کجایند مردان بی ادّعا....🌷
▫️در باطن تاریخ این شهر، خاطرات و قصّه هایی نهفته است که باید قلم به دست گرفت و با صبر و طمانینه آن را برای نسل های بعد به نگارش درآورد تا بدانند که آدم های عزیز و بزرگوار این شهر بی دلیل عزیز و بزرگوار و ماندگار نشدند، بلکه یَل هایی بودند که مرامشان پهلوانی بود و شاید همین کافی باشد تا در حافظه ی تاریخی مردمان این دیار برای همیشه به نیکی به یادگار بمانند.
▫️سال ۵۷، در اوج حرکات انقلابی مردم ایران، ده تن از دانشجویان دانشگاه اصفهان به اتهام ایجاد اغتشاش دستگیر شدند که از این ده نفر، سه نفر از آنان از جوانان برومند #اردکان بودند به نام های آقایان علی سپهری، #شهید_حسین_انصاری و عبّاس خیرزاده. که در آن زمان دستگیری این دانشجویان با عنوان اغتشاشگر تیتر درشت اکثر روزنامه ها از جمله "کیهان" شد، که خوشبختانه آقای علی سپهری بعدها در کتاب "تاریخ اردکان" به صورت اجمالی به آن اشاره نموده است و همچنین در گنجینه ی شهدا نیز بریده ی روزنامه ی کیهان که این خبر در آن درج گردیده به صورت تابلویی کوچک بر دیوار اتاق تاریکی که نماد و سمبل شکنجه ی "ساواک"است، خودنمایی می کند.
▫️اما در بطن این خبر و آدم های آن، داستانهایی نهفته است که بیش از تیتر یک روزنامه است، که نوشتن و شنیدنِ آن خالی از لطف نیست. و بگذارید خاطره را اینگونه برای شما همراه محترم تعریف کنم؛
▫️بعد از خبر دستگیری عبّاس، پدر و مادر او که از قشر کشاورز بودند در فراق پسر می سوختند و می ساختند و خم به اَبرو نمی آوردند، امّا بیقراری مادر عبّاس سبب شده بود تا دوستان او بیشتر اوقات به خانواده اش سری بزنند و سنگ صبور باشند و با دلداری دادن به آنها روزهایِ شاد را نوید دهند، که در این میان باید یادی کرد از آقایان احمد صحرائی و محمدرضا تابش و سیّد حسین فیض، که هر کدام به گونه ای به یاری عبّاس و خانواده اش شتافتند و در این راه از هیچ کمک و مساعدتی دریغ نکردند.
▫️و اما روزی که قرار بود دادگاه دانشجویان متهم در اصفهان برگزار شود همه به تکاپو افتادند تا اسنادی را جمع آوری کنند مبنی بر بیگناهی آنها، تا شاید از دادگاهی که تحت نفوذ "ساواک" بود، حکم تبرئه بگیرند.
▫️که در آن زمان قبل از اینکه دادگاه برگزار شود #حاج_حسین_فیض خود را به منزل عبّاس رساند تا ضمن دلجویی از پدر و مادر پیر او، از آنها عکس های ورزشی عبّاس را بگیرد، عکس هایی که دلیل بر فعالیت او در رشته های ورزشی چون والیبال و فوتبال و به طور کلی ورزش های دسته جمعی داشت، (داخل پرانتز باید این را عرض کنم که "ساواک" آن زمان به ورزش های فردی مثل جودو و کاراته و به طور کلی ورزش های رزمی دید خوبی نداشت و تصورش این بود که این دسته از ورزشکاران آموزش دیده ی مبارزین اسلام هستند و خطرناک محسوب می شوند.) و برای گرفتن حکم تبرئه به دادگاه اصفهان ببرد.
