هفتهنامه زن روز
#زیرگذرتاریخ
چراغی که خاموش نشد
عاطفه میرافضل
«زیرگذر تاریخ» این هفته به مناسبت زادروز جلال آل احمد به شرح زندگی او پرداخته است. جلال الدین سادات آل احمد در پنجشنبه، یازدهم آذر 1302هجرى شمسى، در محله بازار تهران به دنیا آمد. به قول خودش؛ «نزول اجلالم به باغ وحش این عالم در سال 1302. بى اغراق سر هفت تا دختر آمده ام... کودکیم در نوعى رفاه اشرافى روحانیت گذشت.» در این سال ها بود که سلسله قاجاریه به تاریخ پیوست و با به قدرت رسیدن رضا خان، فصل نوینى در تاریخ کشور ایران آغاز شد. جلال در این دوران بدون دغدغه هاى مالى دوران دبستان خود را سپرى مى کرد، اما پدرش سید احمد طالقانى امام جماعت مسجد پاچنار و لباس چى، در سال 1310 حاضر نشد تسلیم سیاست هاى رژیم شود و کارهاى محضرى و دفتردارى خود را دولتى کند؛ براى همین کار محضر را کنار گذاشت و به امام جماعت و آقاى محل بودن اکتفا کرد. سال 1318 و در شانزده سالگى جلال، جنگ خانمان سوز دوم جهانى شروع شد که هر چند کشور ایران بى طرف بود اما کم کم آثار آن به ایران سرایت کرد.
در سال 1322 جلال هم زمان با اتمام دروس سطح حوزه، دیپلم دارالفنون را هم گرفت. جلال به درخواست پدر براى ادامه دروس حوزه در تابستان 1322، در سن بیست سالگى، از راه خرمشهر راهى نجف اشرف شد اما سفر جلال به نجف طولى نکشید و او به کشور بازگشت. اما جلال تغییر کرده بود و گاهى دست بسته و گاهى بدون مهر نماز مى خواند و روابط او با خانواده به ویژه پدرش به سردى گرایید. در این سال ها او به تعبیر و توصیف خودش «جوانکى با انگشترى عقیق و قدى نزدیک یک متر و هشتاد» بود و با همین مشخصات دانشجوى دانش سراى عالى تهران در رشته ادبیات فارسى شد...
متن کامل زیر گذر تاریخ این هفته را می توانید در مجله زن روز بخوانید.
@zane_ruz
#شماوما
سیلى بر صورت، بوسه بر دل
سرو صدا بالا گرفته بود، مسئول دفتر گفت: «این سربازه تازه از مرخصى برگشته ولى دوباره تقاضاى مرخصى داره.» فرمانده گفت: «خب! پسر جان تو تازه از مرخصى آمدى نمى شه دوباره برى.» یک دفعه سرباز جلو آمد و سیلى محکمى نثار شهید بروجردى کرد. در کمال تعجب دیدم شهید بروجردى خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت: «دست سنگینى دارى پسر! یکى هم این طرف بزن تا میزان بشه.» بعد هم او را برد داخل اتاق، صورتش را بوسید و گفت: «ببخشید، نمى دانستم این قدر ضرورى است. مى گم سه روز برات مرخصى بنویسند!»
وقتى مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینى هماهنگ کند، گوشى را از دستش گرفت و گفت: «براى کى مى خواى مرخصى بنویسى؟ براى من؟ نمى خواد. من لیاقتش را ندارم.» بعد هم با گریه بیرون رفت. بعدها شنیدم آن سرباز راننده و محافظ شهید بروجردى شده؛ یازده ماه بعد هم به شهادت رسید. آخرش هم به مرخصى نرفت.
