🔘 دلگرمی دلهای یخزده
#همبستگیمردمی💚
📌 قصه به اینجا رسید که مهری به دیدن آقارضا در زندان رفت و پیشنهاد همسایهها، را برای جمع کردن پول جریمه را به او داد که آقارضا هم موافقت کرد، اما به شرط اینکه مهری اسمها و مَبلغها را یادداشت کند تا آقارضا در آینده بتواند محبت آنها را جبران کند بنابراین یک دفتر چهلبرگ از بقالی آقامحمد ابریشمی خرید و اولین مبلغ را نیز آمحمد داد و آمحمد از مهری خواست اسم او را اول دفتر بنویسد، بخوانیم ادامهی #همبستگیمردمی را...
▫️وقتی مهری به خانه برگشت، زنها دور هم جمع شده ک منتظر نظر آقارضا بودند. #مهری موافقتِ آقارضا را گرفته بود. پول آمحمدابریشمی را هم نشان زنها داد. شب آقای پیشنماز (محصلهمدانی) در مسجد بالای منبر حرف زد. مستمعان حدود بیست نفر بیشتر نبودند، ولی برای پخشِ #خبر کافی بود.
▪️در آن زمان بُردِ #ارتباطات، کوتاه اما عمقِ آن زیاد بود. ارتباطات احساسی و عاطفی بود. روابط دوستانه و انسانی ایجاد میکرد. در آن روزها ارتباطات و اطلاعات بیشتر توسط #زنها عملی میشد :) حالا رسانههای بسیار پیشرفته عهدهدار این امر هستند. حالا بُرد ارتباطات بلند و جهانی است اما عمق آن بسیار کم است. ارتباطات امروزی، عقلی و اقتصادی است. عواطف و احساسات بشری بازیچهی سیاست و سیاستبازان است. رسانههای ارتباطی هم ابزاری در اختیار آنهاست.
▫️این را باید دوست دانشمند و استاد مسلم ارتباطات آقای #دکتر_سیدمهدی_محسنیانراد بگوید و آن را تجزیه و تحلیل کند. دکتر محسنیانراد، استاد باسابقهی دانشگاه امامصادق (ع) را میگویم. من صلاحیت علمی لازم را برای اظهار نظر دربارهی "ارتباطات" ندارم. هیچکس هم نیست به من بگوید #آقایپاپلی! وسط خاطرات دوران نوجوانی چکار به کمیّت و کیفیت ارتباطات داری؟ آخر تو چکاره هستی که نحوهی کیفیت ارتباطات پنجاه سال پیش را با حالا مقایسه میکنی؟
▪️#پیشنمازمسجد گفت: "به مردی از محلهی ما ظلمی رفته است. همه میدانیم چه ظلمی به او شده است. طرف گرفتار است. همه همت کنند و مشکل را حل کنند. هرکس هر چه میتواند بدهد." او بالای منبر نه اسم آقارضا را برده بود و نه به موضوع زندان رفتن او اشارهای کرده بود. اما همه میدانستند که موضوع چیست.
▫️مردها بعد از نماز با هم "مشورت" کردند. حاج مرتضی ضرّابی رئیس صنف مسگرها بود. پیرمردی بسیار جالب بود. اوضاع مالیاش خیلی خوب بود. چندین باب مغازه، و در #اردکان و یزد ملک و املاک و باغ پسته داشت. او در امور اقتصادی و خرج کردنِ پول در خانه سختگیر و اصطلاحاً خسیس بود، در این کار افراط میکرد. اما همین حاجیِ خسیس، مخارجِ کفن و دفن و پُرسهی "فقرا" را میپرداخت. اگر فقیری میمُرد و مخارج کفن و وفن نداشت، میگفت مرحوم را به قبرستان ببرید مخارج بر عهدهی من.
▪️سید لوکوک یا میراسماعیلی (یزدیها در آن زمان به آدم چاق میگفتند لوکوک) مسئول قبرستان سیدصحرا و آقای خطیب مسئول قبرستان جو هرهر (جوب هرهر) میدانستند چه باید بکنند. مرده را با احترام دفن میکردند. صورتحساب را برای حاجیمرتضی ضرّابی(پدر حُرمحمد ضرّابی مسگر و علی والاگهر وکیل دادگستری و پدربزرگ دکتر سرهنگ محمدعلی ضرّابی دندانپزشک در مشهد) میفرستادند. #حاجی تمام و کمال مخارج را میپرداخت. مجلسِ پُرسهای هم در محلهی مربوط برگزار میشد که حاجیمرتضی مخارج آن را هم میداد.
▫️آن زمان آدم فقیرِ بیپولِ بیکفن کم نبود. حاجی حداقل هر ماه مخارج یکی دو نفر را میپرداخت. به شکلی عمل میکرد که احترام شخص مُرده و بستگانش حفظ شود این هم کارِ #خیری بود که سالها حاجمرتضی میکرد. البته، حاجی کارهای خیر دیگری هم میکرد. بخشی از مخارج روضهخوانی حسینیه محله را هم عهدهدار میشد. اما همین حاجی برای خانهاش منبع آب نمیساخت. میگفت بچهها بروند آبانبار آب بیاورند. فاصلهی خانهاش تا آبانبار دویست متر بود. خانهاش برق هم نداشت. به بچههایش میگفت: "برق برای چه میخواهید؟ روز کار کنید و شب زود بخوابید."
👇👇👇👇