eitaa logo
ذره‌بین درشهر
21.9هزار دنبال‌کننده
67.4هزار عکس
11هزار ویدیو
230 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره ای از حجت الاسلام و المسلمین حاج سیّد علی محمّد وزیری...🌷 ▫️دختر چادر سفید گم شده بود؛ دیگر ندیدمش؛ هرگز ندیدمش. می دانید کدام دختر را می گویم؟ همان که در جلد اوّل خاطرات شازده حمام از او یاد کرده ام، همان دختری که به خاطر او از مدرسه تا گاراژ اطمینان یکسره می دویدم. سراسر مسیر تا خیابان پهلوی یا امام را به طول حدود ۲/۵ کیلومتر، یکسره می دویدم، آخر اگر دیر می رسیدم، او رفته بود. حالا او گم شده بود. دیگر انگیزه ی دویدن و جلو افتادن در من نبود. فرقی نمی کرد ساعت ۱۲/۱۰ دقیقه جلو درگاراژ برسم یا ۱۲/۵. او که نبود، بقیّه هم خیلی دیدن نداشتند. ▫️پیش خودم گفتم: حالا که عجله ندارم، چرا از خیابان به خانه بروم؟ از راه کوچه و پس کوچه ها به خانه می روم. هر روز از یک راه و مسیر متفاوت به خانه می رفتم. فاصله مدرسه تا خانه حدود پنج کیلومتر بود. از ده راه می شد به خانه رفت. یک روز گفتم از راه و بازارچه ی چارسوق و محلّه ی به خانه می روم. وقتی به صدمتری مسجد جامع رسیدم، صدای بلندگوی مسجد بلند بود. موذن مشغول پیش خوانی بود. از جلو مسجد رد و وارد چهارسوق شدم، صدای اذان می آمد. وارد محله ی یهودی ها که شدم، صدای اذان شنیده نمی شد!! ▫️محله ی دیوار به دیوار و در ضلع جنوبی آن واقع بود.تعدادی خانه ی یهودی هم در ضلع غربی مسجد بود. هنوز هم (۱۳۹۴) خانه بزرگ یهودیان یزد دیوار به دیوار مسجد جامع است. در ۵۰‌ متری واقع است. البته، این خودش خیلی معنا دارد؛ آن ها که اهل معرفت دینی و اسلامی هستند، می فهمند. آن ها که را می فهمند، می دانند که نزدیکی مسجد جامع مسلمانان و کنیسه ی یهودیان یعنی چه؟ می دانند این نزدیکیِ جغرافیایی در یک چند هزارساله دارد. می دانند چه همزیستی مسالمت آمیزی در پسِ این نزدیکی جغرافیایی نهفته است. چیزی که جامعه ی بشری به آن نیاز مبرم دارد. ▫️چند روزی از همین راه، از خانه به مدرسه رفتم. متوجه شدم ۷۰_۶۰ متری محلّه یهودیان صدای اذان کم می شود. وارد محلّه یهودیان که می شدم صدای اذان شنیده نمی شد. برایم مسلم شد که این امر علّتی دارد. ▫️شانزده سالم بود. شب های احیای ماه رمضان بود. مادرم گفته بود امثال شب های احیاء به مسجد جامع می رویم. مسجد جامع در این امور بود. من و مادرم همراه چند زن و بچه ی همسایه، راه‌ افتادیم تا به مسجد جامع برویم. از راه کوچه پس کوچه ها نیم ساعتی راه بود. باید از محلّه یهودی ها گذر می کردیم تا به مسجد برسیم. وقتی در محله یهودی ها به دیوار پشتی مسجد رسیدیم، هیچ صدایی نبود. جلوِ درِ مسجد که رسیدیم، مراسم دعا از بلندگو پخش می شد. مادرم به شبستان زنانه رفت. وارد مسجد شدم، ولی بلافاصله به طرف محلّه یهودی ها برگشتم. صدای بلندگو به تدریج کم می شد. وارد محلّه یهودی ها که شدم، هیچ صدایی به گوش نمی رسید. همه جا ساکت و آرام بود. ▫️دوباره به مسجد بر گشتم. قسمت مردانه نسبتا شلوغ بود. برای اوّلین بار می خواستم پای منبرش بنشینم، دیده بودمش، می شناختمش. می دانستم که مسجد جامع را تعمیر کرده و دارد ی جدیدی هم کنار آن می سازد، می دانستم که مدرسه تعلیمات اسلامی را بنیان گذاشته است. قدش بلند بود، حدود ۶۵ سال داشت، اگرچه جوان تر به نظر می رسید. چهره ای گشاده و چشمانی نافذ داشت، در شهر زیاد بود، عمامه ی سیاه نشان از داشت، لباسش بسیار تمیز بود؛ به آرامی در بالای منبر جای گرفت و با این آیات شریفه ی سوره ی "طه" شروع کرد: قالَ ربِّ اشرَح لِی صدری؛ وَ یَسِّر لِی امری؛ وَاحلُل عُقدَه مِن لِسانی؛ یَفقَهُوا قَولِی؛ ▫️سخنش شیرین بود. از بسیاری از همکارانش. شب ضربت خوردن حضرت امیر(ع) بود. نه به ابن ملجم کرد، نه کشید و نه ریخت. سعی کرد راه و مشرب حضرت علی (ع) را بازگو کند. آن سال سه شب را به مسجد جامع رفتیم. هر سه شب سیّد بزرگوار به منبر رفت و با همان آیات شروع کرد، به منبرش علاقه مند شدم. اصولا خیلی منبری نبود که هر روز و هر کجا منبر برود؛ ▫️فهمیدم منبریِ حرفه ای نیست. بیشتر به کتابخانه و مدرسه تعلیمات اسلامی می رسید، مسافرت زیاد می رفت. برای تبلیغ به شهرها و روستاها می رفت، بیشتر بانی بود، موسس مدرسه و کتابخانه و امور خیریه بود، مدیر بود، تشکیلات درست می کرد؛ پرورش می داد. با این همه، در آن سال پنج شش نوبت پای منبرش رفتم. همه جا شروعِ منبرش با آیات ذکر شده بود. 