#گشتی_در_گلستان...🍃
#درویشی را ضرورتی پیش آمد. گلیمی از خانهی #یاری بدزدید. حاکم بفرمود که دستش بِدَر کنند. صاحبِ گلیم شفاعت کرد که من او را بِحل کردم. گفتا: به شفاعت تو حدِ شرع فرو نگذارم.
گفت: آنچه فرمودی، راست گفتی، ولیکن هر که از مالِ وقف چیزی بدزدد، قطعش لازم نیاید وَالفَقیرُ لا یَملِک. هر چه درویشانراست وقفِ محتاجانست. #حاکم دست از او بداشت و ملامت کردن گرفت که جهان بر تو تنگ آمده بود که دزدی نکردی اِلّا از خانهی چنین یاری.
گفت: ای خداوند نشنیدهای که گویند: خانهی دوستان بِروب و درِ دشمنان مَکوب.
چون به سختی در بِمانی تن به عَجز اَندَر مَده
دشمنان را پوست بَرکَن، دوستان را پوستین
💠💠💠
📌ضرورتی=حاجت و بیچارگی
📌شفاعت=خواهشگری
📌بِحل کردن=بخشیدن گناه و عفو کردن
📌قطع=بریدن دست به کیفر دزدی
📌وَ الفَقیرُ لایَملِک=درویش(صوفی) چیزی را مالک نمیشود.
📌هر چه درویشانراست وقفِ محتاجانست=هر چه صوفیان دارند بر نیازمندان وقف است.
📌خانهی دوستان بِروب و درِ دشمنان مکوب=هنگام نیاز هر چه در خانهی دوست یافتی بروب ولی حلقه بر در خانهی دشمن به سئوال مزن.
📌معنی بیت: چون روزگار بر تو سخت گیرد به ناکامی و سختی تسلیم مشو و پاس جان را از تن یاران جامه برون کن و از پیکر دشمنان پوست بر کَش.
📚 گلستان سعدی
🌿باب دوم، در اخلاق درویشان، حکایت ۱۴
📖
@zarrhbin