بسمه تعالی
یادگار بهار
آنان که با من، هم پیاله اند، خوب می دانند که هزار هزار ضعف #معنوی دارم و جز در راه مانده ای سرافکنده، نیستم با این حساب به موعظه محتاجم و شایستگی پند و #اندرز دادن به دیگران را ندارم.
اما از آنجا که دلم برای #جوانان می سوزد و خیر خواه مؤمنان بودن، یک #وظیفه دینی است، لب به سخن می گشایم و خود را بلند بلند نصحیت می کنم شما هم از دور ، گوش هایتان را تیز کنید بلکه مفیدتان باشد!
#جوانی، بهار عمر آدمی است بهاری که به سرعت به خزان می گراید!
بهاری گرم و دلنشین، که زمستانی سرد و استخوان سوز به دنبال دارد!
جوانی، #هنگامه کار و شایستگی است! هر لحظه ای که می گذرد یک خشت بر کاخ آینده ات نهاده خواهد شد! یا کاخ #سعادت برای خود به پا می کنی یا زندان #ندامت!
معمار این کاخ تویی! انتخاب با توست؟!
برخیز و غم روزگار مخور که هیچ چیز این دنیا پاینده و پایدار نیست نه غم و اندوه می ماند نه خنده و شادی آن!
برخیز!! به چشمان دنیا #لبخند بزن و جوانی ات را دریاب پیش از آنکه در سوت پایان دمیده شود و جناب #ازرائیل در اوج جوانی، چراغ عمرت را خاموش کند.
مرگ که پیر و #جوان نمی شناسد و خدا نیاورد روزی را که ناگهان غافل گیرت کند!
این شعر جناب پروین اعتصامی تقدیم به نگاه گرم شما :
جوانی چنین گفت روزی به پیری
که چون است با پیری ات زندگانی
بگفت اندر این نامه حرفی است مبهم
که معنیش جز وقت پیری ندانی
تو بِهْ کز توانایی خویش گویی
چه میپرسی از دوره ناتوانی؟
جوانی نکو دار کاین مرغ زیبا
نمانَد در این خانه استخوانی
متاعی که من رایگان دادم از کف
تو گر میتوانی، مَدِه رایگانی
چو سرمایهام سوخت، از کار ماندم
که بازی است بی مایه بازارگانی
از آن بُرد گنج مرا، دزد گیتی
که در خواب بودم گهِ پاسبانی
#یک_فنجان_شعر
@zarakhsh