▫️که آقای #فیض عکس ها را گرفت و بعد از خداحافظی از خانواده ی عبّاس فردای آن روز خود را به اصفهان رساند و قبل از اینکه عبّاس و دوستانش که متهم به اغتشاش در دانشگاه اصفهان بودند، وارد دادگاه شوند، عکس ها را به عبّاس تحویل داد و از او خواست تا با ارائه ی آنها به دادگاه، از خود دفاع کند و شاید آن روز #آقا_سید_حسین برای عبّاس حکم ملائکه و فرشته ی نجات را داشت، زیرا برخی از دوستان عبّاس از ترس اینکه مبادا در دام "ساواک" گرفتار شوند نه تنها به او سری نمی زدند بلکه حتی در بعضی موارد حاشا هم می کردند که عبّاس خیرزاده ای را می شناسند!!! امّا شجاعت #سردار_فیض قابل تحسین بود.
▫️ و عبّاس در حالیکه چشمانش در فراق دوست به اشک نشسته بود، این خاطره ی زیبا و شنیدنی را تعریف کرد تا منِ فرزند بدانم که باید بهانه ای باشد تا پدر سکوتش را بشکند و آنچه را در سینه دارد، فریاد بزند و به من بگوید تاریخ پُر است از مردان بی ادّعایی چون سردار حاج سیّد حسین فیض اردکانی که برای به ثمر رسیدن انقلاب و دفاع از ارزشها و حفظ تمامیت ارضی این کشور جانفشانی ها و ایثارها و فداکاری ها کردند و هرگز هم منتی بر احدی نگذاشتند و گمنامی را برگزیدند و امروز بی انصافی است اگر قدر آن ایثارها و زحمات را ندانیم و با خودخواهی، چوب حراج بر ازرشها بزنیم!!! و شاید هم این بزرگمردی ها و بزرگواری ها در باور نسل کنونی نگنجد.
☑️ و تقدیم به او که مهربان بود،
تا قیامت در کفِ خاکی که نقشِ پای اوست
دل تَپَد
آیینه بالَد
گُل دمَد
جان بشکُفَد
و در پایان چیزی نمی توانم بگویم جز،
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته.
✍سمیّه خیرزاده اردکان
@zarrhbin
رفتنت را هنوز باور نداریم....🌷
🍃 چهل روز از رفتن غریبانه ی #حاج_حسین_فیض_اردکانی هم گذشت، راستی آیا تا کنون با خود فکر کرده اید، بعضی از آدم ها وقتی که از بین ما می روند، تازه ابعادِ وجودی و منشِ پهلوانیشان برایمان نمایان می شود، و حاج حسین از جمله ی این آدم ها بود وقتی که رفت، هرکس قصّه ای از بزرگواریش که در سینه به یادگار داشت، برایمان نقل کرد.
🍃 یکی از دوستانِ حاجی تعریف می کرد، هر وقت که با حاجی برای زیارت به عتبات عالیات، کربلا مشرف می شدیم، بسیار پیش می آمد که ایشان چهل و هشت ساعت الی هفتاد و دو ساعت به صورت ناگهانی غیبشان می زد و هیچکس هم خبر نداشت که ایشان کجا رفته اند؟! و چون حاجی آدم بالغ و کاملی بود، ما هم زیاد نگرانِ ایشان نمی شدیم، اما یکبار بعد از غیبتی دو روزه از ایشان پرسیدم: "که حاجی این چند روز کجا بودی؟؟؟" که حاجی با ترفند همیشگی اش جواب داد: جای خاصی نبودم...و به گونه ای از زیر بار جواب دادن، شانه خالی می کرد و ما زیاد هم "پاپیِ" ایشان نمی شدیم.
🍃 اما جالب است در یکی از سفرها، به صورت ناگهانی دیدم که ایشان بعد از چند روز عدم حضور، از یک ماشین ضدگلوله مقابل حرم امام حسین علیه السلام در حال پیاده شدن است و من خوشحال که بالاخره رَدّی از ایشان را یافته ام تا بهانه ای داشته باشم برای سئوال تکراری و همیشگی ام، که با خوشحالی خود را به ایشان رساندم و گفتم حاجی این بار باید بگویی کجا بودی؟!؟! حاجی هم که باز می خواست با خنده "سر و تهِ" قضیه را کوتاه کند، وقتی با اصرار من روبرو شد، گفت قضیه از چه قرار است.
