتداد بمسلمانان ایرانی مینگرند.؟
در ازمنه سالفه ترکمنها در راه خراسان سر راه قوافل ایرانی را میگرفتند و بقتل و غارت مشغول و میگفتند هر کس هفت نفر رافضی (شیعه) را بکشد بهشت بر او واجب میشود.؟
قطع بدانید که مسئولیت این اعمال و قتل عامها بر عهدۀ امثال شما آقایان است که بگوش آنها میرسانید شیعیان علی پرست و مشرک و کافرند سنّیهای عوام بی خبر خوش باور هم قبول میکنند فلذا بقصد ثواب پیرامون چنین اعمالی میگردند.
#شبهای پیشاور....
https://eitaa.com/zandahlm1357
4_5996662054826544755.mp3
11.93M
#انسان_شناسی ۶
#استاد_شجاعی
#دکتر_انوشه
✋ تمام وجدانهای بیدار شهادت میدهند که؛
قرنها فعالیت بشر در زمینههای گوناگون علمی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و...،
بسیار بیشتر از آن که خیر و خوبی و خوشبختی برای انسان به ارمغان بیاورد، به خلق انواع بیماریهای جسمی و روحی...
به تولید درد و رنج و فساد و قتل و غارت و خونریزی...
انجامیده است!
← حقیقتا دلیل این اتفاق چیست؟!
← جهان چگونه باید خود را از این وضع، نجات دهد؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان عبدالرحمان سنی و دعا برای #امام_زمان عج
◾️◾️◾️◾️◾️
۱۲۶. بدون شناخت امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشریف) شناخت دین، فهم قرآن و درک معارف عقیم میماند. هزار و یک نکته
۱۲۷. حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداء) موجود و حاضر است و ما حضور نداریم. هزار و یک نکته
https://eitaa.com/zandahlm1357
سلام لطفا
#اندڪی_تأمل🇮🇷👇
eitaa.com/joinchat/3717922818Ca7721d8525