eitaa logo
هفته‌نامه زن روز
873 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
283 ویدیو
1.7هزار فایل
کانال رسمی هفته‌نامه «زن روز» قدیمی‌ترین نشریه فرهنگی اجتماعی زنان صفحه‌ی ما در اینستاگرام: https://www.instagram.com/zane_rooz_mag/ ارتباط با ادمین: @zaneruz97
مشاهده در ایتا
دانلود
هفته‌نامه زن روز
آن‌ها گودزیلا نیستند نفیسه زارعی مادر که باشی باید غصه ی همه چیز بچه را بخوری، فرقی نمی کند این بچه چند ساله باشد از آن لحظه ای که به دنیا می آید و نگران دل دردها و گریه های بی علت و شیرخوردن و نخوردنش هستی تا وقتی به سن درس و مدرسه و کنکور می رسد که دیگر واویلا که چقدر باید هزینه کنی بابت درس و کلاس و... آخرش هم هیچ به هیچ البته بعدترش هم که یکی پیدا می شود و ممکن است او را مال خودش کند، یا اصلاً در را باز کند و بگوید مادر این همسر من است، می خواهی بخواه وگرنه... باز هم این دل شوره و دل واپسی ته ندارد، اصلاً خود به خدایی مار آدمیزاد را توی این دوره و زمانه بگزد اما مادر نشود، این دیالوگ غالب مادرهایی است که درست وسط شکاف نسلی با بچه های دهه نودی و هشتادی شان گیر کرده اند، مادرهایی که خودشان متولد نسل آرمان بودند و حالا توقع دارند بچه هایشان در ناز و نعمت باشند یا آلبرت انیشتین های دوران خودشان شوند برای همین است که نه بچه ها حرف آن ها را می فهمند و نه مادرها می توانند به درک عمیقی از آن ها برسند، اینجاست که حس ناکافی بودن به هر دو دست می دهد و مادرها گمان می کنند چون نتوانسته اند نیازهای رایج و البته بزرگ فرزندانشان را رفع کنند پس مادر خوبی نیستند تازه این چالش بین نسلی زمانی شدت پیدا می کند که بچه ها نوجوان می شوند آن وقت است که بحران های مختلفی به سراغ آن ها می آید و گاهی خیلی زود دیر می شود، در این شرایط به دنبال مقصر گشتن هم فایده ای ندارد، این مهم است که وقتی مادر می شوی یادت باشد، نسلی که امروز توی بغل تو خودش را جا داده و برایت دلبری می کند خیلی زود و درست در یک چشم به هم زدن تبدیل می شود به یک موجود متفکر که فهمش از دنیای ما و خودش متفاوت و بالاست، آن ها از این دنیا؛ که البته آن ها را در محاصره ی تکنولوژی و فناوری قرار داده هیچ چیز عجیب و غریبی نمی خواهند فقط می خواهند زندگی کنند و در این زندگی البته نباید آن ها را متوقع کرد بلکه باید یادشان داد که ما رفقایشان هستیم، رفیقی که روبرویش نایستاده بلکه درست شانه به شانه اش است و بیشتر از یک مادر، او را درک می کند آن وقت است که عبارت من دوست بچه ام هستم بیشتر از یک شعار تبدیل به عمل می شود و نگرانی هایی که راجع به نسل امروز است ساده تر از نسخه های پیچیده روانشناسی رفع خواهد شد فقط کافی است یادمان باشد دهه نودی ها هیولا یا گودزیلا نیستند آن ها انسان هایی هستند که فهم شان از جهان پیرامون بیشتر از سایرین است. زن روز را در فضای مجازی دنبال کنید👇 سروش: https://splus.ir/zane_ruz ایتا: https://eitaa.com/zane_ruz بله: https://ble.ir/zane_ruz اینستاگرام: https://B2n.ir/g80625 ارتباط با ادمین: @zaneruz97
هفته‌نامه زن روز
عشق هم عشق‌های قدیم فاطمه اقوامی گاهی فکر می کنم باید سال ها پیش تر قدم به این کره خاکی می گذاشتم. نمی دانم چرا، اما قدیم برای من رنگ و بوی خاصی دارد. انگار همه چیزش واقعی تر بود حتی آدم ها و روابطشان. اینکه می گویند هر چیزی قدیمی اش خوب است برای من خیلی معنا و مفهوم دارد. یکی از چیزهای خوب قدیمی به نظر من «عشق» است. عشق هایی که در نهایت سادگی شکل می گرفتند، شاید از سر دادن یک کاسه شله زرد نذری. گاهی اصلا فرصت دلدادگی قبل از وصال فراهم نمی شد و دختر و پسر تا پای سفره عقد چشمشان به جمال هم روشن نشده بود اما بله که گفته می شد و سند زندگی شان مهر می خورد، انگار یک دفعه دستی نامرئی قلب هایشان را بهم گره می زد و می شدند لیلی و مجنون یکدیگر. عشق های قدیمی مثل امروزی ها ولنتاین و روز عشق نداشت، خبری از