به نقل از همرزم شهید محمد بروجردى
@zane_ruz
#داستان_امدادی
حبیب
مرضیه ولی حصاری
مریم جهانگیری زرگانی
در قسمت قبل خواندیم که میلاد وسوسه می سود یکی از اعلامیه ها را بخواند. ولى در حین خواندن اعلامیه جمشید سر مى رسد و او را تهدید مى کند که به همه این ماجرا را خواهد گفت. میلاد از ترس مى پذیرد که اطلاعاتى از کارهاى حبیب و احمد به جمشید بدهد به شرط این که جمشید به کسى چیزى نگوید. حبیب شب به مسجد مى رود تا در جلسه شرکت کند. وقتى که به گاراژ برمى گردد همه چیز مشکوك به نظر مى رسد. هنگامى که وارد گاراژ مى شود با صحنه اى هولناك مواجه مى شود...
و اینک ادامه داستان را می توانید در کانال زن روز بخوانید.
@zane_ruz
#شب_سیزدهم_محرم
🏴روز دوازدهم محرم سال 61 هـ .ق. عدهاي از قبيلة بنياسد براي دفن بدن مطهر امام حسين(عليه السلام) و اصحابشان به كربلا آمدند. اما از آنجا كه بدنها معمولاً سر نداشتند و بيشتر آنها بر اثر ضربات شمشير پاره پاره شده بود و قابل شناسايي نبودند، بني اسد متحير شده بودند.
🏴در اين هنگام امام سجاد(عليه السلام) به معجزة الهي تشريف آوردند و بدنها را يك به يك به آنان معرفي نمودند و خود آن حضرت نيز بدن مطهر پدر بزرگوارش را در حاليكه به شدت ميگريستند به خاك سپردند. سپس روي قبر مطهر چنين نوشتند: « هذا قبر الحسين بن علي بن ابي طالب الذّي قتلوه عطشاناً غريباً».
🏴در صبح روز دوازدهم محرم سال 61 هـ .ق. كاروان اُسراي اهل بيت(عليهم السلام) وارد كوفه شدند. سرهاي مقدس شهدا را در جلوي محملها حركت ميدادند تا اينكه اين كاروان را در تمام كوچه و بازارهاي شهر گرداندند. راوي در بيان گوشهاي از اين جريان، چنين ميگـويد: «ديـدم مـردم كوفه به كودكان گرسنهاي كه در محملها نشسته بودند، نان و خرما ميدادند.
🏴در اين اثنا حضرت ام كلثوم(سلام الله عليها) با مشاهدة اين رفتار، فرياد برآوردند: «اي مردم كوفه! صدقه بر ما خاندان حرام است!»؛ و نان و خرما را از دست كودكان ميگرفتند و پس ميدادند. صداي شيون و گرية مرد و زن بلند شده بود كه دوباره حضرت ام كلثوم(سلام الله عليها) فرمودند: «اي مردم كوفه! مردانتان ما را ميكشند و زنانتان به حال ما ميگريند؟! ميان ما و شما، خدا در روز قيامت داوري ميكند.»
🏴در اين هنگام حضرت زينب(سلام الله عليها)، حضرت فاطمه صغري(سلام الله عليها)، حضرت امكلثوم (سلام الله عليها) و امام زينالعابدين(عليه السلام) هر كدام خطبههاي جداگانهاي ايراد فرمودند كه در اين خطبهها، علاوه بر بيان فضايل اهل بيت(عليهم السلام)، مظلوميت امام حسين(عليه السلام) و اصحابشان و بيوفايي و بيعت شكني مردم كوفه را يادآور شده و به افشاگري دستگاه حكومت يزيد پرداخته شده است.
@zane_ruz
#حدیث_امروز
امام سجاد علیه السلام فرمود:
به درستی که مردمان زمان غیبت مهدی علیه السلام که امامتش را باور دارند و منتظر ظهور اویند، از مردمان همه زمانها برترند، زیرا خدا چنان عقلها و فهم ها و شناخت آنان را قوت بخشیده است که غیبت نزد آنان همچون دیدن باشد . . . آنان به حق اخلاص ورزانند.
کمال الدین، جلد ۱، صفحه ۳۲۰
@zane_ruz