#گشتی_در_گلستان...🍃
#درویشی را ضرورتی پیش آمد. کسی گفت: فُلان نعمتی دارد بیقیاس، اگر بر حاجتِ تو واقف گردد، همانا که در قضای آن توقف روا ندارد.
گفت: من او را ندانم. گفت: مَنَت رهبری کنم. دستش بگرفت تا به منزل آن شخص در آورد. یکی را دید لب فرو هِشته و تند نشسته؛ برگشت و سخن نگفت.
کسی گفتش: چه کردی؟ گفت: عطای او را به لقایِ او بخشیدم.
مَبَر حاجت به نزدیک ترشروی
که از خوی بدش فرسوده گردی
اگر گوئی غمِ دل، با کسی گوی
که از رویش به نقد آسوده گردی
💠💠💠
📌ضرورتی=نیاز و حاجت
📌نعمتی=مال
📌بیقیاس=بیاندازه
📌واقف=آگاه
📌تند نشسته=چهره در هم کشیده و ترشروی نشسته.
📌عطای او را به لقای او بخشیدم=با دیدار ناخوش وی از دهش او چشم پوشیدم و در گذشتم.
📚 گلستان سعدی
🌿باب سوم، در فضیلت قناعت، حکایت۱۱
📖
@zarrhbin
#گشتی_در_گلستان...🍃
#درویشی را ضرورتی پیش آمد. گلیمی از خانهی #یاری بدزدید. حاکم بفرمود که دستش بِدَر کنند. صاحبِ گلیم شفاعت کرد که من او را بِحل کردم. گفتا: به شفاعت تو حدِ شرع فرو نگذارم.
گفت: آنچه فرمودی، راست گفتی، ولیکن هر که از مالِ وقف چیزی بدزدد، قطعش لازم نیاید وَالفَقیرُ لا یَملِک. هر چه درویشانراست وقفِ محتاجانست. #حاکم دست از او بداشت و ملامت کردن گرفت که جهان بر تو تنگ آمده بود که دزدی نکردی اِلّا از خانهی چنین یاری.
گفت: ای خداوند نشنیدهای که گویند: خانهی دوستان بِروب و درِ دشمنان مَکوب.
چون به سختی در بِمانی تن به عَجز اَندَر مَده
دشمنان را پوست بَرکَن، دوستان را پوستین
💠💠💠
📌ضرورتی=حاجت و بیچارگی
📌شفاعت=خواهشگری
📌بِحل کردن=بخشیدن گناه و عفو کردن
📌قطع=بریدن دست به کیفر دزدی
📌وَ الفَقیرُ لایَملِک=درویش(صوفی) چیزی را مالک نمیشود.
📌هر چه درویشانراست وقفِ محتاجانست=هر چه صوفیان دارند بر نیازمندان وقف است.
📌خانهی دوستان بِروب و درِ دشمنان مکوب=هنگام نیاز هر چه در خانهی دوست یافتی بروب ولی حلقه بر در خانهی دشمن به سئوال مزن.
📌معنی بیت: چون روزگار بر تو سخت گیرد به ناکامی و سختی تسلیم مشو و پاس جان را از تن یاران جامه برون کن و از پیکر دشمنان پوست بر کَش.
📚 گلستان سعدی
🌿باب دوم، در اخلاق درویشان، حکایت ۱۴
📖
@zarrhbin
#گشتی_در_گلستان...🍃
یکی از ملوک خراسان، محمودِ سبکتگین را چنان دید که جمله وجودِ او ریخته بود و خاک شده مگر چشمانِ او که همچنان در چشم خانه همی گردید و نظر میکرد. سایر حکما از تأویلِ این فروماندند مگر #درویشی که بجای آورد و گفت: هنوز نگرانست که مُلکش با دگرانست.📌{۱}
بس نامور به زیر زمین دفن کردهاند
کز هستیش به روی زمین بر، نشان نماند
وان پیر لاشه را که سپردند زیر گِل
خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماند
زنده است نامِ فرخِ نوشینروان بخیر
گر چه بسی گذشت که نوشینروان نماند
خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر
زان پیشتر که بانگ برآید فلان نماند
💠💠💠
📌محمودِ سبکتگین=پادشاه نامدار غزنوی
📌جمله وجودِ او=همهی پیکر او
📌چشم خانه=اضافهی مقلوب، خانهی چشم، کاسهی چشم
📌تأویل=گزارش خواب، تفسیر، بیان کردن از عبارتی به عبارت دیگر
📌بجای آورد=بازشناخت و تشخیص داد و دریافت.
📌{۱}=هنوز هم به حسرت به پادشاهی خود مینگرد که به دست دیگران افتاده است.
📌نوشینروان=لقب خسرو اول پادشاه نامدار ساسانی
📌مفهوم بیت آخر: ای فلان، نیکی کن و عمر را سود خویش دان و قدر بشناس، پیشتر از آنکه آوازهی مرگ تو به گوش همگان رسد.
📚 گلستان سعدی
🌿باب دوم، در سیرت پادشاهان، حکایت ۲
📖
@zarrhbin