فانتزی های عشقولانه هم نبود، کسی هم ستاره آسمان به نام معشوقش نمی زد! حتی شاید خبری از قربان صدقه های معمول هم نبود. اما یک چیز داشت که به نظر من به همه این ها می ارزد و آن وفاداری و به پای هم ماندن بود... حالا شاید این سؤال در ذهنتان ایجاد شود که چه شده یکدفعه فیل من یاد هندوستان کرده و مثل این پا به سن گذاشته ها در قدیم سیر می کنم و از عشق های آن زمان حرف می زنم؟! برایتان می گویم. همه چیز برمی گردد به چند روز پیش و خواندن یک پست. خبرنگار جوان خبرگزاری فارس عکسی از خودش در کنار رابعه مدنی دوست داشتنی و یکی از بانوان همکارش گذاشته بود و خاطره ای نقل کرده بود که شیرینی خواندن این خاطره را هنوز هم زیر زبانم حس می کنم. او نوشته بود: «به این عکس با دقت نگاه کنید. امروز یه اتفاق خیلی جالب افتاد. سرکار خانم رابعه مدنی بازیگر خوب کشورمون میهمان غرفه خبرگزاری فارس بودند. بعد از مصاحبه بهشون گفتم: «حاج خانم میشه باهاتون عکس بگیرم؟ گفتن بله. بعد ایستادم کنارشون. یواش سرشون رو آوردن جلو و در گوشم گفتن پسرم میشه یکی از خانم ها بین ما وایسه؟ گفتم بله حاج خانوم ولی چرا، چیزی شده؟ گفت: «شوهرم گفته با آقایون عکس تنهایی نگیر. یه مقدار مکث کرد و بعد نگاهم کرد و گفت: شوهرم ۲۱ ساله فوت کرده و به رحمت خدا رفته ولی من هنوز به قولی که بهش دادم پایبندم!» خدایی شما باشید دلتان برای چنین عشقی غنج نمی رود؟! روحتان جلا پیدا نمی کند؟! و از ذهنتان نمی گذرد کهف واقعا عشق هم عشق های قدیمی؟! عشق و دوست داشتن مفهوم پیچیده ای هستند اما گاهی می شود به ساده ترین و شیواترین زبان ممکن بیانش کرد : «من هنوز به قولی که بهش دادم پایبندم!» زن روز را در فضای مجازی دنبال کنید👇 سروش: https://splus.ir/zane_ruz ایتا: https://eitaa.com/zane_ruz بله: https://ble.ir/zane_ruz اینستاگرام: https://B2n.ir/g80625 ارتباط با ادمین: @zaneruz97
هفته‌نامه زن روز
همه‌ی باباهای قهرمان نفیسه زارعی به مغزم فشار می آورم... درست سی و چند سال قبل بود، بابا یک روز عصر از پارچین آمد خانه، اما بابا، بابای قبل نبود چون وقتی این بار آمد هرچقدر پشت در اتاق کشیک کشیدم تا پیدایم کند و بعد محکم بغلم بگیرد و بگوید: دختر بابا... قشنگ بابا...عزیز بابا... نیامد. بابا آن روز چشم هایش غم داشت، نه از این غم های معمولی بلکه از آن غم هایی که سی و چند سال هضم شدنش طول می کشد، درست شبیه همان غم هایی که توی چشم های همه ی ما بچه هایی که به قول خودمان بابایشان توی موشک سازی کار می کرد برای شب های دراز حمله صدام، می شد آن را از صد فرسخی هم مشاهده کرد. غم چشم های بابا برای خودش نبود هرکسی نداند من خوب می دانم من سه ساله! سال ها بعد یک بار از بابا درباره آن روز پرسیدم، آن روز که غم توی چشم هایش بود، گاهی فکر می کنم چطور می شود بعد از چندین سال آدم ها وقتی خاطره ای را مرور می کنند آن غم غلیظ ناگهان شسته شود آن هم با اشک، بابا وقتی از آن روز گفت که توی محل خدمتش امیدوارانه مشغول آزمایش سوخت بودند اما هرچه کردند نشده و آخر سر رفیق شهیدش به آرزویش رسیده فهمیدم چرا آن عصر سه سالگی حالش گرفته بوده است. بابا اما از این بیدها نیست که با هر بادی بلرزد؛ اصلاً خاصیت مرد جنگی بودن همین است، با اینکه زخم از جنگ دارد اما مقاوم است، این را می شود از برق چشم هایش فهمید وقتی تلویزیون اعلام می کند موشک های ایرانی به قلب سنگ و منحوس سرزمین های اشغالی اصابت کرده و صهیونیست ها ساعت ها دنبال سوراخ موش بوده اند. بابا این روزها می گوید: یادت هست وقتی کوچک بودی و پرسیدی چرا تو باید چنین شغلی داشته باشی که حالا من بابای سالم نداشته باشم و گلایه کردی. چه گفتم. توی ذهنم صدای بابا می پیچد، که می گوید: «پیامبر گفته ما یقین داریم خداوند به خاطر ساختن يك تير، سه نفر را به بهشت مى برد: سازنده آن كه از ساختنش نيّت خير داشته باشد، پرتاب كننده ی آن و كسى كه آن تير را به دست او بدهد. بابا معتقد است ما هم سهم داریم از این بهشت، از بهشتی که مردهای غیور ایرانی برای رسیدن به رؤیای ایران مقتدر اسلامی تا پای جان شان ایستاده و خواهند ایستاد. رؤیای پایان اسرائیل و روزی که جهان از این شر بزرگ خلاصی پیدا کند.» زن روز را در فضای مجازی دنبال کنید👇 سروش: https://splus.ir/zane_ruz ایتا: https://eitaa.com/zane_ruz بله: https://ble.ir/zane_ruz اینستاگرام: https://B2n.ir/g80625 ارتباط با ادمین: @zaneruz97
