✅ #تشرف_یافتگان
📌 در این روز عزیز خواندنِ داستانی از تشرفیافتگان به محضرِ #قائمآلمحمد خالی از لطف نیست.
#تشرفراشدهمدانی...🌷
او میگوید من از حج باز میگشتم که راه را گُم کردم. همچنان میرفتم تا در زمینی سرسبز و زیبا که خاک آن پاکیزهترِ خاکها بود قرار گرفتم و در آنجا خیمهای مشاهده نمودم، هنگامی که به آن خیمه رسیدم، دو خادم را دیدم که به من گفتند: بنشین که خداوند #خیری نصیب تو گردانیده است.
سپس یکی از آنها وارد خیمه شد و بیرون آمد و به من گفت: داخل شو. چون وارد شدم #جوانی را دیدم که نشسته و بالای سرش #شمشیری بلند آویزان است.
به او سلام کردم، او پاسخ داد و پرسید: من کیستم؟ گفتم: نمیدانم. فرمود: من #قائم و آن کسی هستم که در #آخرالزمان با این شمشیر خروج کنم و زمین را پر از #عدل_و_داد مینمایم، همانگونه که از ظلم و جور پُر شده باشد.
سپس من رو به زمین اُفتادم. آن حضرت فرمود: سرِ خود را بردار که #سجده برای غیرِ خدا جایز نیست و تو راشد از بلدِ همدان هستی.آیا دوست داری که نزد اهل خود باز گردی؟ عرض کردم: آری.
کیسهای به من داد و به خادم اشاره کرد. آن خادم چند قدمی با من برداشت، من #اسدآباد را دیدم و به من گفت: ای راشد! برو. پس من متوجه شدم او را ندیدم. سپس داخل اسدآباد شدم و در آن کیسه پنجاه دینار بود و آنگاه داخل همدان شدم و به اهل خود بشارت دادم و تا هنگامیکه آن دینارها را داشتیم، زندگی ما خوب بود.
📚قصهی انتظار
(امام مهدی عجلاللهتعالیفرجه، از تولد تا رجعت)، مولف:علی نظری منفرد
📩 سخا
💐
@zarrhbin