🍃 حاجی گفت: در زمان مبارزات جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، رژیم بعث عراق بجز ایران، قومیتهایی که در داخل این کشور بودند و به نوعی از رژیم بعث عراق و دیکتاتور رضایت چندانی نداشتند، را مورد آزار و اذیت و شکنجه قرار می داد و از جمله ی آنها مردم بزرگوار کردستان عراق و شخص #جلال_طالبانی بود، و در زمان جنگ تحمیلی، کُردهای عراق با رزمندگان ایرانی رابطه ی خوبی داشتند، زیرا هدف آنها نیز سرنگونی دیکتاتور و پایان دادن به ظلم های صدام علیه مردم کردستان بود،(جالب است که آشنایی حاجی با مرحوم جلال طالبانی به دفاع مقدّس باز می گشت)، بنابراین هنگامی که جلال طالبانی رئیس جمهور عراق شد، رابطه اش را با #حاج_حسین_فیض_اردکانی قطع نکرد و هروقت که حاجی برای زیارت عتبات عالیات، راهی کشور عراق می شد، حتما زمانی را به دیدار با همرزمی که شاید هم وطن نبود اما هدفشان مقدّس و مشترک بود، اختصاص می داد؛ و اینجاست که می فهمی بعضی از #آدمها تازه بعد از رفتنشان شناخته می شوند و باید مانند کتابی نفیس که ارزش هزار بار خوانده شدن را دارند، دوباره خواند و از #نو مرور کرد.
🍃 و نکته ی دیگر، حضور افرادی از اقشار مختلف جامعه در مراسم های بزرگداشت #حاج_حسین_فیض بود که در جای خود در خور توجّه می باشد، برای مثال در یکی از مساجد که مراسم ایشان برگزار بود، شاهد حضور افاغنه ی محترم بودم، که واقعا کنجکاویم گُل کرد و هنگامی که مراسم را ترک می کردند به نزدشان رفته و از آنها سئوال کردم و گفتم: مگر شما حاجی را می شناختید؟! که پیرمردی در جوابم گفت: حاجی مرد بزرگواری بود که برای ما هم کم نمی گذاشت و اگر مشکلی داشتیم و به او مراجعه می کردیم، مشکل مان را برطرف می کرد و اقدامات لازم را انجام می داد.(همزیستی مسالمت آمیز)
🍃 و قصّه ی بزرگواری #حاج_حسین به همین جا ختم نمی شود و چه بسیار اقشار فراموش شده ی جامعه که بعد از رفتن #حاجی تازه فهمیده اند که شخصی که به منزلشان رفت و آمد می کرده و از وضعیت زندگیشان خبر می گرفته است و تا آنجا که از دستش بر می آمده، کمک و یاریشان می نموده، سردار بی ادعای سپاه اسلام #حاج_حسین_فیض_اردکانی بوده است که جالب است آنها نیز هرگز از رتبه های مادی و معنوی ایشان اطلاعی نداشته و به همین دلیل همیشه با او به عنوان یک #دوست احساس صمیمت و راحتی می کردند.
🍃 و حُسن خِتام اینکه، #سردار نسبت به مقامِ بلندِ # مادر احترام خاصّی قائل بودند و هنگامی که به حضور مادر شرفیاب می شدند، از پرستارِ مادر می خواستند در آن چند روزی که او نزد مادر حضور دارد، افتخار خدمتگزاری مادر را به او محوّل کند و کمر همّت به خدمتِ مادر می بست و از پرستارش می خواست تا به مرخصی برود و مادر و پسر را تنها بگذارد و #پسر در آن چند روز از فرشته یِ زندگیش چنان مراقبت و مواظبت می کرد که هنگام رفتنش، #فرشته با اشکهای چشم از خداوند #عاقبت_بخیری حسین را می خواست.
🍃 و اینگونه است که یاد و نام آدم های خوب برای همیشه در دلها ماندگار می شود.
#سردار، یادت سبز و راه روشنت همیشه پر رهرو باد🌹
▫️به نقل از دوستان و همراهان سردار
✍ سمیّه خیرزاده اردکان
@zarrhbin