هفته‌نامه زن روز
قبرس، ایستگاه بعدی صهیونیسم نفیسه زارعی در بحبوحه ی جنگ دوازده روزه، تصاویر فرودگاه های تل آویو بیش از هر زمان دیگری به فرودگاه های تخلیه شده شبیه بود. هزاران صهیونیست، با چمدان هایی پر از دلار و ترس، به مقصدی شتاب می کردند که سال هاست در حال آماده سازی آن هستند، مقصدی به نام قبرس! فرار صهیونیست ها از سرزمین های اشغالی، تازه ترین پرده از فروپاشی رژیم کودک کش اسرائیل است. رژیمی که با وعده ی دروغین امنیت ساخته شد، امروز حتی نمی تواند ساکنانش را از سایه ی مقاومت در امان نگه دارد. اما مسأله فقط فرار نیست؛ انتقال تدریجی یک ساختار اشغالگر به نقطه ای دیگر، درست با همان شیوه ای که در دهه ۱۹۴۰ در فلسطین اجرا شد موضوع مهم این روزهاست. بر اساس گزارش منابع رسمی قبرسی، از سال ها پیش صهیونیست ها اقدام به خرید زمین، ویلا و زیرساخت در قبرس جنوبی کرده اند. پروژه هایی که به ظاهر تجاری و توریستی معرفی می شوند، در واقع بخشی از طرح صهیونیسم برای ایجاد پناهگاه جایگزین هستند؛ یا به عبارتی دقیق تر: اسرائیل دوم. صهیونیست ها می دانند که عمر رژیم جعلی شان رو به پایان است. شکست در جنگ اخیر با جمهوری اسلامی ایران، موشک باران بی وقفه از سوی مقاومت، تزلزل داخلی و اعتراضات عمومی و فرسایش توان نظامی ارتش رژیم جعلی، همه نشان از فروپاشی قطعی دارد. از همین رو، فرار نخبگان و ثروتمندان اسرائیلی به قبرس، نه یک اتفاق لحظه ای که بخشی از یک پروژه راهبردی است. تاریخ تکرار می شود؛ همان گونه که صهیونیست ها با شعار سرزمین موعود وارد فلسطین شدند، امروز در حال هجرت خزنده به قبرس هستند. همان طور که با اشغال خاموش و مهاجرت حساب شده، هویت فلسطین را هدف گرفتند، حالا در قبرس نیز در حال تغییر بافت جمعیتی، نفوذ اقتصادی و گسترش لابی های امنیتی هستند. سؤالی که مطرح است این است که آیا وقت آن نرسیده که ملت قبرس و دولت های اروپایی از این خواب مصنوعی بیدار شوند؟ آیا قرار است جهان بار دیگر تماشاگر تولد یک غده سرطانی جدید در شرق مدیترانه باشد؟ این بار بدون جنگ مستقیم، با پول های صهیونیستی، با رسانه های هماهنگ و با پوشش تابعیت اقتصادی؟ صهیونیسم، اگر در فلسطین ریشه کن شود، تلاش خواهد کرد در خاک دیگری قد بکشد. قبرس، امروز در معرض همان خطر قرار دارد که فلسطینِ ۱۹۴۸ گرفتار آن شد. فرار صهیونیست ها و تلاششان برای رسیدن به قبرس به هر نحوی این پیام را منتقل می کند که اشغالگری با لباس جدید بازگشته است، اینبار اسلحه در دستشان نیست بلکه با پول و پاسپورت قصد تصرف سرزمین جایگزین را دارند. صهیونیست ها اما یک حقیقت را فراموش کرده اند؛ ملت های منطقه، دیگر همان تماشاگران دهه ۴۰ میلادی نیستند. مقاومت در برابر اشغال، امروز به یک فرهنگ، یک ایمان و یک راهبرد تبدیل شده است. و هرجا که صهیونیسم پا بگذارد، با مقاومت مردمی روبرو خواهد شد. زن روز را در فضای مجازی دنبال کنید👇 سروش: https://splus.ir/zane_ruz ایتا: https://eitaa.com/zane_ruz بله: https://ble.ir/zane_ruz اینستاگرام: https://B2n.ir/g80625 ارتباط با ادمین: @zaneruz97
هفته‌نامه زن روز