📚 شازده حمام 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 👈 این داستان شاید طولانی باشد ولی ارزش مطالعه دارد پس با حضور قلب مطالعه ی پستها را ادامه دهید👇 @zarrhbin
🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼 🌹جشن بزرگ عید غدیر خم 🔸همایش بزرگداشت سادات لحظاتی شاد و مفرح باسخنرانی #متفاوت حاج آقا فیض آبادی ازمشهد😂😂 شرکت کنید تا خندان شوید😁
🔴 ‌علیرضا بهشتی: مردم فکر نکنند سیمرغی می‌آید که مشکلات را حل کند، خودِ ما هستیم ⬅️ در قانون اساسی بایستی مکانیزم‌های دیده‌بانی عمومی طوری طراحی شود که تا جایی که ممکن است، مسائل را کاهش دهیم. تکه‌هایی از فکر، قطعات متصل نشده‌ای به هم، در قانون اساسی سال ۵۸ وجود دارد. اما الان می‌تواند این فکر به خوبی شکل گیرد. ما می‌توانیم از تجربیات قانون اساسی کشورهای دیگر استفاده کنیم. اما هیچ کدام از این‌ها منافاتی با حرفی که عرض کردم ندارند. حتی نوشتن بهترین قانون اساسی هم فقط یک بخشِ قضیه است. بخش بعدی این است که باید به حضور خودشان ایمان پیدا کنند. این نیاز به بازسازیِ دارد. به این نیاز دارد که جو نقادی آزادانه در جامعه شکل بگیرد. نیاز دارد که به مردم به عنوان نگاه نکنیم. نیاز دارد که مردم فکر نکنند سیمرغی از جایی می‌آید و مشکلات را حل می‌کند. سیمرغ خود ما هستیم. آن‌ها که قانون اساسی اول را نوشتند، تصورشان از جامعه و از پلورالیسم موجود در جامعه، با تصورات و تصویر امروز در جامعه، بود. نمی‌خواهم بگویم چقدر واقع بینانه بوده یا نبوده. الآن مهم این است که قانون اساسی که می‌آید، نظامی که قرار است بر این اساس بازسازی شود، باید به گونه‌ای باشد که به تعبیر من، اذن دخول ورود به میدانِ را خوانده باشد، بعد وارد شود. ⬅️ در ، الگوهای زیستی متنوع و متعددی وجود دارند. این تنوع و تکثر نه تنها تهدیدی نیست، بلکه برای ما است. ما یک داریم که براساس ما شکل گرفته است. ولی باید تنوع و تعدد را در سازگاری با آن قرار داد. این‌ها همان مبانی هستند که باید بر اساس آن صورت گیرد. وگرنه با تغییر قانون اساسی، چیزی اتفاق نمی‌افتد. امروز نظامی داریم که چهل سال را پشت سر گذاشته است. اگر الان بخواهیم بازنگری کنیم، ممکن است جهت گیری ما این باشد که می‌خواهیم قانون اساسی ما، باشد. ⬅️ کیست؟ همه کسانی که در این زندگی می‌کنند، با هر عقیده‌ای که هستند. هر دینی که دارند. مسئله تفاوت‌های قومیتی، تفاوت‌های جنسیتی، این‌ها همه باید موردِ قرار گیرند. من گمان می‌کنم که اگر این جهت‌گیری باشد، ممکن است رغبتی در میانِ به وجود آید. این می‌تواند راهی باشد برای خروج از که الان جامعه در درون خودش می‌بیند. یکی از دلایلی انسدادی که الان وجود دارد همین است که یا بایستی براندازی کرد یا به همین که هست، باید رضایت داد. شاید راه سوم و اصلاحات اساسی و واقعی این باشد که بگویید من می‌خواهم این موجودیت را حفظ کنم، اما نه به این معنا که می‌خواهم همین که هست را حفظ کنم. می‌خواهم را در درونش ایجاد کنم. شاید این امید و به وجود آورد. ⬅️ من شخصا فکر می‌کنم تنها راه نجات ایران همین است. من راه نجات دیگری نمی‌بینم. نه کسی از بیرون می‌آید و به ما کمک می‌کند، نه می‌تواند کمک کند که این تحول به وجود آید. نه کسی قرار است از پرده غیب خارج شود. ما همیشه می‌گوییم انتظار به معنای این است که شما برای زمینه سازی کنید. بنابراین بایستی دنبال راهِ باشیم. این راه آسانی است؟ نه. راه سختی است. ولی نداریم. 📜 بریده ای بود از گفت و گوی علیرضا بهشتی فرزند آیت الله شهید بهشتی با 🗞 @zarrhbin