جهاد امروز ما مریم جهانگیری زرگانی هفته ی پیش وقتی در خبرها خواندم «دیگو ژوتا» فوتبالیست ۲۸ ساله ی پرتغالی در اثر سانحه ی رانندگی از دنیا رفته، از سر کنجکاوی تصمیم گرفتم توی اینترنت درباره اش کمی اطلاعات کسب کنم. وقتی فهمیدم او در آن سن کم سه فرزند داشته است، واقعاً تعجب کردم. اما بعد فکر کردم آن ها که مثل ما در معرض تبلیغات «فرزند کمتر، زندگی بهتر» نبوده اند که داشتن فرزندان زیاد را نشانه ی بی فرهنگی بدانند! ما ایرانی ها فرهنگ دیر ازدواج کردن را برای خودمان جا انداخته ایم و می گوییم آدم تا از همه ی جهات به رشد کافی نرسیده نباید ازدواج کند. بعد از ازدواج هم که چند سالی می خواهیم خوش بگذرانیم و در نهایت حول وحوش ۳۰ سالگی دست به کار فرزندآوری می شویم! و به این ترتیب هم دروان طلائی فرزندآوری را از دست می دهیم و هم دیگر نمی توانیم بچه های زیادی داشته باشیم. تازه حتی اگر همه ی شرایط هم برایمان فراهم باشد طبق قانون دو بچه کافیست تلاش می کنیم بیشتر به فکر رفاه کودکان مان باشیم نه تعدادشان! اگر به کسی برنمی خورد باید بگویم ماها «رفاه طلب» شده ایم و رفاه طلبی با فرهنگ و اساس اسلام مغایرت دارد. حالا همه ی این حرف ها را بگذارید کنار توئیت آویوا کلومپاس، فعال سیاسی فرهنگی اسرائیلی که در بحبوبه ی جنگ ۱۲ روزه، گفته بود: «برای هر موشک که ایران شلیک کند، ما ۱۰۰ نوزاد یهودی به دنیا خواهیم آورد. این بزرگ ترین انتقام است.» و این حرف او به خوبی نشان می دهد که بالاترین سرمایه ی هر کشوری جمعیت آن است. یادتان هست در روزهای جنگ با اسرائیل چه روحیه انقلابی ای داشتیم و دل مان می خواست هر کاری از دست مان برمی آید برای کمک به کشورمان انجام دهیم؟ نظر من را بخواهید امروز مهم ترین کاری که می توانیم برای اعتلای پرچم کشورمان انجام دهیم فرزندآوری است. چون بزرگ ترین خطری که ایران را تهدید می کند نه موشک های سنگرشکن و سلاح هسته ای، بلکه پیری جمعیت است. البته زندگی در این اوضاع اقتصادی بسیار سخت است. اما یادمان نرود دشمنان ما بیشتر از هر چیز دیگری روی پیر شدن جمعیت کشورمان حساب کرده و منتظر نابودی خودبه خودی ما هستند! اوضاع ما هرچقدر هم بد باشد دیگر از وضع مردم غزه که بدتر نیست! مردمانی که علی رغم موشک باران، آوارگی، گرسنگی و ناامنی به خوبی به اهمیت مقوله جوانی جمعیت واقف اند و اجازه نمی دهند دستان شان از این سلاح قدرتمند خالی شود. اگر روزگاری وظیفه ی زنان ایرانی دوختن لباس و پخت مربا و جمع آوری کمک های مردمی برای رزمندگان جهبه های جنگ بود، امروز وظیفه ی ما مادران ایرانی فقط و فقط فرزندآوری و تربیت نسلی شایسته است. زن روز را در فضای مجازی دنبال کنید👇 سروش: https://splus.ir/zane_ruz ایتا: https://eitaa.com/zane_ruz بله: https://ble.ir/zane_ruz اینستاگرام: https://B2n.ir/g80625 ارتباط با ادمین: @zaneruz97
فغانی یا گواردیولا؛ مسئله این است مریم جهانگیری زرگانی هفته ی گذشته ماجرای علیرضا فغانی داور استرالیایی و دست دادن و تعظیم کردنش به ترامپ نقل محافل شد. آدمی که در ایران به دنیا آمد، تحصیل کرد، بزرگ شد، داور شد و یک باره در اوج نام آوری تصمیم گرفت دیگر ایرانی نباشد. خیلی ها می گویند فغانی سال ها پیش تصمیمش را درباره ی ایران و هم وطنانش گرفته و امروز هم به عنوان یک شهروند استرالیایی نباید خیلی به کارش بها داد. او را باید یک استرالیایی دید که به خاطر دست دادن با احمق ترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا ذوق زده شده و عکس دوتایی شان را گذاشته در صفحه ی اینستاگرامش. همین و بس . برای یک استرالیایی چه اهمیتی دارد که همین چند هفته ی پیش در ایران هزار زن و مرد و کودک با چراغ سبز ترامپ به خاک و خون کشیده شدند؟! اما بگذارید گریزی بزنم به اتفاقی که چند روز قبل از شروع جنگ تحمیلی ۱۲ روزه در دنیای ورزش رخ داد. جوزپ گواردیولا در دانشگاه منچستر انگلستان علیه رژیم صهیونیستی سخنرانی کرد. اجازه بدهید بخشی از سخنانش را برایتان بنویسم: «این دردی که توی غزه می بینم واقعاً جون آدم رو به لب میاره. تمام وجودم درد می گیره. بذارید واضح بگم این موضوع هیچ ربطی به ایدئولوژی نداره. این نیست که من درست میگم یا شما اشتباه می کنید. فقط بحث عشق به زندگیه. بحث اهمیت دادن به همسایه است. شاید فکر کنیم دیدن بچه های چهار ساله که با بمب کشته می شن به ما ربطی نداره... شرمنده ولی من بچه های خودم رو می بینم. هر روز صبح از وقتی که این کابوس شروع شده نوزادان غزه رو می بینم و خیلی می ترسم. ممکنه بپرسید ما چیکار می تونیم بکنیم؟ توی دنیایی که اغلب بهمون می گه ما خیلی کوچیکیم که بتونیم تغییری ایجاد کنیم. قدرت یه نفر به بزرگی مقیاس نیست بلکه به انتخابه. به خودداری از سکوت یا بی حرکت موندن...» گواردیولا مربی فوتبال اهل اسپانیا ست که این روزها در انگلیس هدایت تیم منچسترسیتی را بر عهده دارد. بله، او نه مسلمان است و نه حتی در آسیا زندگی می کند. آدمی است در اروپا که چه بسا اصلاً درکی از شرایط خاص خاورمیانه ندارد. او حتی کوچک ترین آسیبی از رژیم صهیونیستی ندیده. او در کشوری به دنیا آمده و بزرگ شده که خودش روزگاری استعمارگر بوده. با این همه نمی تواند در مقابل ظلم عظیم اسرائیل که با پشتوانه ی آمریکا در فلسطین رخ می دهد سکوت کند و آن را نادیده بگیرد و دلش را خوش کند به عکس گرفتن با کسی که دستش به خون کودکان آلوده است. در پایان چند کلام هم خطاب به آقای فغانی می گویم. آقای فغانی! شما را عمداً برای داوری این بازی انتخاب کرده بودند که بیایی با شیطان دست بدهی و گردنت را خم کنی تا او مدال وطن فروشی به گردنت بیاویزد! تا عکس کرنش یک ایرانی در برابر شیطانی که هنوز خون تازه ی کودکان ایرانی از انگشتانش می چکد را به دنیا نشان بدهند. تو چیزی نبودی جز یک عروسک بی ارزش در یک نمایش مبتذل. راستی آقای فغانی ایرانی نیستی، انسان هم نیستی؟! زن روز را در فضای مجازی دنبال کنید👇 سروش/ایتا/بله/اینستاگرام ارتباط با ادمین: @zaneruz97
بازی مرکب یا ترکیب سمی نفیسه زارعی درست در بحبحوحه ی جنگ تحمیلی بودیم که شرکت نت فیلیکس اقدام به انتشار سریال بازی مرکب یا همان اسکوئید گیم کرد، همان موقع برای اینکه صدای ترقه بازی رژیم صهیونیستی در تهران اذیتمان نکند، در خونسردانه ترین حالت ممکن تصمیم گرفتیم سریال تماشا کنیم، از آنجایی که دموکراسی در خانواده چند نفره ی ما بیداد می کند و سهم فرزندسالاری و ته تغاری ها از این دموکراسی صد از صد است، بنا به نفوذ برادرم تصمیم بر این شد که بازی مرکب ببینیم! بماند که دو فصل قبلی، درست مثل محموله ی قاچاق در خانه از لپ تاب من به سایر سیستم های موجود منتقل می شد و در نهایت حالا به لطف برادر کوچک می شد با کیفیت کامل از شبکه ی نمایش خانگی در سایز پنجاه اینچ به رؤیت همایونی او و بقیه برسد. یکی دو قسمت اول، سطح خشونت و بازی های طراحی شده هیجان انگیز به نظر می رسید، اینکه یکی هم این وسط پلیس بازی در می آورد و می خواست یک تنه بزند به دل جزیره ی مرموزی که آدم ها به خاطر یک قلک پرپول که البته پول خون هم نوعانشان بود، دور هم جمع شده و بازی های قدیمی شرق آسیا را برای بار اول و آخر تجربه می کردند جالب بود. کم کم اما تلاش برای زنده ماندن یک نوزاد کار را به جاهای باریک کشاند تا جایی که مادری بچه ی خودش را کشت تا نوزاد زبان بسته زنده بماند. القصه، داستان شرقی اسکوئید گیم به نیمه نرسیده که پدرم، رفتاری که با کلیدهای کولر در این روزهای گرم داشت را روی کنترل تلویزیون پیدا کرد و وقتی با زیرشلواری راه راه ش لم داد روی کاناپه و بعد از سکوت مطلق دوباره تلویزیون را روشن کرد و فرمود: این چرت وپرتا چیه تو این وضعیت می بینید، بزنید شبکه ی شیش ببینیم چه خبره! ما در سکوت از جلوی چشم های او گم شدیم. اما این تمام ماجرا نبود، همان امپراتور نوجوان خانه ی ما چند ساعت بعد درحالی که باروبندیلش را جمع کرده بود تا برود خانه ی خانم جانم در لواسانات تا مبادا توی دلش آب تکان بخورد، برای خداحافظی، دستش را سمت من نشانه رفت و توی جمع گفت: راستی داشتم به این فکر می کردم اگه قرار بود من از بین شماها تو بازی یکی رو حذف کنم، حتماً اون یه نفر تو بودی! پشتم لرزید و خیلی زودتر از آنچه تصورش را می کردم نتیجه سریال را دیدم، سریالی که ظاهراً شرقی است اما پیام های غربی و ضدبشری دارد، پیام هایی از جنس دنیای شبیه جنگل و قاعده ی بکُش تا کُشته نشوی! زن روز را در فضای مجازی دنبال کنید👇 سروش/ایتا/بله/اینستاگرام ارتباط با ادمین: @zaneruz97
آب، ادب، آداب رضوانه باهری آب هست ولی کم است... این جمله خیلی آشناست، تا همین چند وقت پیش بود که روی بیلبوردهای خیابانی و جاهای مختلف آن را می دیدیم و محل نمی دادیم شاید هم فکر می کردیم یک شعار ساده است که هر از چند گاهی برای نِک و نال دولت ها مطرح می شود و بعد با اتمام تابستان شروع بارش ها هم خودمان نتیجه می گرفتیم که دیدی ما راست می گفتیم... این ماجرا ادامه داشت تا اینکه تابستان ۱۴۰۴ کم آب ترین تابستاA قرن شد، یک روز صبح در کمال ناباوری وقتی شیر روشویی ها باز شدند و قطره چکانی آب را که با حسرت از حفره ی شیر خارج می شد را دیدیم فهمیدیم که ای داد بیداد... ما درست وسط چاه بحران گیر کرده ایم، چاه بحران اما زمانی عمیق تر شد که به روز چهارم کم آبی یا به عبارت بهتر بی آبی رسیدیم، میان صدای همسایه ها که تقصیر را گردن هم می انداختند و آسمان ریسمان می بافتند که بالأخره این مصرف بی رویه و خالی کردن مخزن کار دستمان داد. این میان و در یک فضای دموکراتیک من داوطلبانه با شرکت آب تماس گرفتم و بعد از اینکه درست شبیه فیلم پایتخت و ماجرای پشت خط ماندن شخصیت ها و شماره خواندن اپراتور، ۴۵ دقیقه معطل ماندم تا حرف کسابم را به گوش مسئولین برسانم، خانمی با صدای خسته که مشخص بود از حجم تماس ها کلافه شده است گوشی را پاسخ داد. وقتی گفتگو به آنجا رسید که گفتم چرا جدول قطعی برق داریم اما جدول قطعی آب نداریم و سازماپ زیبای مطبوعه در این زمینه عملکردی نابخردانه دارد، ناگهان تلفن قطع شد و صدای نحیف ضبط شده ای گفت: شهروند گرامی شما از الفاظ نامناسب استفاده کرده اید و این بار آخرتان باشد وگرنه در صورت تکرار حسابتان با کرام الکاتبین است! تماس که قطع شد با خودم گفتم؛ وسط بی آبی و اضطرار و همه ی مصائبی که یک باره در گرمای چهل درجه ی تابستان باید تحمل کرد و البته می شد با یک اعلام، فراتر از اینکه منبع و پمپ در خانه های چند طبقه نصب کنید حداقل شهروندان را مطلع کرد تا به قدر ضرورت آب برای مصارف شرب و خانگی بردارند، والا مانده ایم پا در هوا که با این یک فقره بی ادبی که به سازمان فخیمه آب و فاضلاب کرده ایم و آن ها هم لطف کرده و سروتهش را با یک تذکر لسانی هم آورده اند چه کنیم. زن روز را در فضای مجازی دنبال کنید👇 سروش/ایتا/بله/اینستاگرام ارتباط با ادمین: @zaneruz97
رویاهای پلید یک وطن فروش مریم جهانگیری زرگانی «اگر آقای روحانی و ترامپ با هم سلام علیک کرده بودند، همه ی تحریم ها برداشته می شد!» چندین سال از روزی که آقای حسین مرعشی نماینده اسبق مجلس و فعال اصلاح طلب جلوی دوربین تلویزیون این جمله را به زبان آورد، می گذرد. جمله ای که بیشتر شبیه تحلیل های آبدوغ خیاری بعضی از فامیل در شب نشینی های خانوادگی است. و بسی جای تعجب و تأثر دارد که عده ای هنوز هم به آن اعتقاد راسخ دارند. حتی بعد از عهدشکنی آمریکا در قضیه ی برجام، حتی بعد از دوازده روز جنگ آن هم وسط مذاکره، حتی همین روزها که به دلیل حماقت بعضی ها حین انعقاد برجام، در آستانه ی فعال شدن مکانیزم ماشه و بازگشت همه ی تحریم های لغو شده هستیم، هنوز هم عده ای فکر می کنند اگر دست دوستی به قاتل عزیزان مان بدهیم، تحریم ها برداشته می شود و مشکلات کشور از بین می رود. اما صحنه ی امروز جهان برای یافتن حقیقت از همیشه روشن تر است. وقایع سوریه مقابل چشمان مان قرار دارد. سوریه دیگر چه کار باید می کرد؟! حکومت قانونی اش ساقط شد، نخبگانش ترور شدند، زیرساخت هایش بمباران شد، رئیس جمهور خودخوانده اش با ترامپ دست داد، با او عکس گرفت و شاید حتی با او یک قهوه ی عربی غلیظ هم خورد! نتیجه ی همه ی خوش رقصی های جولانی برای آمریکا و رژیم صهیونیستی، جنگ داخلی و راه افتادن جوی خون در کشور سوریه است. همان هایی که بعد از کناره گیری اسد از قدرت، طوفان توئیتری سوریه ی آزاد راه انداختند و برای ایران هم آرزوی چنان آزادی ای کردند، امروز دیگر نه با حماقت که می شود گفت با وقاحت ژست طلب کارانه به خود گرفته اند و از کمی اختیارات شان حین بستن قرارداد برجام گله می کنند! منظور دقیق شان این است که چرا نظام اجازه ی مذاکره درباره ی موشک هایمان را نداد! انگار عزم شان را جزم کرده اند که نه با نصیحت دوستان که با لگد دشمنان از خواب غفلت بیدار شوند! اما زمانه دیگر عوض شده و به برکت خون پاک هزار عزیز از دست رفته ما ملت ایران متحدتر و آگاه تر از همیشه به پشتوانه ی رهبر فرزانه ی دل سوزمان نگاه به قله ی پیروزی داریم و به خائنان داخلی و دشمناA خارجی اجازه نمی دهیم رؤیاهای پلیدشان را در این خاک مقدس به واقعیت برسانند. زن روز را در فضای مجازی دنبال کنید👇 سروش/ایتا/بله/اینستاگرام ارتباط با ادمین: @zaneruz97
همسایه خدا طیبه فرید «و خدا برای همه کسانی که ایمان آورده اند، همسر فرعون را مثال می زند که به خدا گفت نزدیک خودت در بهشت برایم خانه ای بساز و مرا از فرعون و عملش نجات بده و از شر ستمگران رها کن» زن، پیدا بود طبعش خیلی بلند است. رفتارش بوی توقع و گلایه نمی داد. شاید هم بعدِ(سوره تحریم / ۱۱) یکسال و چند ماه با خودش گفته بود: «وقتی سران عرب که هم سرنوشت ما هستند به هیچ جایشان برنخورده از بقیه چه توقعی می توان داشت». گودی زیر چشم ها و گونه هایش داد می زد خیلی وقت است رنگ غذا ندیده. با خنده گفت پنج روزی می شود چیزی نخورده و از شدت ضعف و سرگیجه یک گوشه نشسته که زمین نخورد. این صحنه ماجرای غم انگیز و تکراری این روزهای غزه است. آدم هایی که از موشک باران جان سالم به در برده اند حالا با قحطی و گرسنگی دست و پنجه نرم می کنند اما همچنان بر ایمان و مقاومت خود پافشاری می کنند. متانت و صبوری زن توی فیلم بوی وا دادن و تسلیم نمی داد. با همه ضعفی که توی حرف زدنش پیدا بود اما کلمات را جوری کنار هم می چید که شکوه مقاومت انسان غزه ای را به ذهن انسان متبادر می کرد. زن توی فیلم شبیه آسیه بود؛ همسر فرعون. آن جا که خدا در قرآن دینداری او را به رُخِ همه ی مؤمنین می کشد. ایمان آن قدر توی اعضا و جوارح آسیه نفوذ کرده بود که تقیه فایده ای نداشت. فرعون وقتی دید که خدای موسی تا اندرونی کاخ او نفوذ کرده و تلاشش برای پس گرفتن ایمان آسیه بی فایده است نتوانست این ننگ را تحمل کند! مردم چه می گفتند وقتی می شنیدند تلاش موسی برای خدایش در اندرونی کاخ خدایگان مصر به ثمر نشسته! خدای سرشکسته سرزمین نیل دستور داد آسیه را به چهار میخ بستند و جلوی نور خورشید تشنه و گرسنه رها کردند. دست و پا زدن فرعون بی فایده بود. هر چه تقلا کرد آدم مؤمن درون آسیه کوتاه نمی آمد. فرعون کم آورده بود و تاب این همه خاری را نداشت! آسیه به او کافر بود و دل به خدای موسی سپرده و حاضر بود برایش بمیرد. تنها راهی که برای فرعون ماند سنگ بزرگی بود که دستور داد روی سینه ی آسیه گذاشتند. آسیه ای که توی نفس های آخر از عمل فرعون به خدا پناه برد و خدا به پاداش سال ها تحمل رنج زندگی با فرعون او را به همسایگی خود انتخاب کرد. رنج این روزهای مردم غزه تکرار جمعی داستانِ ایمانِ آسیه است. ایمان آب بندی شده ای که ترس از فرعون زمانه و رنج گرسنگی و تشنگی بر آن اثری ندارد. ایمانی که داد می زند خونی که در رگ مردم غزه در جریانست بر شمشیر کفر پیروز است. زن روز را در فضای مجازی دنبال کنید👇 سروش/ایتا/بله/اینستاگرام ارتباط با ادمین: @zaneruz97
جنگ جنگ تا پیروزی مریم جهانگیری زرگانی به نظر شما جنگ تمام شده؟! همین که دیگر هر روز و شب صدای پدافند را نمی شنویم و رد موشک ها را در آسمان نمی بینیم، معنایش این است که جنگ تمام شده؟ یعنی ما الان با اینکه آمریکا و اسرائیل در منطقه مان حضور دارند، احساس آرامش می کنیم؟! پاسخ از روز روشن تر است. چندی قبل وزیر امور خارجه مان در مصاحبه با فاکس نیوز گفت: «ما هیچ وقت قصد محو کردن اسرائیل از نقشه جهان را نداشتیم.» بله، درست می گوید! ما قصد نداریم این کشور را از نقشه ی جهان محو کنیم، ما می خواهیم وجود نامشروع رژیم سفاک صهیونیستی را از کشور فلسطین پاک کنیم تا این سرزمین با نام حقیقی اش دوباره به صاحبان حقیقی اش برگردد. همان مسلمانان و یهودی ها و مسیحی هایی که پیش از شکل گیری این رژیم جعلی در آن زندگی می کردند. پس فرقی نمی کند حرف را چطور بپیچانیم و منظورمان را چطور برسانیم. تنها یک حقیقت وجود دارد و آن این است که اسرائیل باید از صفحه ی روزگار محو شود! به طور کلی تا رژیم منحوس صهیونیستی وجود دارد، جهان و خصوصاً غرب آسیا روی صلح و آرامش را نخواهد دید. شاهدش ترور دانشمندان و فرماندهان کشورهای محور مقاومت، شاهدش هزاران زن و مرد و کودک اهل غزه که از شدت گرسنگی دارند می میرند و جهان بی صدا به تماشایشان نشسته. شاهدش عملیات تروریستی هفته ی گذشته در بانه و زاهدان که انسان های بی گناه را به خاک و خون کشید. چه فرقی می کند آن عملیات تروریستی را جیش الظلم انجام داده باشد یا داعش یا القاعده یا هر گروه و کشور دیگری. سرنخ همه شان می رسد به اسرائیل. چه خوب گفت فرزند شهید رضایی نژاد که «به اشتباه این جنگ رو جنگ ۱۲ روزه می نامند، در حالی که من پدرم رو ۵۰۷۴ روز قبل از این جنگ از دست دادم.» بله! ما چهل و هفت سال است که در جنگی نابرابر قرار داریم. آن هم با دشمنی که به هیچ قاعده و قانونی پایبند نیست و جز زبان زور چیزی نمی فهمد. پس بیهوده به این به اصطلاح صلح و آرامش نصفه نیمه دل خوش نکنیم. ما وسط جنگیم. همیشه بوده ایم. گاهی جنگ نظامی، گاهی جنگ فرهنگی، گاهی جنگ اقتصادی... و این جنگ را تا ظهور آخرین منجی و رسیدن به پیروزی حقیقی ادامه خواهیم داد... زن روز را در فضای مجازی دنبال کنید👇 سروش/ایتا/بله/اینستاگرام ارتباط با ادمین: @zaneruz97
سینمای انفرادی نفیسه زارعی وقتی اسم یک تفریح سالم به میان می آید حتماً سینما یکی از گزینه های اصلی است که می شود رویش حساب باز کرد، اما حالا این تفریح از حالت خانوادگی درآمده یا باید با جمع رفقایت بروی پای پرده ی جادو بنشینی یا راحت تر بگویم مجردی سه ساعتی را، خودت باشی و پرده بزرگ روبرو و چیپس و پفکی که خش خش معنادارش وسط پخش فیلم، نشان می دهد این تولید نه چندان فاخر از حوصله ات خارج است، سه ساعتی می شود که درست در حالت دوم نشسته ام روی صندلی تاشوی سینما فلسطین، جایی که یک زمان نه چندان دور فیلم های معناگرای خوبی را می شد در آن تماشا کرد، حالا اما به ندرت می شود فیلم هایی را تماشا کرد که دوزار ارزش وقت گذاشتن داشته باشند، فیلم هایی که رویکردشان دیگر نه خانواده و سبک زندگی ایرانی است و نه اصلاً می شود ردی از حروف اول این عبارت ها را در آن ها پیدا کرد. آن قدر که می گویند حالا خود وزارت ارشاد دولت چهاردهم هم به فکر برداشتنش از روی پرده افتاده است. نمی دانم از کِی و درست در چه تاریخی مردهای سرزمین مان انقدر خشن، زن ستیز و حتی ضدبشر شده اند. یک زمان ابهت پدرانه یعنی احترام، متانت و یک جورهایی به قول جناب سعدی در سخن؛ سهل الممتنع بودن یعنی در نهایت دشواری، نرمش به خرج بدهی و آب روی آتش سختی ها باشی، حالا اما پدر بودن توی یکی از تولیدات اخیر سینمایی که از سر اتفاق با بودجه ی دولتی خلق شده به معنای شر مطلق شده. زن بودن هم در این دسته از تولیدات البته کم از کوبیده شدن مردهای ایرانی ندارد، جوری که اواسط فیلم گمانت به این سمت می رود که این همه اغواگری، رازآلود بودن و در نهایت خلق فاجعه به واسطه ی عنصر زنانه قرار است طعنه به کدام بخش تاریک تاریخ ایران بزند؟! هرچه هست این روزها اوضاع آثار تصویری چه در سینما و چه در نمایش خانگی چندان خوب نیست جوری که یاد این عبارت معروف می افتی که می گوید: «دیگه نمی شه یه فیلم هم با خانواده دید». زن روز را در فضای مجازی دنبال کنید👇 سروش/ایتا/بله/اینستاگرام ارتباط با ادمین: @zaneruz97